نویسنده: ازوپ
بازنویسی: اس. ای. هندفورد
برگردان: حسین ابراهیمی (الوند)

 
پیشگویی در بازار نشسته بود و کسب و کار پررونقی داشت. ناگهان مردی از راه رسید و به او خبر داد که درِ خانه‌اش از لولا درآمده و داروندارش به غارت رفته است. پیشگو به یک‌باره از جا جست، فریادی از حیرت کشید و به‌سوی خانه‌اش دوید تا ببیند چه اتّفاقی افتاده است. رهگذری که شاهد ماجرا بود، گفت: «تو ادّعا می‌کنی از آن‌چه در آینده بر سر مردم می‌آید خبر داری در حالی که از پیشگویی مصیبتی که بر سر خودت می‌آید، بی‌خبری.»
این حکایت حماقت کسانی را نشان می دهد که از اداره‌ی زندگی خود عاجزند امّا ادّعای پیشگویی زندگی دیگران را دارند.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِی و دیگران؛ (1392)، افسانه‌های مردم دنیا (جلدهای 9 تا 12)، ترجمه‌ی حسین ابراهیمی (الوند) و دیگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم.