خاطرات و حاضر جوابی های شهید مدرس

چکیده: مدرس در حاضر جوابی، كم نظیر اگر نگوییم بی‌نظیر بود. بدون تأمل، چنان زیبا و ادیبانه پاسخ می‌داد كه موجب تحیر می‌شد. حاضر جوابی‌های او آنقدر جالب توجه بود كه اگر در مجلس، وسط سخنرانی كسی، جمله‌ای می‌گفت و صدا به همه نمایندگان نمی‌رسید، گفته مدرس را از یكدیگر جویا می‌شدند
پنجشنبه، 3 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خاطرات و حاضر جوابی های شهید مدرس
خاطرات و حاضر جوابی های شهید مدرس
خاطرات و حاضر جوابی های شهید مدرس





چکیده: مدرس در حاضر جوابی، كم نظیر اگر نگوییم بی‌نظیر بود. بدون تأمل، چنان زیبا و ادیبانه پاسخ می‌داد كه موجب تحیر می‌شد.
حاضر جوابی‌های او آنقدر جالب توجه بود كه اگر در مجلس، وسط سخنرانی كسی، جمله‌ای می‌گفت و صدا به همه نمایندگان نمی‌رسید، گفته مدرس را از یكدیگر جویا می‌شدند
خاطرات و حاضر جوابیهای شهید مدرس

مقدمه:

مدرس در سال 1287 ق در روستای سرابه كچو از توابع اردستان چشم به جهان گشود. در شش سالگی همراه پدر به شهرضا (قمشه) عزیمت نمود و در همان شهر دروس حوزوی را آغاز كرد.
سال 1303 ق در سن 16 سالگی به منظور ادامه تحصیلات، راهی اصفهان شد و در مدرسه جده كوچك حجره‌ای گرفت و 13 سال به درس و بحث پرداخت. سپس به نجف‌اشرف عزیمت و پس از رسیدن به مرحله اجتهاد، در سال 1316 ق به اصفهان بازگشت و مشغول تدریس فقه ، اصول ، منطق، فلسفه و اخلاق شد.
در متمم قانون اساسی ایران ـ‌ با تلاش شیخ فضل‌الله نوری ـ پیش‌بینی شده بودكه قوانین مصوب مجلس شورای ملی باید زیر نظر هیأتی از علما از جهت شرعی به تصویب برسند. در دوره دوم مجلس، پنج تن از علما از جمله شهید مدرس انتخاب گردیدند و در سال 1328 ق از اصفهان راهی تهران شد. اما در چند دوره بعد، از سوی مردم به عنوان نماینده مجلس انتخاب گردید و همواره باید قوانین ضد اسلامی و ضد ملی و در عزل و نصب‌ها با جدیت تلاش می‌كرد.
او دشمن درجه یك رضا شاه محسوب می‌شد و همواره درگیر مبارزه با وی بود. همین مبارزات سبب شد رضا شاه او را در خواف ـ نزدیكی مرز افغانستان ـ به مدت 10 سال تبعید كند.
پس از این مدت، وی را به زندان كاشمر منتقل و در سال 1357 ق برابر با 1317 ش به شهادت رسید و در همانجا مدفون گردید.
مدرس، چند ویژگی برجسته داشت كه سبب موفقیت او در صحنه سیاست گردید. از جمله:

الف ـ شجاعت:

دوست و دشمن به شجاعت مدرس معترف بودند. رضا شاه، قلدر نفهمی بود كه قدرتمند، ضعیف، رجال مملكتی ، مردم عوام و … از او حساب می‌بردند. بی‌رحمی او زبانزد خاص و عام بود. با این حال مدرس بدون هیچ ترس و واهمه‌ای در برابر او می‌ایستاد.
مدرس در برخوردهای شخصی، با سران و رجال مملكتی با كم اعتنایی برخورد می‌نمود. حسین مكی درباره برخورد مدرس با كسانی كه به منزل وی می‌آمدند، چنین می‌نگارد:
«اشخاص تازه وارد اگر از طبقات پایین بودند، مدرس احترامات بیشتری می‌كرد و هر قدر از طبقات بالاتر وارد می‌شدند كمتر تعارفات معمول را می‌نمود.
اگر می‌خواست به كسی تعارف زیادتری كرده باشد، مثلا شاهزاده نصرت‌الدوله وارد شده بود و مدرس می‌خواست به او تعارف كند، می‌گفت: شاهزاده یك چای برای خودشان بریزند. شاهزاده نصرت‌الدوله یا رجالی نظیر اینها كه این تلطف را از مدرس می‌دیدند برخاسته از چای سبز كه مخصوص مدرس بود، فنجانی ریخته صرف می‌نمودند». 1
مدرس نسبت به بزرگترین قدرت‌ها آنقدر كم اعتنا بود كه یكی از نامزدهای نمایندگی مجلس برای تبلیغات خود، در روزنامه چنین نوشته بود: «در منزل مدرس بودم كه او به من چای داد و من خوردم»!

ب ـ زهد و قناعت:

یكی دیگر از ویژگی‌های برجسته او، عدم وابستگی و دلبستگی به مادیات بود. با اینكه می‌توانست زندگی مرفهی برای خود و خانواده‌اش فراهم سازد، تا پایان عمر چنین نكرد. خود وی بارها می‌گفت: علت اینكه می‌توانم به راحتی و بی رو در بایستی حرفم را با رجال كشوری و لشكری بزنم، عدم دلبستگی به امور مادی است.
عبدالله مستوفی كه از نزدیك با مدرس آشنا بوده و در خانه وی رفت و آمد می‌نموده است، زندگی مدرس را اینگونه توصیف می‌كند:
«خانه مدرس در آخر كوچه‌ای بن بست بود كه دارای یك اطاق جهت بیرونی (برای ملاقات) و یك اطاق دیگر برای سكونت زن و فرزندش بود.
اطاق بیرونی، همیشه كاهگلی و فرش آن یك دست نمد نازك و میان فرش، گلیم راه راه فرسوده‌ای بود.
یك منقل گلی با دو قوری و یكی دو استكان كوچك با قاشق برنجی پوست پیازی و نعلبكی چینی و كاسه تنباكو و قلیان و دو سه ظرف خاكستر سیگار حلبی برای واردین، اثاثیه اطاق را تكمیل می‌كرد. بله در دسترس سید بزرگوار، یك كوزه بزرگ برای عوض كردن آب قلیان و یك تنگ سفالی برای آب خوردن و یك كاسه بدل چینی هم بود.
لباس سید پیراهن متقال یا كرباس و در تابستان چلوار بود. در اواخر، شاه تولیت و تدریس مدرسه سپهسالار را هم به مدرس داد. حق‌التدریس و حق‌التولیه مدرسه وجه قابل توجهی بود ولی سید از آن استفاده نمی‌كرد. بنابراین در زندگی شخصی او تفاوتی حاصل نشد. فقط چیزی كه اضافه شد ـ و آن هم به واسطه زیادی صادر و واردین خانه و ناگزیر بود ـ یك قالی سه در چهار و یك نوكر بود.
نوكر مثل رفیق در محضرش نشسته و شاید با او هم غذا هم می‌شد. به طوری كه معلوم نبود نوكر است یا از راه ارادت به سید بزرگوار خدمت می‌كند». 2

ج ـ سیاست:

مدرس شخصیتی بسیار هوشمند و زیرك بود. رجال مملكت و شاگردانش را به خوبی می‌شناخت.
كوچكترین حركتی از كسی می‌دید یا سخنی می‌شنید به عمق مطلب پی می‌برد. او یكی از مخالفین سر سخت قرار داد وثوق‌الدوله با انگلیس بود در حالی كه تنها جمله اول قرار داد را برایش خوانده بودند.

د‌ ـ حاضر جوابی:

مدرس در حاضر جوابی، كم نظیر اگر نگوییم بی‌نظیر بود. بدون تأمل، چنان زیبا و ادیبانه پاسخ می‌داد كه موجب تحیر می‌شد.
حاضر جوابی‌های او آنقدر جالب توجه بود كه اگر در مجلس، وسط سخنرانی كسی، جمله‌ای می‌گفت و صدا به همه نمایندگان نمی‌رسید، گفته مدرس را از یكدیگر جویا می‌شدند.

* مخالفت به نفع دزدان!

زمانی كه نصرت‌الدوله وزیر دارایی بود، لایحه‌ای تقدیم مجلس كرد كه به موجب آن، دولت ایران یكصد سگ از انگلستان خریداری و وارد كند. او شرحی درباره خصوصیات این سگ‌ها بیان كرد و گفت: این سگ‌ها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است كه به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند.
مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم.
وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه می‌اوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟
مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست، مگر شما نگفتید، این سگ‌ها به محص دیدن دزد، او را می‌گیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان ، اول شما را می‌گیرند. پس مخالفت من به نفع شماست.
نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسكوت ماند. 3

* چو نرمی كنی خصم گردد دلیر

مدرس غالبا نامه‌هایی كه می‌نوشت، روی كاغذ پاكت تنباكو و كاغذهایی بود كه در آن روزگار، قند در آن می‌پیچیدند. یكی از وزیران نامه‌ای از مدرس دریافت داشته و آن را اهانت به خود دانسته بود.
روزی یكی از آشنایان مدرس آمد و یك دسته كاغذ آورده به مدرس گفت: جناب وزیر این كاغذها را فرستانده‌اند كه حضرت آقا مطالب خود را روی آنها مرقوم فرمایند.
مدرس گفت: عبدالباقی! چند ورق از آن كاغذهای مرغوب خودت را بیاور.
فرزند مدرس فوری بسته‌ای كاغذ آورد. مدرس به آن شخص گفت: آن بسته كاغذ وزیر را بردار و این كاغذها را هم روی آن بگذار. سپس روی تكه كاغذ قند نوشت: جناب وزیر! كاغذ سفید فراوان است ولی لیاقت تو بیشتر از این كاغذ كه روی آن نوشته‌ام نیست. 4

* یك مرد و یك نامرد

روزی رضا شاه به مدرس گفت: تنها دو مرد در ایران وجود دارد. یكی من و دیگری تو.
مدرس بالافاصله جواب داد: نخیر، اشتباه می‌كنی، تنها یك مرد و یك نامرد در ایران وجود دارد. آن مرد منم و نامرد تو. 5

* دعا به جان رضا شاه!

یك وقت رضا شاه به سفر رفته بود. سفری كه شاید مورد خطر بود. مرحوم مدرس (رحمه‌الله) به رضا شاه گفته بود: دعا كردم به شما تا در این سفر سالم برگردید.
رضا شاه خیلی خوشحال شده بود كه مدرس به او دعا كرده بود گفت: دعا كردید؟!
مدرس جواب داد: آخر نكته دارد؛ اگر تو در این سفر مرده بودی همه اموال ما از بین رفته بود. من می‌خواهم زنده باشی تا اموالمان را پیدا كنیم. 6

* یقه باز

در زمستان هنگامی كه مدرس از پله‌های مجلس بالا می‌رفت، یكی از نمایندگان مجلس به او برخورد و گفت: شما در این زمستان سخت، با این پیراهن كرباسی و یقه باز گرفتار سرماخوردگی می‌شوید. مدرس نگاهی تند به او نمود و گفت: كاری به یقه باز من نداشته باش. حواست جمع دروازه‌های ایران باشد كه باز نماند. 7

* سفارش برای استخدام

یك روز طلبه‌ای نزد مدرس آمد و نامه‌ای نوشته بود: اجازه بفرمایید در وزارت معارف به عنوان معلم استخدام شوم. مدرس روی یك قطعه كاغذ نوشت:
«آقای وزیر معارف! حامل نامه، یكی از دزدان ،و قصد همكاری با شما را دارد. گردنه‌ای به وی واگذار كنید».
طلبه، نامه را گرفت و رفت. پس از چند لحظه خجالت زده بازگشت و گفت: آقا! چه بدی از من دیده‌اید؟ اگر كسی به شما چیزی گفته، دروغ گفته است.
مدرس جواب داد: اگر بگویم كه تو شخص فاضل و متدینی هستی، تو را راه نمی‌دهند. برو و نامه را ببر.
او مجددا نامه را برد و فردای آن روز خدمت مدرس رسید و گفت: آقا! استخدام شدم و مدیریت یك مدرسه را هم به من داده‌اند. 8

* سوغات برای رضا شاه

پس از بازگشت مدرس از اصفهان، رضا شاه به او گفت: برای ما چه سوغات آورده‌ای؟
پاسخ داد: سوغات خوبی برای شما آورده‌ام. می‌ترسم قدر آن را ندانید. سوغات من این استكه بیشتر اجزای دولت به نام شما، مردم را می‌چاپند و اذیت می‌كنند. من با خود گفتم این مطلب را به شما بگویم تا بدانید و در رفع آن بكوشید. اگر نصیحت مرا بشنوید بهترین سوغات برای شما است. 9

* دلیل انتخاب بعضی نمایندگان به دستور رضاه شاه

در جلسه رسمی و علنی مجلس، آقا میرزا شهاب سخن می‌گفت؛ رسید به اینجا كه همه مثل آقای مدرس نمی‌توانند با منطق و مشعشعانه 10حرف بزنند. بنده و امثال بنده رطب و یابس به هم می‌بافم.
مدرس با صدای بلند گفت: به همین جهت سردار سپه دستور داد شماها انتخاب شوید.
همهمه و خنده نمایندگان فضا را پر كرد. 11

* رضا شاه برای مدرس پول می‌فرستد!

سرلشكر خدایار از طرف رضا خان نزد مدرس آمد و با كمال تواضع و احترام گفت: رضا شاه می‌گوید: خوب است شما به درس و بحث خود بپردازید و از دخالت در امور سیاسی خودداری كنید. رضا شاه میل دارد باب مراوده را با شما باز كند و به هر طیق كه بپسندید با شما روابط حسنه داشته باشد و همه اوامر شما را در امور مملكتی اطاعت خواهد كرد. ضمنا مبلغ یكصد هزار تومان برای شما فرستاده تا در هر راهی كه صلاح می‌دانید به مصرف رسانید.
مدرس چند لحظه‌ای به آن پول نگاه كرد. سپس فرمود: به رضا خان بگویید كه من وظیفه شرعی دارم كه در امور مسلمین دخالت كنم. اسم آن را سیاست بگذارید یا چیز دیگر هر چه باشد فرق نمی‌كند.
من وظیفه خود را انجام می‌دهم. سیاست در اسلام چیزی جدایی از دین نیست. در اسلام دین و سیاست با هم است. اسلام، مسیحیت نیست كه فقط جنبه تشریفاتی، آن هم هفته‌ای یك روز در كلیسا داشته باشد. این پولها را هم ببر كه اگر اینجا بماند تمامی آن به مصرف نابودی رضا خان خواهد رسید.
خدایار مأیوسانه از خانه مدرس ـ به همراه پول‌ها ـ بیرون رفت. 12

* حاضر جوابی در مهاجرت

زمانی كه اوضاع و احوال پایتخت دچار هرج و مرج می‌شود، در كرمانشاه دولت موقت تشكیل و مدرس، وزیر عدلیه و اوقاف می‌گردد.
به مناسبتی اعضای كابینه موقت برای پاره‌ای مذاكرات با دولت عثمانی (كه تا كرمانشاه و همدان را تصرف كرده بودند) به تركیه سفر كردند.
هنگام ملاقات با سلطان محمد خامس، خلیفه عثمانی، ابتدا مدرس خود و همراهان را به خلیفه عثمانی معرفی می‌كند و اظهار می دارد : از اینكه با صراحت صحبت می‌كنم، عذر می‌خواهم. ما روحانیون در ایران در زمان استبداد آزاد بودیم. در حكومت مشروطه هم به علت اینكه نماینده مردم بودم، آزاد بودم. اینجا هم مطالب خود را آزاد اظهار می‌كنم. مقصود ما از مهاجرت به كشور شما این است كه دولت عثمانی روابط دو دولت ایران و عثمانی ـ كه هر دو مسلمان هستند ـ محترم بدارد.
حسن رابطه به نفع طرفین است. دولت عثمانی قسمت‌هایی از ایران را اشغال كرده ، ادامه این وضع به مصلحت شما نیست، مردم ناراضی هستند و اگر ما در محل اختلافاتی داریم، خودمان آن را حل و فصل خواهیم كرد. خلیفه عثمانی گفت: شما در حكومت مشروطه تاكنون كار مفیدی انجام نداده‌اید.
مدرس پاسخ داد: این طور نیست. ما كارهای زیادی انجام داده‌ایم. امنیت به وجود آورده‌آیم، تأسیس اداره پست و پستخانه از كارهای ماست. ما هر روز با تمام دنیا در مكاتبه هستیم. حال آنكه هنور دولت شما پستخانه ندارد.
بیانات مدرس ، خلیفه عثمانی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. لذا خلیفه می‌گوید: اینجا كشور خودتان است. 13

پی نوشتها:

1ـ مدرس قهرمان آزادی ، ج 2، ص 668
2 ـ شرح زندگانی من با تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج 3، ص 465ـ463
3 ـ مدرس مجاهدی شكست ناپذیر، ص 202 و مدرس، ج 1، ص 244.
4 ـ مدرس ، ج 1، ص 194
5 ـ این گفتگو را یكی از علما نقل فرمود ولی مأخذ آن را فراموش كرده بودند.
6 ـ صحیفه نور، امام خمینی (ره) ، ج 4 ، ص 42
7 ـ مدرس ، ج 1 ، ص 187
8 ـ مدرس مجاهدی شكست ناپذیر ، ص 203
9 ـ همان ص 77
10 ـ روشن و درخشان
11 ـ مدرس ، ج 1، ص 209
12 ـ همان ، ج 1 ، ص 241
13 ـ مدرس مجاهدی شكست ناپذیر ،ص 41-40





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.