انسان شناسی شهری
نويسنده:سيد قاسم حسني
تغيير و تحول به وجود آمده در شهرها و افزايش و رشد سريع جمعيتهاي شهري در شهرهاي مدرن و پيآمدهاي فرهنگي، اجتماعي و ظهور خصوصيات فرهنگي جديد و خردهفرهنگها و همچنين تنوع قومي و بحث همجواريشان، انسانشناسان را برآنداشت تا از حوزة كلاسيك كه مربوط به قلمرو جغرافيايي اقوام ابتدايي و بومي بود، به جوامع پيچيده يعني جامعة شهري توجه كنند. كتاب انسانشناسي شهري اثر ريچارد بشام از آثار انسانشناسي شهري است كه تحت تأثير همين تحولات نگاشته شده و از آثار خواندني و قابل توجه به شمار ميآيد.
اگر زمان تقريبي شكلگيري انسانشناسي شهري (۱۹۴۰) را تا به حال (۲۰۰۳) به سه دورة دو دههاي تقسيم كنيم، اثر بشام به دورة دوم يعني دو دهة مياني مربوط ميشود كه موضوعات خاصي را مورد توجه قرار ميدهد و تفاوتهايي با دو دهة ديگر دارد.
كتاب مذكور حاوي هشت فصل است. فصل اول كتاب، به روند شكلگيري انسانشناسي شهري و روششناسي كلاسيك انسانشناسي و چگونگي انطباق آن با محيط شهري ميپردازد. كانون اصلي توجه در كتاب بشام، در همين فصل و فصل آخر كتاب نهفته است به همين دليل براي آشنايي و بررسي اين شاخة تخصصي سعي خواهد شد بر اين فصول تأكيد بيشتري شود.
بشام ريشههاي شكلگيري انسانشناسي شهري را با تغييرات به وجود آمده پس از جنگ جهاني دوم مرتبط ميداند. با ظهور جنگ جهاني دوم و تغييرات عمده در كشورهاي جهان و برچيده شدن امپراطوريهاي استعماري و استقلال كشورهاي تحت استعمار، تغييرات عمدهاي در رويكرد مطالعاتي انسانشناسي به وجود آمد. با جنگ جهاني دوم و تغييرات سريع در سراسر جوامع بشري، انسانشناسان روند مطالعاتي خود را كه ابتدا موسوم به جوامع ابتدايي بود، تغيير دادند و به واقعيتهاي زندگي اجتماعي مدرن توجه كردند. اين مطالعات از دهههاي چهل وپنجاه ميلادي قرن بيستم آغاز شد و انسانشناسان به نقش شهرها كه در جهان امروز باعث تغييرات عمدهاي در شيوة زندگي و شكلگيري تعاريف فرهنگي جديد شدهاند، توجه كردند. بشام نقش تغيير و جهانشمول شدن تغيير پس از جنگ جهاني دوم و پيآمدهاي تغيير را در شكلگيري اين شاخه از علم انسانشناسي، مهم ميداند.
افزون بر اين، وي به نگرش ضد استعماري توجه كرده واضافه ميكند كه اين نگرش در كشورهاي تازه به استقلال رسيده، به دليل مهاجرت و اقامت تعداد كثيري از نخبگان بومي كشورهاي غربي براي آموزش در دانشگاههاي غربي بود. در خلال اين سفرها، حقيقتي براي آنها مكشوف شد كه براي آنها ناراحتكننده بود. آن حقيقت، اين بود كه علم انسانشناسي، مردمان موسوم به«ابتدايي» را مورد مطالعه قرار ميدهد، به اين دليل كه اغلب انسانشناسان در همين محيطهاي استعماري به مطالعه ميپرداختند، اين مكانها عموماً موطن اين نخبگان بود و در عوض، علم جامعهشناسي، جوامع متمدن و غربي را مورد مطالعه قرار ميدهد. پيوند انسانشناسي با مردمان «ابتدائي» به اين تفكر منجر شد كه تداوم حضور انسانشناسان غربي را در اين كشورها نوعي توهين قلمداد كنند و دست به تغييري در نگرش خود نسبت به انسان شناسي بزنند و به اين ترتيب پارادايم انسانشناسي را ازمحدودة حوزة ابتدايي وساده خارج كرده، به حوزة جوامع پيچيده و شهري گسترش دهند.
همانگونه كه ذكر شد، فصل اول و آخر كتاب بشام معرفي انسانشناسي شهري و روششناسي اين شاخه از انسانشناسي است. بقيه فصلها به موضوعات اين شاخه تخصصي و تحقيقاتي كه در قالب اين موضوعات توسط انسانشناسان شهري انجام گرفته، پرداخته است. از نكات قابل توجه كتاب بشام پاسخ روششناختي او براي مطالعه در شهرهاست. وي پس از معرفي دو روش پايهاي و اساسي انسانشناسي كه عبارتند از مشاهدة مشاركتي و كلگرايي سوالاتي در مورد بهكار بردن اين روششناسي درگسترة جامعه شهري مطرح ميكند. براي مثال بشام اين پرسش را پيش ميكشد كه با توجه به آنكه روششناسي انسانشناسي براي مطالعه بر جوامع كوچك و عناصر و اطلاعرسانهاي محدودي طراحي شده است ، گذر به شهر با پيچيدگي و تنوع و فراوني عناصر آن چگونه امكانپذير خواهد بود؟ آيا گستره وحجم بزرگ شهر سبب نخواهد شد كه مطالعة انسانشناس شهري سطحي وكم عمق شود؟ بشام، براي پاسخ به اين سؤالات و به كاربردن روششناسي دقيق كه به تحريف واقعيت جامعة شهري منجر نشود، كاربرد شيوة خاصي را در روششناسي توصيه ميكند. به اعتقاد او اين روششناسي، در متن، ماهيت و ذات انسانشناسي نهفته است. انسانشناس با اين تمهيد روششناختي است كه ميتواند يك متن يا يك پديده را مورد بررسي دقيق قرار دهد. تمهيد روششناختي توصيه شده توسط بشام براي بررسي متن شهري، محدود كردن حوزة ميداني و انتخاب يك زمينة فرهنگي مشخص در جامعة كلان شهري است.
او معتقد است بخشبخش كردن حوزههاي شهري و گنجاندن حوزهها در قالب محله يا زمينة فرهنگي با محدودة مشخص، ميتواند تمهيدي باشد براي به كارگيري روششناسي پايهاي انسانشناسي در متن شهري.او معتقد است در حوزه شهري، محققين انسانشناس بايد مطالعات اجتماعي سطح ميانهاي را جستجو كنند كه هم روش مشاهده مشاركتي و هم روش كلگرايي درآن قابل بهكارگيري باشد.بشام در فصل آخر كتاب خود روشهاي تكميلي را برميشمارد كه همراه با روششناسي پايهاي ميتوانند در مطالعات شهري موردستفاده قرار گيرند. روشهاي تكميلي ارايه شده در فصل آخر كتاب بشام عبارتند از: اتنوگرافي خردشهري ، فن معناشناسي قومي و فنشبكهاي ، مصاحبههاي رسمي، اتنوگرافي كلان شهري ، و…
وي در فصول ديگر كتاب كه به موضوعات انسانشناسي شهري مرتبط است، بهكارگيري اين روشهاي تكميلي را با ذكر نمونههايي تشريح ميكند. در واقع او از يك طرف موضوعات انسانشناسي شهري را در اين فصول معرفي ميكند و از طرفي ديگر روششناسي تكميلي را با بسط موضوع در هر بخش نشان ميدهد. به عنوان مثال در فصل پنجم كتاب، يكي از انسانشناسان مشهور به نام اسكار لويس با توجه به موضوع در متن شهري با روششناسي تكميلي معرفي ميشود كه ميتواند مثال موردي دراين باره باشد. كار عمدة لويس، مطالعة فقر شهري و فرهنگ فقربود. وي براي مطالعة اين موضوع از فن زندگينامه استفاده ميكرد. لويس معتقدبود با بهكارگيري اين روش در يك متن شهري ميتوان به يك معني واقعي دست يافت. مثلاً براي بررسي و مطالعة عميق يك خانواده از طريق اين روش ميتوان به معني واحد مؤثري رسيد كه به ديگرخانوادههايي كه در موقعيت مشابه اين خانواده زندگي ميكنند، قابلتعميم باشد. خانواده سانچز، حاشيهنشينان مكزيكوسيتي از مطالعات لويس با اين روش تكميلي است و لويس توانست با اين روششناسي مسئله فرهنگ فقر را ارائه دهد. او فرهنگ فقر را منعكس كنندة وجود محروميتهاي اقتصادي، نابساماني اجتماعي يا فقدان يك پديده يا يك حالت خاص نميداند بلكه علاوه بر اينها وضعيت و حالتي مثبتي ميداند كه سودمنديهايي دربردارد و بدون آن، شخص فقير به سختي ميتواند در شرايطي كه براي او وجود دارد به زندگي بپردازد، در واقع فرهنگ فقر از ديدگاه لويس، روشي از زندگي است و بهترين مكان براي مطالعة اين فرهنگ را محلة فقيرنشين شهري ميداند. همانگونه كه مشاهده ميشود، روش تكميلي در يك متن شهري با زمينة فرهنگي مشخص در كتاب بشام به خوبي معرفي ميشود و خواننده را با نحوة به كاربردن آن با يك مثالواره آشنا ميسازد.
همانگونه كه گفتيم انسانشناسي شهري سه دورة دودههاي را تا به حال پشت سرگذاشته است. نسلهاي انسانشناسي شهري در طي دورههاي مختلف موضوعات متفاوتي را مورد مطالعه قرار ميدادند.
نسل اول انسانشناسي شهري كه متعلق به دو دهة اول يعني دهههاي چهل و پنجاه بود. درپي يافتن بقاياي زندگي روستايي در شهر بود. اين نسل را ميتوان در نزد انسانشناسان مكتب منچستر ديد كه درپي يافتن قبايل و قبيلهگرايي در شهرهاي آفريقاي مركزي بودند و حتي مفهوم باسازي قبيلهاي را ابداع كردند.
دو دهة دوم يعني دهههاي شصت وهفتاد قرن بيستم تا حدودسال۱۹۸۰ ،نسل دوم انسانشناسي، موضوعات اصلي انسانشناسي در گذشته را، در شهر جستجو ميكردند. در اين دوره، شهر به مفهوم عام كلمه مورد توجه نبود، اكثر انسانشناسان شهري اين دوره مسايل خاصي همچون مهاجرت، خويشاوندي، قشربندي اجتماعي، سازگاري و نحوة سازگاري مهاجران، نقشهاي اجتماعي و غيره را در شهر جستجو ميكردند.
آغاز نسل سوم انسانشناسي شهري از حدود ۱۹۸۰ ميلادي است كه انسانشناسان شهري، علايقشان را بهتمامي جنبههاي زندگي شهري معطوف كردند. براي انسانشناسي شهري اين دوره آنچه اهميت دارد، خصوصيات فرهنگ شهري و ويژگيهاي شكلهاي گوناگون زندگي در شهر مورد مطالعه است اين انسانشناسي ديگر به دنبال پديدههاي زندگي روستايي و كوچنشين يا مسايل ديگر از اين دست در شهرنيست.
كتاب انسانشناسي شهري بشام را بايد متعلق به دورة دوم دانست . با رجوع به فصول دوم به بعد، بشام موضوعات خاص انسانشناسي را در شهر جستجو ميكند. موضوعاتي همچون مهاجرت ازروستا به شهر، عوامل دفع و جذب، خويشاوندي در شهر، طبقه، كاست و قوميت در جوامع شهري.
با اين وصف اثر بشام، اثر قابل توجهي است و از آثار كلاسيك انسانشناسي شهري به شمار ميآيد. نحوة پرداخت و زبان شيوا و گوياي وي از شروع تا پايان كتاب و توجه جامعنگر و كامل او را چه به لحاظ نظري، تاريخي و روششناختي و چه به لحاظ موضوعي و مثالوارهاي در جاي جاي كتاب ميتوان ديد.در اينجا ميتوان نگاهي نيز به موضوع شهري در ايران داشت.
شهرهاي ايران از خصوصياتي منحصر به فرد برخوردارند. منشاء توسعه و تكامل شهرهاي ايراني دلايل گوناگوني داشته است. بسياري از اين شهرها بر حسب كاركردهاي ويژهاي به وجود آمدهاند. و هنوز تحت تأثير همان كاركردها و با تركيبي از عناصر بيروني قرار دارند و بر رفتارها و خصوصيات فرهنگي مؤثرند. از ويژگيهاي عمدهاي كه شهرهاي ايران متأثر از آن هستند ،تنوع و پراكندگي تحت تأثير زمينههاي فرهنگي، قومي، اقليمي است. اين امر خصوصيات و اشكال گوناگوني از فرهنگ شهري را به وجود آورده و بر ساخت كل شهر تأثير گذاشته است.
انسانشناسي شهري با مطالعة دقيق ميتواند، استمرار زيست عشايري و روستايي را در زمينة شهري مورد مطالعه قرار دهد و به اين پرسش پاسخ دهد كه آيا شهرهاي ايران به جوامع شهري واقعي مبدل شدهاند؟ يا در شهرهاي ايران مجموعهاي از زيستهاي عشايري و قومي روستايي وجود دارند كه در كنش عمومي مشاركت ندارند و بر ساخت كلي شهر تأثير ميگذارند؟ در واقع آيا انسجام شهري ايراني وجود دارد يا قبيله و روستا و نظام موروثي پنهان در داخل شهر ادامه داشته و بر مفهوم جامعه شهري غلبه دارد؟ از طرف ديگر تأثير زيست شهري بر زيستهاي ديگر چگونه بوده و اين تأثير چه تغييراتي را در ساختار اجتماعي فرهنگي زيست عشايري و روستايي گذاشته است؟ به طور كلي اختلال در سه شكل زيستي در ايران در چند دهة اخير پيآمدها و نتايجي به همراه داشته كه شناخت اين مسايل ميتواند نقش عمدهاي در درك خصوصيات و اشكال فرهنگي جامعه ايراني و تغييرات به وجود آمده داشته باشد. انسانشناسي شهري با مطالعه در اين زمينه ميتواند چگونگي سازگاري مردم را در شهر با پسزمينههاي روستايي و عشايري نمايان سازد.
عناصر جديد كه در شهرهاي ايران وارد شده، بر شيوة زندگي شهري تأثير گذاشته و شهرهاي ايران را به سمت سبك مدرن سوق داده كه خواه ناخواه اين سبك جديد بر رفتار مردم تأثير گستردهاي داشته است. انسانشناسي شهري سعي دارد يك ديدگاه انسانشناختي براي مطالعة زندگي شهري در فضا و زمان سبك جديد شهرها نسبت به فضا و زمان سبك قديم شهرها به دست دهد و تغييرات و تحولات اين انتقال را مورد كنكاش قرار داده و نفوذ و تأثير شهرها بر الگوي سبك جديد زندگي مردم را مورد بررسي قرار دهد. در واقع انسانشناسي شهري سعي دارد با مطالعة تطبيقي زندگي شهري در زمان ومكان در اين دو سبك به نتايج مفيدي دست يابد.
درچند دهة اخير، در برخي از شهرها ميزان رشد مسئلهساز بوده است. حركت از روستا و اجتماعات كوچك به جامعه شهري با ابعاد بزرگ تغييرات عمده و گستردهاي در شيوة زندگي شهري و الگوي كنشي و روابط اجتماعي و همچنين در سنتهاي فرهنگي از يك زمينة روستايي ـ ايلي به زمينة شهري به وجود آمده است. با توجه به روستايي و ايلي بودن بسياري از مردم شهرهاي ايران و سكونت آنها در شهرها يكي از مسايلي كه ميتوان به آن توجه كرد، گسست يا عدم رابطه ميان فرهنگ و سرزمين است. به اين معني كه آيا مرزهاي جغرافيايي مشخص براي فرد شهري با زمينة فرهنگي روستايي گسسته شده يا ادامه دارد؟ با توجه به شرايط اجتماعي مدرن و شهري شدن اكثر مردم ايران در شهرها، افراد از فضاهاي فرهنگي وجغرافيايي خود كنده و به مكان جغرافيايي و فرهنگي جديدي با خصوصيات و ويژگيهاي نو پرتاب شدهاند. اين فرايند كه در اكثر شهرهاي ايران ديده ميشود و داراي نتايج و پيآمدهاي روانشناختي، اجتماعي، فرهنگي فراواني بوده است. در واقع، انسانشناسي شهري سعي دارد در بحث مهاجرت به عوامل دفع و جذب آن بپردازد. همچنين سعي دارد اين موضوع را روشن سازد، آيا زمينههاي روستايي، ايلي در زمينههاي شهري استقرار دارد يا نه؟ اين استقرار در چه زمينههايي است؟ چه تأثيري بر روابط اجتماعي و به طور كلي در ساخت پيآمدهاي مهاجرت، الگوهاي اسكان مهاجران ـ مثلاً زاغهنشيني، حاشيهنشيني، كپرنشيني ـ و وضعيت آنها در شهرها داشته است؟ واز اين راه احتمالاً بتواند به نتايج مفيدي از اين واقعيتهاي اجتماعي و فرهنگي مدرن دست يابد.
مفهوم كريول در زبانشناسي وفرهنگشناسي به كار ميرود. زبان يا فرهنگ كريول پديدهاي است كه به صورت يك زبان كاملاً تحول يافته با يك رشته قواعد كامل و واژگان وسيع تكامل يافته باشد. (پلاك، ۱۳۷۵) به عبارت ديگر، زبان يا فرهنگ كريول به پديدهاي ميگويند كه از تركيب دو زبان يا فرهنگ مختلف پديد آمده باشد اين مفهوم را ميتوان در فرهنگهاي شهري نيز مشاهده كرد. اكثر شهرهاي ايران داراي فرهنگ شهري خالص و ناب گذشته نيستند. با ورود به عرصه مدرن و تحولات گسترده در ايران و تأثير مدرنيته بر فرهنگ شهري، اكثر شهرهاي ايران در واقع داراي آميزهاي از نفوذ فرهنگ بيرون و سنتهاي محلي، به عبارت ديگر همان فرهنگ كريول شده هستند.
دامنة زندگي مردم اكثر شهرهاي ايران از حدود و حصار خود شهرها و ايران فراتر رفته است. در اكثر شهرها، ميتوان به پيوستارهاي فرهنگي برخورد كرد كه يك سوي آن مربوط به كلان شهرهاي اروپايي و آمريكايي (عناصر مدرنيته) و سوي ديگر آن به فرهنگ ملي و سنت محلي مربوط ميشود. در اكثر شهرهاي ايران ديگر فرهنگ ناب شهري مفهومي نيست كه بتوان آن را در محدودة همان شهر مشاهده كرد. در اينجا بايد توجه داشت كه مفهوم كريوليشدن فرهنگهاي شهري ايراني مترادف با تركيب پيوندي يا التقاطيشدن فرهنگها نيست، بلكه دقيقاً به اين معنا است كه از تركيب دو يا چند فرهنگ متفاوت، فرهنگ جديدي پديد آمده كه مانند زبان كريول جاي خود را پيدا ميكند و عمق تاريخي مييابد.
بنابراين، انسانشناسي شهري در حوزه شهرهاي ايران ميتواند به چگونگي جذب و پذيرش فرهنگ جهاني در فرهنگ محلي و به وجود آمدن شيوة خاصي از زندگي اجتماعي فرهنگي در شهرهاي ايران بپردازد. به بيان ديگر كريوليشدن فرهنگ شهرهاي ايران در همه جا و در همه وقت يك گونه و يكسان نيست. بنابراين انسانشناسي شهري ميتواند اين نايكسان و ناهمگون شدن فرهنگ شهرهاي ايران را نمايان سازد. دليل اين امر پراكندگي شهرهاي ايران با زمينههاي فرهنگي قومي و گونهشناسيهاي متنوع است كه كريوليشدن فرهنگي متنوع و منحصر به فرد خود را به وجود ميآورد.
همانگونه كه در بحث مربوط به موضوعات انسانشناسي شهري ذكر شد، انسانشناسي شهري بخشي از مطالعات خود را بر روي شكلگيري جماعتهاي ويژه در بعضي محلههايي كه جداسازي قومي در آنها اتفاق افتاده متمركز ميكند ايران نيز مجموعهاي نامتجانس از گروههاي قومي و انساني مختلف است. در واقع، مجموعة ناهمگوني از اقوام و مليتهاي مختلف نژادي، زباني، مذهبي، فرهنگي است. ( القايي، ۱۳۷۸ واحمدي ۱۳۷۸). اين تنوع تا قبل از مدرن شدن ايران در مرزهاي اقليمي و جغرافيايي خود محدود بود و اختلاط و همجواري در آن مشاهده نميشد. اما با مدرنشدن جامعة ايراني و اهميت شهرنشيني و افزايش درصد شهرنشيني سريع و انفجار جمعيتي شهرها به دليل مهاجرت بيرويه روستاييان و عشاير و گروههاي قومي به شهرها پديدهاي را به وجود آورد كه ميتوان، از آن به نام همجواري۱و همسايگي گروههاي قومي در شهرها نام برد. تركيب ساختار شهرهاي ايران نه تنها از همين رويكرد تنوع قومي برخوردار شده، بلكه در برخي موارد هر گروه قومي مشاغل ويژهاي را برگزيده و محلهاي را چه برايسكونت وچه به عنوان محل اشتغال، اشغال كردهاند. اين جداسازي قومي و شغلي، مسايلي همچون محلهبنديها و تأثير آن بر بافت شهري، هويتيابي، خاصگرايي شهري و بسياري از مسايل ديگر را به دنبال داشته كه هريك ميتواند در انسانشناسي مورد مطالعه قرار گيرد. به طور كلي پديده قوميت وهمجواري در اكثر شهرهاي ايران اهميت بسيار داشته و جاي بررسي و مطالعه فراواني دارد.
علاوه بر موضوعاتي كه در زمينة اهميت انسانشناسي شهري در مورد شهرهاي ايران ذكر شد، موضوعات متنوع ديگري چون: خانواده و خويشاوندي در شهر، جرم و بزهكاري شهري، خرده فرهنگهاي شهري، عملكرد نهادها و سازمانهاي شهري و نحوه ارتباط مردم با آنها درشهرهاي ايران وجوددارد كه هريك ميتوانند به عنوان دستمايهاي براي مطالعه و بررسي قرار گيرند
منابع:
ـ احمدي ،حميد، ۱۳۷۸، قوميت وقوم گرايي درايران، تهران، نشرني.
ـ الطلايي، علي، ۱۳۷۸، دربحران هويت قومي ايران، نشر شادگان.
ـ بيتس، دانيل، پلاك، فرد، ۱۳۷۵، انسان شناسي فرهنگي، ترجمه محسن ثلاثي، تهران، انتشارات علمي.
ـ حبيبي، محسن، ۱۳۷۸، ازشارتاشهر، تهران، انتشاراتدانشگاه تهران.
حساميان، فرخ و ديگران، ۱۳۷۷، شهر نشيني درايران، تهران، آگاه.
- مككي، ساندرا، ۱۳۸۰، ايرانيها(ايران،اسلام، روح بكملت)، ترجمه شيوا رويگريان، هران، ققنوس.
*
UrbanAnthroplogy, Richard Basham, Sydney, MayFild Publishing Company, ۱۹۸۰.
انسان شناسي شهري، ريچارد بشام، سيدني، ميفيل پابليشينگ كامپاني،۱۹۸۰.
asi.org.ir
/خ
اگر زمان تقريبي شكلگيري انسانشناسي شهري (۱۹۴۰) را تا به حال (۲۰۰۳) به سه دورة دو دههاي تقسيم كنيم، اثر بشام به دورة دوم يعني دو دهة مياني مربوط ميشود كه موضوعات خاصي را مورد توجه قرار ميدهد و تفاوتهايي با دو دهة ديگر دارد.
كتاب مذكور حاوي هشت فصل است. فصل اول كتاب، به روند شكلگيري انسانشناسي شهري و روششناسي كلاسيك انسانشناسي و چگونگي انطباق آن با محيط شهري ميپردازد. كانون اصلي توجه در كتاب بشام، در همين فصل و فصل آخر كتاب نهفته است به همين دليل براي آشنايي و بررسي اين شاخة تخصصي سعي خواهد شد بر اين فصول تأكيد بيشتري شود.
بشام ريشههاي شكلگيري انسانشناسي شهري را با تغييرات به وجود آمده پس از جنگ جهاني دوم مرتبط ميداند. با ظهور جنگ جهاني دوم و تغييرات عمده در كشورهاي جهان و برچيده شدن امپراطوريهاي استعماري و استقلال كشورهاي تحت استعمار، تغييرات عمدهاي در رويكرد مطالعاتي انسانشناسي به وجود آمد. با جنگ جهاني دوم و تغييرات سريع در سراسر جوامع بشري، انسانشناسان روند مطالعاتي خود را كه ابتدا موسوم به جوامع ابتدايي بود، تغيير دادند و به واقعيتهاي زندگي اجتماعي مدرن توجه كردند. اين مطالعات از دهههاي چهل وپنجاه ميلادي قرن بيستم آغاز شد و انسانشناسان به نقش شهرها كه در جهان امروز باعث تغييرات عمدهاي در شيوة زندگي و شكلگيري تعاريف فرهنگي جديد شدهاند، توجه كردند. بشام نقش تغيير و جهانشمول شدن تغيير پس از جنگ جهاني دوم و پيآمدهاي تغيير را در شكلگيري اين شاخه از علم انسانشناسي، مهم ميداند.
افزون بر اين، وي به نگرش ضد استعماري توجه كرده واضافه ميكند كه اين نگرش در كشورهاي تازه به استقلال رسيده، به دليل مهاجرت و اقامت تعداد كثيري از نخبگان بومي كشورهاي غربي براي آموزش در دانشگاههاي غربي بود. در خلال اين سفرها، حقيقتي براي آنها مكشوف شد كه براي آنها ناراحتكننده بود. آن حقيقت، اين بود كه علم انسانشناسي، مردمان موسوم به«ابتدايي» را مورد مطالعه قرار ميدهد، به اين دليل كه اغلب انسانشناسان در همين محيطهاي استعماري به مطالعه ميپرداختند، اين مكانها عموماً موطن اين نخبگان بود و در عوض، علم جامعهشناسي، جوامع متمدن و غربي را مورد مطالعه قرار ميدهد. پيوند انسانشناسي با مردمان «ابتدائي» به اين تفكر منجر شد كه تداوم حضور انسانشناسان غربي را در اين كشورها نوعي توهين قلمداد كنند و دست به تغييري در نگرش خود نسبت به انسان شناسي بزنند و به اين ترتيب پارادايم انسانشناسي را ازمحدودة حوزة ابتدايي وساده خارج كرده، به حوزة جوامع پيچيده و شهري گسترش دهند.
همانگونه كه ذكر شد، فصل اول و آخر كتاب بشام معرفي انسانشناسي شهري و روششناسي اين شاخه از انسانشناسي است. بقيه فصلها به موضوعات اين شاخه تخصصي و تحقيقاتي كه در قالب اين موضوعات توسط انسانشناسان شهري انجام گرفته، پرداخته است. از نكات قابل توجه كتاب بشام پاسخ روششناختي او براي مطالعه در شهرهاست. وي پس از معرفي دو روش پايهاي و اساسي انسانشناسي كه عبارتند از مشاهدة مشاركتي و كلگرايي سوالاتي در مورد بهكار بردن اين روششناسي درگسترة جامعه شهري مطرح ميكند. براي مثال بشام اين پرسش را پيش ميكشد كه با توجه به آنكه روششناسي انسانشناسي براي مطالعه بر جوامع كوچك و عناصر و اطلاعرسانهاي محدودي طراحي شده است ، گذر به شهر با پيچيدگي و تنوع و فراوني عناصر آن چگونه امكانپذير خواهد بود؟ آيا گستره وحجم بزرگ شهر سبب نخواهد شد كه مطالعة انسانشناس شهري سطحي وكم عمق شود؟ بشام، براي پاسخ به اين سؤالات و به كاربردن روششناسي دقيق كه به تحريف واقعيت جامعة شهري منجر نشود، كاربرد شيوة خاصي را در روششناسي توصيه ميكند. به اعتقاد او اين روششناسي، در متن، ماهيت و ذات انسانشناسي نهفته است. انسانشناس با اين تمهيد روششناختي است كه ميتواند يك متن يا يك پديده را مورد بررسي دقيق قرار دهد. تمهيد روششناختي توصيه شده توسط بشام براي بررسي متن شهري، محدود كردن حوزة ميداني و انتخاب يك زمينة فرهنگي مشخص در جامعة كلان شهري است.
او معتقد است بخشبخش كردن حوزههاي شهري و گنجاندن حوزهها در قالب محله يا زمينة فرهنگي با محدودة مشخص، ميتواند تمهيدي باشد براي به كارگيري روششناسي پايهاي انسانشناسي در متن شهري.او معتقد است در حوزه شهري، محققين انسانشناس بايد مطالعات اجتماعي سطح ميانهاي را جستجو كنند كه هم روش مشاهده مشاركتي و هم روش كلگرايي درآن قابل بهكارگيري باشد.بشام در فصل آخر كتاب خود روشهاي تكميلي را برميشمارد كه همراه با روششناسي پايهاي ميتوانند در مطالعات شهري موردستفاده قرار گيرند. روشهاي تكميلي ارايه شده در فصل آخر كتاب بشام عبارتند از: اتنوگرافي خردشهري ، فن معناشناسي قومي و فنشبكهاي ، مصاحبههاي رسمي، اتنوگرافي كلان شهري ، و…
وي در فصول ديگر كتاب كه به موضوعات انسانشناسي شهري مرتبط است، بهكارگيري اين روشهاي تكميلي را با ذكر نمونههايي تشريح ميكند. در واقع او از يك طرف موضوعات انسانشناسي شهري را در اين فصول معرفي ميكند و از طرفي ديگر روششناسي تكميلي را با بسط موضوع در هر بخش نشان ميدهد. به عنوان مثال در فصل پنجم كتاب، يكي از انسانشناسان مشهور به نام اسكار لويس با توجه به موضوع در متن شهري با روششناسي تكميلي معرفي ميشود كه ميتواند مثال موردي دراين باره باشد. كار عمدة لويس، مطالعة فقر شهري و فرهنگ فقربود. وي براي مطالعة اين موضوع از فن زندگينامه استفاده ميكرد. لويس معتقدبود با بهكارگيري اين روش در يك متن شهري ميتوان به يك معني واقعي دست يافت. مثلاً براي بررسي و مطالعة عميق يك خانواده از طريق اين روش ميتوان به معني واحد مؤثري رسيد كه به ديگرخانوادههايي كه در موقعيت مشابه اين خانواده زندگي ميكنند، قابلتعميم باشد. خانواده سانچز، حاشيهنشينان مكزيكوسيتي از مطالعات لويس با اين روش تكميلي است و لويس توانست با اين روششناسي مسئله فرهنگ فقر را ارائه دهد. او فرهنگ فقر را منعكس كنندة وجود محروميتهاي اقتصادي، نابساماني اجتماعي يا فقدان يك پديده يا يك حالت خاص نميداند بلكه علاوه بر اينها وضعيت و حالتي مثبتي ميداند كه سودمنديهايي دربردارد و بدون آن، شخص فقير به سختي ميتواند در شرايطي كه براي او وجود دارد به زندگي بپردازد، در واقع فرهنگ فقر از ديدگاه لويس، روشي از زندگي است و بهترين مكان براي مطالعة اين فرهنگ را محلة فقيرنشين شهري ميداند. همانگونه كه مشاهده ميشود، روش تكميلي در يك متن شهري با زمينة فرهنگي مشخص در كتاب بشام به خوبي معرفي ميشود و خواننده را با نحوة به كاربردن آن با يك مثالواره آشنا ميسازد.
همانگونه كه گفتيم انسانشناسي شهري سه دورة دودههاي را تا به حال پشت سرگذاشته است. نسلهاي انسانشناسي شهري در طي دورههاي مختلف موضوعات متفاوتي را مورد مطالعه قرار ميدادند.
نسل اول انسانشناسي شهري كه متعلق به دو دهة اول يعني دهههاي چهل و پنجاه بود. درپي يافتن بقاياي زندگي روستايي در شهر بود. اين نسل را ميتوان در نزد انسانشناسان مكتب منچستر ديد كه درپي يافتن قبايل و قبيلهگرايي در شهرهاي آفريقاي مركزي بودند و حتي مفهوم باسازي قبيلهاي را ابداع كردند.
دو دهة دوم يعني دهههاي شصت وهفتاد قرن بيستم تا حدودسال۱۹۸۰ ،نسل دوم انسانشناسي، موضوعات اصلي انسانشناسي در گذشته را، در شهر جستجو ميكردند. در اين دوره، شهر به مفهوم عام كلمه مورد توجه نبود، اكثر انسانشناسان شهري اين دوره مسايل خاصي همچون مهاجرت، خويشاوندي، قشربندي اجتماعي، سازگاري و نحوة سازگاري مهاجران، نقشهاي اجتماعي و غيره را در شهر جستجو ميكردند.
آغاز نسل سوم انسانشناسي شهري از حدود ۱۹۸۰ ميلادي است كه انسانشناسان شهري، علايقشان را بهتمامي جنبههاي زندگي شهري معطوف كردند. براي انسانشناسي شهري اين دوره آنچه اهميت دارد، خصوصيات فرهنگ شهري و ويژگيهاي شكلهاي گوناگون زندگي در شهر مورد مطالعه است اين انسانشناسي ديگر به دنبال پديدههاي زندگي روستايي و كوچنشين يا مسايل ديگر از اين دست در شهرنيست.
كتاب انسانشناسي شهري بشام را بايد متعلق به دورة دوم دانست . با رجوع به فصول دوم به بعد، بشام موضوعات خاص انسانشناسي را در شهر جستجو ميكند. موضوعاتي همچون مهاجرت ازروستا به شهر، عوامل دفع و جذب، خويشاوندي در شهر، طبقه، كاست و قوميت در جوامع شهري.
با اين وصف اثر بشام، اثر قابل توجهي است و از آثار كلاسيك انسانشناسي شهري به شمار ميآيد. نحوة پرداخت و زبان شيوا و گوياي وي از شروع تا پايان كتاب و توجه جامعنگر و كامل او را چه به لحاظ نظري، تاريخي و روششناختي و چه به لحاظ موضوعي و مثالوارهاي در جاي جاي كتاب ميتوان ديد.در اينجا ميتوان نگاهي نيز به موضوع شهري در ايران داشت.
اهميت مطالعات انسانشناسي شهري در ايران
شهرهاي ايران از خصوصياتي منحصر به فرد برخوردارند. منشاء توسعه و تكامل شهرهاي ايراني دلايل گوناگوني داشته است. بسياري از اين شهرها بر حسب كاركردهاي ويژهاي به وجود آمدهاند. و هنوز تحت تأثير همان كاركردها و با تركيبي از عناصر بيروني قرار دارند و بر رفتارها و خصوصيات فرهنگي مؤثرند. از ويژگيهاي عمدهاي كه شهرهاي ايران متأثر از آن هستند ،تنوع و پراكندگي تحت تأثير زمينههاي فرهنگي، قومي، اقليمي است. اين امر خصوصيات و اشكال گوناگوني از فرهنگ شهري را به وجود آورده و بر ساخت كل شهر تأثير گذاشته است.
الف ـ تأثير زيست شهري براشكال زيستي ديگر
انسانشناسي شهري با مطالعة دقيق ميتواند، استمرار زيست عشايري و روستايي را در زمينة شهري مورد مطالعه قرار دهد و به اين پرسش پاسخ دهد كه آيا شهرهاي ايران به جوامع شهري واقعي مبدل شدهاند؟ يا در شهرهاي ايران مجموعهاي از زيستهاي عشايري و قومي روستايي وجود دارند كه در كنش عمومي مشاركت ندارند و بر ساخت كلي شهر تأثير ميگذارند؟ در واقع آيا انسجام شهري ايراني وجود دارد يا قبيله و روستا و نظام موروثي پنهان در داخل شهر ادامه داشته و بر مفهوم جامعه شهري غلبه دارد؟ از طرف ديگر تأثير زيست شهري بر زيستهاي ديگر چگونه بوده و اين تأثير چه تغييراتي را در ساختار اجتماعي فرهنگي زيست عشايري و روستايي گذاشته است؟ به طور كلي اختلال در سه شكل زيستي در ايران در چند دهة اخير پيآمدها و نتايجي به همراه داشته كه شناخت اين مسايل ميتواند نقش عمدهاي در درك خصوصيات و اشكال فرهنگي جامعه ايراني و تغييرات به وجود آمده داشته باشد. انسانشناسي شهري با مطالعه در اين زمينه ميتواند چگونگي سازگاري مردم را در شهر با پسزمينههاي روستايي و عشايري نمايان سازد.
ب ـ گسست شهر قديم / شهر جديد
عناصر جديد كه در شهرهاي ايران وارد شده، بر شيوة زندگي شهري تأثير گذاشته و شهرهاي ايران را به سمت سبك مدرن سوق داده كه خواه ناخواه اين سبك جديد بر رفتار مردم تأثير گستردهاي داشته است. انسانشناسي شهري سعي دارد يك ديدگاه انسانشناختي براي مطالعة زندگي شهري در فضا و زمان سبك جديد شهرها نسبت به فضا و زمان سبك قديم شهرها به دست دهد و تغييرات و تحولات اين انتقال را مورد كنكاش قرار داده و نفوذ و تأثير شهرها بر الگوي سبك جديد زندگي مردم را مورد بررسي قرار دهد. در واقع انسانشناسي شهري سعي دارد با مطالعة تطبيقي زندگي شهري در زمان ومكان در اين دو سبك به نتايج مفيدي دست يابد.
پ ـ مهاجرت روستايي
درچند دهة اخير، در برخي از شهرها ميزان رشد مسئلهساز بوده است. حركت از روستا و اجتماعات كوچك به جامعه شهري با ابعاد بزرگ تغييرات عمده و گستردهاي در شيوة زندگي شهري و الگوي كنشي و روابط اجتماعي و همچنين در سنتهاي فرهنگي از يك زمينة روستايي ـ ايلي به زمينة شهري به وجود آمده است. با توجه به روستايي و ايلي بودن بسياري از مردم شهرهاي ايران و سكونت آنها در شهرها يكي از مسايلي كه ميتوان به آن توجه كرد، گسست يا عدم رابطه ميان فرهنگ و سرزمين است. به اين معني كه آيا مرزهاي جغرافيايي مشخص براي فرد شهري با زمينة فرهنگي روستايي گسسته شده يا ادامه دارد؟ با توجه به شرايط اجتماعي مدرن و شهري شدن اكثر مردم ايران در شهرها، افراد از فضاهاي فرهنگي وجغرافيايي خود كنده و به مكان جغرافيايي و فرهنگي جديدي با خصوصيات و ويژگيهاي نو پرتاب شدهاند. اين فرايند كه در اكثر شهرهاي ايران ديده ميشود و داراي نتايج و پيآمدهاي روانشناختي، اجتماعي، فرهنگي فراواني بوده است. در واقع، انسانشناسي شهري سعي دارد در بحث مهاجرت به عوامل دفع و جذب آن بپردازد. همچنين سعي دارد اين موضوع را روشن سازد، آيا زمينههاي روستايي، ايلي در زمينههاي شهري استقرار دارد يا نه؟ اين استقرار در چه زمينههايي است؟ چه تأثيري بر روابط اجتماعي و به طور كلي در ساخت پيآمدهاي مهاجرت، الگوهاي اسكان مهاجران ـ مثلاً زاغهنشيني، حاشيهنشيني، كپرنشيني ـ و وضعيت آنها در شهرها داشته است؟ واز اين راه احتمالاً بتواند به نتايج مفيدي از اين واقعيتهاي اجتماعي و فرهنگي مدرن دست يابد.
ت ـ كريولي شدن فرهنگ
مفهوم كريول در زبانشناسي وفرهنگشناسي به كار ميرود. زبان يا فرهنگ كريول پديدهاي است كه به صورت يك زبان كاملاً تحول يافته با يك رشته قواعد كامل و واژگان وسيع تكامل يافته باشد. (پلاك، ۱۳۷۵) به عبارت ديگر، زبان يا فرهنگ كريول به پديدهاي ميگويند كه از تركيب دو زبان يا فرهنگ مختلف پديد آمده باشد اين مفهوم را ميتوان در فرهنگهاي شهري نيز مشاهده كرد. اكثر شهرهاي ايران داراي فرهنگ شهري خالص و ناب گذشته نيستند. با ورود به عرصه مدرن و تحولات گسترده در ايران و تأثير مدرنيته بر فرهنگ شهري، اكثر شهرهاي ايران در واقع داراي آميزهاي از نفوذ فرهنگ بيرون و سنتهاي محلي، به عبارت ديگر همان فرهنگ كريول شده هستند.
دامنة زندگي مردم اكثر شهرهاي ايران از حدود و حصار خود شهرها و ايران فراتر رفته است. در اكثر شهرها، ميتوان به پيوستارهاي فرهنگي برخورد كرد كه يك سوي آن مربوط به كلان شهرهاي اروپايي و آمريكايي (عناصر مدرنيته) و سوي ديگر آن به فرهنگ ملي و سنت محلي مربوط ميشود. در اكثر شهرهاي ايران ديگر فرهنگ ناب شهري مفهومي نيست كه بتوان آن را در محدودة همان شهر مشاهده كرد. در اينجا بايد توجه داشت كه مفهوم كريوليشدن فرهنگهاي شهري ايراني مترادف با تركيب پيوندي يا التقاطيشدن فرهنگها نيست، بلكه دقيقاً به اين معنا است كه از تركيب دو يا چند فرهنگ متفاوت، فرهنگ جديدي پديد آمده كه مانند زبان كريول جاي خود را پيدا ميكند و عمق تاريخي مييابد.
بنابراين، انسانشناسي شهري در حوزه شهرهاي ايران ميتواند به چگونگي جذب و پذيرش فرهنگ جهاني در فرهنگ محلي و به وجود آمدن شيوة خاصي از زندگي اجتماعي فرهنگي در شهرهاي ايران بپردازد. به بيان ديگر كريوليشدن فرهنگ شهرهاي ايران در همه جا و در همه وقت يك گونه و يكسان نيست. بنابراين انسانشناسي شهري ميتواند اين نايكسان و ناهمگون شدن فرهنگ شهرهاي ايران را نمايان سازد. دليل اين امر پراكندگي شهرهاي ايران با زمينههاي فرهنگي قومي و گونهشناسيهاي متنوع است كه كريوليشدن فرهنگي متنوع و منحصر به فرد خود را به وجود ميآورد.
ث ـ تعدد وتنوع قومي
همانگونه كه در بحث مربوط به موضوعات انسانشناسي شهري ذكر شد، انسانشناسي شهري بخشي از مطالعات خود را بر روي شكلگيري جماعتهاي ويژه در بعضي محلههايي كه جداسازي قومي در آنها اتفاق افتاده متمركز ميكند ايران نيز مجموعهاي نامتجانس از گروههاي قومي و انساني مختلف است. در واقع، مجموعة ناهمگوني از اقوام و مليتهاي مختلف نژادي، زباني، مذهبي، فرهنگي است. ( القايي، ۱۳۷۸ واحمدي ۱۳۷۸). اين تنوع تا قبل از مدرن شدن ايران در مرزهاي اقليمي و جغرافيايي خود محدود بود و اختلاط و همجواري در آن مشاهده نميشد. اما با مدرنشدن جامعة ايراني و اهميت شهرنشيني و افزايش درصد شهرنشيني سريع و انفجار جمعيتي شهرها به دليل مهاجرت بيرويه روستاييان و عشاير و گروههاي قومي به شهرها پديدهاي را به وجود آورد كه ميتوان، از آن به نام همجواري۱و همسايگي گروههاي قومي در شهرها نام برد. تركيب ساختار شهرهاي ايران نه تنها از همين رويكرد تنوع قومي برخوردار شده، بلكه در برخي موارد هر گروه قومي مشاغل ويژهاي را برگزيده و محلهاي را چه برايسكونت وچه به عنوان محل اشتغال، اشغال كردهاند. اين جداسازي قومي و شغلي، مسايلي همچون محلهبنديها و تأثير آن بر بافت شهري، هويتيابي، خاصگرايي شهري و بسياري از مسايل ديگر را به دنبال داشته كه هريك ميتواند در انسانشناسي مورد مطالعه قرار گيرد. به طور كلي پديده قوميت وهمجواري در اكثر شهرهاي ايران اهميت بسيار داشته و جاي بررسي و مطالعه فراواني دارد.
علاوه بر موضوعاتي كه در زمينة اهميت انسانشناسي شهري در مورد شهرهاي ايران ذكر شد، موضوعات متنوع ديگري چون: خانواده و خويشاوندي در شهر، جرم و بزهكاري شهري، خرده فرهنگهاي شهري، عملكرد نهادها و سازمانهاي شهري و نحوه ارتباط مردم با آنها درشهرهاي ايران وجوددارد كه هريك ميتوانند به عنوان دستمايهاي براي مطالعه و بررسي قرار گيرند
منابع:
ـ احمدي ،حميد، ۱۳۷۸، قوميت وقوم گرايي درايران، تهران، نشرني.
ـ الطلايي، علي، ۱۳۷۸، دربحران هويت قومي ايران، نشر شادگان.
ـ بيتس، دانيل، پلاك، فرد، ۱۳۷۵، انسان شناسي فرهنگي، ترجمه محسن ثلاثي، تهران، انتشارات علمي.
ـ حبيبي، محسن، ۱۳۷۸، ازشارتاشهر، تهران، انتشاراتدانشگاه تهران.
حساميان، فرخ و ديگران، ۱۳۷۷، شهر نشيني درايران، تهران، آگاه.
- مككي، ساندرا، ۱۳۸۰، ايرانيها(ايران،اسلام، روح بكملت)، ترجمه شيوا رويگريان، هران، ققنوس.
*
UrbanAnthroplogy, Richard Basham, Sydney, MayFild Publishing Company, ۱۹۸۰.
انسان شناسي شهري، ريچارد بشام، سيدني، ميفيل پابليشينگ كامپاني،۱۹۸۰.
asi.org.ir
/خ