فرهنگ در ترجمه و ترجمه عناصر فرهنگی
فرهنگ در ترجمه و ترجمه عناصر فرهنگی
در این گفتار به ترجمه و فرهنگ و ترجمهی عناصر فرهنگی میپردازیم. پس از ذکرِ مثالهایی، فرهنگ و واژگان فرهنگی را تعریف میکنیم و شرح میدهیم و بعد از آن به راهبردها و روشها و شگردهای گوناگون ترجمهی اقلام فرهنگی میپردازیم و در پایان نمونههایی از بومیسازی افراطی در ترجمههای دورهی قاجار از ادبیّات غرب میآوریم.
مقدمه
ابتدا به شِکوهی آرتور جِفری آربری و رینولد نیکلسون دو شرقشناس و مولویشناسِ برجسته که مترجم اشعار مولوی نیز بودهاند گوش فرا میدهیم:مشکلِ عمدهی ترجمهی اشعار مولوی برای مترجم غربی از ناشناختهبودنِ عقاید و اندیشههایی ناشی میشود که عمدتآً بر تجربیّات خاصّ خود آنها و سرشت ویژهی آنها استوار است، و این ویژگیها به آسانی قابل انتقال نیست. رینولد نیکلسون مصحّح و شارح مترجم بزرگ آثار مولوی میگوید: «مفسّران شرقی، آثار مولوی را براساس آراء ابنِ عربی تفسیر میکنند و معتقدند اشعار مولوی عمیقاً از اندیشههای ابنِ عربی و متفکران هم مشربش متأثر است. در نتیجه، نمیتوان بدون ارجاع به آن تفکّرات مفاهیم شعر مولوی را انتقال داد.» امّا مولوی شاعر است و صوفی؛ نه فیلسوف و اهل منطق. او نظام خاصی ندارد؛ بلکه فضای زیباییشناختیای خلق میکند که هیچگونه تحلیل و تفسیری را بر نمیتابد. ساختار زبانها، حتّی زبانهای خویشاوند، با هم متفاوت است و همیشه نمیتوان بین آنها رابطهی تطابق یکبهیک یافت، یعنی در مقابل واژهای از یک زبان تنها یک واژه از زبان دیگر قرار بگیرد. حتّی گاهی با خلأ زبانی روبهرو هستیم که عنصری از یک زبان هیچ معادلی در زبان دیگر ندارد. این موارد تأثیر مستقیمی در آموزش زبان و ترجمه دارند. انتساب معنیِ قطعی و دقیق به این اشعار تنها کاری عبث است. ما میتوانیم صرفاً مفهوم کلّی و لُبّ مطلب و مقصود کلام او را دریابیم؛ کاری جز این نمیتوانیم بکنیم که خطوط موازیِ افکار او را ترسیم کنیم، توجّه خواننده را به شباهتها و قرابتها معطوف داریم، و اشارات و تلمیحات را متذکّر شویم. همهی مترجمانِ مولوی شعرِ عرفانی او را در واقع به نثرِ گزارشیِ فاضلانهای تبدیل کردهاند. مَثَل شعر مولوی مَثَل ماهی چابکی است که در محیط خود شنا میکند؛ و مَثَل این ترجمهها مثل جانور خشکی است که رویِ میز آزمایشگاه و میز تشریح به چنگِ کالبدشکافان افتاده است.
(Arberry 1961: 19-20)
از گفتههای این دو مترجم چنین بر میآید که عناصر بومی و فرهنگی و تجربیّات خاصّ آنها در آثار مولوی ازجمله مشکلات و معضلات فرا راه مترجمان است و شایستهی امعاننظر فراوان.
1. تفاوتهای فرهنگی
حال مثالی از تفاوتهای فرهنگی میزنیم. مثال ما نه از نویسندهای بزرگ و نه از اثر عظیم ادبی است. این مثال از هفتهنامهی بچّهها... گلآقا، مجلهی طنز ویژهی کودکان و نوجوانان است به قلم یکی از همکاران افتخاری این مجلّه که قطعاً بر طبق مقرّرات آن کمتر از شانزده سال دارد:«کتابهای فارسی دورهی ابتدایی عوض میشود.» - جراید
از این به بعد دیگر چوپان دروغگو، دروغ نمیگوید و گرگ بیچاره تا بیاید دو تا گوسفند بخورد با بیل میزنند توی سرش! کوکب خانم به جای نیمرو، ساندویچ کالباس به مهمانانش میدهد. شعر «کتاب، دوست ما» تبدیل به «کتاب هری پاتر، دوست ما» میشود. آقای دهقان فداکار هم پیشرفت میکند و به ایستگاههای مترو میرود تا لااقل بتواند متروها را نگه دارد. کبری، دختری که کتابش را زیر باران جا گذاشته بود، از این به بعد بچّهها... گلآقا را جا میگذارد و بالاخره اینکه دیگر باب آب نمیدهد، بلکه آب پرتقال میدهد و در این صورت، کتابهای فارسی و دنیا پیشرفته میشوند!
(کریمی اصل 1382: 29)
اگر قرار باشد متن بالا را به انگلیسی یا به هر زبان دیگری ترجمه کنیم و برای روشن کردن موضوعِ خودمان پانویس و یادداشت و توضیح بدهیم، مسلماً توضیحات مترجم بیش از متن اصلی و به اصطلاح حاشیه بیش از متن میشود، روشهای دیگر ترجمه هم برای انتقال حتّی ناقص این متن ساده به زبانِ دیگر کارایی چندانی ندارند. متن بالا و اشارات آن به چوپان دروغگو، کوکب خانم، شعر «کتاب، دوست ما»، دهقان فداکار (ریزعلی خواجوی)، کبری که کتابش را زیر باران جا گذاشته بود، و جمله «بابا آب داد»، یعنی اوّلین جملهی کتاب فارسی اوّل ابتدایی قدیم همگی عناصر فرهنگی خاصّ جامعهی ایرانیاند و اقلام مقیّد به فرهنگ ایران که حتّی برای مردم کشورهای همسایه و همزبان ما در تاجیکستان و افغانستان هم بیگانه و ناآشناست.
2. واگرایی، همگرایی و خلأ زبانی
ساختار زبانها، حتّی زبانهای خویشاوند، با هم متفاوت است و همیشه نمیتوان بین آنها رابطهی تطابق یکبهیک یافت، یعنی در مقابل واژهای از یک زبان تنها یک واژه از زبان دیگر قرار بگیرد. حتّی گاهی با خلأ زبانی روبهرو هستیم که عنصری از یک زبان هیچ معادلی در زبان دیگر ندارد. این موارد تأثیر مستقیمی در آموزش زبان و ترجمه دارند.
غالباً بین زبانها رابطهی همگرایی (1) یا واگرایی (2) وجود دارد. وقتی در برابر واژهی واحدی در یک زبان دو یا چند واژه یا عنصر در زبان دیگر برای رساندن همان مفهوم خاص داشته باشیم، با پدیدهی واگرایی سروکار داریم. واگرایی برعکس همگرایی است.
وقتی از منظر فارسیزبان به بررسی زبان انگلیسی میپردازیم، مثالهای فوق همگی مواردی از واگرایی است، چون چند واژه در مقابل یک واژهی فارسی آمده است. هنگامی که انگلیسیزبان میخواهد زبان خود را با فارسی مقایسه کند با همگرایی روبهرو خواهد شد، چرا که دو یا چند واژه در زبانش در فارسی تنها به یک واژه تبدیل میشود.
گذشته از این، امکان دارد بین زبانها خلأ وجود داشته باشد، یعنی واژهای در یک زبان معادلی در زبان دیگر نداشته باشد. خلأ زبانی یا واژگانی غالباً در سطح واژه و تک کلمه بیش میآید، واحدهای بزرگتر زبان مبدأ را میتوان بهنوعی به زبان مقصد انتقال داد، مثلاً میتوان ساختار دستوری را عوض یا آن را تفسیر کرد. خلأ واژگانی بیشتر در مورد واژههایی مطرح میشود که به جنبههای اجتماعی، فرهنگی و تکنولوژیکی خاص آن جامعهی زبانی مربوط میشوند. گو اینکه این عناصر در زبان دیگر معادل ندارند، اما معنای آنها را میتوان با شرح و تفسیر انتقال داد (نگاه کنید به بخش 5 از همین مقاله). «واژههای فرهنگی را غالباً به سرعت میتوان در متن تشخیص داد، زیرا با فرهنگ زبان مقصد فاصلهی زیادی دارند، خاصّ زبان مبدأ هستند و نمیتوان آنها را به راحتی ترجمه کرد» زیلو، گبّه، و گره جفتی پدیدههای خاص فرشبافی ایراناند که در جایی دیگر یافت نمیشوند. بنابراین، در زبانهای دیگر معادلی ندارند و معمولاً همان واژههای فارسی به وام گرفته میشود. (گره جفتی تقلبی است خاص فرش ایران که در آن خامهی قالی به جای اینکه به دو تار گره زده شود، به دو جفت تار بسته میشود. در نتیجه، بافت فرش زودتر تمام میشود، اما استحکام و ظرافت ندارد. double knots هم در انگلیسی رایج نیست و هم نمیتواند مفهوم این تقلب ایرانی را منتقل کند.) تا آنجا که من جستجو کردم و فرهنگهای انگلیسی و فرهنگهای معتبر فارسی به انگلیسی را با هم مقایسه کردم واژهی فارسی جاری (= همسرِ برادرِ شوهر) معادلی در انگلیسی ندارد، گرچه در بسیاری از منابع فارسی – انگلیسی sister-in-law در مقابل آن آمده.
3. فرهنگ و واژهی فرهنگی
صاحبنظران آراء متفاوتی دربارهی رابطهی بین فرهنگ و زبان دارند. عدّهای از آنها زبان را جزو فرهنگ میشمارند و عدّهای دیگر فرهنگ را بخشی از زبان میدانند. هر دو گروه هم دلایل موجّه و ناموجّهی برای اثبات مدّعای خود دارند. در اینجا به حقانیّت این نظریهها نمیپردازیم؛ امّا قدر مسلّم اینکه زبان و فرهنگ ارتباط تنگاتنگی با هم دارند و بر هم تأثیر میگذارند و از همدیگر متأثّر میشوند، و در واقع این دو مقوله جدایی ناپذیرند. «ترجمه کردن» در مقام یک عمل و فعالیّت و «متن ترجمهشده» در مقام محصول این کار را نمیتوان از مفهوم فرهنگ تجزیه کرد.چون در اینجا از دیدگاه ترجمه و ترجمهپژوهی سخن میگوییم، بهتر است تعریف فرهنگ را از منظر دو ترجمهشناس و ترجمهپژوه مطرح ذکر کنیم. مایلدرد لارسون فرهنگ را مجموعهای از اعتقادات، نگرشها، ارزشها و قواعد و ضوابطی میداند که مشترک بین گروهی از مردم است (1984: 431). به گفتهی پیتر نیومارک، فرهنگ عبارت است از روش زندگی و تجلیّات آن که مختصّ جامعهای است که از زبان خاصّی برای بیان افکار خود استفاده میکند. فرهنگهای جهان یکدست و یکپارچه نیستند و شکافهای زیادی بین آنها وجود دارد. امکان دارد عناصر مادّی، مذهبی، اجتماعی و زیست بومیِ فرهنگها با هم متفاوت باشد (1981 : 44).
گفتیم که فرهنگ و زبان رابطهی تنگاتنگی دارند. امّا عناصر فرهنگی دو زبان کدامها هستند؟ واژگان و اصطلاحاتِ فرهنگی کدامها هستند؟ عناصر و مفاهیم فرهنگی در زبان به صورت واژه و عبارت و اصطلاح تجلّی پیدا میکنند و به اصطلاح «کلامی» میشوند. واژههای فرهنگی اقلامی هستند که به مفاهیم، روابط، پدیدهها، ابزارها و به طور کلی جنبههای مادی و معنوی جامعهای خاصّ مربوط میشوند و مقیّد به فرهنگ خاصّی هستند. مترجم در برگردان اینگونه واژگان در زبان دیگر با خلاء واژگانی یا خلاء ارجاعی روبهرو میشود. «تفاوتهای فرهنگیِ مندرج در این واژگان مشکلات فراوانی را برای مترجمان ایجاد میکند و کار با آن سختتر از تفاوتهای موجود بین ساختار زبانهاست» (نایدا 1964: 130). برخی از واژههای فرهنگی انگلیسی را در اینجا به عنوان مثال میآوریم:
Electoral college, executive privilege, front bencher, Boxing Day, Revolutionary War, Thanksgiving Day, the City, Lower Forty-eight, Mason-Dixon Line, childbearing center, health visitor, A Level, dean’s list, TV dinner, Big Ten. Cando conversion, cooling –off period
«واژههای فرهنگی را غالباً به سرعت میتوان در متن تشخیص داد، زیرا با فرهنگ زبان مقصد فاصلهی زیادی دارند، خاصّ زبان مبدأ هستند و نمیتوان آنها را به راحتی ترجمه کرد» (نیومارک 1981 : 95) و ترجمهی لفظی، معنایِ آنها را مخدوش میکند. «تفاوتهای فرهنگی در ترجمه مشکلسازتر است تا تفاوت زبانی (نایدا 1964: 13). اختلافات زبانی را به نوعی میتوان معادلیابی تقریبی کرد یا شرح و بسط داد و موضوع را به نحوی به خواننده فهماند؛ امّا تفاوتهای فرهنگی به راحتی قابل درک و بررسی و انتقال نیست.
صرفنظر از رویکرد مترجمان و ترجمهپژوهان در موردِ ترجمهناپذیری، باید خاطر نشان کرد که حتّی در بدترین شرایط (فاصلهی فرهنگی و زبانی بسیار زیاد، پیچیدگی متن، و نامتجانس و ناهمگن بودن آن در زبان مقصد) هر زبانی آنقدر توانایی دارد که با قدرت و قوّت عناصر متعلّق به زبان و فرهنگ دیگر را به نحوی بیان کند. بنابراین، شرطِ اوّل در اینگونه موارد قدرت و تواناییها و قابلیّتها و آگاهی مترجم است.
4. حوزههای کاربرد عناصر و واژگان فرهنگی
زبانشناسان، مردمشناسان و ترجمهپژوهان طبقهبندیهای گوناگونی از عناصر و واژگان فرهنگی به دست دادهاند. یکی از آنها پیتر نیومارک است. در این مقاله رئوس ردهبندی او را ذکر میکنیم.نیومارک (1981 : 95 – 102) مقولات فرهنگی را، با جرح و تعدیلی در طبقهبندی یوجین نایدا، به پنج دستهی اصلی تقسیم میکند:
1) بومشناسی و محیطزیست: گیاهان و جانوران (گیا و زیا)، بادها، دشتها و جلگهها، و ...
2) فرهنگ مادّی (مصنوعات و دستساختههای بشر): خوراک، پوشاک، خانهها و شهرها، وسایل نقلیّه
3) فرهنگ اجتماعی: کار و تفریحات و سرگرمیها
4) سازمانها و نهادها، آداب و رسوم، فعّالیتها، اعمال و کردار، مفاهیم، مسائل سیاسی و اداری، دین و مذهب، هنر
5) واژگان مربوط به ایما و اشارات و حرکات سر و دست، و عادات رفتاری.
نیومارک برای هرکدام از مقولات بالا مثالهایی میآورد. بحث مفصّل دربارهی جزئیات فارسی و ایرانی این مقولات را به مقالهی بعدی موکول میکنیم.
5. راهبردهای ترجمهی عناصر و واژگان فرهنگی
ترجمهی عناصر فرهنگی از مشکلات عمدهی مترجمان است. در اینجا به راهبردهایی که مترجمان برای غلبه بر این مشکل به کار میبندند میپردازیم. جان بیکمن و جان کَلو (1974) در کتاب ترجمهی کلام الهی و ساندور هاروِی و یا هیگینز (1992) در کتاب ترجمهاندیشی: مبانی روشهای ترجمه و پیتر نیومارک (1988) در درسنامهی ترجمه به تفصیل به این موضوع پرداختهاند. مطالبی که در زیر میآید برآیند نظرات آنهاست.انتقال
وقتی واژهای مستقیماً وارد زبان مقصد میشود و زبان مقصد آن را به وام میگیرد، فرایند انتقال صورت گرفته است. در این صورت به آن کلمه «واژهی قرضی» یا «وامواژه» (3) میگویند. املای واژه به املای زبان مقصد تبدیل میشود و تغییرات آوایی لازم برای هماهنگ ساختن آن با الگوی آوایی زبان مقصد صورت میگیرد. عدّهای از صاحبنظران، انتقال را از جمله راهبردهای ترجمه نمیدانند، امّا قدر مسلّم اینکه این فرایند در حین عمل ترجمه صورت میگیرد و بخشی از آن است. این مفهوم در اصطلاح هاروِی و هیگینز «قرضگیری فرهنگی» (4) نام دارد.در فهرست زیر واژههای قرضی را از زبانهای مختلفی که با فارسی ارتباط داشتهاند میآوریم:
آرامی: کاهن، شیدا، شیطان، قرمز، ناسوت، کلیسا، مسجد (مَزگِت)
ایتالیایی: اسپاگتی، پیتزا، ماکارونی
ترکی: بشقاب، قاشق، قابلمه، سنجاق، اتاق، خاتون، خاقان، اتابک، بلدرچین، چاروق، یونجه
یونانی: اسطرلاب، اُسطوخودّوس، فلسفه
عبری: زنبور، فرعون
هندی: آچار، تمر، چال، ساس، قدّاره
روسی: سماور، قوری، استکان، نعلبکی، اسکناس، چرتکه.
انتقال یا قرضگیری باعث میشود ترجمهی صبغهی خارجی پیدا کند و عناصر فرهنگی تمام ماهیّات خود را حفظ کنند و در نتیجه، خوانندهی عمومی دچار مشکلات زیادی میشود. در این راهبرد تأکید بر فرهنگ زبان مبدأ است.
معادل فرهنگی
در این روش به جای واژهی فرهنگی زبان مبدأ از واژهی فرهنگی زبان مقصد استفاده میشود. وقتی ایرانیان نومسلمان با واژهی فرهنگی «صلوة» مواجه شدند، واژهی فرهنگی خود یعنی «نماز» را جایگزین آن کردند. واژهی «روزه» برای «صوم» عربی و fast انگلیسی نیز چنین معادلی است. این فرایند در تحلیل بیکمن و کَلو «جایگزینی فرهنگی» (5) نام دارد.معادل نقشی
در معادل نقشی از واژهای که بار فرهنگی ندارد به جای واژهی فرهنگی زبان مبدأ استفاده میشود و بدینترتیب واژهی خارجی در زبان مقصد بومی میشود یا واژهی عامّی در مقابل آن قرار میگیرد. مترجم ابتدا با تحلیل مؤلفّههای معنایی واژهی خارجی، مفهوم آن را در مییابد و سپس معادل خود را پیدا میکند و در این فرایند از این واژه فرهنگزدایی میکند. مانند Sejim که به «پارلمان مجارستان» تبدیل میشود.معادل تشریحی
در معادل تشریحی، معنای واژهی فرهنگی در زبان مقصد شرح و توضیح داده میشود. شاید بتوان آن را تعریف کوتاه دانست. در این روش، پس از تحلیل مؤلّفههای معنایی واژه و تعریف آن، شرح کوتاهی دربارهی آن به دست داده میشود.ترجمهی لفظی
وقتی نویسندهای از واژهای فرهنگی استفاده میکند، دلیلی برای کار خود دارد. این واژگان معانی ضمنی خاصّ یا تصویر تاریخی ویژهای را در متن القا میکنند که باعث جذابیّت و تأثیرگذاریِ هرچه بیشتر متن میشوند. بنابراین، اگر چنین واژههایی به صورت لفظی به زبان مقصد ترجمه شوند، مفهوم ضمنی اصلی به نوعی حفظ میشود و عناصر جالب و تجربیّات جدید و بینش و طرز تفکر نو وارد زبان مقصد خواهد شد و به این ترتیب نوعی تبادل فرهنگی صورت میگیرد. محمّد قاضی در یک دوره در ترجمههای خود ضربالمثلها را در متن، ترجمهی لفظی میکند و در پانویس معادل فارسی آنها را میآورد. بعدها از این کار صرفنظر میکند و تنها به دادن معادل فرهنگی در متن قناعت میکند.ترجمهی قرضی یا گرتهبرداری
در این روش اجزای واژهی مرکّب کلمه به کلمه، در زبان مقصد ترجمه میشود. اجزای متشکل ترکیب خارجی جداجدا ترجمه میشود و در کنار هم قرار میگیرد مانند راهآهن که ترجمهی لفظ به لفظ chemin de fer فرانسوی یا مغزشویی که عیناً ترجمه از brain washing است (نجفی 1370 : ده)تغییر شیوهی بیان
گاهی شیوهی بیان، دیدگاه و منظر زبان مبدأ و زبان مقصد متفاوت است و در نتیجه، ترجمهی لفظی یا گرتهبرداری امکانپذیر نیست. در این صورت، مترجم همان پیام زبان مبدأ را به شیوهی بیان مرسوم در زبان خود ترجمه میکند، مثلاً عبارت فرانسوی château d’eau (برج آب) در انگلیسی به water-tower و در فارسی به برج منبع آب تبدیل میشود.حذف
مونا بیکر اعتقاد دارد (1992 : 40) در صورتی که معنای واژهای در روال کلّی متن چندان مهم نباشد و از طرف دیگر، ترجمهی آن در صورت نبودن معادل یا استفاده از روشهای فوق، در امر ارتباط اخلال ایجاد کند میتوان آن را حذف کرد. اگر چنین عنصری نقش مهمّی در درک مطلب نداشته باشد، برای جلوگیری از برداشت غلط یا جلوگیری از بروز اشتباه شاید بهتر باشد چنین واژههایی حذف شوند. بدیهی است عناصر مهمّ و کلیدی قابل حذف نیستند، و این روش نباید بهانهای به دست مترجم بدهد که هرجا خود را ناتوان دید به این روش پناه ببرد.دگرگفت (6)
در این راهبرد معنای واژه یا عبارت فرهنگی شرح و بسط داده میشود و با معادل تشریحی این تفاوت را دارد که در اوّلی طول و تفصیل بیشتر است و مترجم از نظر کلامی خود را به دو یا چند کلمه مقیّد نمیکند. در روش دگرگفت عناصر فرهنگی زبان مبدأ به گونهای برای خوانندهی زبان مقصد توضیح داده میشود که درک آن راحتتر باشد.پانویسها و پینویسها و یادداشتها
اطّلاعات اضافی و کمکی و تکمیلیای که مترجم قصد دارد بنا به مقتضیات متن و با توجّه به نیاز مخاطب عرضه کند، در پایین صفحه یا در انتهای فصل یا کتاب قرار میگیرد. ممکن است معادلی که مترجم در متن میدهد ابهامها و نارساییها و مشکلاتی داشته باشد که نتوان آن را در داخل متن رفع و رجوع کرد. بنابراین، برای روشن کردن موضوع مطالبی در حاشیه قرار میگیرد. پانویس دادن و حاشیهنویسی از مسائل موردِ اختلاف جدّی مترجمان، ترجمهشناسان، منتقدان و خوانندگان ترجمه است.استفاده از مقولهنما
مقولهنما (7) کلمهای کلّی است که نوع و جنس کلمهی دیگری را نشان میدهد تا طبقه و مقولهی آن را روشن کند و معنای آن را به آسانی منتقل سازد نایدا و تِیبِر (1982 : 130). مقولهنما همراه با واژهی فرهنگی به کار میرود و درک معنای آن را تسهیل میکند مانند فرقهی فریسیان، شهر اورشلیم، رود اِبرو، جشن سده، بازی کریکت.راهبرد التقاطی
ممکن است روش واحدی در مقابله با عناصر فرهنگی چارهساز نباشد و مترجم مجبور شود از دو یا چند روش برای رساندن مفهوم واژهای فرهنگی استفاده کند که به آن راهبرد التقاطی میگویند.6. نمونهای از راهکارهای مترجمان: بومیسازی افراطی در ترجمههای دورهی قاجار از ادبیّات غرب
پس از بررسی واژگان فرهنگی و راههای گوناگون ترجمهی آنها، برای روشنتر شدن مطلب نمونهای میآوریم. این نمونه روش حاکم بر ترجمه در دورهی قاجار است که شاهدی است بر بومیسازی فراوان در زبان مقصد.مترجمان دورهی قاجار در ترجمههای خود، به علّت فاصلهی زیاد بین فرهنگ ایرانی و غربی، بسیار آزادانه عمل میکردند. انطباقهای فراوانی انجام میدادند، آنچه را که برای مخاطبان ایرانی ناآشنا یا غریب و بیگانه میدیدند حذف میکردند یا آن را عوض میکردند و رنگ و بوی بومی به آن میدادند، نام شخصیّتها را عوض میکردند، در ساختار نمایشنامه تغییر میدادند، سبک و زبان آن را به نمایشهای روز مانند تقلید و شبیهخوانی نزدیک میکردند، صحنهای را به طور کامل حذف یا اضافه میکردند، شرح و بسطی متناسب با ذوق ایرانی به ترجمه میافزودند، و ... بهطور کلّی گفتارها و خصوصیّات اشخاص داستان را با فرهنگ ایرانی تطبیق میدادند، و اثر غربی را باب طبع و ذوق شرقی میکردند، به اصطلاح بومیسازی انجام میدادند و غرابتزدایی میکردند. ادوارد براون در این زمینه میگوید که مترجمان این دوره اخلاق و حالات اشخاص را تغییر و صورت ایرانی به آنها میدادند و حتّی مکالمات را کاملاً منظوم میساختند (براون 1375: 327 – 328) و به تعبیر کریم امامی از کلاغ فرنگی بلبل پارسیگو میساختند (1372 : 23)
در ترجمههای آغازین دوران قاجار حتّی اسم شخصیّتهای اروپایی را به نامهای ایرانی تغییر میدادند. در آن زمان ارتباط با اروپا بسیار اندک بود و نامهای غربی برای ایرانیان ناآشنا و عجیب و ناملموس بود. مردم به نوعی با این نامها احساس بیگانگی میکردند و آنها را خوش نمیداشتند. از سوی دیگر، تلفظ آنها نیز برایشان چندان راحت نبود مثلاً نام شهر روسی پترزبورگ را به پَتَل پورت تبدیل کرده بودند. افزون بر این، نامهای غربی در روال طبیعی گفتار داستانها و نمایشنامههای فارسی خلل و خدشه ایجاد میکردند.
تغییر نامهای اروپایی به نامهای رایج در ایران برای فهم و ارتباط برقرار کردن با موضوع از طرف خوانندهی فارسی زبان قرن سیزدهم هجری ضروری به نظر میرسید. «چه، خوانندهی فارسیزبان [آن زمان] راحتتر با اشخاصی که اسامیای چون «مونس» و «ناصح» و «امیدی» دارند ارتباط برقرار میکرد تا ...«آلسِست» و «فیلنِت» و «اُرونت» (ملکپور 1363 : 1: 326). اینکار نه تنها در ایران و توسّط چند تن معدود، بلکه در ترکیّهی عثمانی، که واسطهی انتقال فرهنگ فرنگی به ایران بود، و به دست تمام مترجمانِ آن زمان صورت میگرفت.
عنوان کتاب و نام مترجم |
نام اصلی |
نام ایرانی |
عروس اجباری، مولیر، ترجمهی محمّدطاهر میرزا |
اسگانارِل |
جناب میرزا |
طبیب اجباری، مولیر، ترجمهی محمّدحسن خان |
اسگانارِل |
موسی |
مردم گریز، مولیر، ترجمهی میرزاحبیب |
آلسِست |
مونس |
ژرژ دندان، ترجمهی میرزاجعفر قرچهداغی |
آنژلیک |
خانمی |
جدول تغییر نامهای اروپایی به نامهای فارسی در ترجمههای آغازین دورهی قاجار
در مواردی در ترجمه آنقدر راه افراط میرفتند که متن ترجمه شده کاملاً از حال و هوای متن اصلی دور میشد و شدیداً رنگ و صبغهی محلّی زبان مقصد را میداد. این روش «ممکن است کار ترجمه را به یک جور بومی کردنِ متون بکشاند و مثلاً در نتیجه، هولدن کالفیلد به جای نیویورک از چالهمیدان سر در بیاورد» (امامی 1372: 33). البتّه چنین ترجمهای برای خوانندهی زبان مقصد جذابیّت و کشش بیشتری دارد. برای نمونه برخی از عناصر فرهنگی ایرانی را که اعتمادالسلطنه در ترجمهی طبیبِ اجباریِ مولیر وارد اثر کرده است ذکر میکنیم:
اسم مکان: فیروزآباد، هارونآباد، لرستان، طهران، دروازه شمیران، اصفهان
پوشاک: شلیته، سنقور، کلاه نمدی، شلوار قاچمَز، عمّامه، سرداری، لباده، شِلّه، قبای یکلا از اَلیجهی قرمز، جبّهی مارینوس
واحد پول: پول سیاه، تومان، قِران، شاهی، هزار.
دیگر عناصر فرهنگی: وافور، ماشین حضرت عبدالعظیم، به حضرت عبّاس قسم، به امام قسم، میرزانصیر دکتر از پزشکان دربار قاجار، ادیب صابر شاعر ایرانی، شیخالرئیس ابوعلی سینا، میرزاابوالمعالی طبیب.
در مجلس دوّم از پردهی اوّل نمایشنامهی مردمگریز مولیر، آلسِست در جواب اُرونت شعری میخواند که ترجمهی منثور آن چنین است: «اگر پادشاه به من بگوید: «اینک پاریس، شهر زیبا و پرنعمت من، تمام این شهر و چیزهایی دیگر علاوه بر آن را به تو خواهم داد، به شرطی که تو معشوقت را ترک گویی.» من به شاه خواهم گفت: «طلا و مال و منالَت را برای خود نگهدار. پاریس زیبای تو به چه درد من میخورد، زیرا من نمیتوانم از یار خود دور باشم.»
میرزاحبیب در ترجمه چنین آورده است:
اگر به یک مویِ ترک شیرازی *** بدهد پادشه به من شیراز
گویم ای پادشاه گرچه بود *** شهر شیراز شهر بیانباز
ترک شیرازی کافی است مرا *** شهر شیراز خویش بستان باز
(به نقل از ملکپور 1363 : 1 : 326 – 327)
در این ترجمه «یار فرانسوی» به «یار ترک شیرازی» و «پاریس» به «شهر شیراز بیانباز» تبدیل شده است.
در کتابهای قدیمی هنگام روایت حادثهای یا بحث در مورد مطلبی از اشعار و مَثَلها و عبارات فارسی و عربی، عربی بیشتر استفاده میکردند و این کار را برای زیبایی کلام ضروری میدانستند. در ترجمه نیز این اصل را پیاده میکردند، علیرغم اینکه متن اصلی فاقد چنین تمهید زبانیای بود. نمونهی قدیمی این افزایش فرهنگی ترجمهی کلیله و دمنه از عربی به فارسی به دست نصرالله منشی است. مترجم در این مورد میگوید:
بر خاطر گذشت که آن [حکمت و موعظت] ترجمه کرده آید و در بسط سخن و کشف اشارات آن، اِشباعی رود، و آن را به آیات و اخبار و ابیات و امثال مؤکّد گردانیده شود، تا این کتاب را که زبدهی چند هزار ساله است احیایی باشد و مردمان از فواید و منافع آن محرون نمانند.
(نصرالله منشی 1345: 25)
این کار در دوران قاجار نیز به همین سنّت تداوم داشت، و کتابهای ترجمه شده را « به رسم قصّهنویسان ایرانی با اشعار فارسی میآراستند» (آرینپور 1375: 1 : 26). برای مثال میرزاحبیب در ترجمهی حاجیبابای اصفهانی سرتاسر کتاب را با اشعار مناسب از خودِ مترجم و استادان سخن فارسی و آیات و احادیث و امثال و ابیات چنان مشحون و آراسته است که گویی در اصل به فارسی نوشته شده است. مترجمان دورهی قاجار جای جای، شعر و مثل را بر متن مترجَم افزوده یا تعبیراتی را به جای متنهای اصلی آوردهاند که گویای مضمون است، گرچه مطابقت لفظی و بیانی ندارد. (افشار 1381 : 12)
در ترجمههای دوران قاجار علاوه بر اشعار و امثال فارسی که به منظور رونق کلام به ترجمه اضافه میشد، گاه عبارات عربی و حتّی اشعار گویشی و لهجهای را نیز به متن اروپایی وارد میکردند مثلاً شعر مازندرانی زیر:
ریکا که چاروادار نیه *** و نه سرای او نه شمه
هفتا قاطر قطار نیه *** و نه سرای او نه شمه
(طبیب اجباری، فصل دوّم، به نقل از ملکپور 1363: 1: 475)
یا این عبارت عربی:
بالئیم و الشقاوة و الابقال
اللهم کسر زینة سری
الله اکبر کبیراً
(کوربلو، ترجمهی میرزا جعفر قراجهداغی، به نقل از همو 370: 1)
ترجمه گاهی آنقدر بومی میشود که انگار اصلاً در فرهنگ زبان مقصد پدید آمده است؛ مثلاً اعتمادالسلطنه در ترجمهی طبیب اجباری اثر مولیر فرانسوی تا به آنجا پیش میرود که یکی از قهرمانان نمایشنامه از رفتن خود به فرنگ و سپس بازگشتش به ایران صحبت میکند:
من نه آنم که شش ماه نوکرِ میرزانصیر دکتر بودم و او سه ماه و نیم به فرنگ جهت تحصیل طب رفته و مبلغی داده اجازت طبابت گرفته، به ایران آمده بود؟
(همو 367: 1)
جالب است که بدانید میرزانصیر یکی از پزشکان دربار ناصرالدّین شاه بوده است.
تطبیق موضوع و شخصیتهای نمایشنامههای غربی با مسائل و شخصیتهای ایرانی، شرقی کردن وقایع و آدمها، تعدیل مضمونهای متضاد با اندیشهی شرقی، بخشیدن حال و هوای ایرانی از طریق استفاده از عناصر فرهنگی بومی و واژگان و پدیدههای خاصّ ایرانی، شرح و بسط بیش از متن اصلی از جمله تغییرات و تطبیقهای مترجمان عصر قاجار است که در اینجا چند نمونه از آنها را میآوریم:
- مونس: به پیش من نبود بدتر از سجود و رکوع
که میبرند چم و خم کنان از روی خضوع (گزارش مردمگریز، ترجمهی میرزاحبیب اصفهانی، به نقل از ملکپور 1363: 1: 482)
- موسی ( به لهجهی پیشنماز ده) و علیکمالسّلام. آمدی؟ (همان)
- «مونولوگ ژرژ داندن در آخر نمایشنامه که در متن فرانسه [نمایشنامهی ژرژ دندان] چهار سطر است در ترجمهی میرزاجعفر قراجهداغی [تحت عنوان عروس و داماد] به 15 سطر افزایش پیدا کرده است.» (همان 365)
از آنجا که نمایشنامههای فرانسوی برای مخاطبان ایرانیای که به تقلیدها و تئاتر روحوضی و شبیهخوانی عادت کرده بودند ترجمه میشد، مترجمانِ عصر قاجار زبان این نمایشهای ایرانی را به عاریت میگرفتند و متنهای فرانسوی را در قالب آن شکل میدادند. محمّدحسنخان اعتمادالسلطنه در ترجمهی طبیب اجباری و میرزاحبیب اصفهانی در ترجمهی مردمگریز (هر دو اثر از مولیر) این شیوه را پیش گرفتهاند. اوّلی آن را در قالب نمایش تقلید ایرانی و دوّمی در جامهی شبیهخوانی عرضه کرده است.
گاهی شخصیتهایی به داستان و نمایش اضافه و گاهی شخصیّتی حذف میشد. اعتمادالسلطنه در ترکیب اشخاص نمایشنامهی مردمگریز مولیر بنا به اقتضای داستان شخصیّتی کاملاً ایرانی به نام «جهود» را با تمام خصوصیّاتی که از چنین شخص تاجری در ایران میشناسیم وارد کرده است که در متن اصلی وجود ندارد. محمّدطاهر میرزا نیز در عروس اجباری مولیر به جای دو مصری که در متن اصلی وجود دارد، فالگیر و رمّال را وارد داستان کرده است.
(آرینپور 1375: 1: 347 و 377)
میرزا حبیب اصفهانی در برگردان خود از میزانتروپ مولیر صحنههای بعضی از پردهها را کم و زیاد کرده (ملکپور 1363: 1: 325) و محمّدطاهر میرزا در نمایشنامهی عروس اجباری از مولیر تحت عنوان عروسی جناب میرزا ساختار نمایشنامه را برهم زده و بسیاری از عوامل نمایش را حذف و اضافه کرده است (همو 1363: 1: 376 – 377). بنابراین، در آن زمان شاید چارهای جز این نداشتند تا اثر را مقبول جامعه و مخاطبانشان سازند. مولیر کمدی عروس اجباری را در ده مجلس تنظیم کرده، امّا طاهرمیرزا ظاهراً این تعداد را به پنج مجلس کاهش داده؛ چهار مجلس اوّل را عیناً شبیه متن فرانسه ترجمه کرده، امّا تمام شش مجلس بقیّه را در یک مجلس خلاصه کرده و تحت عنوان «فصل پنجم» آورده است.
«تغییر عنوان کتابها از دخل و تصرّفهای مترجمان قاجاری بود که حتّی تا اوایل دورهی رضاشاه نیز به صورت اصلی اساسی در میان مترجمان رایج بود. برای مثال، اعتمادالسلطنه کتاب خاطرات یک خر (8) از کنتس دوسِگور فرانسوی را تحت عنوان الحمار یحمل اسفاراً یامنطقالحمار ترجمه کرد و محمّد زکی علیآبادی تاریخ عثمانی تألیف هامر پورگِشتال را سلطانالتواریخ نام نهاد. از سوی دیگر کتابهایی با موضوعات علمی عناوینی همانند آثار مشابه ایرانی گرفتند، مانند:
پزشکی، تألیف پولاک، ترجمهی حکیمالممالک، با عنوان زبدةالحکمه
کحّالی، تألیف کالزوسکی، ترجمهی محمّدحسنخان کفری، با عنوان ضیاءالناظرین
پزشکی، تألیف پولاک، ترجمهی محمّدحسین افشار، با عنوان علاجالاسقام
زمینشناسی، تألیف فیگیه، ترجمهی محمّدتقی کاشانی، با عنوان تذکرةالارض
(افشار 1380: 16)
گاه تغییرات در ترجمهی عناصر فرهنگی آنقدر زیاد است، انتخاب معادلهای فرهنگی با چنان دقّتی انجام میگیرد، مترجم چنان شیرینکاریهایی از خود نشان میدهد، و آنچنان تلاشهایی برای بومی کردنِ متن اصلی انجام میدهد که ترجمه «زیباتر و آراستهتر و فاخرتر از متن اصلی» میشود. چنین ترجمهای چنان در خواننده تأثیر میگذارد که «فراموش میکند آنچه میخواند ترجمهی کتابی است که اصل آن [مثلاً] انگلیسی است» (زرینکوب 1364: 210). بدینترتیب، دخل و تصرّفات مترجم نه تنها از ارزش کار نمیکاهد، بلکه اینکار آنچنان ماهرانه و توأم با ذوق انجام میشود که ترجمه را تا حدّ یک اثر تألیفی بالا میبَرَد (پورجوادی 1375: 34).
ترجمهی میرزاحبیب اصفهانی از کتاب حاجی بابا تألیف جیمز موریه به گونهای بومی شده است که با توجّه به تاریخچهی تألیف و ترجمهی این اثر، «این تردید را به وجود آورده که ترجمهی فارسی احتمالاً اصل و متن انگلیسی ترجمهی آن باشد» (ملکپور 1363: 1: 320). امامی (1372: 35 و 48) نیز همین نظر را از جمعبندی آرای پیشینیان دارد. او حتّی پا را از این فرا میگذارد و میگوید:
به جرئت میتوان گفت که سرگذشت حاجیبابای اصفهانی میرزاحبیب یکی از بهترین نمونههای نثر فارسی در دوران قاجار است که به هیچوجه نمیتوان گفت اصل انگلیسی حاجی بابای جیمز موریه یکی از بهترین نمونههای نثر انگلیسی در قرن نوزدهم است.
(امامی 1372: 48)
(نیز نگاه کنید به آرینپور 1375: 2: 400)
فرجام سخن
رابطهی زبان و فرهنگ و نقش آنها در ترجمه که اصلی بسیار مهم در بررسیهای نظری ترجمه و نیز مطالعات فرهنگی است شایستهی امعان نظر بیشتری است که متأسفانه در ایران کمتر به آن پرداخته شده. مقالهی حاضر تنها سعی داشت این موضوع را به صورت کلّی مطرح کند. مطالب زیادی را در این حوزه میتوان بررسی کرد که تنها به برخی از آنها اشاره میکنیم: فاصلهی فرهنگی متن ترجمه از متن اصلی، نقش ترجمه در انتقال فرهنگی، سیاست فرهنگی و ترجمه، تأثیر فرهنگ در انتخاب اثر برای ترجمه کردن، انتقال و دگردیسی اسطورههای فرهنگی، تغییر نادرست عناصر فرهنگی و سوءبرداشتهای فرهنگی، سوءبرداشت اسطورههای فرهنگی، عناصر فرهنگی ترجمهناپذیر، سانسور فرهنگی، ترجمه و امپریالیسم زبانی، ترجمه در بافت چند زبانه/ جهانی/ بومی، نقش ترجمهی فرهنگی در ساخت و تداوم هویّت قومی/ ملّی/ مذهبی، جهانیسازی و ترجمه، قدرت و دیپلماسی و فرهنگ در روابط بینالمللی از دیدگاه ترجمه و ... .پینوشتها:
1. convergence.
2. divergence.
3. loan word.
4. cultural borrowing.
5. cultural substitute.
6. paraphrase.
7. classifier.
8. Memoires d’un Âne.
منبع مقاله :
هاشمی میناباد، حسن؛ (1396)، گفتارهای نظری و تجربی در ترجمه، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}