وضعيت ديني و علمي جهان اسلام در عصر غيبت صغري
وضعيت ديني و علمي جهان اسلام در عصر غيبت صغري
مذاهب اسلامي و حوزه ي انتشار آن ها
1.مذاهب فقهي
از نيمه ي قرن سوم هجري تا نيمه ي قرن چهارم، فقيهان ديگري ظهور کردند که مکاتب فقهي جديدي عرضه داشتند.از آن جمله ابوسليمان، داوود بن علي کاشاني (270ق)را مي توان نام برد که مباني فقه را از شاگردان شافعي آموخته بود؛ اما شيوه اي خاص در استنباط فقهي داشت که بر عمل به ظاهر آيات قرآني و سنت و رد هر گونه تأويل و قياس استوار بود.(3)او نخستين کسي بود که چنين نظريه اي را در فقه مطرح کرد و از اين رو پيروانش را ظاهريه ناميدند؛ يعني کساني که تنها عمل به ظاهر آيات و روايات را معتبر مي شمرند.داوود بن علي تأليفات متعددي داشت و مکتب او با استقبال نسبي روبه رو شد و در نواحي مختلف پيرواني يافت.از مهم ترين مراکز حضور ظاهريه بايد به خراسان (4)اشاره کرد.آنان همچنين در فاس حضور چشمگيري داشتند و در اندلس نيز انتشار قابل ملاحظه اي يافتند.(5)فقه ظاهري نخست به وسيله ي عبدالله بن محمد بن قاسم (متوفي 272ق)به اندلس راه يافت و در زمان حکومت امويان گسترش وسيعي پيدا کرد(6)و حدود يک قرن بعد دانشمند بزرگ اين طايفه، علي بن احمد معروف به ابن حزم اندلسي (384-454ق)در اين سرزمين ظهورکرد.او داراي تأليفات بسياري بود که برخي شمار آن ها را بالغ بر سي و پنج کتاب دانسته اند و مهم ترين آن ها کتاب المحلي در فقه است.(7)
از فقيهان بنام ديگر در اين دوره، ابوجعفر محمد بن جرير طبري (224-310ق)بود که فقه شافعي را آموخت؛ ولي چون خود صاحب انديشه ي فقهي جديدي بود در اين زمينه از ديگران پيروي نمي کرد.با اين حال مکتب فقهي او را جداي از فقه شافعي ندانسته اند.(8)طبري داراي دانشي وسيع و تأليفات متنوعي بود.او کتاب هايي در فقه، از جمله کتاب اختلاف الفقهاء را نوشت.کتاب تفسير او هم از معروف ترين تفاسير است و کتاب تاريخش از معتبرترين منابع تاريخي تلقي مي شود.او هم چنين داراي مکتب فقهي ويژه اي گرديد که به، جريريه شناخته شده است؛ هر چند اين مذهب چندان مورد توجه قرار نگرفت و با مرگ او به فراموشي سپرده شد.در همين زمان فقيهان بزرگي از مذاهب چهارگانه به ويژه در فقه مالکي و به طور عمده در اندلس، که اينک از مراکز مهم اين مذهب بود، ظهور کردند که از آن جمله نام هاي ابوالوليد باجي، ابوالوليد بن رشد، ابن عاصم و منذر بن سعد شايسته ياد کردند.(9)
2.فرقه هاي کلامي و فلسفي
معتزليان، جبهه ي مقابل سنت گرايان اهل حديث بودند و عقيده داشتند در شناخت دين و اصول آن علاوه بر نقل آيات و روايات از عنصر عقل و خرد نيز بايستي بهره گرفت.معتزليان تأثير بسزايي درتکوين و تکون علم کلام داشتند و مبدع نظرياتي بودند که با انديشه هاي اهل حديث تعارض داشت.از مشهورترين متکلمان معتزلي، ابوالهذيل علاف(م 235 ق)بود که نظريات مشهوري در کلام داشته، پيروانش به هذيله شناخته مي شدند.از شاگردان برجسته ي او، ابوعمرو جاحظ(م255ق)بود که طايفه اي نيز به او منتسب هستند.اما از چهره هاي شاخص کلامي در نيمه ي دوم قرن سوم بايد از ابوالحسين، عبدالرحيم خياط نام برد که در اوايل قرن چهارم درگذشت و طايفه ي خياطيه بدو منسوبند.او در يکي از کتاب هايش به رد آراي ابن راوندي، متکلم مشهور برآمد.اين کتاب حاکي از دانش گسترده و دقت ژرف او در مباحث کلامي است.يکي از شاگردان او به نام ابوالقاسم، عبدالله بن احمد بلخي(273-319ق)از متکلمان برجسته ي همين دوره است که کتابي درباره ي رجال معتزله نوشت و مجادلاتي نيز در مبحث امامت، با متکلم مبرز شيعي اين زمان، ابن قبه رازي داشت.او صاحب آراء و نظرات منحصر به فردي در کلام بود و پيرواني يافته بود که کعبيه ناميده مي شدند.از کتاب هاي او مقالات الاسلاميين مي باشد در شهر بلخ درگذشت.(10)اما شايد نام آورترين معتزليان در اين عصر، ابوعلي محمد بن عبدالوهاب جبايي(235-303ق)باشد که در بصره شهرت يافت و کتاب هايي از جمله تفسيري بر قرآن نوشت.(11)او با ابوالحسن اشعري(260-322ق)عالم مشهور اهل سنت هم زمان و در ارتباط نزديکي با وي بود.او نيز مناظراتي با برخي عالمان و متکلمان شيعي داشت.پس از او، پسرش ابوهاشم جانشين او شد به تربيت شاگردان پدرش پرداخت.ابوهاشم تأثير ديرپايي بر آراي معتزليان گذاشت و مبادي نظري او در کلام تا قرن پنجم مورد توجه بود.پيروان او به بهشميه معروف شدند.
متکلمان معتزلي به طور عمده در عراق بودند.در قرن دوم هجري شهر بصره، که گرايشات شديد عثماني در آن بروز داشت، از مراکز مهم معتزليان بود و در مقابل آن، شهر کوفه با تمايلات شيعي پايگاه متکلمان شيعه به شمار مي رفت.با تأسيس شهر بغداد و مرکزيت يافتن علمي آن به عنوان مرکز خلافت اسلامي، جايگاه اصلي معتزليان به اين شهر انتقال يافت.برخورد ميان معتزليان بغداد و بصره با متکلمان شيعه، که از اين پس در بغداد نيز حضور داشتند، امري عادي بود.علاوه بر عراق، ايالت پهناور خراسان نيز شماري از معتزليان را در خود جاي داده بود؛ شهرهاي نيشابور، بلخ و سمرقند از مهم ترين مراکز فعاليت آن ها بود.از ميان آنان مي توان به ابوالقاسم بلخي اشاره کرد که مدت ها در شهر بلخ سکونت داشت.شهر ري، در استان جبال نيز از حوزه هاي فعاليت متکلمان معتزلي به شمار مي رفت.متکلمان هم چنين در ساير بلاد اسلامي به ويژه در نواحي شرقي پراکنده بودند و اين متأثر از مذهب فقهي غالب در اين نواحي، يعني فقه ابوحنيفه بود که مخالفتي با به کارگيري عناصري غير از نقل در استنباط هاي ديني نداشت.ولي در نواحي غرب اسلامي که فقه مالکي و شافعي پرچم داران سنت گرايي بودند، انديشه هاي اعتزالي و کلامي با استقبال چنداني روبه رو نشد و بلکه در مواردي با مخالفت ها و دشمني هايي مواجه مي گرديد.
فلسفه به عنوان مباحث صرف عقلي و نمودي از عقل گرايي محض، ديرتر از کلام در بين مسلمانان رواج يافت و توسعه ي آن را بايد با ترجمه ي آثار انديشمندان يوناني و رومي، و احتمالا ايراني به عربي همزمان دانست.نخستين چهره ي شاخص فلاسفه ي مسلمان، يعقوب بن اسحاق کندي (م258ق)است که سخت متأثر از فلسفه ي ارسطويي بود و به رياضيات و ماوراء الطبيعه علاقه مند بود و به ترجمه ي آثار يونانيان به عربي شهره گرديد.در نيمه ي قرن سوم هجري دو تن از شاگردان او شهرت يافتند؛ احمد بن محمد سرخسي(م286ق)معلم خاص المعتضد بود که در کيميا و تاريخ و جغرافيا تبحر داشت، و ديگري ابومعشر بلخي (م272ق)، ستاره شناس و رياضي دان بنام همين عصر بود.ابوبشر متي بن يونس، حکيمي بزرگ در بغداد بود که چند دهه بعد مي زيست و در ايام خلافت الراضي(خلافت 322-329ق)درگذشت و در تدريس و شرح آثار ارسطو تبحر داشت.هم زمان با او، مشهورترين فيلسوف اين عصر، ابونصر محمد فارابي(م339ق)زندگي مي کرد که گويا از انديشه هاي او نيز بهره گرفته بود.فارابي که به معلم ثاني(12)شهرت يافته بود؛ نمونه ي شاخص فيلسوفان ارسطويي مسلمان است، چنان که آثار متعدد او حاکي از همين امر است.با اين حال او در برخي آثار خود تلاش کرده بين آراي ارسطو و استادش افلاطون پيوند دهد.کتاب آراء اهل المدينه الفاضله او، بيانگر انديشه هاي سياسي وي و نشانگر تأثير پذيرش از انديشه هاي افلاطون است.انديشه هاي او در ماوراء الطبيعه و الهيات نيز بعدها مورد توجه فلاسفه مشاء مسلمان قرار گرفت.انديشه هاي فلسفي، به جهت محدوديت هاي خاص آن، هيچ گاه انتشار وسيعي در بين دانشمندان مسلمان نيافت.مخالفت هاي عالمان ديني و عدم مقبوليت عامه از مهم ترين عوامل ايجاد اين محدوديت ها بودند و از اين رو گرايشات فلسفي تنها در بين معدودي از انديشمندان از طبقات خاص راه يافت.اولين طبقات فلاسفه مسلمان در نواحي شرق اسلامي و به طور عمده در مرکز خلافت، يعني بغداد، ظهور کردند که مرکز اصلي ترجمه و انتقال آثار فلاسفه قديم بود.تا اوايل قرن پنجم هجري، شرق همچنان طلايه دار انديشه هاي فلسفي بود و از آن پس با ظهور فيلسوفان بزرگي در غرب اسلامي به ويژه در اندلس اين مرکزيت تغيير کرده و به نواحي غربي انتقال يافت.
3.فرقه هاي مذهبي
از ميان فرقه هاي شيعي، زيديان، اسماعيليان و شيعيان دوازده امامي (اماميه)انتشار وسيعي در سرزمين هاي اسلامي داشتند.درباره جغرافياي انساني شيعه امامي به تفصيل سخن خواهيم گفت؛ اما زيديان به طور عمده در طبرستان، يمن و شمال آفريقا بودند.بي شک تشکيل دولت هاي زيدي مذهب در اين مناطق، با انتشار زيديان در نواحي مذکور بي ارتباط نبود؛ اما اين بدان معنا نيست که زيديان در ديگر سرزمين هاي اسلامي يافت نمي شدند.فرقه ي اسماعيليه با توجه به ماهيت تبليغي و دعوتي خود از گستردگي جمعيتي زيادي برخوردار بودند و در بيشتر سرزمين هاي اسلامي به چشم مي خوردند؛ اما مراکز تجمع آن ها به طور عمده جنوب و شرق خراسان و ايالت سند، يمن و نواحي جنوبي شبه جزيره ي عرب، نواحي غربي شام و در نهايت شمال آفريقا بود.
پي نوشت :
1-مقدسي، احسن التقاسيم، ص 54.
2-از آن جمله مي توان از قاضي ابويوسف(114-182ه)از شاگردان ابوحنيفه نام برد که در دوران مهدي و هادي عباسي منصب قضاوت داشت و در روزگار هارون به عنوان قاضي القضات معروف شد.
3-النديم، الفهرست، ص303.
4-مقدسي، همان، ص 87.
5-آل علي، اسلام در غرب، ص 278.
6-مقدسي، همان، ص121.
7-ر.ک:ابن حزم اندلسي، جمهره انساب العرب.
8-ابن خلکان، وفيات الاعيان، ج1، ص456 و حسن ابراهيم حسن، تاريخ اسلام،ج3، ص 349.
9-المقري، نفح الطيب، ج2، ص 69 و 103 و 140
10-ابن خلکان، همان، ص 252؛ بغدادي، تاريخ بغداد، ج9، ص 384 و زرکلي، الاعلام، ج4، ص66.
11-ابن خلکان، همان، ص 480و زرکلي، همان، ص 256.
12-معلم اول به ارسطو اطلاق مي شود.
13-مقدسي، احسن التقاسيم، ص 37.
14-مشکور، فرهنگ فرق اسلامي، ص 364.
15-مقدسي، همان، ص 323.
16-همان، ص 395.
17-همان، ص 365 و 179 و 203.
18-احتمالا فرقه اي بودند که به شفاعت ائمه اعتقاد داشتند و يا گروهي از اهل حديث بودند.ر.ک:مشکور، همان، ص 257.
19-همان، ص 322، 365 و 180.
20-پيروان حسين بن نجار عقايدي ميانه اهل حديث و معتزله داشتند.ر.ک:مشکور، همان، ص 438.
21-مقدسي، همان، ص 323و 395.
22-همان، ص395.
23-همان، ص 323 و ابن رسته، صوره الارض، ص 203.
24-اصطخري، المسالک و الممالک، ص28.
25-همان، ص 45.
/س
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}