آموزگار رزم

شهیدآیت الله مدرس(رحمت الله علیه)، مردی سیاستمدار، تیزبین و آینده‏نگر بود. او تولد حکومت پهلوی را، معادل از دست دادن همه چیز ایران می‏دانست و آینده ایران را پس از استقرار حکومت پهلوی چنین پیش‏بینی می‏کند: «در رژیم نویی که نقش آن را برای ایرانِ بینوا طرح کرده‏اند، نوعی از تجدد به ما داده می‏شود که تمدن مغربی را با رسواترین قیافه، تقدیم نسل‏های آینده خواهد نمود... (آدم‏هایی) با فُکُل سفید و کراوات خودنمایی می‏کنند، اما در زیباترین شهرهای ایران، آب لوله‏کشی پیدا نخواهد شد.
جمعه، 8 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آموزگار رزم
آموزگار رزم
آموزگار رزم

نويسنده: فاطمه محمدی

مردی از فردا

شهیدآیت الله مدرس(رحمت الله علیه)، مردی سیاستمدار، تیزبین و آینده‏نگر بود. او تولد حکومت پهلوی را، معادل از دست دادن همه چیز ایران می‏دانست و آینده ایران را پس از استقرار حکومت پهلوی چنین پیش‏بینی می‏کند: «در رژیم نویی که نقش آن را برای ایرانِ بینوا طرح کرده‏اند، نوعی از تجدد به ما داده می‏شود که تمدن مغربی را با رسواترین قیافه، تقدیم نسل‏های آینده خواهد نمود... (آدم‏هایی) با فُکُل سفید و کراوات خودنمایی می‏کنند، اما در زیباترین شهرهای ایران، آب لوله‏کشی پیدا نخواهد شد. ممکن است شمار کارخانه‏های نوشابه سازی روز افزون گردد، اما کوره آهن‏گدازی و کارخانه کاغذسازی پا نخواهد گرفت. درهای مساجد و تکایا به عنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد، اما سیل رمان‏ها و افسانه‏های خارجی به وسیله مطبوعات و پرده سینما به این کشور جاری خواهد گشت.

پی‏گیری و دقیق

سیاست و برنامه اقتصادی، سیاست خارجی و برنامه‏های فرهنگی، بیشتری فعالیت شهید مدرس را در مجلس به خود اختصاص می‏داد. او همیشه مردم و منافع عمومی را بر خود مقدّم می‏داشت و مراقب بود تا امتیازی به بیگانگان داده نشود. شهید مدرس، جزئیات برنامه‏ها و لوایح اقتصادی را به دقت بررسی می‏کرد تا مبادا منافع ملی آسیب ببیند. او اصرار داشت موافقت نامه‏های اقتصادی ایران با کشورهای خارجی، پس از تأیید مجلس شورای ملی اجرایی شود. مدرس، تأمل و اهتمام ویژه‏ای داشت تا طرح‏های انتقام صنایع جدید، بهانه‏ای برای حیف و میل ثروت ملی نباشد. از این رو، رفاه عمومی، توسعه و تقویت منابع درآمدزای کشور، مورد توجه خاص او قرار داشت.

عمل ماهرانه

رضاشاه برای از میان برداشتن مدرس، دستور ترور او را صادر کرد. هنگامی که مدرس، سحرگاه برای تدریس عازم مدرسه سپهسالار (مدرسه شهید مطهری) بود، از بام یک ساختمان، چند گلوله به سویش شلیک شد. او به سرعت رو به دیوار کرد و عبا را با دور دست به طرف سر خود بلند نمود زانوانش را خم کرد، به طوری که بدنش در پایین عبا قرار گرفت و مکانی که قاتلان، قلب و سینه او تصور می‏کردند، بازو و نیز عبای خالی او بود. این عمل ماهرانه، سبب شد که فقط چند گلوله به ساعد و بازوان، و یکی هم به کتفش اصابت کند. سپس مردم خبردار شدند و جمعیت اطراف بیمارستان را پر کرد و آنان علاقه خود را به این عالم و سیاستمدار والا مقام به نمایش گذاشتند. مدرس به مردم گفت: «مطمئن باشید من از این ** نخواهم مرد؛ زیرا مرگ من هنوز نرسیده است. انگلیسی اشتباه می‏کنند. آنان نمی‏دانند جنایت، سبب فتح و موفقیت نمی‏شود». پس از آن، مأموران می‏خواستند او را با تزریق سم شهید کنند، ولی مردم او را از بیمارستان نظمیه، به بیمارستان دیگری بردند. پس از آن، تلگراف بر احوال‏پرسی رضاشاه را به مدرس دادند و او در پاسخ نوشت: «به کوری چشم دشمنان، مدرس هنوز زنده است و نمرده است».

آزادی عقیده

ساده‏زیستی و دوری از تجملات شهید مدرس، سبب شده بود که او آزادانه اظهار عقیده کند. در دوره هفتم انتخابات مجلس، حکومت رضاخان، مانع از قرائت آرای مدرس شد و بدین ترتیب، او نتوانست به عنوان نماینده وارد مجلس شود و پس از آن، یکی از نزدیکان رضاشاه نزد مدرس آمد و گفت: اعلی‏حضرت احوال‏پرسی کردند و گفتند چون شما از تهران انتخاب نشده‏اید، اجازه بدهید کاندیدای یکی از شهرستان‏ها بشوید و دستور دهم انتخاب گردید. مدرس با نهایت تندی و خشونت پاسخ داد: «به سردار سپه بگو: اگر مردی، مردم را آزاد بگذار تا ببینی من از چند شهر انتخاب می‏شوم، والا مجلسی که به دستور تو من نماینده‏اش شوم، باید درش را لجن گرفت».
ایشان همچنین زمانی که از طرف رضاشاه پول آوردند که بگیرد و هیچ نگوید پاسخ داد: «بگذار زیر تشک و بود، و به اربابت بگو تا دینار آخر، خرج نابودی تو خواهد شد. اگر رضا او که هیچ، و گرنه بیا و از همانجا بردار و برو».

چشم‏پوشی از دنیا

شهید مدرس، مجتهدی مسلم و فقیه و اصولیِ بزرگی بود. او با تاریخ، منطق و کلام آشنایی داشت و در آن زمان، در سخنرانی بی‏همتا بود. پاک‏دامنی و ثبات عقیده در او بی‏اندازه قوی بود و کینه‏جویی نمی‏کرد. به اندک پوزشی از دشمنان می‏گذشت و احساسات را در سیاست دخالت نمی‏داد. به مال دنیا و بدگویی مخالفان بی‏اعتنا بود و از مرگ نمی‏ترسید.
بر اساس مین روحیه، در پاسخ فردی که پرسید: آیا پس از به سلطنت رسیدن رضاخان، در مبارزه خود امید موفقیت دارد؟ پاسخ داد: «من در این کشمکش، چشم از زندگانی پوشیده‏ام و از مرگ باک ندارم. آرزو دارم اگر خونم بریزد، فایده‏ای در حصول آزادی داشته باشد. من از دستگاه سردار سپه نمی‏ترسم، اما او با تمام قدرت و جلال سلطنتش از من می‏ترسد».

غرب‏ستیز توانا

زمانی که ایران در بدترین شریاط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی قرار داشت، شهید مدرس تنها کسی بود که با صراحت و شجاعت در برابر ابر قدرت‏های شرق و غرب ایستاد.
او مخالف پیشرفت نبود ولی با سیمایی از ترقی و پیشرفت که از سوی فرهنگ اغواگر وارداتی، در حال تزریق بر پیکر نیم جان فرهنگ سنتی بود ، مخالفت می‏ورزید. مدرس در پاسخ یکی از غربزدگان که گفته بود: آقا! انگلیسی‏ها خیلی قدرتمند، باهوش و سیاستمدارند و نمی‏توان با آنها مخالفت کرد، گفت: «اشتباه می‏کنی، آنان مردمان باهوشی نیستند، شما نادان و بی‏هوشید که چنین تصوری درباره آنان دارید». او در جای دیگر، در حمایت از استقلال وابسته نبودن به غرب و مشرق گفت: «ما خودمان صاحب خانه هستیم.... ما را بگذارید که صلاح و فساد خودمان را می‏دانیم».

پیش‏بینی عجیب

کابینه سیاه، مدرس را چون خاری در چشم خود می‏دید. از این رو، در لحظات تحت، او را که با کودتا مخالف بود و آن را برخلاف مجلس و قانون اساسی می‏دانست، دستگیر کردند هنگامی که برای بردن مدرس به خانه‏اش آمدند، ایام فروردین بود و درختان تازه شکوفه داده بودند. در باغچه خانه سید، درخت زردآلویی پر از گل بود. آقا آماده حرکت شد. اهل خانه نگران و آشفته به نظر می‏رسیدند. دوستان مدرس سرگردان به او چشم دوخته بودند. در این میان، شهید مدرس لب به سخن گشود و گفت: «ناراحت نباشید وقتی این زردآلودها رسید، به خانه بازمی‏گردد». جالب اینکه طبق پیش‏بینی او، فقط در عمر کوتاه کابینه سیاه، یعنی 93 روز زندانی بود و پس از آن به خانه بازگشت.

مدرس آزادگی

در هفتم مرداد 1303، مدرس و شش نفر دیگر، طرح استیضاح دولت رضاخان را تقدیم مجلس کردند. ولی در روز استیضاح، رضاخان وارد مجلس شد و یقه پیراهن کرباس مدرس را از زیر قبا گرفت و او را محکم به دیوار کوبید و فریاد زد: از جان من چه می‏خواهی سید؟ و پاسخ شنید که «می‏خواهم تو نباشی» که زبان تند و تیز مدرس، به گفته خودش در بی‏نیازی او بود. می‏گویند وقتی از اصفهان به تهران آمد، دو نفر را برای یافتن تاقی برای اجاره فرستاد. آنها در اتاق به اجاره بهای سی و سی و پنج قرآن پیدا کردند. شهید مدرس، اتاق سی قرآنی را ندیده پذیرفت. یکی از آن دو پرسید: آقا! از پنج قرآن دریغ می‏ورزید؟ مدرس پاسخ داد: «چیزی که استقلال اراده و عقیده را از میان می‏برد، احتیاج است و نمی‏خواهم محتاج خلق شوم. من از آن کسانی نیستم که زیر تشکی (رشوه) می‏گیرند. من می‏خواهم زبانم، این زبان تند و تیزم آزاد باشد».

مواظب دروازه‏ها باشید

یکی از روزهای سرد زمستانی، مدرس با یک پیراهن کرباس و یک عبا و قبا که حافظ لباس او بود، از پله‏های مجلس بالا می‏رفت. یقه پیراهن او باز بود و سوز سرما بر صورت و سینه‏اش بوسه می‏زد. در این هنگام، سلطان الواعظین به او رسید و مدرس را با چنین لباسی دید. با نگرانی به او گفت: آقا! شما با این لباس نخی و یقه باز سرما می‏خورید. بلافاصله مدرس پاسخ داد: «شما به یقیه باز من کاری نداشته باشید، مواظب باشید دروازه‏های مملکت باز نماند که هر چه خوب است ببرند و هر چه بد است بیاورند».سلطان الواعظین با شنیدن این جمله، با حسرت زمزمه کرد: حیف از این مرد که در ایران قدرش را نمی‏دانند.
شهید مدرس همچنین زمانی در مجلس، به نصرت الدوله که دستش مجروح شده بود و رعشه داشت گفت: «شازده! دست راست تو با خوردن چند ساچمه چنین ضعیف شده است، در حالی که دست چپ من با خوردن سه‏ستیز، باز هم قوی است. می‏دانی چرا؟ برای اینکه تو با این دست قرارداد ننگین 1919 را امضا کردی و در نتیجه از کار افتاد و رعشه گرفت».

وارستگی روحی

حضرت امام خمینی رحمت ‏الله علیه درباره وارستگی و ابعاد روحی شهید مدرس می‏فرماید: «یک روز من نزد مدرس بودم که کسی نوشته‏ای آورده و به او گفت: این را برای «عدلیه» نوشته‏ام. شما این را پیش رضاشاه ببرید که ببیند... مدرس در جواب گفت: رضاخان نمی‏داند «عدلیه» را با «الف» می‏نویسند یا با «عین»، آن وقت بدهم او ببیند. نه اینکه این را در غیاب می‏گفت، در حضورش هم می‏گفت. چرا مدرس از این عظمت برخوردار بود؟ برای اینکه وارسته بود. وابسته به هوای نفسش نبود. هوای نفسانی‏اش را «اله» خودش قرار نداده بود. عملش برای جاه و مقام نبود. برای خدا عمل می‏کرد. از هیچ کس نمی‏ترسید».

زیارتگاه مردم

روزی رضاخان برای مدرس پیغام فرستاد: طوری تو را می‏کشم که بدنت را میان کفار دفن کنند. مدرس در پاسخ گفت: «قبر من هر جا باشد، زیارتگاه مردم می‏شود، اما تو در جایی می‏میری که در آن نه آب هست و نه آبادی». آری، در همان دوران اختناق رضاخانی، مردم کاشمر بر سر قبر مدرس می‏رفتند و فاتحه می‏خواندند و مدرس به «آقای شهید» معروف شده بود. با تبعید رضاخان، مردم بر سر تربت پاک و آرامگاه مدرس جمع شدند و به کمک هم، قبر را تا ارتفاع یک متر از زمین بالا آوردند و سنگ کوچکی روی آن قرار دادند که بر آن نوشته شده بود: «قبر آقای شهید». در سال‏هایی که امام رحمت ‏الله علیه در نجف تبعید بود، یکی از فرزندان مدرس، نامه‏ای به ایشان نوشت و موضوع مقبره مدرس را مطرح کرد. امام پاسخ داد: «اگر به ایران آمدم، قبر مدرس را طلا می‏گیرم». رضاخان نیز بنا به گفته شهید مدرس، در تبعیدگاه خود در آفریقای جنوبی مُرد و جنازه‏اش مومیایی شد.

جسارت و شجاعت

آنچه در زندگی شهید مدرس مهم است اینکه او هیچ‏گاه نه به دنبال منافع شخصی بود و نه از ترس فلان شخصیت، دست به کاری می‏زد. جسارت و شجاعت او را می‏توان در نامه‏ای که به احمدشاه نوشت مشاهده کرد. او نوشته بود: «خداوند دو چیز را به من نداده: یکی ترس و دیگری طمع. هر کس با مصالح ملی و امور مذهبی همراه باشد، من هم با او همراهم، و الاّ فلا» این جمله شهید مدرس، فقط در حوزه نظر و شعار باقی نماند، ب لکه در رفتار سیاسی او هم نمود پیدا کرد. برای مثال در مخالفت با رضاخان و به ویژه در مخالفت با اعتبار نامه نمایندگان دوره پنجم، وقتی «تدیّن» در مقابل مدرس قرار گرفت و گفت: مدرک بدهید، مدرس پاسخ داد: «من اظهار عقیده‏ام را می‏کنم. شما هم رأی بدهید... بنده عقیده‏ام را اظهار می‏کنم، ولو مخالفت با تمام افراد روی زمین باشد».
منبع: ماهنامه گلبرگ

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.