خاطرات و حاضر جوابی های شهید مدرس
خاطرات و حاضر جوابی های شهید مدرس
حاضر جوابیهای او آنقدر جالب توجه بود كه اگر در مجلس، وسط سخنرانی كسی، جملهای میگفت و صدا به همه نمایندگان نمیرسید، گفته مدرس را از یكدیگر جویا میشدند
خاطرات و حاضر جوابیهای شهید مدرس
مقدمه:
سال 1303 ق در سن 16 سالگی به منظور ادامه تحصیلات، راهی اصفهان شد و در مدرسه جده كوچك حجرهای گرفت و 13 سال به درس و بحث پرداخت. سپس به نجفاشرف عزیمت و پس از رسیدن به مرحله اجتهاد، در سال 1316 ق به اصفهان بازگشت و مشغول تدریس فقه ، اصول ، منطق، فلسفه و اخلاق شد.
در متمم قانون اساسی ایران ـ با تلاش شیخ فضلالله نوری ـ پیشبینی شده بودكه قوانین مصوب مجلس شورای ملی باید زیر نظر هیأتی از علما از جهت شرعی به تصویب برسند. در دوره دوم مجلس، پنج تن از علما از جمله شهید مدرس انتخاب گردیدند و در سال 1328 ق از اصفهان راهی تهران شد. اما در چند دوره بعد، از سوی مردم به عنوان نماینده مجلس انتخاب گردید و همواره باید قوانین ضد اسلامی و ضد ملی و در عزل و نصبها با جدیت تلاش میكرد.
او دشمن درجه یك رضا شاه محسوب میشد و همواره درگیر مبارزه با وی بود. همین مبارزات سبب شد رضا شاه او را در خواف ـ نزدیكی مرز افغانستان ـ به مدت 10 سال تبعید كند.
پس از این مدت، وی را به زندان كاشمر منتقل و در سال 1357 ق برابر با 1317 ش به شهادت رسید و در همانجا مدفون گردید.
مدرس، چند ویژگی برجسته داشت كه سبب موفقیت او در صحنه سیاست گردید. از جمله:
الف ـ شجاعت:
مدرس در برخوردهای شخصی، با سران و رجال مملكتی با كم اعتنایی برخورد مینمود. حسین مكی درباره برخورد مدرس با كسانی كه به منزل وی میآمدند، چنین مینگارد:
«اشخاص تازه وارد اگر از طبقات پایین بودند، مدرس احترامات بیشتری میكرد و هر قدر از طبقات بالاتر وارد میشدند كمتر تعارفات معمول را مینمود.
اگر میخواست به كسی تعارف زیادتری كرده باشد، مثلا شاهزاده نصرتالدوله وارد شده بود و مدرس میخواست به او تعارف كند، میگفت: شاهزاده یك چای برای خودشان بریزند. شاهزاده نصرتالدوله یا رجالی نظیر اینها كه این تلطف را از مدرس میدیدند برخاسته از چای سبز كه مخصوص مدرس بود، فنجانی ریخته صرف مینمودند». 1
مدرس نسبت به بزرگترین قدرتها آنقدر كم اعتنا بود كه یكی از نامزدهای نمایندگی مجلس برای تبلیغات خود، در روزنامه چنین نوشته بود: «در منزل مدرس بودم كه او به من چای داد و من خوردم»!
ب ـ زهد و قناعت:
عبدالله مستوفی كه از نزدیك با مدرس آشنا بوده و در خانه وی رفت و آمد مینموده است، زندگی مدرس را اینگونه توصیف میكند:
«خانه مدرس در آخر كوچهای بن بست بود كه دارای یك اطاق جهت بیرونی (برای ملاقات) و یك اطاق دیگر برای سكونت زن و فرزندش بود.
اطاق بیرونی، همیشه كاهگلی و فرش آن یك دست نمد نازك و میان فرش، گلیم راه راه فرسودهای بود.
یك منقل گلی با دو قوری و یكی دو استكان كوچك با قاشق برنجی پوست پیازی و نعلبكی چینی و كاسه تنباكو و قلیان و دو سه ظرف خاكستر سیگار حلبی برای واردین، اثاثیه اطاق را تكمیل میكرد. بله در دسترس سید بزرگوار، یك كوزه بزرگ برای عوض كردن آب قلیان و یك تنگ سفالی برای آب خوردن و یك كاسه بدل چینی هم بود.
لباس سید پیراهن متقال یا كرباس و در تابستان چلوار بود. در اواخر، شاه تولیت و تدریس مدرسه سپهسالار را هم به مدرس داد. حقالتدریس و حقالتولیه مدرسه وجه قابل توجهی بود ولی سید از آن استفاده نمیكرد. بنابراین در زندگی شخصی او تفاوتی حاصل نشد. فقط چیزی كه اضافه شد ـ و آن هم به واسطه زیادی صادر و واردین خانه و ناگزیر بود ـ یك قالی سه در چهار و یك نوكر بود.
نوكر مثل رفیق در محضرش نشسته و شاید با او هم غذا هم میشد. به طوری كه معلوم نبود نوكر است یا از راه ارادت به سید بزرگوار خدمت میكند». 2
ج ـ سیاست:
كوچكترین حركتی از كسی میدید یا سخنی میشنید به عمق مطلب پی میبرد. او یكی از مخالفین سر سخت قرار داد وثوقالدوله با انگلیس بود در حالی كه تنها جمله اول قرار داد را برایش خوانده بودند.
د ـ حاضر جوابی:
حاضر جوابیهای او آنقدر جالب توجه بود كه اگر در مجلس، وسط سخنرانی كسی، جملهای میگفت و صدا به همه نمایندگان نمیرسید، گفته مدرس را از یكدیگر جویا میشدند.
* مخالفت به نفع دزدان!
مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم.
وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه میاوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟
مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید، این سگها به محص دیدن دزد، او را میگیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان ، اول شما را میگیرند. پس مخالفت من به نفع شماست.
نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسكوت ماند. 3
* چو نرمی كنی خصم گردد دلیر
روزی یكی از آشنایان مدرس آمد و یك دسته كاغذ آورده به مدرس گفت: جناب وزیر این كاغذها را فرستاندهاند كه حضرت آقا مطالب خود را روی آنها مرقوم فرمایند.
مدرس گفت: عبدالباقی! چند ورق از آن كاغذهای مرغوب خودت را بیاور.
فرزند مدرس فوری بستهای كاغذ آورد. مدرس به آن شخص گفت: آن بسته كاغذ وزیر را بردار و این كاغذها را هم روی آن بگذار. سپس روی تكه كاغذ قند نوشت: جناب وزیر! كاغذ سفید فراوان است ولی لیاقت تو بیشتر از این كاغذ كه روی آن نوشتهام نیست. 4
* یك مرد و یك نامرد
مدرس بالافاصله جواب داد: نخیر، اشتباه میكنی، تنها یك مرد و یك نامرد در ایران وجود دارد. آن مرد منم و نامرد تو. 5
* دعا به جان رضا شاه!
رضا شاه خیلی خوشحال شده بود كه مدرس به او دعا كرده بود گفت: دعا كردید؟!
مدرس جواب داد: آخر نكته دارد؛ اگر تو در این سفر مرده بودی همه اموال ما از بین رفته بود. من میخواهم زنده باشی تا اموالمان را پیدا كنیم. 6
* یقه باز
* سفارش برای استخدام
«آقای وزیر معارف! حامل نامه، یكی از دزدان ،و قصد همكاری با شما را دارد. گردنهای به وی واگذار كنید».
طلبه، نامه را گرفت و رفت. پس از چند لحظه خجالت زده بازگشت و گفت: آقا! چه بدی از من دیدهاید؟ اگر كسی به شما چیزی گفته، دروغ گفته است.
مدرس جواب داد: اگر بگویم كه تو شخص فاضل و متدینی هستی، تو را راه نمیدهند. برو و نامه را ببر.
او مجددا نامه را برد و فردای آن روز خدمت مدرس رسید و گفت: آقا! استخدام شدم و مدیریت یك مدرسه را هم به من دادهاند. 8
* سوغات برای رضا شاه
پاسخ داد: سوغات خوبی برای شما آوردهام. میترسم قدر آن را ندانید. سوغات من این استكه بیشتر اجزای دولت به نام شما، مردم را میچاپند و اذیت میكنند. من با خود گفتم این مطلب را به شما بگویم تا بدانید و در رفع آن بكوشید. اگر نصیحت مرا بشنوید بهترین سوغات برای شما است. 9
* دلیل انتخاب بعضی نمایندگان به دستور رضاه شاه
مدرس با صدای بلند گفت: به همین جهت سردار سپه دستور داد شماها انتخاب شوید.
همهمه و خنده نمایندگان فضا را پر كرد. 11
* رضا شاه برای مدرس پول میفرستد!
مدرس چند لحظهای به آن پول نگاه كرد. سپس فرمود: به رضا خان بگویید كه من وظیفه شرعی دارم كه در امور مسلمین دخالت كنم. اسم آن را سیاست بگذارید یا چیز دیگر هر چه باشد فرق نمیكند.
من وظیفه خود را انجام میدهم. سیاست در اسلام چیزی جدایی از دین نیست. در اسلام دین و سیاست با هم است. اسلام، مسیحیت نیست كه فقط جنبه تشریفاتی، آن هم هفتهای یك روز در كلیسا داشته باشد. این پولها را هم ببر كه اگر اینجا بماند تمامی آن به مصرف نابودی رضا خان خواهد رسید.
خدایار مأیوسانه از خانه مدرس ـ به همراه پولها ـ بیرون رفت. 12
* حاضر جوابی در مهاجرت
به مناسبتی اعضای كابینه موقت برای پارهای مذاكرات با دولت عثمانی (كه تا كرمانشاه و همدان را تصرف كرده بودند) به تركیه سفر كردند.
هنگام ملاقات با سلطان محمد خامس، خلیفه عثمانی، ابتدا مدرس خود و همراهان را به خلیفه عثمانی معرفی میكند و اظهار می دارد : از اینكه با صراحت صحبت میكنم، عذر میخواهم. ما روحانیون در ایران در زمان استبداد آزاد بودیم. در حكومت مشروطه هم به علت اینكه نماینده مردم بودم، آزاد بودم. اینجا هم مطالب خود را آزاد اظهار میكنم. مقصود ما از مهاجرت به كشور شما این است كه دولت عثمانی روابط دو دولت ایران و عثمانی ـ كه هر دو مسلمان هستند ـ محترم بدارد.
حسن رابطه به نفع طرفین است. دولت عثمانی قسمتهایی از ایران را اشغال كرده ، ادامه این وضع به مصلحت شما نیست، مردم ناراضی هستند و اگر ما در محل اختلافاتی داریم، خودمان آن را حل و فصل خواهیم كرد. خلیفه عثمانی گفت: شما در حكومت مشروطه تاكنون كار مفیدی انجام ندادهاید.
مدرس پاسخ داد: این طور نیست. ما كارهای زیادی انجام دادهایم. امنیت به وجود آوردهآیم، تأسیس اداره پست و پستخانه از كارهای ماست. ما هر روز با تمام دنیا در مكاتبه هستیم. حال آنكه هنور دولت شما پستخانه ندارد.
بیانات مدرس ، خلیفه عثمانی را تحت تأثیر قرار میدهد. لذا خلیفه میگوید: اینجا كشور خودتان است. 13
پی نوشتها:
1ـ مدرس قهرمان آزادی ، ج 2، ص 668
2 ـ شرح زندگانی من با تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج 3، ص 465ـ463
3 ـ مدرس مجاهدی شكست ناپذیر، ص 202 و مدرس، ج 1، ص 244.
4 ـ مدرس ، ج 1، ص 194
5 ـ این گفتگو را یكی از علما نقل فرمود ولی مأخذ آن را فراموش كرده بودند.
6 ـ صحیفه نور، امام خمینی (ره) ، ج 4 ، ص 42
7 ـ مدرس ، ج 1 ، ص 187
8 ـ مدرس مجاهدی شكست ناپذیر ، ص 203
9 ـ همان ص 77
10 ـ روشن و درخشان
11 ـ مدرس ، ج 1، ص 209
12 ـ همان ، ج 1 ، ص 241
13 ـ مدرس مجاهدی شكست ناپذیر ،ص 41-40
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}