انسان شناسی شهری

نويسنده:سيد قاسم حسني



تغيير و تحول به وجود آمده در شهرها و افزايش و رشد سريع جمعيت‏هاي شهري در شهرهاي مدرن و پي‌آمدهاي فرهنگي، اجتماعي و ظهور خصوصيات فرهنگي جديد و خرده‌فرهنگ‏ها و هم‏چنين تنوع قومي و بحث هم‌جواريشان، انسان‏شناسان را برآن‌داشت تا از حوزة كلاسيك كه مربوط به قلمرو جغرافيايي اقوام ابتدايي و بومي بود، به جوامع پيچيده يعني جامعة شهري توجه كنند. كتاب انسان‏شناسي شهري اثر ريچارد بشام از آثار انسان‏شناسي شهري است كه تحت تأثير همين تحولات نگاشته شده و از آثار خواندني و قابل توجه به شمار مي‌آيد.
اگر زمان تقريبي شكل‏گيري انسان‏شناسي شهري (۱۹۴۰) را تا به حال (۲۰۰۳) به سه دورة دو دهه‏اي تقسيم كنيم،‌ اثر بشام به دورة دوم يعني دو دهة مياني مربوط مي‏شود كه موضوعات خاصي را مورد توجه قرار مي‏دهد و تفاوت‏هايي با دو دهة ديگر دارد.
كتاب مذكور حاوي هشت فصل است. فصل اول كتاب، به روند شكل‏‎گيري انسان‏شناسي شهري و روش‏شناسي كلاسيك انسان‏شناسي و چگونگي انطباق آن با محيط شهري مي‏پردازد. كانون اصلي توجه در كتاب بشام، در همين فصل و فصل آخر كتاب نهفته است به همين دليل براي آشنايي و بررسي اين شاخة تخصصي سعي خواهد شد بر اين فصول تأكيد بيشتري شود.
بشام ريشه‏هاي شكل‏گيري انسان‏شناسي شهري را با تغييرات به وجود آمده پس از جنگ جهاني دوم مرتبط مي‌داند. با ظهور جنگ جهاني دوم و تغييرات عمده در كشورهاي جهان و برچيده شدن امپراطوري‏هاي استعماري و استقلال كشورهاي تحت استعمار، تغييرات عمده‏اي در رويكرد مطالعاتي انسان‏شناسي به وجود آمد. با جنگ جهاني دوم و تغييرات سريع در سراسر جوامع بشري، انسان‏شناسان روند مطالعاتي خود را كه ابتدا موسوم به جوامع ابتدايي بود،‌ تغيير دادند و به واقعيت‏هاي زندگي اجتماعي مدرن توجه كردند. اين مطالعات از دهه‌هاي چهل وپنجاه ميلادي قرن بيستم آغاز شد و انسان‏شناسان به نقش شهرها كه در جهان امروز باعث تغييرات عمده‏اي در شيوة زندگي و شكل‏گيري تعاريف فرهنگي جديد شده‌اند، توجه كردند. بشام نقش تغيير و جهان‌شمول شدن تغيير پس از جنگ جهاني دوم و پي‌آمدهاي تغيير را در شكل‏گيري اين شاخه از علم انسان‏شناسي، مهم مي‏داند.
افزون بر اين، وي به نگرش ضد استعماري توجه كرده واضافه مي‌كند كه اين نگرش در كشورهاي تازه به استقلال رسيده، به دليل مهاجرت و اقامت تعداد كثيري از نخبگان بومي كشورهاي غربي براي آموزش در دانشگاه‏هاي غربي بود. در خلال اين سفرها، حقيقتي براي آن‏ها مكشوف شد كه براي آن‏ها ناراحت‏كننده بود. آن حقيقت، اين بود كه علم انسان‌شناسي، مردمان موسوم به«ابتدايي‏» را مورد مطالعه قرار مي‏دهد، به اين دليل كه اغلب انسان‏شناسان در همين محيط‏هاي استعماري به مطالعه مي‏پرداختند، اين مكان‌ها عموماً موطن اين نخبگان بود و در عوض، علم جامعه‏شناسي، جوامع متمدن و غربي را مورد مطالعه قرار مي‏دهد. پيوند انسان‏شناسي با مردمان «ابتدائي» به اين تفكر منجر شد كه تداوم حضور انسان‌شناسان غربي را در اين كشورها نوعي توهين قلمداد كنند و دست به تغييري در نگرش خود نسبت به انسان شناسي بزنند و به اين ترتيب پارادايم انسان‏شناسي را ازمحدودة حوزة ابتدايي وساده خارج كرده، به حوزة جوامع پيچيده و شهري گسترش دهند.
همان‌گونه كه ذكر شد، فصل اول و آخر كتاب بشام معرفي انسان‏شناسي شهري و روش‏شناسي اين شاخه از انسان‏شناسي است. بقيه فصل‌ها به موضوعات اين شاخه تخصصي و تحقيقاتي كه در قالب اين موضوعات توسط انسان‏شناسان شهري انجام گرفته، پرداخته است. از نكات قابل توجه كتاب بشام پاسخ روش‏شناختي او براي مطالعه در شهرهاست. وي پس از معرفي دو روش پايه‏اي و اساسي انسان‏شناسي كه عبارتند از مشاهدة مشاركتي و كل‎‏گرايي سوالاتي در مورد به‏كار بردن اين روش‏شناسي درگسترة جامعه شهري مطرح مي‏كند. براي مثال بشام اين پرسش را پيش مي‌كشد كه با توجه به آن‌كه روش‌شناسي انسان‌شناسي براي مطالعه بر جوامع كوچك و عناصر و اطلاع‌رسان‌هاي محدودي طراحي شده است ، گذر به شهر با پيچيدگي و تنوع و فراوني عناصر آن چگونه امكان‌پذير خواهد بود؟ آيا گستره وحجم بزرگ شهر سبب نخواهد شد كه مطالعة انسان‌شناس شهري سطحي وكم عمق شود؟ بشام، براي پاسخ به اين سؤالات و به كاربردن روش‏شناسي دقيق كه به تحريف واقعيت جامعة شهري منجر نشود، كاربرد شيوة خاصي را در روش‏شناسي توصيه مي‏كند. به اعتقاد او اين روش‏شناسي، در متن، ماهيت و ذات انسان‏شناسي نهفته است. انسان‏شناس با اين تمهيد روش‏شناختي است كه مي‏تواند يك متن يا يك پديده را مورد بررسي دقيق قرار دهد. تمهيد روش‏شناختي توصيه شده توسط بشام براي بررسي متن شهري، محدود كردن حوزة ميداني و انتخاب يك زمينة فرهنگي مشخص در جامعة كلان شهري است.
او معتقد است بخش‏بخش كردن حوزه‏هاي شهري و گنجاندن حوزه‏ها در قالب محله يا زمينة فرهنگي با محدودة مشخص، مي‏تواند تمهيدي باشد براي به كارگيري روش‏شناسي پايه‏اي انسان‏شناسي در متن شهري.او معتقد است در حوزه شهري، محققين انسان‏شناس بايد مطالعات اجتماعي سطح ميانه‏اي را جستجو كنند كه هم روش مشاهده مشاركتي و هم روش كل‏‎گرايي درآن قابل به‏كارگيري باشد.بشام در فصل آخر كتاب خود روش‏هاي تكميلي را برمي‏شمارد كه همراه با روش‏شناسي پايه‏اي مي‌توانند در مطالعات شهري موردستفاده قرار گيرند. روش‏هاي تكميلي ارايه شده در فصل آخر كتاب بشام عبارتند از: اتنوگرافي خرد‌شهري ، فن‌ معنا‏شناسي قومي و فن‌شبكه‏اي ، مصاحبه‌هاي رسمي، اتنوگرافي كلان شهري ، و…
وي در فصول ديگر كتاب كه به موضوعات انسان‏شناسي شهري مرتبط است، به‏كارگيري اين روش‏هاي تكميلي را با ذكر نمونه‏هايي تشريح مي‏كند. در واقع او از يك طرف موضوعات انسان‏شناسي شهري را در اين فصول معرفي مي‏كند و از طرفي ديگر روش‏شناسي تكميلي را با بسط موضوع در هر بخش نشان مي‏دهد. به عنوان مثال در فصل پنجم كتاب، يكي از انسان‏شناسان مشهور به نام اسكار لويس با توجه به موضوع در متن شهري با روش‏شناسي تكميلي معرفي مي‏شود كه مي‏تواند مثال موردي دراين باره باشد. كار عمدة لويس، مطالعة فقر شهري و فرهنگ فقربود. وي براي مطالعة اين موضوع از فن زندگي‌نامه استفاده مي‌كرد. لويس معتقدبود با به‏كارگيري اين روش در يك متن شهري مي‏توان به يك معني واقعي دست يافت. مثلاً براي بررسي و مطالعة عميق يك خانواده از طريق اين روش مي‏توان به معني واحد مؤثري رسيد كه به ديگرخانواده‏هايي كه در موقعيت مشابه اين خانواده زندگي مي‏كنند، قابل‌تعميم باشد. خانواده سانچز، حاشيه‏نشينان مكزيكوسيتي از مطالعات لويس با اين روش تكميلي است و لويس توانست با اين روش‏شناسي مسئله فرهنگ فقر را ارائه دهد. او فرهنگ فقر را منعكس كنندة وجود محروميت‏هاي اقتصادي، نابساماني اجتماعي يا فقدان يك پديده يا يك حالت خاص نمي‏داند بلكه علاوه بر اين‏ها وضعيت و حالتي مثبتي مي‏داند كه سودمندي‏هايي دربردارد و بدون آن، شخص فقير به سختي مي‏تواند در شرايطي كه براي او وجود دارد به زندگي بپردازد، در واقع فرهنگ فقر از ديدگاه لويس، روشي از زندگي است و بهترين مكان براي مطالعة اين فرهنگ را محلة فقير‏نشين شهري مي‏داند. همان‏گونه كه مشاهده مي‏شود، روش تكميلي در يك متن شهري با زمينة فرهنگي مشخص در كتاب بشام به خوبي معرفي مي‏شود و خواننده را با نحوة به كاربردن آن با يك مثال‏واره آشنا مي‏سازد.
همان‌گونه كه گفتيم انسان‏شناسي شهري سه دورة دودهه‏اي را تا به حال پشت سرگذاشته است. نسل‏هاي انسان‏شناسي شهري در طي دوره‏هاي مختلف موضوعات متفاوتي را مورد مطالعه قرار مي‏دادند.
نسل اول‏ انسان‏شناسي شهري كه متعلق به دو دهة اول يعني دهه‌هاي چهل و پنجاه بود. درپي يافتن بقاياي زندگي روستايي در شهر بود. اين نسل را مي‏توان در نزد انسان‏شناسان مكتب منچستر ديد كه درپي يافتن قبايل و قبيله‏‎گرايي در شهرهاي آفريقاي مركزي بودند و حتي مفهوم باسازي قبيله‌اي را ابداع كردند.
دو دهة دوم يعني دهه‌هاي شصت وهفتاد قرن بيستم تا حدودسال۱۹۸۰ ،نسل دوم انسان‏شناسي، موضوعات اصلي انسان‏شناسي در گذشته را، در شهر جستجو مي‏كردند. در اين دوره، شهر به مفهوم عام كلمه مورد توجه نبود، اكثر انسان‏شناسان شهري اين دوره مسايل خاصي هم‌چون مهاجرت، خويشاوندي، قشربندي اجتماعي، سازگاري و نحوة سازگاري مهاجران، نقش‏هاي اجتماعي و غيره را در شهر جستجو مي‌كردند.
آغاز نسل سوم انسا‏ن‏شناسي شهري از حدود ۱۹۸۰ ميلادي است كه انسان‏شناسان شهري، علايق‏شان را به‌تمامي جنبه‌هاي زندگي شهري معطوف كردند. براي انسان‏شناسي شهري اين دوره آنچه اهميت دارد،‌ خصوصيات فرهنگ شهري و ويژگي‏هاي شكل‏هاي گوناگون زندگي در شهر مورد مطالعه است اين انسان‏شناسي ديگر به دنبال پديده‏هاي زندگي روستايي و كوچ‏نشين يا مسايل ديگر از اين دست در شهرنيست.
كتاب انسان‏شناسي شهري بشام را بايد متعلق به دورة دوم دانست . با رجوع به فصول دوم به بعد، بشام موضوعات خاص انسان‏شناسي را در شهر جستجو مي‏كند. موضوعاتي هم‌چون مهاجرت ازروستا به شهر، عوامل دفع و جذب، خويشاوندي در شهر، طبقه، كاست و قوميت در جوامع شهري.
با اين وصف اثر بشام، اثر قابل توجهي است و از آثار كلاسيك انسان‏شناسي شهري به شمار مي‏آيد. نحوة پرداخت و زبان شيوا و گوياي وي از شروع تا پايان كتاب و توجه جامع‏نگر و كامل او را چه به لحاظ نظري، تاريخي و روش‏شناختي و چه به لحاظ موضوعي و مثال‏واره‏اي در جاي جاي كتاب مي‌توان ديد.در اين‌جا مي‌توان نگاهي نيز به موضوع شهري در ايران داشت.

اهميت مطالعات انسان‏شناسي شهري در ايران

براي انسان‏شناسي شهري در ايران هيچ پيشينه‏اي نمي‏توان رديابي كرد. در مقايسه با دامنه گستردة ادبيات اين رشته در آمريكا و اروپا، هنوز به‏رغم اهميت مطالعات شهري در ايران به دليل دگرگوني‏هاي به وجود‏ آمدة شهري در سال‏هاي اخير و وجود خصوصيات فرهنگي و اشكال گوناگون آن، بررسي و شناخت آن از اين منظر مورد توجه قرار نگرفته‏ است و زمينة وسيعي را جهت كار براي انسان‏شناسان و محققان نسل‏هاي كنوني و آتي عرضه مي‏كند. براي روشن‏ كردن اهميت انسان‏شناسي شهري در مطالعات شهرهاي ايران، لازم است نگاهي اجمالي به دلايل مطالعه از چند زاويه داشته و از اين چند منظر اهميت مطالعة اين رشته در شهرهاي ايران را اجمالاً روشن كرد.
شهرهاي ايران از خصوصياتي منحصر به فرد برخوردارند. منشاء توسعه و تكامل شهرهاي ايراني دلايل گوناگوني داشته است. بسياري از اين شهرها بر حسب كاركردهاي ويژه‏اي به وجود آمده‏اند. و هنوز تحت تأثير همان كاركردها و با تركيبي از عناصر بيروني قرار دارند و بر رفتارها و خصوصيات فرهنگي مؤثرند. از ويژگي‏هاي عمده‏اي كه شهرهاي ايران متأثر از آن هستند ،تنوع و پراكندگي تحت تأثير زمينه‏هاي فرهنگي، قومي، اقليمي است. اين امر خصوصيات و اشكال گوناگوني از فرهنگ شهري را به وجود آورده و بر ساخت كل شهر تأثير گذاشته است.

الف ـ تأثير زيست شهري براشكال زيستي ديگر

با مدرن شدن جامعة ايراني به خصوص در زيست شهري و منشاء تغيير در اين زيست، ‌اشكال زيستي ديگر تحت تأثير اين زيست قرار گرفته‏اند. به گونه‏اي كه زيست عشايري و روستايي در زيست شهري مستحيل شده است. مرزهايي كه در گذشته ميان اين سه نوع زيست وجود داشته برچيده و نفوذ زيست شهري بر زيست‌هاي ديگر بيشتر شده است.
انسان‏شناسي شهري با مطالعة دقيق مي‏تواند، استمرار زيست عشايري و روستايي را در زمينة شهري مورد مطالعه قرار دهد و به اين پرسش پاسخ دهد كه آيا شهرهاي ايران به جوامع شهري واقعي مبدل شده‌اند؟ يا در شهرهاي ايران مجموعه‏اي از زيست‏هاي عشايري و قومي روستايي وجود دارند كه در كنش عمومي مشاركت ندارند و بر ساخت كلي شهر تأثير مي‏گذارند؟‌ در واقع آيا انسجام شهري ايراني وجود دارد يا قبيله و روستا و نظام موروثي پنهان در داخل شهر ادامه داشته و بر مفهوم جامعه شهري غلبه دارد؟ از طرف ديگر تأثير زيست شهري بر زيست‏هاي ديگر چگونه بوده و اين تأثير چه تغييراتي را در ساختار اجتماعي فرهنگي زيست عشايري و روستايي گذاشته است؟ به طور كلي اختلال در سه شكل زيستي در ايران در چند دهة اخير پي‌آمدها و نتايجي به همراه داشته كه شناخت اين مسايل مي‏تواند نقش عمده‏اي در درك خصوصيات و اشكال فرهنگي جامعه ايراني و تغييرات به وجود آمده داشته باشد. انسان‏شناسي شهري با مطالعه در اين زمينه مي‏تواند چگونگي سازگاري مردم را در شهر با پس‏زمينه‏هاي روستايي و عشايري نمايان سازد.

ب‌ ـ گسست شهر قديم / شهر جديد

اين موضوع مي‌تواند يكي از دلايل ديگر اهميت مطالعات انسان‏شناسي شهري در ايران باشد شهرها كه درگذشته داراي طرح و بافت فرهنگي- اجتماعي خاصي بودند. در اين شهرها روابط و كنش‏هاي اجتماعي و خصوصيت فرهنگي نوعي پويش دروني به وجود مي‌آورد. اما تغييرات در شهرها در چند دهة اخير، منجر به گسست و انقطاع شهر با اين گذشته شده و شالوده‏هاي كهن ارتباطات درون شهري و معماري و به طور كلي طرح و بافت نظام اجتماعي فرهنگي از هم گسسته شده است. (حبيبي، ۱۳۷۸)
عناصر جديد كه در شهرهاي ايران وارد شده، بر شيوة زندگي شهري تأثير گذاشته و شهرهاي ايران را به سمت سبك مدرن سوق داده كه خواه ناخواه اين سبك جديد بر رفتار مردم تأثير گسترده‏اي داشته است. انسان‏شناسي شهري سعي دارد يك ديدگاه انسان‏شناختي براي مطالعة زندگي شهري در فضا و زمان سبك جديد شهرها نسبت به فضا و زمان سبك قديم شهرها به دست دهد و تغييرات و تحولات اين انتقال را مورد كنكاش قرار داده و نفوذ و تأثير شهرها بر الگوي سبك جديد زندگي مردم را مورد بررسي قرار دهد. در واقع انسان‏شناسي شهري سعي دارد با مطالعة تطبيقي زندگي شهري در زمان ومكان در اين دو سبك به نتايج مفيدي دست يابد.

پ ـ مهاجرت روستايي

يكي ديگر از پديده‏هايي كه در چند دهة اخير مي‏توان در شهرها مشاهده كرد روانه شدن سيل گسترده‏اي از جمعيت روستايي و عشايري به شهرها و در پي آن افزايش جمعيت شهري است. فروپاشي شيوه‏هاي توليدي سنتي در جامعة ايراني كه نقطة اوج آن به اصلاحات ارضي در دهة چهل برمي‏گردد به عنوان نقطة عطفي در روند شهرنشيني در ايران قابل بررسي است. اين روند شهرنشيني از سال ۱۳۴۰ تا ۱۳۶۰، نرخ جمعيت شهري را ۵/۳۴ درصد به ۵۱ درصد رساند ورشد اين نرخ هنوز ادامه دارد. تا قبل از اصلاحات ارضي،‌ ايران كشوري روستايي ـ عشايري بود و اكثر مردم در جوامع روستايي يا عشايري زندگي مي‏كردند، اما با پيدايش دولت مدرن و سياست تخته‏قاپو كردن و مصرفي شدن جامعة ايراني به دليل پيدايش دلارهاي نفتي و افزايش خدمات پس از اصلاحات ارضي درصد شهرنشيني روند رو به افزايش داشت و اكثر مردم را در خود جاي داده است.(حساميان،۱۳۷۷ ، مك كي ۱۳۸۰)
درچند دهة اخير، در برخي از شهرها ميزان رشد مسئله‌ساز بوده است. حركت از روستا و اجتماعات كوچك به جامعه شهري با ابعاد بزرگ تغييرات عمده و گسترده‏اي در شيوة زندگي شهري و الگوي كنشي و روابط اجتماعي و هم‌چنين در سنت‏هاي فرهنگي از يك زمينة روستايي ـ ايلي به زمينة شهري به وجود آمده است. با توجه به روستايي و ايلي بودن بسياري‌ از مردم شهرهاي ايران و سكونت آن‏ها در شهرها يكي از مسايلي كه مي‏توان به آن توجه كرد، گسست يا عدم رابطه ميان فرهنگ و سرزمين است. به اين معني كه آيا مرزهاي جغرافيايي مشخص براي فرد شهري با زمينة فرهنگي روستايي گسسته شده يا ادامه دارد؟ با توجه به شرايط اجتماعي مدرن و شهري شدن اكثر مردم ايران در شهرها، افراد از فضاهاي فرهنگي وجغرافيايي خود كنده و به مكان جغرافيايي و فرهنگي جديدي با خصوصيات و ويژگي‏هاي نو پرتاب شده‏اند. اين فرايند كه در اكثر شهرهاي ايران ديده مي‏شود و داراي نتايج و پي‌آمدهاي روان‏شناختي، اجتماعي،‌ فرهنگي فراواني بوده است. در واقع، انسان‏شناسي شهري سعي دارد در بحث مهاجرت به عوامل دفع و جذب آن بپردازد. هم‌چنين سعي دارد اين موضوع را روشن سازد، آيا زمينه‏هاي روستايي، ايلي در زمينه‏هاي شهري استقرار دارد يا نه؟ اين استقرار در چه زمينه‏هايي است؟ چه تأثيري بر روابط اجتماعي و به طور كلي در ساخت پي‌آمدهاي مهاجرت، الگو‏هاي اسكان مهاجران ـ مثلاً زاغه‏نشيني، حاشيه‏نشيني، كپرنشيني ـ و وضعيت آن‏ها در شهرها داشته است؟ واز اين راه احتمالاً بتواند به نتايج مفيدي از اين واقعيت‏هاي اجتماعي و فرهنگي مدرن دست يابد.

ت ـ كريولي شدن فرهنگ

دليل ديگري كه مطالعات انسان‏شناسي شهري مي‏تواند در ايران اهميت داشته باشد، كريولي شدن فرهنگ شهري در شهرهاي ايران است.
مفهوم كريول در زبان‏شناسي وفرهنگ‌شناسي به كار مي‏رود. زبان يا فرهنگ كريول پديده‌اي است كه به صورت يك زبان كاملاً تحول يافته با يك رشته قواعد كامل و واژگان وسيع تكامل يافته باشد. (پلاك، ۱۳۷۵) به عبارت ديگر، زبان يا فرهنگ كريول به پديده‌اي مي‏گويند كه از تركيب دو زبان يا فرهنگ مختلف پديد آمده باشد اين مفهوم را مي‏توان در فرهنگ‏هاي شهري نيز مشاهده كرد. اكثر شهرهاي ايران داراي فرهنگ شهري خالص و ناب گذشته نيستند. با ورود به عرصه مدرن و تحولات گسترده در ايران و تأثير مدرنيته بر فرهنگ شهري،‌ اكثر شهرهاي ايران در واقع داراي آميزه‌اي از نفوذ فرهنگ بيرون و سنت‌هاي محلي، به عبارت ديگر همان فرهنگ كريول شده هستند.
دامنة زندگي مردم اكثر شهرهاي ايران از حدود و حصار خود شهرها و ايران فراتر رفته است. در اكثر شهرها، مي‏توان به پيوستارهاي فرهنگي برخورد كرد كه يك سوي آن مربوط به كلان‏ شهرهاي اروپايي و آمريكايي (عناصر مدرنيته) و سوي ديگر آن به فرهنگ ملي و سنت محلي مربوط مي‏شود. در اكثر شهرهاي ايران ديگر فرهنگ ناب شهري مفهومي نيست كه بتوان آن ‌را در محدودة همان شهر مشاهده كرد. در اين‏جا بايد توجه داشت كه مفهوم كريولي‌شدن فرهنگ‏هاي شهري ايراني مترادف با تركيب پيوندي يا التقاطي‌شدن فرهنگ‏ها نيست، بلكه دقيقاً به اين معنا است كه از تركيب دو يا چند فرهنگ متفاوت، فرهنگ جديدي پديد آمده كه مانند زبان كريول جاي خود را پيدا مي‏‏كند و عمق تاريخي مي‏يابد.
بنابراين، انسان‏شناسي شهري در حوزه شهرهاي ايران مي‏تواند به چگونگي جذب و پذيرش فرهنگ جهاني در فرهنگ محلي و به وجود آمدن شيوة خاصي از زندگي اجتماعي فرهنگي در شهرهاي ايران بپردازد. به بيان ديگر كريولي‌شدن فرهنگ شهرهاي ايران در همه جا و در همه وقت يك گونه و يكسان نيست. بنابراين انسان‏شناسي شهري مي‏تواند اين نايك‌سان و ناهم‌گون شدن فرهنگ شهرهاي ايران را نمايان سازد. دليل اين امر پراكندگي شهرهاي ايران با زمينه‏‏هاي فرهنگي قومي و گونه‌شناسي‌هاي متنوع است كه كريولي‌شدن فرهنگي متنوع و منحصر به فرد خود را به وجود مي‏آورد.

ث ـ تعدد وتنوع قومي

از موضوعات ديگر مورد مطالعه در انسان‏شناسي شهري كه مي‌تواند توجه اكثر انسان‏شناسان شهري را جلب كند و در ادبيات اين رشته حضور برجسته‏اي دارد، تنوع قومي در شهرها است. اين رشته در ادبيات حضور برجسته‌اي دارد.
همان‏گونه كه در بحث مربوط به موضوعات انسان‏شناسي شهري ذكر شد، انسان‏شناسي شهري بخشي از مطالعات خود را بر روي شكل‏گيري جماعت‏هاي ويژه در بعضي محله‏هايي كه جداسازي قومي در آن‌ها اتفاق افتاده متمركز مي‌كند ايران نيز مجموعه‏اي نامتجانس از گروه‏هاي قومي و انساني مختلف است. در واقع، مجموعة ناهمگوني از اقوام و مليت‏هاي مختلف نژادي، زباني، مذهبي، فرهنگي است. ( القايي، ۱۳۷۸ واحمدي ۱۳۷۸). اين تنوع تا قبل از مدرن شدن ايران در مرزهاي اقليمي و جغرافيايي خود محدود بود و اختلاط و هم‌جواري ‏ در آن مشاهده نمي‏شد. اما با مدرن‌شدن جامعة ايراني و اهميت شهرنشيني و افزايش درصد شهرنشيني سريع و انفجار جمعيتي شهرها به دليل مهاجرت بي‏رويه روستاييان و عشاير و گروه‏هاي قومي به شهر‏ها پديده‏‏اي را به وجود آورد كه مي‏توان، از آن به نام هم‏جواري۱و همسايگي گروه‏هاي قومي در شهرها نام ‏برد. تركيب ساختار شهرهاي ايران نه تنها از همين رويكرد تنوع قومي برخوردار شده، بلكه در برخي موارد هر گروه قومي مشاغل ويژه‏اي را برگزيده و محله‏اي را چه براي‌سكونت وچه به عنوان محل اشتغال، اشغال كرده‏اند. اين جداسازي قومي و شغلي، مسايلي هم‌چون محله‏بندي‏ها و تأثير آن بر بافت شهري،‌ هويت‏يابي، خاص‏گرايي شهري و بسياري از مسايل ديگر را به دنبال داشته كه هريك مي‏تواند در انسان‏شناسي مورد مطالعه قرار گيرد. به طور كلي پديده قوميت وهم‌جواري در اكثر شهرهاي ايران اهميت بسيار داشته و جاي بررسي و مطالعه فراواني دارد.
علاوه بر موضوعاتي كه در زمينة‏ اهميت انسان‏شناسي شهري در مورد شهرهاي ايران ذكر شد، موضوعات متنوع ديگري چون: خانواده و خويشاوندي در شهر،‌ جرم و بزه‌كاري شهري، خرده فرهنگ‏هاي شهري، عمل‌كرد نهادها و سازمان‏هاي شهري و نحوه ارتباط مردم با آن‌ها درشهرهاي ايران وجوددارد‌ كه هريك مي‌توانند به عنوان دست‌مايه‌اي براي مطالعه و بررسي قرار گيرند
ـ احمدي ،حميد، ۱۳۷۸، قوميت وقوم گرايي درايران، تهران، نشرني.
ـ الطلايي، علي، ۱۳۷۸، دربحران هويت قومي ايران، نشر شادگان.
ـ بيتس، دانيل، پلاك، فرد، ۱۳۷۵، انسان شناسي فرهنگي، ترجمه محسن ثلاثي، تهران، انتشارات علمي.
ـ حبيبي، محسن، ۱۳۷۸، ازشارتاشهر، تهران، انتشارات‌دانشگاه تهران.
حساميان، فرخ و ديگران، ۱۳۷۷، شهر نشيني درايران، تهران، آگاه.
- مك‌كي، ساندرا، ۱۳۸۰، ايراني‌ها(ايران،اسلام، روح بك‌ملت)، ترجمه شيوا رويگريان، هران، ققنوس.
*
UrbanAnthroplogy, Richard Basham, Sydney, MayFild Publishing Company, ۱۹۸۰.
انسان ‏شناسي شهري، ريچارد بشام،‌ سيدني، مي‌فيل پابليشينگ كامپاني،‌۱۹۸۰.
asi.org.ir