نویسنده: محمد حسن احمدی

 

از اوّلین مباحث مطرح در تاریخ تفسیر تعریف اصطلاح «تفسیر» است. آسیب جدی واکاوی معانی اصطلاحات، دست زدن به یک اجتهاد معنایی است. این در حالی است که مرزهای یک اصطلاح، کاملاً مشخص است و هرگونه جابجا کردن این مرزها و به نوعی اجتهاد در معنای اصطلاحی، موجب دگرگونی معنای اصطلاح و جعل اصطلاحی جدید است. این مسئله به ویژه در مورد اصطلاح‌هایی که ماهیت تاریخی دارند یا بار تاریخی معنایی آنها قابل توجه است، اهمیت ویژه‌تری می‌یابد. عنصر زمان در این گونه اصطلاح‌ها، در شکل دهی به معنی دخالت دارد و نمی‌توان بدون توجه به آن، اصطلاح را به درستی فهمید.
در مورد اصطلاح «تفسیر» می‌توان به عدم ارائه‌ی تعریف درستی از مفهوم تفسیر و تسری دادن یک مفهوم بسیط از آن به همه‌ی ادوار، به عنوان مشکل اصلی تعاریف ارائه شده یاد کرد. اساساً پی جویی اصطلاح «تفسیر» و «مفسِّر» در قرن اوّل، امر نامعقولی است؛ چرا که این اصطلاحات و عناوین، در قرون بعدی به وجود آمده‌اند. از این رو گفته شده:
طی سده‌های نخستین تا سده‌ی 6 ق، با آن که تفاسیر به طبع از منابعی برمی‌خاسته‌اند، اما مبحثی مستقل به عنوان منابع تفسیر مطرح نبوده است، اما سده‌ی 6 ق، سده‌ی استقلال دانش تفسیر است و همین استقلال نیازهای جدیدی را نیز در پیش روی تفسیر نهاده است. (1)
عدم کاربرد تفسیر در معنای اصطلاحی در قرآن کریم و گزارش‌های مربوط به دوران نزول، مشهود است. در آیه‌ی «وَلَا یأْتُونَكَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاكَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرًا» (فرقان:33) (2) مفهوم «تفسیر» همان بیان و تبیین است که البته معنایی عام است و اختصاصی به معنای اصطلاحی تفسیر ندارد.
در واقع تعبیر «تبیین» در قرآن (3) به نوعی نزدیک‌ترین تعبیر به اصطلاح تفسیر است. کاربرد فعلی این ریشه در گزارش‌هایی چون «من فسر القرآن برأیه و...» (4) نیز نمی‌تواند نشانه‌ی معنای اصطلاحی باشد. کتاب‌های تفسیری دوران متقدم مانند «معانی القرآن» یا «جامع البیان عن تأویل ای القرآن» نیز با عناوینی غیر از عنوان تفسیر شهرت یافته‌اند.
روشن است که در این دوره، تمایزی بین اقسام مختلف علوم اسلامی از قبیل حدیث، کلام، فقه و تفسیر ایجاد نشده بود و همه زیرعنوان حدیث قرار داشتند. از همین رو نسبت به سده‌های متقدم نمی‌توان برای شناخت این که چه کسی مفسر هست یا نیست، دنبال پیدا کردن اصطلاح مفسر در مورد آن شخصی باشیم: مثلاً «ابیّ بن کعب» به عنوان قاری و جامع قرآن شناخته شده است، ولی با توجه این که در قرون اوّل نمی توان تفکیک جدی بین تفسیر و قرائت ایجاد کرد؛ می‌توان به گونه‌ای وی را جزء مفسرین قرار داد. در واقع کارکرد قرائت در آن دوره معادل کارکرد تفسیر در دوره‌ی تدوین اصطلاح بوده است. بر همین اساس در: «السلام علیک حین تقرء و تبین» (5)، قرائت به قرینه‌ی «تبیین»، نوعی تفسیر را نیز به همراه دارد. مصحف امیرالمؤمنین، عنوان اصطلاحی تفسیر را نگرفته است، اما ویژگی‌های آن، موجب می‌شود که ذیل اصطلاح کتاب تفسیر نیز قرار گیرد.
آن چه به عنوان جمع بندی اصطلاح تفسیر به آن دست پیدا شده است؛ این گونه است:
بیان مفاد استعمالی آیات قرآن و آشکار نمودن مراد خدای متعال از آن با تکیه بر ادبیات عرب و اصول عقلایی محاوره (6)
این تعریف که بر اساس نقد انبوهی از تعاریف پیشین فراهم آمده است؛ خود نیز با سه اشکال اساسی روبروست.
نخست آن که جنس این تعریف به لحاظ منطقی روشن نیست. اگر «بیان مفاد...» به عنوان جنس این تعریف باشد؛ می‌تواند این مفهوم را به همراه داشته باشد که قوام هویت تفسیر به «بیان» است، یعنی آن که تا مخاطبی نباشد و تا بیانی نباشد، تفسیر محقق نمی‌گردد. حداقل انتظار این بود که «علم» به عنوان جنس این تعریف، مد نظر باشد.
دوم آن که در تعریف تفسیر، به اصطلاحات علم دیگری چون فقه استناد شده است. پرواضح است که اصطلاح «مراد جدی» و «مراد استعمالی»، از ساز و کارهای متناسب با یک دستگاه فقهی است (7) و تا زمانی که در حوزه‌ی تنومند تفسیر، با اصطلاحات شناخته شده‌ای چون «تأویل» مواجه هستیم؛ استفاده از اصطلاحات سایر علوم نوعی جعل اصطلاح و خروج از موضوع است.
سوم آن که این فصل تعریف که «با تکیه بر ادبیات عرب و ...»، قرار است چه چیزی را از تعریف خارج کند؟ آیا فهم کتاب‌های عربی دیگر مثل اسفار ملاصدرا و... نیاز به «تکیه به ادبیات عرب و ...» ندارد؟! به نظر می‌رسد این قید چیزی جز تحصیل حاصل نیست.
با توجه به نقدهای مزبور، تعریف منتخب ما عبارت است از:
فرآیند (تلاش روشمند) پایدار به زمان (8) به منظور رفع ابهام از معنای آیه با ارائه‌ی معنایی جدید با توجه به زبان قرآن کریم.

پی‌نوشت‌ها:

1. پاکتچی، احمد، مدخل «حدیث»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج17.
2. این کلمه در قرآن کریم، یک بار و در این آیه، در مقام پاسخ به شبهات مشرکان به کار رفته است.
3. نحل:44.
4. ترمذی، محمد بن عیسی، السنن، ج5، ص199.
5. قمی، عباس، مفاتیح الجنان، ص523 (زیارت آل یس).
6. بابایی، علی اکبر، روش شناسی تفسیر قرآن، ص35؛ واژه‌ی تفسیر در لغت به معنای کشف و پرده برداشتن از کلام است. ر. ک. ابن فارسی، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج4، ص504.
7. برای شناخت جایگاه مراد جدی و مراد استعمالی در فقه، همین بس که این موضوع در ضمن بحث خاص و عام اصول فقه مطرح شده است. (ر.ک. سبحانی تبریزی، جعفر، الموجز فی اصول الفقه، ص189 و 190).
8. مراد از این تعبیر که ناظر به فقدان تاریخی نگری در تعاریف رایج است، آن است که نمی‌توان عدم فهم ما از معانی واژگان قرآنی را به معنای نامفهوم بودن معنا در عصر نزول دانست. توجه به این نکته لازم است که برداشتن فاصله‌ی بین زمان پژوهش و زمان رویداد، کار مورخ است نه مفسر. آن چه امروزه تفسیر را در دوران معاصر متفاوت از تفسیر عصر نزول کرده است، دوری از فضای نزول و قرائن و شواهد متن است. عمده‌ی تلاش‌های تفسیری، برای فهم فضای تاریخی آیات و گسستن فاصله‌ی تاریخی است.‌

منبع مقاله :
احمدی، محمد حسن؛ (1393)، روش شناسی تاریخ در علوم قرآن و حدیث، قم: دانشگاه قم، چاپ اول.