نویسنده: علی امیرخانی (1)

 

درآمد

اصحاب حدیث با امامیان دوران حضور در مبانی اختلاف داشتند و آنان را اهل بدعت و خارج شده از اجتماع مسلمانان می‌پنداشتند؛ با این حال اختلاف‌های آنان به جز مسئله خلافت و امامت، در دیگر مؤلفه‌های عقیدتی و مبانی اعتقادی همچون توحید، ایمان و کفر، قضا و قدر و مسئله‌ی خلق قرآن، آشکار و به درگیری‌های اجتماعی منجر نشد. این در حالی است که اصحاب حدیث در برابر دیگر فرقه‌های کلامی چون خوارج، مرجئه، قدریه، جهمیه و معتزله در موضوعات و مسائل یادشده، تندترین و حماسی‌ترین مواضع و واکنش‌ها را داشته‌اند. مناسبات اصحاب حدیث و اصحاب امامیه در اواخر دوران حضور و اوائل دوران غیبت که همزمان است با دوران طلایی اهل حدیث (از متوکل تا آل بویه) و دوران فترت و رکود کلامی امامیه (حدود سال 200 تا 280) نیز به همان منوال گذشت؛ البته در نیشابور، فضل بن شاذان و ابویحیی جرجانی، تک نگاشته‌هایی در رد بر اصحاب حدیث و جریان حشویه داشتند، (2) یا در بغداد، نویسنده‌ی شیعی، عیسی بن مهران مستعطف (م ح 270)، در تکفیر صحابه و فسق آنان (3) کتاب نوشت (4). از نویسندگان اهل حدیث نیز کسانی چون حسین ابن علی کرابیسی (م 248/245) بر امامیه در مسئله‌ی امامت ردیه نگاشت. (5)
اما اواخر سده‌ی سوم و اوائل سده‌ی چهارم همزمان با تکاپوی نسبی متکلمان نوبختی و نیز رشد فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی امامیان بغداد (آل فرات و آل نوبخت)، نوع مواجهه‌ی اصحاب حدیث امامیه تغییر کرد؛ به گونه‌ای که علاوه بر تأکید سابق بزرگان آنان بر اهل بدعت یا کافر بودن روافض، (6) درگیری‌های اجتماعی و آشوب‌های آنان بر ضد امامیان گسترش یافت. سپس با روی کارآمدن آل بویه و تقویت نسبی شیعیان و نیز به حاشیه رفتن نسبی اهل حدیث در حکومت، و اظهار و علنی شدن شعائر و آیین‌های شیعی، روند درگیری‌های امامیه و اهل حدیث در بغداد رو به فزونی گذاشت. بار دیگر در اواخر سده‌ی چهارم و اوائل ساله‌ی پنجم، همزمان با اوج فعالیت‌های علمی مدرسه‌ی بغداد، برخوردهای اجتماعی و درگیرهای عوام شیعه با گروه‌های مختلف اهل سنت و از جمله با اهل حدیث، بیشتر شد.
در این درگیری‌ها، هرچند علمای امامیه به ردیه‌های نظری و مناظرات علمی برای اثبات مبانی اعتقادی امامیه و رد مبانی فکری مخالفان از جمله اصحاب حدیث، روی خوش نشان دادند، به درگیری‌های اجتماعی و کشاندن آشوب‌ها به متن جامعه و در بین توده‌ها، نه تنها روی خوش نشان ندادند، بلکه بی‌واسطه یا باواسطه، مانع آشوب‌ها و آشوب‌گران می‌شدند. این در حالی بود که سردمداران اهل حدیث علاوه بر رهبری عقیدتی و مذهبی مخالفان امامیه و تهییج احساسات مذهبی عوام در برابر شیعیان و روافض، در بیشتر موارد رهبری اجتماعی آشوب‌گران را نیز بر دوش داشتند؛ همان‌گونه که نقش واعظان، قصه‌سرایان و شعرا نیز در تحریک و تهییج احساسات مذهبی عوام پررنگ بود.
در بغداد غیر از اصحاب حدیث و حنابله، فرقه‌های کلامی و فقهی دیگر نیز بودند، اما از آنجا که اولاً جمعیت اصلی غیرشیعیان بغداد حنبلی‌ها بودند، (7) ثانیاً بیشتر شافعی‌ها و مالکی‌ها بعد از ورود سلجوقیان به بغداد اشعری شدند (8) و از این رو در دوران آل بویه حدیث‌گرا بودند، ثالثاً در این دوران بیشتر حنفی‌ها در اصول، معتزلی بودند (9) و معتزلی‌ها در دسته‌بندی‌های حدیث‌گرایان «اهل بدعت» به شمار می‌آمدند، نه «اهل سنت»، (10) معلوم می‌شود با آنکه در بیشتر آشوب‌های سده‌ی چهارم در بغداد، عنوان عام «اهل السنه» ذکر شده است، در اغلب موارد منظور، اصحاب حدیث بودند یا دست‌کم اصحاب حدیث، به ویژه حنبلی‌ها، اکثریت و جلودار آشوب‌ها و فتنه‌ها بودند.
این مقاله به بررسی مناسبات اهل حدیث با امامیان بغداد (مرکز خلافت عباسیان) در دوران غیبت می‌پردازد.

مناسبات اهل حدیث و امامیه در بغداد قبل از آل بویه (دوران طلایی اهل حدیث)

پس از آنکه در اواخر سده‌ی سوم و اوائل سده‌ی چهارم، اوضاع اجتماعی و سیاسی امامیه در بغداد به دلیل اتخاذ سیاست نسبتاً معتدل برخی از حاکمان عباسی چون معتضد (279 - 289) و مقتدر (295 - 320)، و نفوذ شیعیانی از آل فرات و آل نوبخت به دستگاه حکومتی سامان و بهبود یافت، فعالیت‌های علمی و مذهبی امامیه نیز با نبوغ عالمانی از خاندان نوبخت چون ابومحمد و ابوسهل نوبختی رونق گرفت. در این زمان رهبران مذهبی و اجتماعی امامیان می‌کوشیدند احساسات مذهبی اصحاب حدیث را آشفته نکنند؛ چنانکه حسین بن روح نوبختی (م 326) هنگامی که شنید یکی از دربان‌هایش معاویه را لعنت کرده، او را سرزنش کرد و از خانه بیرون و از کار بر کنارش کرد، (11) یا در مواجه با اصحاب حدیث قول آنان در تقدیم خلفا بر امام علی (علیه السلام) از باب تقیه و مدارا تصدیق کرد. (12) با این حال، فعالیت‌های اجتماعی امامیان در بغداد و همچنین تکاپوی علمی نوبختیان در طرح عقاید شیعی و در مواردی تعرض به مؤلفه‌های فکری اصحاب حدیث، (13) باعث واکنش اصحاب حدیث بغداد، به ویژه حنبلیان، در قبال شیعیان و امامیه شد. آنان به زعم خود با انگیزه‌ی احیای سنت و مبارزه با بدعت با امامیان درگیر و آشوب‌های متعددی را ایجاد کردند.
عالم مطرح حدیث‌گرای بغداد در این دوره ابوبکر خلال (م 311) از شاگردان با واسطه‌ی احمد بن حنبل و صاحب کتاب السنه است که نقش مؤثری در مناسبات عقیدتی و نظری اهل حدیث با امامیه دارد. او با آنکه به پیروی از احمد بن حنبل، موضوع تربیع و مشروعیت خلافت امام علی (علیه السلام) را رسماً پذیرفته و روایات خلافت مشروع حضرت را ذکر می‌کند (14)، بر اساس شیوه‌ی احمد بن حنبل، در انکار گرایش شیعی (تفضیل امیرمؤمنان، علی (علیه السلام) بر عثمان یا بر شیخین) و جدی‌تر از آن در انکار اندیشه‌ی رفض (انکار شیخین) و شدیدتر اثبات کفر روافض و کسانی که طعن بر اصحاب دارند، می‌کوشد. (15) دیگر عالم حدیث‌گرای حنبلی و اثرگذار در بغداد که رهبری دینی و اجتماعی اهل حدیث را بر عهده داشت، حسین بن قاسم بن عبیدالله بربهاری و بعد از او و مهم‌تر از او ابومحمد حسن بن علی بن حلف بربهاری (16) (م 329) است. ابومحمد بربهاری علاوه بر رهبری علمی اصحاب حدیث در مخالفت با مبانی و عقاید امامیه، رهبری اجتماعی اصحاب حدیث در آشوب‌ها و درگیری‌های بر امامیه را بر عهده داشت. او موقعیت ممتازی در بغداد داشت و جایگاه اجتماعی او در بین توده‌های اهل سنت بسیار رفیع بود؛ (17) به حدی که وقتی او در جلسه‌ای نزد خلیفه الراضی (322 - 329) عطسه کرد، ابراز محبت توده‌ها و طلب عافیت برای او به قدری زیاد بود که حتی خلیفه را هم از زیادی طرفدارانش به تعجب و وحشت انداخت. (18)
بربهاری در نقش رهبر فکری اصحاب حدیث، با نگارش کتاب شرح السنه، ضمن تأکید بر آرای اسلاف از اصحاب حدیث و تبعیت از سنن، مهم‌ترین مصداق پیروی از سنت را اتباع از جماعت معرفی کرد و بر اساس آن، خارج شده‌ی از جماعت را ضال و مضل برشمرد. (19) وی مخالفت با اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در امور مربوط به دین را، آشکارا کفر دانست. (20) از جمله‌ی مؤلفه‌های عقیدتی که بربهاری نسبت به آن حساس بود، تقدیم ابوبکر و عمر و عثمان بر همه‌ی صحابیان است که این دیدگاه در مخالفت آشکار با روافض و شیعیان بود. (21) نیز از مهم‌ترین مخالفت‌های او با امامیه آن است که تصریح می‌کند اندیشه‌ی رجعت، بدعت عظیم و کفر است و معتقد به آن بی‌شک کافر است و نیز این اعتقاد امامیان که آنان (حضرات ائمه) علم غیب دارند، به زعم بربهاری از مصادیق کفر است. (22) تکفیر شیعیان توسط بربهاری و پیروانش و نیز بدعت خواندن زیارت قبور امامان شیعه و تعرض به آنان به قدری نمود اجتماعی داشت که خلیفه الراضی بر ضد آنان اعلامیه‌ی تندی صادر کرد. (23) او با هرگونه عزاداری برای امام حسین (علیه السلام) و رفتن به زیارت ایشان مخالف بود و برخورد عملی می‌کرد؛ از این رو، شیعیان از بیم آزار بربهاریان حنبلی مخفیانه به سوگواری می‌پرداختند. ابومحمد حتی فتوا به قتل زنی داد که گاه بر مصائب واقعه‌ی کربلا مرثیه‌سرایی می‌کرد. (24)
بربهاریان علاوه بر شیعیان و امامیان، با دیگر گروه‌های اهل سنت (شافعیان و حنفیان) نیز درگیری داشتند؛ برای مثال، آنان بر سر اختلاف در تفسیر آیه‌ی شریفه‌ی «عَسى‌ أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْمُوداً» (اسراء:79)، فتنه‌ای خونین به پا کردند (25) و در تعقیب و آزار طبری، مورخ و مفسر قرآن، دست داشتند؛ به حدی که جنازه‌ی طبری از ترس آنان شبانه در بغداد دفن شد! (26) حتی ابوالحسن اشعری که به آرای سلف از اصحاب حدیث و شخص احمد بن حنبل متعهد بود و به آن تصریح کرده بود، لکن معتقدات آنان را با بیان و تبیین جدید در کتاب الابانه مطرح کرده بود و برای تأیید نزد رئیس اهل حدیث بغداد، ابومحمد بربهاری، آورده بود، با خشم او و پیروانش مواجه شد، به حدی که از ترس جانش مجبور به فرار از بغداد شد. (27)
آشوب‌ها و فتنه‌های مذهبی و اجتماعی بربهاریان در بغداد به قدری فزونی یافت که سرانجام علی بن یلبق/ یلیق و حسن بن‌هارون (حاجب و کاتب قاهر عباسی 320 - 322)، تصمیم گرفتند برای تضعیف آنان معاویه و یزید بر فراز منابر لعن شوند. آنان از این اقدام برآشفتند و به مقابله برخاسته، آشوب به پا کردند. از این رو، پیشنهاد داده شد برای جلوگیری از آشوب، شخص بربهاری دستگیر شود اما او گریخت و مخفی شد. ابن یلبق عده‌ای از یاران بربهاری را دستگیر و به بصره تبعید کرد. (28) بربهاری تا پایان خلافت قاهر در اختفا به سر برد تا اینکه در دوران الراضی (322 - 329) از اختفا بیرون آمد و شوکتش بیشتر شد. (29) بار دیگر آشوب اصحاب حدیث و بربهاریان در زمان زمامداری بجکم (امیر الامرای الراضی) بالا گرفت؛ چرا که او در پاسخ به تقاضای شیعیان، مسجد براثا را که در عهد مقتدر عباسی به اتهام سب صحابه توسط شیعیان در آنجا، ویران و به فتوای بربهاری به گورستان تبدیل شده بود، (30) مرمت و تجهیز کرد و اجازه داد شیعیان باز در آن نماز به پا کنند. (31)
سرانجام بعد از آن که خلیفه المتقی به خلافت (329- 333) رسید، دستور داد بسیاری از بربهاریان را دستگیر کنند. بربهاری و طرفدارانش در اعتراض به دستگیری برخی از یاران، آشوب به راه انداختند؛ دکان‌ها را غارت کردند و به آتش کشاندند و سپس بربهاری گریخت. او تا آخر عمر همواره مخفیانه زندگی کرد و سرانجام خواهر توزون (امیرالامرای المتقی) او را در خانه‌ی خود مخفی کرد و در همان جا مرد و همان جا هم دفن شد. (32) آشوب‌ها و فتنه‌های او در بغداد به قدری زیاد بود که پس از مرگش، مسلمانان ابراز خرسندی می‌کردند. (33)
فعالیت شیعیان پس از درگذشت بربهاری (329) و فروکش کردن غائله‌ی بربهاریان، به طور چشم‌گیری فزونی یافت. مثلاً ابن عُقده (34) در جامع براثا حدیث می‌خواند و آشکارا مثالب خلفا و حتی شیخین را روایت می‌کرد! (35) دو سال بعد از بربهاری (331) فعالیت‌های شیعیان به قدری علنی شده بود که حاکم عباسی المتقی، صریحاً اخطار داد که «خلیفه، ذمّه‌ی خود را از هر کس که از صحابه به بدی یاد کند، برداشته است». (36)

مناسبات اهل حدیث و امامیه در بغداد بعد از آل بویه

اصحاب حدیث در دوران آل بویه به دلیل شیعی بودن بویهیان (37) و گرایش به اعتزال، (38) به حاشیه رفتند؛ با این حال، در بدنه‌ی جامعه و بین توده‌ها، هنوز نفوذ بسیاری داشتند و برخوردها و چالش‌های اجتماعی آنان با شیعیان بسی پررنگ‌تر و بیشتر شد.
در دوره‌ی آل بویه عالمان مطرحی از اصحاب حدیث چون ابوبکر آجرّی (م 360) صاحب کتاب الشریعه، ابن منده حنبلی اصفهانی (م 395) صاحب کتاب الایمان و ابوالقاسم لالکایی (م 418) صاحب کتاب شرح اعتقادات اهل السنة و الجماعه بودند، ولی چون آنان اغلب در خارج از بغداد فعالیت داشتند، بحث درباره‌ی آن‌ها خارج از قلمرو مقاله‌ی حاضر است. در محیط بغداد، عالم اهل حدیث و اثرگذار، ابن بَطه عُکبری (م 387) و ابن سمعون واعظ بغدادی (م 387) است. آنان هر دو از پیروان احمد بن حنبل و از شاگردان و ادامه دهندگان راه و روش ابومحمد بربهاری هستند که به‌سان او رهبری اعتقادی و اجتماعی اهل حدیث و حنابله‌ی بغداد را در نیمه‌ی دوم سده‌ی چهارم بر عهده داشتند.
ابن بطه چون جامعه را -به زعم خویش- در سرازیری انحراف و شیوع بدعت‌ها دید (39) با نگارش کتاب‌های اعتقادی چون الابانه کبیر و الابانه صغیر، در راه مبارزه با اهل بدعت راه استادش بربهاری را در پیش کشید. درباره‌ی نقش او در رهبری فکری و مذهبی اصحاب حدیث در برابر امامیه، اشاره به این نکته حائز اهمیت است که وی وقتی روافض را در عداد اهل بدعت (خوارج، مرجئه، قدریه، جهمیه) ذکر می‌کند، به ارتداد روافض، جایز نبودن نکاح با آنان، و جایز نبودن اکل ذبیحه‌ی آنان حکم می‌دهد. (40) از نظر او شتم‌کنندگان به اصحاب پیامبر (= روافض) سهمی از اسلام نبرده‌اند و کافرند؛ هرچند نماز بخوانند و روزه بگیرند. (41) ابن بطه با تعابیر تند و تحریک‌کننده‌ای از روافض (42) یاد می‌کند. (43) وی با نقل روایاتی از برخی از اهل بیت (44) می‌کوشد شیعیان را مخالف و ضد اهل بیت (علیهم السلام) نشان دهد. (45)
ابن بطه در بخشی از کتابش بعد از آنکه نوحه و عزاداری را مکروه و بدعت می‌خواند، تصریح می‌کند: ندبه و نوحه‌خوانی برای حسین بن علی [علیه السلام] هم بدعت است. (46) این در حالی است که بنابر گزارش‌های تاریخی نوحه و عزاداری بر امام حسین -به ویژه در محرم و صفر- در بین شیعیان بغداد مرسوم شده بود. از منظر او ریشه‌ی این بدعت‌ها از کوفه است. به همین جهت بیان می‌کند: اهل کوفه هر ساله یک بدعت جدید اضافه می‌کنند. (47) ابن بطه همانند استادش بربهاری در واقع رهبری فکری و احتماعی اهل حدیث بغداد را در مخالفت با آیین عزاداری شیعیان به دست گرفت و نقش مؤثری در برخوردهای حنبلی و شیعی ایفا می‌کرد. احتمالاً به همین جهت بود که از طرف حکومت تحت تعقیب قرار گرفت (چون حکومت تحت نفوذ آل بویه‌ی شیعی بود). او نیز مانند بربهاری در اواخر عمرش مجبور به انزوا در عکبرا شد. (48)
در بغداد البته به غیر از ابن بطه، ابن سمعون حنبلی نیز نفوذ بسیاری در بین اصحاب حدیث و حنابله و تحرکات اجتماعی آنان داشت. او به سبب توانایی‌اش در خطابه و وعظ، نه تنها بین توده‌های حنبلی بغداد نفوذ داشت، بلکه دیگر مذاهب فقهی اهل سنت و حتی علمای بغداد از جمله ابوبکر باقلانی اشعری او را بزرگ می‌داشتند. (49) هنگامی که عضدالدوله‌ی دیلمی برای پایان دادن به درگیری‌های فرقه‌ای در بغداد، واعظان و سخنرانان را از رفتن به منبر منع کرد، او بدون توجه به آن در روز جمعه و در مسجد جامع منصور بر فراز منبر رفت و به خطابه و وعظ پرداخت. (50)
رهبری فکری و اجتماعی ابن بطه و ابن سمعون در بغداد در نیمه‌ی دوم سده‌ی چهارم، و تأکید آنان بر بدعت بودن عزاداری و نوحه‌سرایی بر امام حسین (علیه السلام) و نیز کافر و مهدورالدم بودن روافض از سویی و از سوی دیگر علنی شدن شعائر و آیین‌های شیعی و محدود شدن نسبی اهل حدیث در دوران آل بویه، موجب رشد چشم‌گیر آشوب‌ها و درگیری‌های اجتماعی اهل حدیث، به ویژه حنبلیان، و شیعیان بغداد شد. برای مثال، در سال 351 شیعیان بر مناصد بغداد لعن معاویه و نیز لعن بر کسانی که فدک را از فاطمه‌ی زهرا -سلام الله علیها- غصب کرده بودند و لعن بر کسانی که عباس را از شورا اخراج کرده بودند، و کسانی که ابوذر غفاری را انکار کرده و آنهایی که مانع دفن امام حسن مجتبی (علیه السلام) در کنار قبر مطهر جدش شده بودند، مکتوب کردند. (51) در مقابل، جنبش دفاع از ابوبکر، عمر، عثمان و معاویه پدید آمد که ابن بطه یکی از سران آن جنبش بود. او از نخستین کسانی است که معاویه را «خال المؤمنین» نام نهادند. (52) ابن بطه حتی مردم را از تحقیق در وقایعی نظیر جنگ جمل و صفین نهی می‌کرد. (53)
با علنی‌تر شدن شعائر شیعی، کم کم این آیین‌ها به رسومات منظم و برنامه‌ریزی شده مبدل شد. چنان که در سال 353 در روز عاشورا شیعیان در حرکتی هماهنگ، بازارها را تعطیل و خرید و فروش را رها کردند، قصاب‌ها از ذبح و فروش گوشت دست کشیدند و به عزاداری امام حسین و اهل بیت (علیهم السلام) پرداختند؛ حتی زنان با زلف‌های پریشان در محله‌ها به شیون پرداختند؛ همان‌گونه که در غدیر همان سال به چراغانی محله‌ها و به جشن و شادی مشغول شدند. (54) سال 354 نیز همین رویه ادامه داشت و در این سال دیلمیان در بغداد ذکر فضائل صحابه را -که عالمان اهل حدیث آن را تبلیغ و حمایت می‌کردند- ممنوع اعلام کرده، لعن صحابه را در مساجد مکتوب ساختند! در مقابل، اهل سنت و حدیث‌گرایی چون محمد بن عبدالله، معروف به شافعی، (55) به عمد فضائل صحابه را در مسجد جامع و در باب الشام منقوش می‌کردند. (56) این آیین در سال‌های بعد هم ادامه یافت و اهل سنت را تحریک کرد، به طوری که از سال 354 به بعد در مراسم عزاداری امام حسین (علیه السلام) در محرم و عاشورا و نیز در جشن مراسم غدیر خم، درگیری‌های اهل سنت و شیعیان گزارش شده است. (57)
در سال 362 پس از آنکه یکی از زندان‌بان‌ها، مردی عامی را کشت، گروهی از عامه و ترکان بغداد بر ضد او به پاخاستند. قاتل از ترس پا به فرار گذاشت و در خانه‌ای در محله‌ی شیعه‌نشین کرخ پناه گرفت، اما شورشیانِ خشمگین او را بیرون کشیده، به قتل رساندند و جسدش را در آتش سوزاندند! سپس ابوالفضل شیرازی، وزیر الطائع بالله و سنی متعصب، حاجبش را به کرخ فرستاد. او نیز به همین بهانه دستور داد کرخ را به آتش کشاندند! در گزارش‌های به احتمال اغراق‌آمیز این آشوب، آتش گرفتن سیصد دکان، سی و سه مسجد و هفده هزار انسان، (58) ذکر شده است. (59)
در سال 363 فتنه‌ی عجیبی بین دو گروه برخاست. افراطیان از اهل سنت جنگ جمل را شبیه‌سازی و زنی را به عنوان عایشه سوار بر شتر کردند و دو نفر مرد را نیز طلحه و زبیر نامیدند و معرکه‌ای برپا و اظهار کردند در حال جنگ با اصحاب علی (علیه السلام) هستند! در این آشوب از هر دو گروه شمار کثیری به قتل رسیدند. (60) به سال 380 فتنه و درگیری شدیدی بین اهالی محله‌ی کرخ با اهالی باب البصره صورت گرفت، عده‌ای کشته شدند و محله‌ها به آتش کشیده شد. (61)
صاحب منصبان سنی، برای جلوگیری از درگیری شیعیان و اهل سنت، می‌کوشیدند مانع برگزاری مراسم عزاداری برای امام حسین (علیه السلام) و جشن عید غدیر شوند. در سال 382 ابوالحسن علی بن محمد کوکبی معروف به ابن معلم در عهد بهاء الدوله‌ی دیلمی، برای جلوگیری از آشوب، فرمان ممنوعیت مراسم عاشورا را صادر کرد. (62) اما در سال 389 اتفاق عجیبی از سوی اهل سنت رخ داد. آنان در اقدامی مشابه، به سان شیعیان به سنت عزاداری و جشن روی آوردند و دقیقاً هشت روز پس از عاشورا را به عنوان روز قتل مصعب بن زبیر انتخاب کردند و به شیون پرداختند و به زیارت قبرش شتافتند! همچنین هشت روز پس از روز غدیر، با عنوان یوم الغار به جشن و پای‌کوبی مشغول شدند! (63) این آیین هم در بین اهل سنت ادامه یافت تا آنکه در سال 392 عمیدالجیوش ابوعلی هرمز، به دلیل فزونی آشوب‌ها و فتنه‌ها، شیعه و سنی را از اظهار مذهب و اجرای شعائر مذهبی منع کرد و حتی شیخ مفید رئیس شیعیان وقت را از بغداد تبعید کرد. (64)
با وجود ممنوعیت حکام از اجرای آیین‌های مذهبی، درگیری‌های اهل حدیث و شیعیان پایان نپذیرفت، بلکه آشوب‌ها میان دیگر فرقه‌های کلامی نیز سرایت کرد. مثلاً در سال 398 برخی از اهالی باب البصره نزد شیخ مفید در مسجد باب الرباح آمدند و به او جسارت کردند. اطرافیان شیخ مفید به خشم آمدند و در اقدامی مشابه همراه با اهالی کرخ به خانه‌ی قاضی ابن اکفانی (65) و ابوحامد اسفراینی شافعی رفتند و در آنجا درگیری شدیدی درگرفت. در ادامه به منزل اسفراینی حمله شد و او مجبور گشت خانه‌اش را ترک کند. چون اخبار این غائله به گوش خلیفه رسید، دستیارانش را به حمایت از اهل سنت به میدان فرستاد. عمید الجیوش مأمور سرکوب آشوبگران شد. او بار دیگر شیخ مفید را از بغداد اخراج کرد (66) و اسفراینی را به منزلش برگرداند! (67)
آیین عزاداری امام حسین (علیه السلام) با ورود وزیر جدید ابی غالب بن خلف (فخر الملک) و اجازه‌ی او بر اقامه‌ی عزاداری برای آن حضرت در محرم سال 402 دوباره از سر گرفته شد، (68) اما دیگر از آیین عزاداری اهل سنت بر مصعب بن زبیر خبری نبود. سال 406 دوباره فتنه و آشوب و درگیری شدیدی میان برخی از سنیان و شیعیان ایجاد شد و به سبب آن فخرالملک، وزیر القادر بالله، خشمگین شد و دیگر اجازه‌ی اجرای آیین عزاداری بر امام حسین (علیه السلام) ‌را نداد. (69) در سال 407 و 408 درگیری میان اهل سنت و شیعه وجود داشت و محله‌های شیعی غارت و چپاول و به آتش کشیده شد. (70) بغداد از سال 408 تا سال 448 آبستن حوادث و فتنه‌هایی متعددی بین شیعیان محله‌ی کرخ و اهل سنت بود. (71) این حوادث بیشتر در ایام ذی حجه و محرم و صفر به وقوع می‌پیوست که شیعیان مشغول جشن غدیر و عزاداری شهیدان کربلا بودند.
برخی از این حوادث ناگوار قبل از زعامت شیخ مفید بوده است. زعامت علمی و فرهنگی امامیان قبل از شیخ مفید در بغداد با اندیشورانی چون ابن جنید اسکافی (م بعد از 350)، ابوالقاسم کوفی (72)، ناشی اصغر (73) و ابوالجیش بلخی (م 367) (74) بوده است.
تکاپوی علمی امامیان در بغداد، در دوران زعامت شیخ مفید (م 413) (75) و شاگردانش سید مرتضی (م 432) و شیخ طوسی (م 460) به اوج رسید. مخالفت مفید با اصحاب حدیث به طور خاص و با دیگر سنیان به طور عام، پررنگ‌تر و ملموس‌تر بود. شاهد این ادعا آثار متعدد او در رد بر اصحاب حدیث و مناظرات اوست؛ مانند کتاب الرد علی الکرابیسی (76) فی الامامه؛ الرد علی القتیبی (77) فی احکایة و المحکی؛ الرد علی ابن کلاب (78) فی الصفات؛ الرد علی الخالدی (79) فی الامامه (80) و مناظرات او با برخی از اصحاب حدیث بغداد. (81)
با وجود فعالیت‌های علمی و مذهبی متکلمان یادشده و برخی از محدثان بغداد همچون حسن بن محمد بن اشناس (م 439) -از مشایخ شیخ طوسی که مثالب صحابه را برای شیعیان قرائت می‌کرد- (82) نه تنها از رهبری اجتماعی آنان در آشوب‌ها و فتنه‌ها گزارشی نیست، بلکه به عکس، از تلاش و همت آنان در آرام کردن عوام و ختم غائله‌ها گزارش‌هایی در دسترس است. برای مثال، در دوران زعامت مفید امور اجتماعی شیعیان و سادات علویان، به بزرگانی چون ابواحمد موسوی و دو پسرش سید رضی و سید مرتضی محول شده بود و آنان در فروکش کردن آشوب‌ها نقش مؤثری داشتند. در سال 380 قمری که درگیری عظیمی بین سنیان باب البصره و شیعیان کرخ درگرفت، با وساطت ابواحمد غائله پایان یافت (83) و در محرم سال 406 و در درگیری شدید شیعیان و اهل سنت در بغداد سید مرتضی مأمور حل و فصل منازعه گردید که با تدبیر او آتش فتنه خاموش گردید. (84) در سال 416 آشوبی در بغداد پدید آمد و حتی خانه‌ی سید مرتضی به آتش کشیده شد. (85) با این حال، او نه تنها طرفدارانش را تهییج نکرد، بلکه در آشوب سال بعد هنگامی که کرخ در معرض نابودی بود، به دربار رفت و از ادامه‌ی درگیری‌ها ممانعت کرد. (86)
پس از درگذشت سید مرتضی و در دوران زعامت شیخ طوسی حوادثِ ناگوار بسیار تشدید شد با دخالت سران اقوام و وساطت نقیبان عباسی و علوی و سفارش شخص خلیفه‌ی عباسی، تا حدودی جلوی آشوب گرفته می‌شد و در مواردی اخلال‌گران تنبیه می‌شدند، اما آشوب فتنه نه تنها کم نشد، بلکه روز به روز بر وخامت اوضاع افزوده شد. تا آنکه در سال 443 درگیری شیعه و سنی به بالاترین حد رسید. شیعیان طبق رسومات گذشته، بر در و دیوار برخی از محله‌ها کتیبه‌هایی با عبارت «محمد و علی خیر البشر» نوشتند. مخالفان اعتراض و ادعا کردند: منظور شیعیان « محمد و علی خیر البشر، فمن أبی فقد کفر» است. اهالی کرخ ادعای آن را نپذیرفتند. صدق گفتار شیعیان با گواهی نقیب عباسیان و علویان نزد خلیفه (القائم بامرالله) اثبات شد؛ لذا دستور به توقف آشوب‌ها داد. (87) اما گروهی از حدیث‌گرایان حنبلی به جلوداری ابوعلی ابن المذهب واعظ (88) و زهیری بر شیپور فتنه دمیدند. (89) آنان جلوی نهری را که از دجله به کرخ آب می‌آمد بستند. شیعیان با آنکه عبارت «خیر البشر» را از کتیبه‌های یادشده محو کردند و عبارت (علیهماالسلام) را جانشین کردند، حنابله کوتاه نیامدند و به آشوب‌ها ادامه دادند! تا آنکه یکی از اهل سنت در آشوب‌ها کشته شد. جنازه‌ی او را در محله‌های اهل سنت گرداندند و پس از دفن او، به کاظمین یورش بردند و در پی سه روز متوالی نه تنها در و دیوار مشهد کاظمین را خراب کردند، بلکه اموال و موقوفات آنجا را غارت، و ضریح و قبّة حرمین شریفین، و قبور مجاور را به آتش کشیدند. در روز سوم شروع به نبش قبر مطهر امام کاظم (علیه السلام) و امام جواد (علیه السلام) به قصد انتقال اجساد مطهر ایشان به جوار قبر احمد بن حنبل نمودند که با وساطت نقیب عباسیان و برخی از اهل سنت و مقاومت شیعیان موفق نشدند. (90)
علاوه بر محدثان و واعظان، شاعران و قصه‌سرایان نیز در تشدید آشوب‌ها نقش بسزایی داشتند. از جمله‌ی مهم‌ترین شاعران امامی مذهب بغداد، ابوعبدالله حسین بن احمد بن حجاج بغدادی (م 391) است (91) که به تعبیر ذهبی غالی در تشیع بود. (92) در مقابل، شعرای اهل سنت در نقض اشعار شاعران شیعی و در مدح صحابه و مذمت و رد روافض اشعاری می‌سرودند و احساسات طرف مقابل را برمی‌انگیختند؛ از جمله شاعران مطرح اهل سنت در بغداد علی بن عیسی بغدادی (م 413) است که شعارش در مدح صحابه و ذم روافض بوده است. (93)

سقوط آل بویه و ورود سنیان سلجوقی به بغداد

اواخر دوران بویهیان به سبب ضعف روزافزون آل بویه، تحرکات شیعیان و خلفای فاطمی و تندروی‌های برخی از شیعیان در بغداد، آشوب‌ها بیشتر شد و به سقوط آل بویه انجامید. این رخداد از آنجا سرچشمه گرفت که بر اثر ترس خلیفه‌ی عباسی از قدرت یافتن ارسلان ترکی، معروف به «بساسیری» که مردم را به اطاعت خلفای فاطمی مصر تشویق می‌کرد، خلیفه مخفیانه طغرل بیک، حکمران سلجوقی در شرق جهان اسلام، را به اشغال بغداد و جلوگیری از قدرت‌یابی بساسیری و پایان دادن به قدرت آل بویه تشویق نمود. طغرل‌بیک بر اثر اختلاف‌های داخلی حکومت آل بویه توانست در سال 447 وارد بغداد شود و خلیفه را نجات دهد. در پی آن، بساسیری گریخت و سلسله‌ی آل بویه در بغداد به کلی منقرض گردید. (94)
با ورود طغرل بیک سلجوقی به بغداد، حنابله (اهل حدیث) قوت مضاعف یافتند و نه تنها درگیری‌های آنان با روافض افزایش یافت، بلکه با اشاعره‌ی بغداد هم درگیر شدند و آنان را در مضیقه قرار دادند. (95) سخت‌گیری و اذیت طغرل بیک نسبت به روافض بسیار بود. (96) با فرمان او، شیعیان کرخ نه تنها از گفتن «حی علی خیر العمل» در اذان منع شدند، بلکه موظف شدند به جای آن به شیوه‌ی اهل سنت عمل کنند. به علاوه تمام شعارها و کتیبه‌های شیعیان بر دیوارها و دروازه‌های کرخ چون «محمدٌ و علی خیر البشر» محو شد. (97) سپس افراطی‌های اهل سنت وارد محله‌ی کرخ شدند و با صدای بلند، در مدح صحابه شعر خواندند. (98) بر اثر این اتفاقات و سختگیری‌ها -که روز به روز بیشتر می‌شد- منزل رئیس شیعیان، شیخ الطائفه طوسی، هدف حمله قرار می‌گرفت؛ (99) به حدی که او مجبور شد برای حفظ جانش مدتی پنهان شود. (100) سپس از بغداد به نجف هجرت کرد و منزلش ویران گشت و ابی عبدالله بن جلاب رافضی، رئیس بزازین، در باب الطاق بغداد و در مقابل دکانش به دار آویخته شد. (101)
بساسیری پس از فرار، دوباره تحت حمایت فاطمیان مصر قدرت یافت و در غیاب طغرل بیک به بغداد حمله کرد و رئیس وزرا را به دار آویخت و شخص خلیفه را در یکی از قُرای اطراف بغداد محصور و دوباره شعارهای شیعی را احیا کرد و بر سنیان سخت گرفت. اما دیری نپایید که طغرل بیک به بغداد بازگشت، خلیفه‌ی عباسی آزاد شد و بساسیری گریخت و در آخر به دست نیروهای طغرل کشته شد. (102) بغداد به تصرف کامل طرفداران خلافت عباسی درآمد و حمله‌ی عمومی به محله‌ی شیعه‌نشین کرخ و فشارهای مضاعف بر شیعیان از سر گرفته شد. بسیاری از خانه‌ها و اماکن به تاراج رفت و دود آتش از هر سوی کرخ برخاست. کتابخانه‌ی شاهپور بن اردشیر وزیر بهاءالدوله که از نفیس‌ترین کتابخانه‌های آن روزگار بود طعمه‌ی آتش شد. خانه و کتابخانه‌ی شیخ طوسی به غارت رفت و به آتش کشیده شد و کرسی تدریس او در آتش غصب سوخت! (103)

نتیجه‌گیری

در بررسی روند مناسبات و روابط اهل حدیث و امامیه در دوران غیبت، این مطلب به دست آمد که درست است تکاپوی علمی امامیان و رد و انکار آنان نسبت به مبانی اعتقادی و مؤلفه‌های فکری اصحاب حدیث، در مقایسه با دوران حضور بیشتر شد؛ اما علت اصلی فزونی درگیری‌های اجتماعی و آشوب‌های مذهبی در بغداد، پویایی سیاسی، اجتماعی و مذهبی امامیان -چه پیش از آل بویه و چه در دوران آنان- و اظهار و علنی شدن آیین‌ها و شعائر شیعی بوده است. اصحاب حدیث به اقتضای کثرت جمعیت و برخورداری از حمایت توده‌ها و نیز به زعم خود ادعای راست کیشی و پاسبانی از سنت و مبارزه با بدعت‌ها، نه تنها شورمندانه باشیعیان و امامیان برخورد انکارآمیز و تند و تیز داشتند، بلکه با دیگر پیروان خلفا و منتسبین به اهل سنت نیز برخورد تند داشتند.
موضع بزرگان امامیه و اهل حدیث در برابر آشوب‌های مذهبی متفاوت است. بزرگان امامیه گرچه در مقام بحث و نظر علمی در رد و انکار مبانی و مبادی اهل حدیث کوشا بودند، به لحاظ اجتماعی در جلوداری درگیری‌ها نقشی نداشتند؛ از این‌رو، در هیچ یک از درگیری‌ها از رهبری اجتماعی نواب خاص که جانشین امام بودند و رهبری جامعه‌ی امامی را بر عهده داشتند، یا از متکلمانی چون ابومحمد و ابوسهل نوبختی و بزرگانی چون ابن جنید اسکافی (م بعد از 350)، ابوالقاسم کوفی (م 356)، ناشی اصغر (م 366)، ابوالجیش بلخی (م 367)، شیخ مفید (م 413)، سید مرتضی (م 432) و شیخ طوسی (م 460)، گزارشی در دسترس نیست، بلکه در مواردی گزارش‌های خلاف موجود است. افرادی چون حسین بن روح نوبختی و ابواحمد موسوی، و سید مرتضی نقش مؤثری در آرام کردن عوام و جلوگیری از آشوب‌ها داشتند. این در حالی است که بزرگ‌ترین انگیزه‌دهندگان عوام اهل سنت در مبارزه‌ی اجتماعی و ایجاد آشوب‌ها، محدثان و واعظان شهیر از اهل حدیث، به ویژه از حنابله، بودند. حسین بن قاسم بربهاری، ابومحمد حسن بن علی بربهاری (م 329)، ابوبکر محمد بن عبدالله محدث شافعی (م 354)، ابن بطه‌ی حنبلی (م 387)، ابن سمعون واعظ و محدث حنبلی (م 387)، ابوعلی ابن المذهب واعظ و محدث (م 444)، سردمداران و جلوداران درگیری‌ها و تحریک و تهییج عوام بودند.

پی‌نوشت‌ها:

1- عضو هیئت علمی پژوهشگاه قرآن و حدیث (پژوهشکده‌ی کلام اهل بیت (علیهم السلام))
2- نجاشی، رجال، ص 307 و 454.
3- کتاب او حداقل تا قرن ششم موجود بوده و سمعانی آن را دیده است. تعبیر سمعانی این گونه است: وقع إلی کتاب من تصنیفه فی الطعن علی الصحابة و تضلیلهم و إکفارهم و تفسیقهم، فوالله! لقد قَفّ شعری عند نظری فیه ... (سمعانی، الأنساب، ج 5، ص 285). عیسی بن مهران کتب متعددی از جمله مقتل عثمان، الرفق بین الآل و الاُمة، کتاب الفضائل و... نوشته است (نجاشی، رجال، ص 297).
4- ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 20، ص 148.
5- در دوره‌های بعدی متکلمان امامی چون ابوعبدالله مصری کتاب الامامة فی الرد علی الکرابیسی (نجاشی، رجال، ص 66) و شیخ مفید کتاب الرد علی الکرابیسی فی الامامة (همان، ص 401) نگاشته‌اند.
6- ر.ک: خلال، السنّة، ص 493؛ بر بهاری، شرح السنه، ص 130.
7- مقدسی، احسن التقاسیم، ص 126.
8- ابن عساکر، تبیین کذب المفتری، ص 106.
9- ر.ک: کرمر، احیای فرهنگی در عهد آل بویه، ص 120.
10- بربهاری، شرح السنه، ص 120.
11- طوسی، الغیبه، ص 386.
12- همان، ص 385.
13- برای مثال، کتاب الرد علی من قال بالرؤیة الباری و کتاب الرد علی المجسمة ابومحمد نوبختی (نجاشی، رجال، ص 63)؛ و نیز کتاب‌های الرد علی المجبرة فی المخلوق؛ کتاب فی استحالة رؤیة القدیم و کتاب الرد علی اصحاب الصفات ابوسهل (نجاشی، رجال، ص 31).
14- خلال، شرح السنه، ص 241 و 411.
15- همان، ص 378 و 374 و 516-489.
16- بربهاری متولد 233 یا 253 بوده است. بنابراین 96 سال (ابن جوزی، المنتظم، ج 14، ص 15) یا 76 سال (ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 378) زندگی کرده است. ظاهراً اشتباه از جانب نساخ بوده و سبعون و تسعون خلط شده است. از مهم‌ترین استادان او ابوبکر مروزی (مروذی) متوفی 275 است که از نزدیک‌ترین شاگردان و مونسان احمد بن حنبل بوده است. (ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج 1، ص 56). از مهم‌ترین شاگردان او می‌توان از ابن بطه‌ی عکبری (م 387)، ابن سمعون واعظ (م 387) و ابوعلی نجاد (م 358) یاد کرد.
17- برای مثال، در سال 296 هنگامی که عده‌ای با ابن معتز (به جای مقتدر عباسی) بیعت کردند و سپس از اطراف او پراکنده شدند و او تنها ماند، برای اینکه حمایت و پشتیبانی اهل حدیث و حنابله را جلب کند، خود را به بر بهاری منتسب کرد و رو به مردم گفت: مردم خلیفه‌ی سنی و بر بهاری خود را پناه دهید! (ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 16). اینکه شخصی چون ابن معتز برای جلب اهل حدیث و حنابله، خود را به بر بهاری منتسب می‌کند، از موقعیت ممتاز و نفوذ آنان در بغداد حکایت دارد.
18- ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج 2، ص 44.
19- بر بهاری، شرح السنه، ص 35.
20- همان، ص 37.
21- همان، ص 129.
22- همان، ص 130.
23- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 308.
24- تنوخی، نشوار المحاضره، ج 2، ص 233.
25- ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج 11، ص 162.
26- همان، ص 145- 147.
27- ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج 2، ص 18.
28- ابن کثیر، همان، ص 172؛ ابن جوزی، المنتظم، ج 13، ص 316.
29- به طوری که رسماً امام اهل سنت و اهل حدیث در بغداد شد؛ مثلاً هنگامی که ابوعبدالله نفطویه از دنیا رفت، بربهاری بر جنازه‌ی او نماز گزارد (ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج 2، ص 44؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 6، ص 160).
30- صولی، الاوراق، ج 2، ص 136.
31- ابن جوزی، المنتظم، ج 14، ص 4 و 5.
32- ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج 2، ص 45.
33- صولی، الاوراق، ج 2، ص 212.
34- احمد بن محمد بن سعید بن عقده، محدث مطرح شیعی در کوفه که سه بار به بغداد سفر کرده است. آخرین سفر او در سال 330 است که در جامع براثا سخنرانی کرده است (طوسی، امالی، ص 270). منابع رجالی او را زیدی جارودی دانسته‌اند (نجاشی، رجال، ص 94) برخی نیز کوشیده‌اند اثبات کنند او امامی است (فیروزمندی، بررسی شخصیت رجالی ابن عقده، ص 148-125).
35- ابن جوزی، همان، ص 37.
36- همان، ص 27.
37- در تشیع خاندان آل بویه هیچ‌گونه شکی نیست؛ اما این که آنان زیدی بودند یا امامی و اینکه در ابتدا زیدی بودند و سپس امامی شدند بین محققان اختلاف‌هایی وجود دارد (ر.ک: سجادی، «آل بویه» در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 1، ص 640).
38- ر.ک: کرمر، احیای فرهنگی در عهد آل بویه، ص 117.
39- ابن بطه، الشرح و الابانه، مقدمه.
40- همان، ص 101.
41- همان، ص 103.
42- البته اطلاعاتش از روافض ناقص و در موارد متعددی غلط است. او هشام فوطی و صالح قبه را در کنار ابومالک حضرمی از بزرگان رافضه می‌خواند! (ابن بطه، الشرح و الابانه، ص 287).
43- ابن بطه، الشرح و الابانه، ص 105.
44- مثلاً از حسن بن حسن نقل می‌کند که او قتل رافضی را مایه‌ی قربت می‌دانست! (ابن بطه، همان، ص 110).
45- ر.ک: ابن بطه، همان، ص 109 -115.
46- همان، ص 257.
47- همان.
48- ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج 2، ص 146.
49- ابن عساکر، تبیین کذب المفتری، ص 201.
50- ابن ابی یعلی، طبقات الحنابله، ج 2، ص 158 و 159.
51- همان، ص 140.
52- ابن بطه، الشرح و الابانه، ص 65.
53- همان، ص 64.
54- ابن جوزی، المنتظم، ج 14، ص 150.
55- ابوبکر محمد بن عبدالله بن ابراهیم بن عبدویه بن موسی المعروف بالشافعی متوفی 354 (ابن جوزی، المنتظم، ج 14، ص 137).
56- ابن جوزی، همان.
57- همان، ص 155.
58- در کتاب المنتظم ابن جوزی آمار به گونه‌ای دیگر ثبت شده است. در آنجا «فکان سبعة عشر ألف و ثلاثمائة دکان، و ثلاثمائة و عشرین دارا» ذکر شده که احتمالاً بعد از عدد سبعة عشر الف، «انساناً» جا افتاده است (ابن جوزی، المنتظم، ج 14، ص 215).
59- ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج 11، ص 273؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 8، ص 628.
60- ابن کثیر، همان، ج 11، ص 275.
61- ابن جوزی، المنتظم، ج 14، ص 344.
62- همان، ص 361.
63- همان، ج 15، ص 14.
64- همان، ص 33.
65- ابومحمد عبدالله بن محمد اسدی اکفانی شافعی (م 405) از استادان سید رضی مؤلف نهج البلاغه است. شریف رضی نزد او فقه خوانده است (شریف رضی، حقائق التأویل، ص 346).
66- شیخ مفید سه بار از بغداد اخراج شد: سال 392، 398 و سال 409 (ر.ک: ابن جوزی، المنتظم، ج 15، ص 33 و 59).
67- ابن‌جوزی، المنتظم، ج 15، ص 58 و 59.
68- همان، ص 82.
69- همان، ص 111.
70- همان، ص 120 و 125.
71- همان، ج 9، ص 385-200.
72- علی بن احمد علوی م 356، صاحب کتاب الامامه و کتاب التبدیل و التحریف (نجاشی، رجال، ص 265) که در رد بر اهل حدیث و حشویه بوده است (تهرانی، الذریعه، ج 3، ص 311).
73- علی بن عبدالله بن وصیف م 366، از متکلمان مشهور و از شاگردان ابوسهل نوبختی که علاوه بر دفاع از آموزه‌های شیعی با علمای عامه نیز مناظره داشته است (حموی، معجم الادباء، ج 5، ص 164 و 166).
74- از دیگر شاگردان ابوسهل نوبختی صاحب کتاب المجالس مع المخالفین و کتاب نقض ما روی من مناقب الرجال (نجاشی، رجال، ص 422) که گویا در آن، مناقب ادعایی اهل سنت، به ویژه اصحاب حدیث درباره‌ی صحابه و خلفا را رد کرده است.
75- ابن ندیم در الفهرست که به سال 377 به اتمام رسیده است، شیخ مفید را در اصول و فروع، بزرگ امامیه می‌خواند (ابن ندیم، الفهرست، ص 226). بنابراین، مفید عملاً زعامت امامیه را پس از استادش ابوالجیش بلخی (م 367) به دست گرفته است.
76- ابوعلی الحسین بن علی بن زید الکرابیسی البغدادی (ر.ک: ذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، ص 544).
77- عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری از مشاهیر اصحاب حدیث و از شاگردان اسحاق بن راهویه (ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 13، ص 296).
78- ابومحمد عبدالله بن سعید بن کلاب القطان بصری، از حدیث‌گرایان متمایل به کلام که بعدها کسانی چون ابوالحسن اشعری آرا و روش وی را دنبال کردند. (ر.ک: ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 1، ص 174).
79- محمد بن احمد الخالدی نیشابوری (م 317) از اصحاب حدیث و از شاگردان ابن خزیمه نیشابوری (ر.ک: سمعانی، الانساب، ج 2، ص 312).
80- نجاشی، رجال، ص 402-399.
81- ر.ک: مفید، الفصول المختاره، ج 1، ص 53. اندیشوران امامی در بغداد البته علاوه بر اصحاب حدیث و حنابله با عقل‌گرایان معتزلی و زیدی نیز مناظره و ردیه‌های علمی داشتند. از این رو، گاهی از سوی آنان به حنبلی‌گری (ظاهرگرایی) متهم می‌شدند! مانند اتهامی که شیخ زیدی در مناظره‌ای مفید و امامیه را به جهت اعتماد بر منامات، معجزات، زیارت قبور و اعتکاف نزد قبور بزرگان، حنبلی خواند! و از سوی شیخ مفید پاسخ دریافت کرد (مفید، الفصول المختاره، ص 128).
82- ذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، ص 521.
83- ابن جوزی، المنتظم، ج 14، ص 344.
84- همان، ج 15، ص 111.
85- ابن عماد، شذرات الذهب، ج 5، ص 81.
86- ابن جوزی، همان، ج 15، ص 175.
87- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 9، ص 576.
88- ابوعلی، الحسن بن علی بن محمد بن المذهب قاضی از محدثان و واعظان حنبلی بغداد متوفی 444 (ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 17، ص 640) و راوی مسند احمد بن حنبل (ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 9، ص 592).
89- ابن اثیر، همان، ص 576.
90- همان.
91- حموی، معجم البلدان، ج 3، ص 1048.
92- ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 27، ص 254-252.
93- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 12، ص 17.
94- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 9، ص 609 و 610.
95- ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج 12، ص 66.
96- همان، ص 68.
97- همان، ص 68.
98- ابن جوزی، المنتظم، ج 16، ص 7.
99- برخی از تراجم‌نگاران اهل سنت، توجیه این فشار و خشونت بر شیخ را به سبب ظهور ایراد و نسبت نقص بر سلف ذکر کرده‌اند (ابن حجر، لسان المیزان، ج 5، ص 135؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 18، ص 235).
100- ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 18، ص 235؛ ابن حجر، لسان المیزان، ج 5، ص 135.
101- ابن جوزی، همان، ص 8.
102- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 9، ص 649.
103- ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج 1، ص 90؛ ابن اثیر، همان، ج 9، ص 193.

کتابنامه :
1. ابن ابی یعلی، محمد، طبقات الحنابله، بیروت: دار المعرفة، بی‌تا.
2. ابن اثیر، عزالدین أبوالحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر -دار بیروت، 1385 ق.
3. ابن بطه، عبدالله بن محمد، الشرح و الابانة علی اصول السنة و الدیانه، ریاضی: دار الامر، 1423 ق.
4. ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمد، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الأولى، 1412 ق.
5. ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، بیروت: دار الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الثانیه، 1390 ق.
6. ابن عساکر، تبیین کذب المفتری فیما نسب الی الامام ابی الحسن الاشعری، تحقیق: احمد حجاز السقا، بیروت: دار الجیل، الطبعة الاولی، 1416 ق.
7. ابن عماد، شهاب الدین عبد الحی بن احمد العکری الحنبلی الدمشقی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تحقیق: الأرناؤوط، دار ابن کثیر، دمشق - بیروت: الطبعة الاولی، 1986 م.
8. ابن کثیر، أبوالفداء اسماعیل بن عمر الدمشقی، البدایة و النهایه، بیروت: دارالفکر، 1407 ق.
9. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، فهرست ابن ندیم، تحقیق: رضا تجدد، بی‌جا، بی‌تا.
10. بربهاری، ابومحمد حسن بن علی بن خلف، شرح السنه، تحقیق و تعلیق: عبدالرحمن بن احمد الجمیزی، ریاض: مکتبة دار المنهاج، الطبعة الاولی، 1426 ق.
11. تهرانی، شیخ آقا بزرگ، الذریعه، بیروت: دارالاضواء، چاپ سوم، 1403 ق.
12. تنوخی، محسن بن علی بن محمد بن ابی فهم، نشوار المحاضرة و اخبار المداکره، بیروت، 1391 ق.
13. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، قم: انصاریان، چاپ اول، 1385.
14. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء، بیروت: دار الغرب الاسلامی، 1414 ق.
15. خطیب بغدادی، ابی بکر احمد بن ثابت، تاریخ بغداد، دراسة و تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیة، الطبعة الأولى، 1417 ق.
16. خلال، ابوبکر احمد بن ‌هارون بن یزید، السنه، تحقیق: عطیه بن عتیق پن عبدالله الزهرانی، ریاض: دارالرایة الطبعة الاولی، 1415 ق.
17. ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دار الکتاب العربی، الطبعة الثانیه، 1413 ق.
18. ، سیر اعلام النبلاء، تحقیق: حسین اسد، بیروت: مؤسسة الرسالة، الطبعة التاسعه، 1413 ق.
19. ، میزان الاعتدال، تحقیق: علی محمد البجاوی، بیروت: دار المعرفة للطباعة والنشر، 1382 ق.
20. سجادی، صادقی، «آل بویه»، در: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374.
21. سمعانی، الانساب، تحقیق: عبدالله عمر البارودی، بیروت: دارالجنان للطبع و النشر و التوزیع، الطبعة الاولی، 1408 ق.
22. شریف رضی، حقائق التأویل، تحقیق: محمد رضا آل کاشف الغطاء، قم: دار الکتب الاسلامیه، بی‌تا.
23. صولی، محمد بن یحیی، الاوراق، به کوشش ج. هیورث. دن، قاهره: شرکة الامل للطباعة و النشر، 2004 م.
24. طوسی، محمد بن حسن، الامالی، تحقیق: مؤسسة البعثه، قم: دار الثقافة، الطبعة الاولی، 1414 ق.
25. ، کتاب الغیبة للحجه، تحقیق: عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، قم: دار المعارف الاسلامیة، چاپ اول، 1411 ق.
26. عجلی، احمد بن عبدالله بن الصالح، معرفة الثقات، تحقیق: عبدالعلیم عبدالعظیم البستوی، المدینة المنوره: مکتبة الدار، الطبعة الاولی، 1405 ق.
27. فیروزمندی، جعفر و زهره نریمانی، «بررسی شخصیت رجالی ابن عقده و واکاوی مذهب او در کتب تاریخی»، تهران: فصلنامه‌ی علمی- تخصصی مطالعات قرآن و حدیث، سال سوم، شماره‌ی 1، پیاپی 5، 1388.
28. کرمر، جوئل ل، احیای فرهنگی در عهد آل بویه انسان‌گرایی در عصر رنسانس اسلامی، ترجمه: محمد سعید حنایی کاشانی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1375.
29. لالکایی، ابوالقاسم هبة‌الله بن الحسن بن منصور الطبری، شرح اصول اعتقاد اهل السنة و الجماعة من الکتاب و السنة و اجماع الصحابة و التابعین من بعدهم، تحقیق: احمد سعد حمدان، ریاض: دار طیبه للنشر و التوزیع، الطبعة الثانیه، 1411 ق.
30. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الفصول المختاره، قم: المؤتمر العالمی للشیخ المفید، الطبعة الاولی، 1413 ق.
31. مقدسی، أبوعبدالله محمد بن احمد، أحسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، قاهره: مکتبة مدبولی، الطبعة الثالثه، 1411 ق.
32. نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی، رجال النجاشی، تحقیق: سید موسی شبیری زنجانی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، الطبعة السابعه، 1424 ق.

منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ (1395)، جستارهایی در مدرسه کلامی بغداد، قم: مؤسسه علمی- فرهنگی دارالحدیث، چاپ اول.