وضعيت ديني و علمي جهان اسلام در عصر غيبت صغري

شناخت اوضاع علمي و ديني جهان اسلام در عصر غيبت، مي تواند به بررسي تحولات جامعه ي شيعه و تعاملات تشيع و شيعيان با ديگر مذاهب و فرق در جوامع اسلامي در دوره ي مورد نظر کمک بسزايي بنمايد.در اين زمينه، به ويژه بررسي گرايشات مذهبي جوامع مختلف مسلمان، فعاليت ها و تحولات علمي، فرقه ها و مذاهب موجود و يا پديد آمده در همين عصر و دستاوردهاي علمي-ديني، بايستي مورد توجه قرار گيرد.
شنبه، 16 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وضعيت ديني و علمي جهان اسلام در عصر غيبت صغري
وضعيت ديني و علمي جهان اسلام در عصر غيبت صغري
وضعيت ديني و علمي جهان اسلام در عصر غيبت صغري


شناخت اوضاع علمي و ديني جهان اسلام در عصر غيبت، مي تواند به بررسي تحولات جامعه ي شيعه و تعاملات تشيع و شيعيان با ديگر مذاهب و فرق در جوامع اسلامي در دوره ي مورد نظر کمک بسزايي بنمايد.در اين زمينه، به ويژه بررسي گرايشات مذهبي جوامع مختلف مسلمان، فعاليت ها و تحولات علمي، فرقه ها و مذاهب موجود و يا پديد آمده در همين عصر و دستاوردهاي علمي-ديني، بايستي مورد توجه قرار گيرد.

مذاهب اسلامي و حوزه ي انتشار آن ها

1.مذاهب فقهي

سده ي دوم هجري تا اوايل سده ي سوم دوران پيدايي و شکل گيري مذاهب فقهي اهل سنت بود.پيشتر، اهل سنت در يک تقسيم بندي ساده به سنت گرايان اهل حديث و کلاميون عقل گرا تقسيم مي شدند.از اوايل قرن دوم بود که با ظهور فقيهان مشهور اهل سنت، مذاهب فقهي شکل گرفتند.از قديمي ترين مکاتب فقهي بايستي به مکتب اوزاعي اشاره کنيم که به زودي در شام، طرفداران زيادي يافت؛ اما با ظهور صاحبان مذاهب فقهي جديد، مکتب اوزاعي اعتبار و اهميت خودرا از دست داد.ابوحنيفه نعمان بن ثابت(80-150ق)که در کوفه ظهور کرد و در بغداد به عنوان فقيه بزرگ مردم عراق شهرت يافت، شيوه اي متفاوت با اهل حديث در پيش گرفت و در استنباط احکام فقهي از کاربرد رأي و قياس بهره برد، در حالي که مالک بن انس (93-179ق)فقيه معاصر او در حجاز، برخلاف او بر همان شيوه ي اهل حديت تأکيد داشت.بدين ترتيب دو مذهب فقهي متفاوت پديد آمدند: مذهب فقهي مبتني بر احاديث در مدينه به زعامت مالک بن انس، و مذهب مبتني بر رأي و قياس ابوحنيفه در عراق.اين دو مذهب به زودي در زادگاهشان پيروان بسياري يافتند، به طوري که مردم عراق به پيروي از ابوحنيفه و حجازي ها به تبعيت از مالک مشهور شدند.در اواخر همين قرن دو عالم ديگر اهل سنت ظهور کردند که آراي فقهي آنان نيز به زودي همانند مذاهب حنفي و مالکي با استقبال قابل توجهي روبرو شد.محمد بن ادريس شافعي(متوفي 204 ق)تلاش کرد تا بين مکاتب نقلي و عقلي مالکي و حنفي پيوند دهد.کتاب هايي که او در فقه نوشت، در گسترش و انتشار مذهب فقهي او بي تأثير نبود.احمد بن حنبل (164-241ق)را شاگرد شافعي دانسته اند، با اين حال رويکرد حديثي او قوي تر بود و يکي از چهره هاي شاخص اهل حديث به شمار مي رود.از اين رو برخي، جنبه ي فقاهتي او را مورد ترديد قرار مي دادند؛ طبري به همين سبب مورد خشم و آزار هواداران ابن حنبل واقع شد.ولي مذهب او در همان زمان حياتش و اندکي پس از آن در بغداد و نواحي عراق پيروان زيادي يافت، به گونه اي که جمعيت حنبليان در شهر بغداد را، که عمدتا به آشوب هاي مذهبي دامن مي زدند قابل توجه بود.(1)در کنار اينان عالمان و فقيهان ديگري ظهور کردند(2)که بنا به دلايل گوناگون ، مکاتب فقهي آنان تحت الشعاع خط فکري اين چهار نفر واقع شد.مکاتب چهارگانه ي فقهي مذکور به زودي در جهان اسلام انتشار يافته و جايگاه خود را باز کردند و تا نيمه ي قرن سوم هجري کم و بيش مرز بندي مشخصي بين حوزه ي انتشار اين مذاهب پديد آمده بود.مردم عراق به طور عمده حنفي مذهب بودند و مذهب حنفي در اثر مجاورت با ايران، در اين حوزه نيز انتشار يافت و به تدريج به صورت مذهب عمده ي مردم در نواحي شرق جهان اسلام درآمد.اما مذهب مالک که در حجاز شکل گرفته بود راه خود را به سوي شام باز کرد و جاي مکتب اوزاعي را در آن ديار گرفت و از همين طريق به مصر و شمال آفريقا راه يافت و سرزمين اندلس را نيز دربرگرفت؛ بدين ترتيب در سرزمين هاي غربي اسلامي اکثر مسلمانان بر مذهب مالکي بودند.در همين حال مسافرت شافعي به مصر، در اواخر عمرش و اقامت در آن جا موجب شد تا انديشه ي فقهي او در اين سرزمين بيش از نواحي ديگر انتشار يابد.حنبليان همچنان به طور عمده در بغداد و نواحي عراق حضور داشتند.
از نيمه ي قرن سوم هجري تا نيمه ي قرن چهارم، فقيهان ديگري ظهور کردند که مکاتب فقهي جديدي عرضه داشتند.از آن جمله ابوسليمان، داوود بن علي کاشاني (270ق)را مي توان نام برد که مباني فقه را از شاگردان شافعي آموخته بود؛ اما شيوه اي خاص در استنباط فقهي داشت که بر عمل به ظاهر آيات قرآني و سنت و رد هر گونه تأويل و قياس استوار بود.(3)او نخستين کسي بود که چنين نظريه اي را در فقه مطرح کرد و از اين رو پيروانش را ظاهريه ناميدند؛ يعني کساني که تنها عمل به ظاهر آيات و روايات را معتبر مي شمرند.داوود بن علي تأليفات متعددي داشت و مکتب او با استقبال نسبي روبه رو شد و در نواحي مختلف پيرواني يافت.از مهم ترين مراکز حضور ظاهريه بايد به خراسان (4)اشاره کرد.آنان همچنين در فاس حضور چشمگيري داشتند و در اندلس نيز انتشار قابل ملاحظه اي يافتند.(5)فقه ظاهري نخست به وسيله ي عبدالله بن محمد بن قاسم (متوفي 272ق)به اندلس راه يافت و در زمان حکومت امويان گسترش وسيعي پيدا کرد(6)و حدود يک قرن بعد دانشمند بزرگ اين طايفه، علي بن احمد معروف به ابن حزم اندلسي (384-454ق)در اين سرزمين ظهورکرد.او داراي تأليفات بسياري بود که برخي شمار آن ها را بالغ بر سي و پنج کتاب دانسته اند و مهم ترين آن ها کتاب المحلي در فقه است.(7)
از فقيهان بنام ديگر در اين دوره، ابوجعفر محمد بن جرير طبري (224-310ق)بود که فقه شافعي را آموخت؛ ولي چون خود صاحب انديشه ي فقهي جديدي بود در اين زمينه از ديگران پيروي نمي کرد.با اين حال مکتب فقهي او را جداي از فقه شافعي ندانسته اند.(8)طبري داراي دانشي وسيع و تأليفات متنوعي بود.او کتاب هايي در فقه، از جمله کتاب اختلاف الفقهاء را نوشت.کتاب تفسير او هم از معروف ترين تفاسير است و کتاب تاريخش از معتبرترين منابع تاريخي تلقي مي شود.او هم چنين داراي مکتب فقهي ويژه اي گرديد که به، جريريه شناخته شده است؛ هر چند اين مذهب چندان مورد توجه قرار نگرفت و با مرگ او به فراموشي سپرده شد.در همين زمان فقيهان بزرگي از مذاهب چهارگانه به ويژه در فقه مالکي و به طور عمده در اندلس، که اينک از مراکز مهم اين مذهب بود، ظهور کردند که از آن جمله نام هاي ابوالوليد باجي، ابوالوليد بن رشد، ابن عاصم و منذر بن سعد شايسته ياد کردند.(9)

2.فرقه هاي کلامي و فلسفي

در کنار مذاهب فقهي که بايد آن ها را مکاتب نقلي دانست مکاتب عقل گرا، کلام و فلسفه، در حوزه هاي مختلف ممالک اسلامي فعاليت داشتند.کلام در بين اهل سنت با ظهور معتزليان پديد آمد که ايشان را پيروان واصل بن عطا، يکي از شاگردان قديم حسن بصري دانسته اند و عنوان معتزله، گرفته شده از مصدر اعتزال به سبب روي گرداني او از حضور در درس استادش، به اين طايفه داده شد.
معتزليان، جبهه ي مقابل سنت گرايان اهل حديث بودند و عقيده داشتند در شناخت دين و اصول آن علاوه بر نقل آيات و روايات از عنصر عقل و خرد نيز بايستي بهره گرفت.معتزليان تأثير بسزايي درتکوين و تکون علم کلام داشتند و مبدع نظرياتي بودند که با انديشه هاي اهل حديث تعارض داشت.از مشهورترين متکلمان معتزلي، ابوالهذيل علاف(م 235 ق)بود که نظريات مشهوري در کلام داشته، پيروانش به هذيله شناخته مي شدند.از شاگردان برجسته ي او، ابوعمرو جاحظ(م255ق)بود که طايفه اي نيز به او منتسب هستند.اما از چهره هاي شاخص کلامي در نيمه ي دوم قرن سوم بايد از ابوالحسين، عبدالرحيم خياط نام برد که در اوايل قرن چهارم درگذشت و طايفه ي خياطيه بدو منسوبند.او در يکي از کتاب هايش به رد آراي ابن راوندي، متکلم مشهور برآمد.اين کتاب حاکي از دانش گسترده و دقت ژرف او در مباحث کلامي است.يکي از شاگردان او به نام ابوالقاسم، عبدالله بن احمد بلخي(273-319ق)از متکلمان برجسته ي همين دوره است که کتابي درباره ي رجال معتزله نوشت و مجادلاتي نيز در مبحث امامت، با متکلم مبرز شيعي اين زمان، ابن قبه رازي داشت.او صاحب آراء و نظرات منحصر به فردي در کلام بود و پيرواني يافته بود که کعبيه ناميده مي شدند.از کتاب هاي او مقالات الاسلاميين مي باشد در شهر بلخ درگذشت.(10)اما شايد نام آورترين معتزليان در اين عصر، ابوعلي محمد بن عبدالوهاب جبايي(235-303ق)باشد که در بصره شهرت يافت و کتاب هايي از جمله تفسيري بر قرآن نوشت.(11)او با ابوالحسن اشعري(260-322ق)عالم مشهور اهل سنت هم زمان و در ارتباط نزديکي با وي بود.او نيز مناظراتي با برخي عالمان و متکلمان شيعي داشت.پس از او، پسرش ابوهاشم جانشين او شد به تربيت شاگردان پدرش پرداخت.ابوهاشم تأثير ديرپايي بر آراي معتزليان گذاشت و مبادي نظري او در کلام تا قرن پنجم مورد توجه بود.پيروان او به بهشميه معروف شدند.
متکلمان معتزلي به طور عمده در عراق بودند.در قرن دوم هجري شهر بصره، که گرايشات شديد عثماني در آن بروز داشت، از مراکز مهم معتزليان بود و در مقابل آن، شهر کوفه با تمايلات شيعي پايگاه متکلمان شيعه به شمار مي رفت.با تأسيس شهر بغداد و مرکزيت يافتن علمي آن به عنوان مرکز خلافت اسلامي، جايگاه اصلي معتزليان به اين شهر انتقال يافت.برخورد ميان معتزليان بغداد و بصره با متکلمان شيعه، که از اين پس در بغداد نيز حضور داشتند، امري عادي بود.علاوه بر عراق، ايالت پهناور خراسان نيز شماري از معتزليان را در خود جاي داده بود؛ شهرهاي نيشابور، بلخ و سمرقند از مهم ترين مراکز فعاليت آن ها بود.از ميان آنان مي توان به ابوالقاسم بلخي اشاره کرد که مدت ها در شهر بلخ سکونت داشت.شهر ري، در استان جبال نيز از حوزه هاي فعاليت متکلمان معتزلي به شمار مي رفت.متکلمان هم چنين در ساير بلاد اسلامي به ويژه در نواحي شرقي پراکنده بودند و اين متأثر از مذهب فقهي غالب در اين نواحي، يعني فقه ابوحنيفه بود که مخالفتي با به کارگيري عناصري غير از نقل در استنباط هاي ديني نداشت.ولي در نواحي غرب اسلامي که فقه مالکي و شافعي پرچم داران سنت گرايي بودند، انديشه هاي اعتزالي و کلامي با استقبال چنداني روبه رو نشد و بلکه در مواردي با مخالفت ها و دشمني هايي مواجه مي گرديد.
فلسفه به عنوان مباحث صرف عقلي و نمودي از عقل گرايي محض، ديرتر از کلام در بين مسلمانان رواج يافت و توسعه ي آن را بايد با ترجمه ي آثار انديشمندان يوناني و رومي، و احتمالا ايراني به عربي همزمان دانست.نخستين چهره ي شاخص فلاسفه ي مسلمان، يعقوب بن اسحاق کندي (م258ق)است که سخت متأثر از فلسفه ي ارسطويي بود و به رياضيات و ماوراء الطبيعه علاقه مند بود و به ترجمه ي آثار يونانيان به عربي شهره گرديد.در نيمه ي قرن سوم هجري دو تن از شاگردان او شهرت يافتند؛ احمد بن محمد سرخسي(م286ق)معلم خاص المعتضد بود که در کيميا و تاريخ و جغرافيا تبحر داشت، و ديگري ابومعشر بلخي (م272ق)، ستاره شناس و رياضي دان بنام همين عصر بود.ابوبشر متي بن يونس، حکيمي بزرگ در بغداد بود که چند دهه بعد مي زيست و در ايام خلافت الراضي(خلافت 322-329ق)درگذشت و در تدريس و شرح آثار ارسطو تبحر داشت.هم زمان با او، مشهورترين فيلسوف اين عصر، ابونصر محمد فارابي(م339ق)زندگي مي کرد که گويا از انديشه هاي او نيز بهره گرفته بود.فارابي که به معلم ثاني(12)شهرت يافته بود؛ نمونه ي شاخص فيلسوفان ارسطويي مسلمان است، چنان که آثار متعدد او حاکي از همين امر است.با اين حال او در برخي آثار خود تلاش کرده بين آراي ارسطو و استادش افلاطون پيوند دهد.کتاب آراء اهل المدينه الفاضله او، بيانگر انديشه هاي سياسي وي و نشانگر تأثير پذيرش از انديشه هاي افلاطون است.انديشه هاي او در ماوراء الطبيعه و الهيات نيز بعدها مورد توجه فلاسفه مشاء مسلمان قرار گرفت.انديشه هاي فلسفي، به جهت محدوديت هاي خاص آن، هيچ گاه انتشار وسيعي در بين دانشمندان مسلمان نيافت.مخالفت هاي عالمان ديني و عدم مقبوليت عامه از مهم ترين عوامل ايجاد اين محدوديت ها بودند و از اين رو گرايشات فلسفي تنها در بين معدودي از انديشمندان از طبقات خاص راه يافت.اولين طبقات فلاسفه مسلمان در نواحي شرق اسلامي و به طور عمده در مرکز خلافت، يعني بغداد، ظهور کردند که مرکز اصلي ترجمه و انتقال آثار فلاسفه قديم بود.تا اوايل قرن پنجم هجري، شرق همچنان طلايه دار انديشه هاي فلسفي بود و از آن پس با ظهور فيلسوفان بزرگي در غرب اسلامي به ويژه در اندلس اين مرکزيت تغيير کرده و به نواحي غربي انتقال يافت.

3.فرقه هاي مذهبي

علاوه بر مذاهب و مکاتب فوق الذکر، فرقه هاي مختلف مسلمان، با پراکندگي جمعيتي متفاوت در سرزمين هاي اسلامي مي زيستند.مقدسي، شمار فرقه هايي را که در زمان او وجود داشتند، بيست و هشت مذهب برشمرده و سپس با دسته بندي آن ها به لحاظ عقايد و انديشه هايشان، از آن ها نام برده است.(13)از مهم ترين فرقه هاي اهل سنت، که او نام برده، کراميه منسوب به محمد بن کرام(255ق)بودند که انديشه هايشان به اهل حديث و ظاهريه نزديک تر بود و تمايل زيادي به زهد و تقوا نشان مي دادند.(14)شمار زيادي از کراميان در خراسان به سر مي بردند و جمعيت آنان در نيشابور چشمگير بود(15)و در هرات، سمرقند و فرغانه(در ماوراء النهر) نيز حضور داشتند.(16)آنان هم چنين در گرگان، طبرستان، برخي شهرهاي شام و مصر يافت مي شدند.(17)از ديگر فرق اهل سنت، شفعويه (18)بودند که اينان نيز در شهرهاي مختلف خراسان، شام و طبرستان به سر مي بردند.(19)هم چنين فرقه ي نجاريه (20)در نيشابور و ري (21)و برخي از پيروان سفيان ثوري در خوزستان بودند.(22)از مهم ترين طوايفي که بايد از آن ها نام برد خوارج هستند.پيدايش و زادگاه خوارج در عراق بود؛ اما پس از آن که به دست عمال امويان درعراق به شدت سرکوب و کشتار شدند به شرق و غرب جهان اسلام و نواحي دوردست پناه بردند.سيستان و شرق خراسان از مهم ترين جايگاه هاي خوارج دراين عصر بود.(23)اباضيه، يکي از فرق خوارج، در نواحي جنوب شبه جزيره عرب فعاليت داشتند(24)، اما مهم ترين مرکز خوارج در اين عصر را بايد شمال آفريقا دانست که اصطخري جغرافي نويس به آن اشاره دارد.(25)تشکيل و حضور دولت هاي خوارج از فرقه هاي صفريه و اباضيه در همين دوره اين امر را کاملا تأييد مي کند.
از ميان فرقه هاي شيعي، زيديان، اسماعيليان و شيعيان دوازده امامي (اماميه)انتشار وسيعي در سرزمين هاي اسلامي داشتند.درباره جغرافياي انساني شيعه امامي به تفصيل سخن خواهيم گفت؛ اما زيديان به طور عمده در طبرستان، يمن و شمال آفريقا بودند.بي شک تشکيل دولت هاي زيدي مذهب در اين مناطق، با انتشار زيديان در نواحي مذکور بي ارتباط نبود؛ اما اين بدان معنا نيست که زيديان در ديگر سرزمين هاي اسلامي يافت نمي شدند.فرقه ي اسماعيليه با توجه به ماهيت تبليغي و دعوتي خود از گستردگي جمعيتي زيادي برخوردار بودند و در بيشتر سرزمين هاي اسلامي به چشم مي خوردند؛ اما مراکز تجمع آن ها به طور عمده جنوب و شرق خراسان و ايالت سند، يمن و نواحي جنوبي شبه جزيره ي عرب، نواحي غربي شام و در نهايت شمال آفريقا بود.

پي نوشت :

1-مقدسي، احسن التقاسيم، ص 54.
2-از آن جمله مي توان از قاضي ابويوسف(114-182ه)از شاگردان ابوحنيفه نام برد که در دوران مهدي و هادي عباسي منصب قضاوت داشت و در روزگار هارون به عنوان قاضي القضات معروف شد.
3-النديم، الفهرست، ص303.
4-مقدسي، همان، ص 87.
5-آل علي، اسلام در غرب، ص 278.
6-مقدسي، همان، ص121.
7-ر.ک:ابن حزم اندلسي، جمهره انساب العرب.
8-ابن خلکان، وفيات الاعيان، ج1، ص456 و حسن ابراهيم حسن، تاريخ اسلام،ج3، ص 349.
9-المقري، نفح الطيب، ج2، ص 69 و 103 و 140
10-ابن خلکان، همان، ص 252؛ بغدادي، تاريخ بغداد، ج9، ص 384 و زرکلي، الاعلام، ج4، ص66.
11-ابن خلکان، همان، ص 480و زرکلي، همان، ص 256.
12-معلم اول به ارسطو اطلاق مي شود.
13-مقدسي، احسن التقاسيم، ص 37.
14-مشکور، فرهنگ فرق اسلامي، ص 364.
15-مقدسي، همان، ص 323.
16-همان، ص 395.
17-همان، ص 365 و 179 و 203.
18-احتمالا فرقه اي بودند که به شفاعت ائمه اعتقاد داشتند و يا گروهي از اهل حديث بودند.ر.ک:مشکور، همان، ص 257.
19-همان، ص 322، 365 و 180.
20-پيروان حسين بن نجار عقايدي ميانه اهل حديث و معتزله داشتند.ر.ک:مشکور، همان، ص 438.
21-مقدسي، همان، ص 323و 395.
22-همان، ص395.
23-همان، ص 323 و ابن رسته، صوره الارض، ص 203.
24-اصطخري، المسالک و الممالک، ص28.
25-همان، ص 45.

منبع: کتاب اوضاع سياسي،اجتماعي و فرهنگي شيعه در غيبت صغري




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط