زندگانی علمی و پارلمانی آیت الله شهید سید حسن مدرس(رحمت الله علیه)
چشمهای که در کویر جوشید
سید اسماعیل طباطبایی از معاریف این خاندان در منطقه زواره و اردستان به شمار میرفت و با خدیجه طباطبایی که دختری از طایفه سید سالار زواره بود، ازدواج کرد . ثمره این پیوند پاک کودکی بود که در سال 1287 ه . ق .(1249 ه . ش) دیده به جهان گشود و اهل خانه را در نشاط و وجد فرو برد . این طفل دوران صباوت را در خانوادهای سپری کرد که چشمه فضیلت را در کویر جاری ساخته بودند (2) . پدر به جنبههای روحی و پرورشی این کودک همت گماشت و کوشید تا او را که سید حسن نام داشتبه صورت انسانی صالح و رها از وابستگیهای دنیایی و امور فناناپذیر پرورش دهد .
گوئی این طفل از همان دوران کودکی به صورت نابغهای شگفت پرورش مییافت و استعدادش را چنان به کار میگرفت که از هر موقعیت و لحظهای نکتهها میآموخت و اندوختههای خویش را با نگرشهای توام با دقت و عبرت غنی میساخت، چنانکه خود در خاطرهای میگوید: «روزهای کودکی من ساعات و دقایق پر بار و آموزندهای بود بخصوص سفر از کچو [مجاور روستای سرابه که محل نشو و نمای مدرس بود]، گذشتن از اردستان، زواره و آبادیهای اصفهان و مشاهده فقر، محرومیت و ذکاوت مردم این نواحی، شوق زندگی را در کالبدم بیدار میکرد، پدر و جدم زندگی زاهدانه و محترمانهای داشتند . آنان قناعت را به حد کمال، رکن زندگی خود قرار داده بودند (3) .»
استعداد خارق العاده، اشتیاق و آموزههای پدر موجب گردید تا سید حسن حتی در دوران طفولیت از هر منظرهای نتیجهای عالی بگیرد . او درباره آفتابگردان که در محیط روستا و مزارع موطن خود دیده بود، چنین برداشتی دارد:
«باید مانند آفتابگردان در تاریکی، دیده را در انتظار طلوع خورشید به افق دوخت و با حرکت نور آن حرکت کرد . من عاشقی بهتر و پایدارتر از گل آفتابگردان سراغ ندارم . باید همچون این درخت تک ساله چشم به گرمی و حرارت نور دوخت تا پخته و مایه حیات گردید . (4) »
گل وجود مدرس که رایحه فضیلت را در بر داشت و در پیمانه قرآنی و روایی شکل گرفت و دو باغبان وارسته و اهل بصیرت و معرفتیعنی پدرش و جدش (میر سید عبدالباقی) برتربیتش نظارت داشتند، شکوفا گردید و عطر روح نوازش مشام جان مشتاقان معرفت را نوازش داد (5) .
سید حسن که همراه پدرش در شش سالگی به قمشه مهاجرت کرده بود، تا سن چهارده سالگی معلومات عربی و فارسی را در این شهر نزد استادانی که در منطقه اشتهار داشتند، فرا گرفت و با دستی تهی از امکانات دنیوی، اما قلبی مشحون از امید و ایمان و نبوغی شگفت و روانی آراسته به اخلاص و اعتماد به نفس برای اقامت در اصفهان و پیگیری تحصیلات راهی این شهر گردید . وی در بهار زندگی و به مدت سیزده سال تمام در این دیار با مجاهدت شبانه روزی به یادگیری معارف دینی و علوم علوی علوی مشغول بود و در این مدت به قول خودش حضور بیش از سی استاد را در علوم گوناگون درک نمود . (6) آیات گرامی آخوند ملا محمد کاشی و جهانگیرخان قشقایی از مربیان وی در عرصه حکمت، فلسفه و عرفان بودند (7) . او در محضر آیات عظام سید محمد باقر درچهای، شیخ مرتضی ریزی و برخی دیگر از معاریف اصفهان در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسید و بویژه در اصول چنان مهارتی بدست آورد که تقریرات استاد خود را در این رشته و در سنین جوانی در ده هزار سطر نگاشت (8) .
هنگامی که نهضت تنباکو (سالهای 1309- 1308 ه . ق) صورت گرفت، شهید آیت الله مدرس در سنین بیستیا بیست و دو سالگی به سر میبرد و اگر چه سخت مشغول تحصیل و فراگیری انواع علوم دینی بود، اما اندیشهاش فراتر از قیل و قال مدرسه را نظارهگر بود و فضای اجتماعی - سیاسی را بخوبی میشناخت و به قول خودش با انعقاد قرار داد استعماری «رژی» بین دولت انگلستان و شاه ایران، برای نخستین بار بود که سیاست را با دسیسهها و فریبهایش میدید و تجربه میکرد، جالب آن است که مدرس برای امرار معاش و تامین هزینه تحصیلات خویش به مزارع اصفهان میرفت و همراه با مردمان محروم و رنج دیده به کار و تلاش روی زمینهای زراعتی میپرداخت . خودش چنین گفته است:
«در بحبوحه واقعه تنباکو من پنجیا شش سال بود که در اصفهان به سر میبردم و طلبهای در سطح خارج و غالبا روزهای تعطیل برای تهیه معونه، یک هفته به کار عملگی (کارگری) میرفتم . . . روزهایی که به کار کلوخ کوبی میرفتم، با کشاورزان صحبت میکردم; اغلب از قرارداد راضی بودند . میگفتند: شرکت تنباکو به ما قرض میدهد که بدهکاریهای اربابها را بدهیم و بعد محصول ما را یکجا میخرد و پول نقد میدهد؟ ! وقتی برایشان میگفتم: همه چیز را نمیتوان به خاطر پول نقد به فرنگیان داد، به فکر میافتادند . . . از همان ایام به مطالعه جدی تاریخ اقوام و ملل پرداختم و متوجه شدم که این بحث در دروس ما چه جای خالی دیرینی دارد و مردمی که قرارداد، معاهده، پیمان نامه واین دست آویزهای سیاسی را نفهمند چه روزگار سخت مطبخی خواهند داشت . (9) »
مدرس درباره قیام تنباکو میگوید: «واقعه دخانیه، توپی بود که سحرگاه، مردم تیزهوش خفته را بیدار کرد و به طور طبیعی از زلزله شدیدی که متعاقب آن بایستی به وقوع بپیوندد، با خبرشان نمود . عامه مردم خطر را احساس نمودند و چون به علمای مذهبشان اعتقاد داشتند، همراه آنان به حرکت درآمدند . اگر محرک و متحرک با تکیه به هم و عقیده به هم، عالمانه به نفع جامعه، فعالیتی را شروع کنند، خداوند حمایت از آنان را تقبل نموده است . (10) »
مدرس پس از به پایان رسانیدن تحصیلات در اصفهان، به عتبات عالیات عراق رفت و نخست در سامرا به محضر میرزای شیرازی - رهبر قیام تنباکو - رسید و از خرمن معارف او خوشههایی زرین برچید . میرزای شیرازی که متوجه خلاقیت و توان فوق العاده فکری و درک عالی مدرس گردید، درباره این شاگردش گفت: «این اولاد رسول الله صلی الله علیه و آله، پاکدامنی اجدادش را داراست و در هوش و فراست و آگاهی، من را به شگفتی وامیدارد . (11) »
مدرس پس از یک سال اقامت در سامرا به نجف رفت و در مدرسه منسوب به صدر این شهر سکونت اختیار کرد و با عارف مشهور، حاج شیخ حسنعلی اصفهانی، معروف به «نخودکی» هم حجره گردید . و از حوزه درسی آیات عظام آخوند خراسانی، سید محمد کاظم یزدی، سید محمد فشارکی طباطبایی، شریعت اصفهانی، حاج میرزا حسین خلیلی بهرهها برد و مدت اقامتش در عراق، هفتسال به طول کشید . ایام مزبور با نهضت مشروطه و مبارزه مردم ایران با استبداد مقارن بود که شهید مدرس این حوادث را در نظر داشت و با دقت و نگرشی ژرف، وقایع این قیام مردمی را که به رهبری عالمان شیعه صورت گرفت مورد تجزیه و تحلیل قرار داد .
مدرس در نجف از چهرههای معروف علمی حوزه این دیار به شمار میرفت و با وجود آنکه مجتهدی جامع الشرایط، صاحب فتوا و لایق مرجعیت تقلید بود، حاضر نگردید رساله عملیه جهت استفاده عموم انتشار دهد . از سوی علمای عراق مرجعیت وی مورد تایید قرار گرفت و مرجعیت و رهبری شیعیان هند به وی پیشنهاد گردید که نپذیرفت و با سری پرشور عازم ایران گردید، این زمان که سال 1318 ه . ق . بود مدرس سی و یک سال داشت (12) .
مدرس در نجف نیز غنای قناعت را پی گرفت و برای تامین احتیاجات زندگی و هزینه تحصیل کار میکرد . خودش گفته است: «در نجف روزهای جمعه کار میکردم و در آمد آن را نان میخریدم و تکههای نان خشک را روی صفحه کتابم میگذاشتم و ضمن مطالعه میخوردم . تهیه غذا آسان بود و گستردن و جمع کردن سفره و مخلفات آن را نداشت . خود را از همه بستگیها آزاد کردم . (13) »
در بدو ورود مدرس به وطن، نخستبه دیدار اقوام و بستگان در قمشه رفت و پس از آن در اصفهان سکونت اختیار نمود و صبحها در مدرسه «جده کوچک» (شهید مدرس کنونی) درس اصول فقه و فقه و عصرها در مدرسه «جده بزرگ» درس منطق و شرح منظومه میگفت . روزهای پنجشنبه نیز با استناد به نهجالبلاغه، اخلاق تدریس میکرد . مهارت و تسلط آن شهید در طرح باحثبه هنگام تدریس، در حدی بود که به «مدرس» مشهور گشت (14) .
آذرخشی در ظلمت استبداد و استعمار
گرچه اولین جلسه رسمی دوره دوم مجلس، روز سه شنبه، دوم ذیقعده سال 1328 ه . ق . با حضور 62 نفر از نمایندگان تشکیل شد، اما شهید مدرس پس از 194 جلسه، در تاریخ 28 ذیحجة الحرام سال 1328 ه . ق . در مجلس حضور یافت و نخستین بار که به ایراد نطق پرداخت، روز شنبه، 19 محرم الحرام سال 1329 ه . ق . در جلسه دویستم مجلس بود که با این جمله آغاز شد: «عاقل تا بصیرت پیدا نکند، سخن نمیگوید . (16) »
تا چند ماه مدرس با نظری دقیق به مطالعه وضع عمومی و سکوت گذرانید و برخی نمایندگان که نقشههای منفی را طراحی میکردند، فکر کردند این مجتهد کم حرف و آرام برایشان خطری ندارد، اما مدرس پس از چند ماه سکوت را شکست و موضع خود را در مقابل مسایل سیاسی - اجتماعی نشان داد و چون در استدلال و بحث کسی حریف او نمیشد، در مدت کوتاهی اقتدار معنوی و سیاسی خود را به دست آورد و شخصیتبارز خود را با شجاعت ذاتی به ظهور رسانید .
مورگان شوستر برای نظم بخشیدن به امور مالی ایران با تصویت مجلس در ایران مشغول کار شد، وی کارنامه خوبی از خود نشان داد و حتی در پی ضبط اموال برادر شاه مخلوع یعنی شعاع السلطنه بر آمد، روسها با این بهانه مخالفتخود را با حضور وی اعلام کردند و از ایرانیها خواستند نامبرده را از این سرزمین بیرون کنند و چون روسیه در این باب جوابی نشنید، اولتیماتومی چهل و هشتساعته به ایران داد . دولت وقت از مجلس برای عملی ساختن تقاضای روسها، درخواست اختیار نمود که با مخالفت و مقاومتشهید مدرس و شهید خیابانی مواجه شدند (17) . فریاد این دو روحانی به مجلس جان داد و تمامی نمایندگان جز یازده نفر با اولتیماتوم روسها مخالفت کردند و قرار شد کمیسیونی منتخب از نمایندگان تشکیل شود که متاسفانه آنان به گونهای برگزیده شدند که اکثرشان حامی روس و انگلیس بودند . ناصر الملک وقتی این وضع را مشاهده کرد، در روز سوم دی ماه سال 1290 ه . ش . (سوم محرم سال 1330 ه . ق) . دستور انحلال مجلس را صادر نموده و اولتیماتوم را پذیرفت و شوستر ایران را ترک نمود (18) .
در ایام تعطیلی مجلس، تمام وقت مدرس با تدریس در مدرسه سپهسالار سپری شد . در شعبان سال 1329 ه . ق . اصول تشکیلات عدلیه و محاضر شرعیه و صلحیه را که توسط مقامات قضایی تهیه شده بود، پس از ملاحظه و تطبیق با شرع، تایید کرد و این برنامه از کارنامه درخشان شهید مدرس در مجلس دوم حکایت دارد (19) . در همین دوره دوم عضو کمیسیون برنامه و بودجه شد و دقت زیادی روی مسایل مالی داشت . او عقیدهاش بر این بود که استقراض از خارجی، کار درستی نیست و کشور باید خود را بدون دست دراز کردن به سوی اجانب، تامین کند . هر گونه انعقاد قرارداد با خارجیها را بدون بررسی و تصویب مجلس، غیرقانونی میدانست . به نمایندگان توصیه مینمود، عایدات و درآمدها را زیاد کنید و از بالا رفتن هزینهها احتراز نمائید (20) . او در این دوره به عنوان مجتهد طراز اول در فرصتهای مقتضی، جامعه و نمایندگان را به پرهیز از تفرقه و دسته بندیهای جناحی و باندبازی فراخواند و نخبگان و خواص را به سوی یک وحدت اصولی دعوت کرد (21) .
شجاعت معنوی
در زمان تشکیل مجلس سوم جنگ جهانی اول آغاز گردید و آتش آن به سوی ایران شعله کشید، با وجود آن که دولت قتبیطرفی ایران را اعلام کرد، متفقین در سال 1334 ه . ق . آن را نادیده انگاشته و این کشور را مورد تهدید قرار دادند و هر لحظه بیم آن میرفت که با تسخیر مرکز حکومت، استقلال ایران از بین برود . رای شهید مدرس بر این بود که چون فاتح این نبرد جهانی مشخص نمیباشد، باید با تدبیری دقیق وضع ایران را در صورت پیروزی یکی از طرفین متخاصم روشن نمود و در عمل راه را بر پیشروی قوای بیگانه در خاک ایران بست . برنامه مدرس و یارانش آن بود که دو دولت تشکیل شود: یکی مرکزی که بر حسب ظاهر هر یک از طرفین که خود را حامی آن میداند روی کار میآید و دیگری دولت مهاجرت . این رای، صواب به نظر آمد و نخست جمعی متشکل از بیست و هفت نفر از وکلای مجلس و تعدادی از علما و رجال سیاسی، همراه با گروهی از مردم تهران به سوی قم عزیمت کردند و در این شهر برای مقابله با تجاوز روسها کمیته دفاع ملی تشکیل دادند، قوای روس در رباط کریم شهریار با نیروهای مسلح مهاجرین درگیر شدند که در این نبرد روسها پیروز شدند و قم به اشغال آنان درآمد . اعضای کمیته از قم راهی غرب کشور شدند و چون این ناحیه نیز مورد یورش روسها قرار گرفت، مدرس و همراهان به قلمرو دولت عثمانی واقع در ترکیه کنونی وارد شدند . مدرس از آغاز ورود به استانبول (بندری در ترکیه) و مشاهده استقبال خوب سربازان ترک از رجال ایرانی، فهمید که دولت عثمانی در پی آن است که در این جنگ از تواناییهای ایران به نفع خود استفاده کند (23) . به همین دلیل مدرس در ملاقات با پادشاه عثمانی خاطر نشان ساخت: «اصولا ما روحانیون در زمان حکومت استبداد ایران، آزاد بودیم و من نیز پس از استبداد در حکومت مشروطه هم به دلیل آن که نماینده مجلس بودم، در تمام مراحل آزاد صحبت میکردم; از این رو، در اینجا هم آزادانه اظهار نظر میکنم . مقصود از مهاجرت ما ایرانیان به این کشور آن است که اولا دولت عثمانی صحبت الحاق بخشی از خاک آذربایجان را به قلمرو خودش متوقف نماید . ثانیا در موضوع صمیمیتبین برادران مسلمان ایرانی و ترک مذاکراتی به عمل آوریم . (24) »
در ملاقات رسمی که مدرس با پرنس سعید حلیم پاشا، صدر اعظم وقت، و طلعت پاشا، وزیر کشور عثمانی و دیگر وزرا داشت، با آنکه جایگاه مذاکره مبلمان بود، مدرس بر روی زمین نشست که تمام وزرا به احترام وی صندلیها را ترک گفتند و بر روی زمین نشستند . بعد از انجام تعارفات معمولی، صدر اعظم دستور داد تا چای عجمی برای میهمان بیاورند; چون این عبارت بوی تحقیر نسبتبه ایرانیان را میداد، مدرس با شهامت و اعتماد به نفس شگفتی گفت: «بگویید به جای کلمه عجم لفظ ایرانی استعمال نمایند; زیرا، ماده لغوی کلمه عجم از عجمه میباشد و اشتقاق آن به کلمات مختلفه، حاکی از تحقیرنژاد غیر عرب حتی ملت ترک و ایرانی است و ما ایرانیان که دارای نوابغ و مشاهیری بودهایم که به زبان و تمدن عرب و اسلام خدمتهای شایان کردهاند، سزاوار نیست که تحقیر شویم . (25) »
اعضای کابینه موقت از راه دیار بکر و سلیمانیه به سنندج آمدند و پس از چند روز توقف در این شهر به تهران بازگشتند . مدرس در حالی که لباس رزم پوشیده، تفنگ و قطار فشنگی بر دوش داشت، به در خانه رسید، در این هنگام همسر و یکی از فرزندانش دار فانی را وداع گفته بودند و دیگر فرزندانش با سختیهای زیادی روبرو بودند .
در این ایام، کابینه صمصام السلطنه با ضعف تمام روی کار بود، در حالی که مردم از ستم، قحطی و گرسنگی رنج میبردند . شهید مدرس که نمیتوانست این آشفتگیهای سیاسی - اجتماعی ناشی از ناتوانی دولت مزبور را تحمل کند، به همراه گروهی از علما در شوال سال 1336 ه . ق . علیه کابینه صمصام به مخالفتبرخاست . این عده برای عملی نمودن خواسته بر حق خود، در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی تحصن اختیار نمودند . احمد شاه با مشاهده این وضع صمصام السلطنه را بر کنار نمود و برای انتقال علما به تهران کالسکه سلطنتی را به حرم حضرت عبدالعظیم فرستاد و آنها را با احترام و عزت فراوان به تهران مراجعت داد . در 29 شوال سال 1336 ه . ق . کابینه وثوق الدوله روی کار آمد .
استواری در برابر سلطه اجانب
شهید مدرس که به دقت و با هوشیاری و ظرافت تمام، مراقب اوضاع بود، این قرارداد ننگین را به منزله تحکیم مواضع ابرقدرتها و مضاعف گشتن رنج و محرومیت ملت ایران تلقی نمود . از این جهتبه محض انتشار خبر انعقاد قرارداد، شهید مدرس مانند کسی که سالها نیروی خود را ذخیره نموده و انتظار مقابله با دشمن را داشته باشد، با شور و هیجان وافری از سنگر مجلس، در میدان ستیز با استعمار پای نهاد و چنان تحرکی در مردم ایجاد کرد که لغو قرارداد و سقوط کابینه وثوق الدوله را به دنبال داشت .
مدرس در جلسه پنجم، یکشنبه 25 ذیقعده سال 1339 ه . ق . در اینباره گفته است: «13 ذیقعده سال 1337 ه . ق . یک روز نحسی از برای ایران بود و یک قرارداد منحوسی بدون اطلاع احدی منتشر شد . مردم کمال غفلت را داشتند که این قرارداد منحوس چیست، الا افراد نادری که از جمله بنده بودم که در همان ساعت که قرارداد انتشار یافتبا آن مخالف شدم تا امروز، بالاخره توفیق به ملت ایران داد، قرارداد منحوس یک سیاست مضر به دیانت اسلام میباشد . کابینه وثوق الدوله، خواست ایران را رنگ بدهد، اظهار تمایل به دولت انگلیس کرد . ملتبرضد او قیام نمود . هر کس تمایل به سیاست (بیگانه) نماید ما با او موافقت نخواهیم نمود . (26) »
از تلگراف «کاکس» به «لرد کرزن» بر میآید که از عوامل مهم مخالف این قرارداد شهید مدرس بود (27) . سرانجام قرارداد وثوق الدوله که ایران را در تمامی ابعاد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تحتسلطه مستشاران انگلیس قرار میداد با مقاومت وحانیتشیعه و در راس آنها شهید مدرس، شکستخورد . حیله گران انگلیسی که قدرت مبارزه و میزان نفوذ روحانیت متعهد و آگاه را در عرصههای سیاسی - اجتماعی به طور عینی مشاهده کردند، این طبقه مقاوم و مبارز را سد راه منافع خویش تلقی کردند و از این جهت تصمیم گرفتند نظامی را سامان دهند که برای مبارزه با ارزشهای دینی و اسوههای مقاومتبه کار گرفته شود و منافع بیگانگان را حفظ نماید; از این رو، به فکر افتادند که روح قرارداد وثوق الدوله را در کالبد دیگری بدمند و با زمینهسازی برای سقوط کابینه مشیرالدوله و استعفای کابینه سپهدار، سید ضیاء الدین طباطبایی، مدیر روزنامه رعد، که به انگلستان تمایل داشت، از سوی بریتانیا برای کودتای ننگین سوم اسفند 1299 ه . ش، انتخاب شد .
در همین زمان نابغه وارسته و عالم عامل، شهید مدرس، دریافت که نقشه مزبور ساخته و پرداخته انگلستان است و پس از چهل سال که اسناد وزارت خارجه انگلستان انتشار یافت، نظر مدرس به اثبات رسید .
با فرار هیات دولت و پناهندگی سپهدار به سفارت انگلیس عوامل کودتا که در میان آنها رضاخان، نقش مهمی را برای اجرای این برنامه عهدهدار بود، حکومت نظامی اعلام کردند و سیدضیاء پس از سه روز با فشار دولت انگلیس فرمان نخست وزیری را از احمد شاه قاجار دریافت کرد . سید ضیاء پس از گرفتن حکم مزبور کابینه سیاه را تشکیل داد و در پی آن وضعی را برای ایران پدید آورد که اهداف انگلستان را تامین میکرد و نفوذ این کشور را در ایران مستحکم مینمود . او گروهی از افراد سرشناس و از جمله شهید مدرس را دستگیر نمود و روانه زندان ساخت . مدرس در سخنانی بطور قطع اعلام کرد که این کابینه عمر کوتاهی دارد، پیش بینی او به حقیقت پیوست و سیدضیاء تنها توانست 93 روز دوام بیاورد و مدرس و سایر زندانیان آزاد شدند (28) .
در بهار سال 1300 ه . ش . برای انگلستان مسلم گردید که یکی از دو عامل کودتا (رضاخان و سیدضیاء) باید کنار بروند و رضاخان را بر دیگری ترجیح دادند . سرانجام قدرت در دست رضاخان قرار گرفت و فرمان شاه در عزل سید ضیاء صادر شد . گروهی قزاق به خانهاش رفتند، او را مسلحانه بدرقه کرده و از ایران تبعید نمودند (29) .
دوران آشفتگی
از حوادث اسفبار این دوره، طغیان رضاخان در مقام وزارت جنگ بود . از آنجا که این فرد خودخواه و قدرت طلب با حمایتبرخی از روزنامهنگاران، از جمله علی دشتی در صدد بر آمد تا با ظاهری دلسوز و به عنوان افسری شجاع [؟ ! ] راه را برای نفوذ استعمار هموار کند و به سوی مقاصدی باطل و بر هم زننده امنیت ایران گام بردارد، از دوره چهارم مجلس، مبارزات پارلمانی شهید مدرس شکل دیگری به خود گرفت و بدون این که از تشکیلات نظامی و تهدیدهای رضاخان بیمی به دل راه دهد، با قدرت معنوی و استقامت فوق العاده، ستیز با این چهره منفور را در صدر برنامههای خود قرار داد و در جلسه 148، پنجشنبه 12 مهر 1301 ه . ش . (13 صفر 1341 ه . ق) . نطقی علیه رضاخان ایراد نمود که در بخشی از آن آمده بود: «امنیت . . . به دست کسی است که اغلب ماها از او خوشوقت نیستیم . . . ما که از رضاخان ترسی نداریم . باید بدون ترس و بیپرده سخن گفت . ما که قدرت داریم سلطنت را تغییر بدهیم، قدرت داریم رئیس الوزرا را عزل کنیم، رضاخان را هم تغییر میدهیم . کاری ندارد ... (33) »
مجلس دوره چهارم، در دریای کشمکشهای لفظی غرق و از لحاظ اتخاذ یک مشی روشن در خصوص مسایل سیاسی - اقتصادی ناتوان ماند . تلاشهای شهید مدرس و عدهای از همفکران او هم نتوانستبین افکار نمایندگان تجانس و اتحاد ایجاد کند . از عوارض منفی این تفرق و تحزب که بر جو مجلس حاکم بود، رشد سرطانی سردار سپه میباشد . نزاع بین نمایندگان، آن چنان قدرت خطرناکی به رضاخان داد که مجلس پنجم هم نتوانست از نقشههای مخرب وی جلوگیری کند و احمد شاه بر خلاف میل درونی منصب ریاست وزرایی را به او واگذار کرد (34) .
جنجال جمهوری
مشیر الدوله که ریاست کابینه را عهدهدار بود، به دلیل تهدیدهای رضاخان با وجود اصرار مدرس استعفا کرد و این مقام حساس را در برابر جاهطلبی چون سردار سپه خالی گذاشت . سرانجام با وجود مخالفتشدید شهید مدرس و تردید شاه، فرمان ریاست وزرا در سوم آبان 1302 ه . ش . به نام سردار سپه صادر گشت .
رضاخان در این شرایط جدید به آزار مخالفان پرداخت و وابستگان و حامیان خویش را در راس امور قرار داد و در صدد آن برآمد که به تقلید از «مصطفی کمال آتاتورک» نظام جمهوری دروغینی را بر ایران حاکم کند . شهید مدرس و متفکرانی چون ملک الشعرای بهار، حائریزاده و سید حسن زعیم در مقابل سردار سپه و افکار باطلش به مقاومتبرخاستند . مدرس و یارانش کوشیدند تا از تصویب اعتبارنامههای عدهای نماینده که به دستور رضاخان انتخاب شده یا با او تبانی داشتند، ممانعتبه عمل آورند تا شاید بتوانند از این رهگذر عدهای از عناصر ناپاک را از مجلس خارج کنند .
از آنجا که مساله جمهوریتبنا به تصمیم انگلستان برای تمرکز قدرت در ایران طراحی شده بود، در جلسه هفتم دوره پنجم، این موضوع با عجله عنوان گردید . شتابزدگی اصحاب جمهوری چنان بود که اجازه ندادند اعتبارنامههای تمامی نمایندگان به تصویب برسد . در این حال فراکسیون اقلیت مجلس به رهبری مدرس با ریاست جمهوری رضاخان مخالفت کرد .
سید محمد تدین که از حامیان جدی رضاخان بود، کوشید تا نمایندگان طرفدار خود را هنگام سخنرانی مدرس از جلسه خارج کند ولی بیانات پر جاذبه، باصلابت و منطقی مدرس همه را تحت تاثیر قرار میداد، این وضع تدین را چنان عصبانی کرد که در پی درگیری لفظی با مدرس همراه با عدهای از فراکسیون تجدد (که رهبری آنان را او عهدهدار بود) جلسه را ترک کردند . در خارج جلسه بحث و جدال لفظی ادامه یافت و مدرس در اتاق تنفس بیانات خود را پی گرفت . در این میان دکتر حسین بهرامی معروف به احیاء السلطنه پس از مشاجرهای لفظی به تحریک سید محمد تدین بر گونه سید حسن مدرس سیلی نواخت . این حرکت توام با اهانت همچون کبریتی که به انبار باروت برسد در افکار و احساسات مردم، انفجاری عظیم پدید آورد . بازارها بسته شد و طبقات گوناگون ساکنین تهران به همراه علما و روحانیان در مساجد و سایر اجتماعات به تظاهرات اعتراضآمیزی روی آوردند، سرانجام در شکل یک راهپیمایی بزرگ به سوی مجلس شورای ملی راه افتادند . دولت کوشید از این حرکت جلوگیری کند تا آن که مؤتمن الملک - ریاست مجلس - جلسه آشتی ترتیب داد و نمایندگان بازار تهران و اصناف به مجلس دعوت شدند . به رغم این برنامه، هر روز بر مخالفین جمهوری افزوده میشد و در روز دوم فروردین 1303 ه . ش . مردم تهران از محلات گوناگون به سوی مجلس حرکت کردند و با فریادهای «مرده باد جمهوری، زنده باد مدرس . ما دین نبی میخواهیم، جمهوری نمیخواهیم» وارد حیاط مجلس شدند .
رضاخان و یارانش نیز به مجلس آمدند، ولی مردم نفرت و انزجار از او را علنی ساختند و مانع ورود او به داخل مجلس شدند، او و سربازانش افراد خشمگین را مورد ضرب و شتم قرار دادند . چون شرایط به ضرر رضاخان پیش رفت و این وضع بر نفرت مردم میافزود، طرفداران رضاخان با درماندگی وی را از مجلس بیرون بردند . مدرس با آرامش کامل به میان مردم آمد و از آگاهی و هوشیاری مردم تهران تشکر نمود .
بدین گونه، جمهوری رضاخانی با شکست مواجه گردید (35) . البته افراد مبارز همچنان در توقیف و تبعید بودند و فشارهای زیادی به یاران مدرس وارد آمد و از هر طرف عرصه بر آن شهید و حامیانش تنگتر میگردید، تا جایی که حتی در مجلس هم به او اجازه نمیدادند حقایق را بگوید و از جنایات رضاخان و نقشههای اجانب پرده بردارد . به همین دلیل، در روز هفتم مرداد 1303 ه . ش . مدرس پشت تریبون مجلس قرار گرفت و با مقدمهای ماهرانه استیضاح رضاخان را مطرح کرد، اما شرایط به گونهای شد که مقرر گردید، تکلیف استیضاح به وقت دیگری موکول شود . به رغم مخالفت مدرس، عدهای از نمایندگان رضاخان را به حکومت رسانیدند و طولی نکشید که مجلس مؤسسان که با اعمال نفوذ و سرنیزه وی انتخاب شده بودند او را به عنوان اعلیحضرت رضاشاه کبیر بر سرنوشت امت مسلمان ایران حاکم نمودند و یک ساعت و نیم بعد از ظهر روز نهم آبان 1304 ه . ش . سقوط قاجاریه با شلیک چندین توپ اعلام شد و در 25 آذر 1304 ه . ش . رضاخان به مجلس آمد و در خطابهای خود را رسما شاه ایران خواند و در روز چهارم اردیبهشتسال 1305 ه . ش . در کاخ گلستان رسما تاجگذاری کرد (36) .
از ترور نافرجام تا شهد شهادت
با به پایان رسیدن دوره ششم در 22 مرداد 1307 ه . ش . ، انتخابات دوران هفتم مجلس فرا رسید . رضاخان تصمیم گرفتبه هر طریق ممکن از راه یافتن مدرس و همفکرانش به مجلس جلوگیری کند . این انتخابات کاملا فرمایشی بود و همزمان با برگزاری آن اغلب یاران مدرس در زندانها و تبعیدگاههای خوفناک به سر میبردند . در تهران به رغم فعالیت مردم این دیار برای انتخاب شهید مدرس، عوامل رضاخان وقاحت را به حدی رسانیدند که اجازه ندادند حتی یک رای به نام مدرس از صندوقها بیرون بیاید . مدرس علاوه بر محروم شدن از راه یافتن به مجلس، گرفتار سختترین شرایط زندگی گشت، تا آنکه در روز دوشنبه 16 مهر 1307 ه . ش . توسط عوامل شهربانی تهران، منزلش محاصره گردید و آن شهید دستگیر و به قلعه خواف در خراسان تبعید گشت که به مدت نه سال در این قلعه مخوف زندانی بود . سرانجام غروب 27 رمضان سال 1356 ه . ق . مطابق با دهم آذر 1316 ه . ش . سه جانی خبیثبه نامهای جهان سوزی، خلج و مستوفیان، آیت الله سید حسن مدرس را که از خواف به کاشمر انتقال یافته بود، در این شهر به شهادت رسانیدند که اکنون آرامگاهش زیارتگاه مردمان مشتاق حق و حقیقت میباشد (38) .
پي نوشت :
1) نک: مقاله خواجه نصیر و مردم زواره، محیط طباطبایی، مجله یغما، سال 1335 ه . ش .
2) طفولیت مدرس، سید محمد محیط طباطبایی، مجله محیط، شماره دوم، سال اول .
3) فصلنامه یاد، سال پنجم، شماره 20، پاییز 1369، ص21 .
4) مشک مشام معنی، قسمت اول، مجله پیام زن، سال هفتم، شماره 81، ص36 .
5) نک: اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج5، ص21 .
6) همان .
7) مدرس مجاهدی شکستناپذیر، عبدالعلی باقی، ص161- 160 .
8) مجله مجلس و پژوهش، شماره 7، ص193 .
9) سده تحریم تنباکو، به اهتمام موسی نجفی، رسول جعفریان، مقاله دکتر علی مدرسی، ص135 .
10) همان، ص139 .
11) دیدار با ابرار، ج67 (شهید مدرس، ماه مجلس)، از نگارنده، ص201 .
12) مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج دوم، ص309; مدرس مجاهدی شکست ناپذیر، ص26 .
13) مجله مجلس و پژوهش، همان، ص195 .
14) شهید مدرس ماه مجلس، از نگارنده، ص37- 36 .
15) مرد روزگاران، دکتر علی مدرسی، ص62 .
16) همان، ص63 .
17) تاریخ هیجده ساله آذربایجان، کسروی، ص488 .
18) دو مبارز مشروطه، رحیم رئیسنیا - عبدالحسین ناهید، ص207- 206 .
19) آراء و اندیشهها و فلسفه سیاسی مدرس، محمد ترکمان، ص19 .
20) مدرس تاریخ و سیاست، گروهی از نویسندگان، ص25- 24 .
21) نک: مدرس در پنج دوره تقنینیه، محمد ترکمان، ج اول، ص10- 8 .
22) شهید مدرس ماه مجلس، ص102 .
23) مرد روزگاران، ص69- 68 .
24) مدرس قهرمان آزادی، حسین مکی، ج اول، ص141- 140 .
25) همان، ص142 .
26) مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج اول، ص195- 194 .
27) مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، ج اول، مقدمه .
28) سالنامه دینا، سال 1324 ه . ش . ، ص110; مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج اول، ص198 .
29) تاریخ سیاسی معاصر ایران، دکتر سید جلال الدین مدنی، ج اول، ص100 .
30) گزیدهای از مجموعه اسناد عبدالحسین میرزافرمانفرما، به کوشش منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان، ج سوم، ص187 .
31) همان، ص885- 884 .
32) از سید ضیاء تا بختیار، مسعود بهنود، ص36 .
33) مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج اول، ص328- 327 .
34) شهید مدرس ماه مجلس، از نگارنده، ص142- 141 .
35) مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، بخش خاطرات، ص224 .
36) مدرس قهرمان آزادی، حسین مکی، ج دوم، ص520- 539 .
37) بازیگران عصر طلایی، ابراهیم خواجهنوری، ص160 .
38) نک: مرد روزگاران، ص 335- 334 .
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله