نويسنده: سيما داد

 


چکامه که در متون پهلوي به صورت «چکامک» ضبط شده، در لغت به معني شعر و قصيده است و در اصطلاح ادب فارسي، به نوعي شعر روايتي در دوره‌ي ساساني اطلاق مي‌شده است. هرگاه شعرا و سخنوران مي‌خواستند داستاني عشقي يا مشابهاتي چون شرح جنگ و دلاوري پهلوانان و نظاير آن را نشان دهند به اين نوع شعر پرداخته‌اند و آن را چامه و چامک نيز گفته‌اند. فردوسي در شاهنامه، مخصوصاً در بيان داستان بهرام گور و نظاير آن، اين کلمه را به کار برده است. منظومه‌هاي ويس ورامين / فخرالدين اسعد گرگاني و خسروشيرين / نظامي نيز از جمله‌ي چکامه با چامه محسوب مي‌شوند و اين به دليل انتخاب وزن ترانه يعني «مفاعلين مفاعيل يا فعولن» در اين منظومه‌هاست. در ادبيات قديم ايران نمونه‌ي سخني که به چامه اشتهار يافته است، چامه‌اي است به نام شاه بهرام وآن قطعه قافيه دار و منظومي است در آمدنِ شاه بهرام و رجاوند، و به يقين پس از اسلام سروده شده است.
پس از اسلام، چکامه را به معني قصيده و غزل به طور يکسان به کار مي‌بردند. اما در اين اواخر چکامه را به غزل و چامه را به قصيده اطلاق کرده‌اند.
(زيب سخن)
در ادبيّات غرب، آن قسم شعر که بيش از همه با چکامه به معني قديم آن برابري کند، بالاد است. قابل ذکر است که بالاد از يکسو به لحاظ وجود عناصري چون سادگي، قدمت، خاستگاه مردمي و کيفيّت موسيقائي با ترانه‌هاي فارسي مطابقت دارد و از سوي ديگر به خاطر برخورداري از عنصر روايتي با چکامه برابر است. اما در عين حال، بالاد يک قسم خاصّ شعر در ادبيّات غرب است و گرچه به دليل وجوه اشتراک بسيار مي‌توان آن را به معني ترانه يا چکامه به کار گرفت نه ترانه‌ي صِرف است و نه چکامه‌ي مطلق، در عين حال که هم ترانه است و هم چکامه. همچنين، با توجه به اين نکته که پس از اسلام چکامه را براي قصيده به کار برده‌اند، گاه مي‌توان آن را با ode در زبان انگليسي معادل گرفت.

انديشمندان قرون وسطي معتقد به وجود چهار لايه‌ي معنائي در آثار ادبي بودند. در اين خصوص دانته در نامه‌اي به ولي نعمت خود هدف نهائي را در تحليل کمدي الهي چنين شرح مي‌دهد: خواننده بايد (هنگام خواندن کمدي الهي) چهار لايه‌ي معنائي را در آن جستجو کند؛ 1- معناي ظاهري يا داستاني يعني وقايع ظاهر داستان؛ 2- معناي اخلاقي؛ 3- معناي تمثيلي يعني مفهوم نماديني که به کلّ بشريت مربوط مي‌شود؛ 4- معناي روحاني و عرفاني که متضمّن حقيقتي جاويد است.
در ادبيّات معاصر، تطبيق اين شيوه‌ي تحليل بر آثار ادبي مثل رمان قلعه و حيوانات / جورج اُرول به اين صورت خواهد بود:
1- معناي ظاهري: رمان مورد نظر داستاني است راجع به شورش و عصيان حيواناتي که در اسارت آقاي جونز، صاحب مزرعه زندگي مي‌کنند. رهبر شورشيان خوکي به نام مي‌جِر است. اندکي پس از پيروزي، مي‌جِر مي‌ميرد و پسرش ناپلئون جاي او را مي‌گيرد. در حکومت ناپلئون، رفته رفته خوکها به قدرتي مطلقه در مزرعه تبديل مي‌شوند به طوري که همه چيز در خدمت آنان درمي ايد. کوچکترين انتقادي از جانب حيوانات ديگر به شديدترين نحو ممکن سرکوب مي‌شود. عرصه چنان بر حيوانات تنگ مي‌شود که يکي از خوکها به نامِ اسنوبال بالاخره مخالفت خود را آشکار مي‌کند اما به خاطر نجات جانش از مزرعه مي‌گريزد. بقيه‌ي داستان حکايت تکوين و تکميل اين استبداد حيواني است.
2) معناي اخلاقي: قدرت موجب فساد مي‌شود.
3) معناي تمثيلي: عوامل داستان هر يک تمثيل يکي از رهبران انقلاب اکتبر شوروي و عناصر ديگري است که به نحوي در بروز انقلاب دخالت داشته‌اند به اين صورت: مي‌جر = لنين، ناپلئون = استالين، اسنوبال = تروتسکي، آقاي جونز = سرمايه داران و ملاکين فاسد.
4) معناي رمزي و پنهان: طبيعت انسان و حيوان تغيير ناپذير است.
منبع مقاله :
داد، سيما (1378)، فرهنگ اصطلاحات ادبي، تهران: مرواريد، چاپ چهارم.