معادلهای فعلهای آغازی انگلیسی در فارسی
در این مقاله ابتدا فعلهای آغازی و جایگاه آن را در فارسی و انگلیسی بررسی میکنیم و سپس به چگونگی آن در نثر ترجمهای فارسی میپردازیم. آنگاه معادلهای ادبی و قدیمی، امروزی و موردی فعلهای آغازی را با مثالهای فارسی و انگلیسی مطرح میکنیم.
مقدمه
ساختارهای start to do something, begin to do something و commence doing something به معنای «آغاز به کار کردن» است و «شروع به انجام دادن کاری را میرساند. در ترجمهها معمولاً همین دو معنا را برای آن مینویسند. از سوی دیگر، «آغازیدن» معادل درست و موجزی است، ولی ادبی و قدیمی است و نمیتوان همیشه از آن استفاده کرد. «گرفتن» به همراه یک مصدر مثلاً «باریدن گرفت» نیز چنین است. در نتیجه، مترجمان معمولاً به همان دو معادل اول اکتفا میکنند. نتیجهی این کار محروم شدن از تنوع واژگانی و نحوی است. پس چه کار باید کرد؟ همانطور که در این مقاله میبینید، فعلهای زیادی در فارسی هست که میتوان از آنها در مقابل فعلهای آغازی اروپایی سود برد و به نثر طبیعی و روان فارسی رسید.تعریف
ابتدا به تعریفِ فعل آغازی یا فعل مقاربه میپردازیم.فعل آغازی به فعلی گفته میشود که علاوه بر معنی اصلی خود، بر شروع و آغاز به انجام گرفتن و [انجام] دادن عمل و بر صیرورَت هم دلالت کند. در انگلیسی و آلمانی و فرانسوی و عربی و فارسی فعل آغازی وجود ندارد. در فارسی دری مفهوم آغاز به انجام دادن و گرفتن عمل را به کمکِ فعلهایی که معنی آغاز شدن و آغاز کردن مانندِ آغازیدن، آغاز کردن، آغاز نهادن، استادن، اندر ایستادن، اندر گرفتن و گرفتن بیان میکنند. در این زبانها مفهوم آغاز به انجام گرفتن و دادن عمل را به کمکِ فعلهایی که معنی آغاز کردن دارند مانندِ being [در انگلیسی]، commencer [در فرانسوی] و beginnen [در آلمانی] و در عربی اخذ و در فارسی «گرفتن» بیان میکنند. در ایرانی باستانی فعل آغازی وجود دارد.
(ابوالقاسمی 1367: 17)
Ingressive verb را عدّهای از زبانشناسان و دستوریان مترادفِ inchoative verb میدانند و برخی اصطلاح اخیر را فعل آغازی کامل و ingressive verb را گونهی ناقص این مفهوم مانندِ start و begin میشمارند. (اسپیرز 1992: 90 و 95). با توجه به این نظر و آن چه از محسن ابوالقاسمی در اینجا آمده، فعلهای فارسی که در پایین میآید همگی ingressive هستند یعنی فعل آغازیِ ناقص. در فعل آغازیِ کامل یک وند مثلاً میانوند در لاتین و یونانیِ باستان و پسوند (s- در ایرانی باستان) به ریشهی فعل افزوده میشود و فعل آغازی میسازد: تنسیدن آغاز کرد.
√ tap + s + a ?tafast
(√نشانهی ریشهی فعل است و مصوت a گاهی به s- میپیوندد تا کار اتصال واژهها به یکدیگر را آسان سازد.)
در فارسی دری مفهوم آغاز به انجام دادن و گرفتن عمل را به کمکِ فعلهایی که معنی آغاز شدن و آغاز کردن مانندِ آغازیدن، آغاز کردن، آغاز نهادن، استادن، اندر ایستادن، اندر گرفتن و گرفتن بیان میکنند. معمولاً فعلهایی که برای بیان [این] مفهوم... به کار میرود مصدر است یا آنچه در حکم آن باشد مانندِ اسم مصدر، مصدر مرخم و مصدرهای عربی.
(ابوالقاسمی 1367: 17 – 18)
برخی از فعلهای آغازین در زبانهای اروپایی که امروزه با آنها آشناتر هستیم در پایین میآید تا این مقاله بتواند یاریگر مترجمان ازاین زبانها نیز باشد.
فرانسوی:
(قدیمیترین، پیر شدن) viellir، (به خواب رفتن) s’endormir، (رشد کردن، بلند شدن) grandir لاتین: برخی از افعال مختوم به –escere
Senecere، (به تدریج پی بردن) noscere، (آغاز به شکوفه کردن، شکوفیدن) florescere (به لرزه افتادن، شروع به لرزیدن کردن) tremescere، (پیرشدن)
پرتغالی: برخی از فعلهای مختوم به escere-
esclarecer، (پیر شدن)envelhecer ، (سپیده زدن، به تدریج روشن شدن) elorecere (کمکم روشن شدن، کمکمصاف شدن)
اسپانیایی: برخی از فعلهای مختوم به ecer-
(آغاز به شکوفه کردن) florecer، (پیر شدن) envejecer
فعل آغازی در ترجمه
فعلهای آغازی انگلیسی که امروزه در ترجمه به فارسی اشکال برانگیز شدهاند عبارتاند از ساختارهای با begin. Commence و start؛ و موضوع اصلی این گفتار نیز همینهاست. فعلهای beging و start هم با مصدرِ دارای to و هم با فعل ing- دار میآیند، اما commence فقط با فعل ing-دار. Commence تنها در زبان رسمی میآید و آن دو دیگر در زبان عادی و رسمی.بسیاری از مترجمان انگلیسی به فارسی برای ساختارهای بالا تنها از معادلهای «شروع/ آغاز کردن» استفاده میکنند. امروزه بسیاری از ادبا و ویراستاران و دوستداران زبان فارسی به کاربردِ نادرست و / یا مفرطِ «شروع به کاری کردن» (شروع به احساس تهدید کرد) (تجویدی 1381: 23) معترضاند. سمیعی (1374: 24 و 25) مثالهایی از کاربردِ نادرست این فعل و پیشنهادهایِ خود را آورده است.
اوّلین اقدامی که مینماید این است که شروع به نوشتن شبنامهها و نامههایی به علما و طلاب مدارس میکند ← اولین اقدام او نوشتن شبنامه و ارسال نامههایی به علما و طلاب است.
اخبار شروع به نشت کردن کرد ← اخبار رفته رفته درز کرد
گاهی مترجمان به عمد یا سهو فعل آغازی را در ترجمهی خود حذف میکنند. این گونه حذف نارواست و توجیهپذیر نیست. (در صحّتِ مثالهایی که از محمد قاضی آوردهام تردید دارم، چون ممکن است فعل آغازی در متن اصلی او، یعنی ترجمهی فرانسوی، نیامده باشد. من متن فارسی را با ترجمهی انگلیسیاش مقایسه کردهام.)
…during his speech to United Nations… when Khruschev began banging his sole on the desk
در اثناء سخنرانی... در سازمان مللِ متحد در حالی که خروشچف کفشش را روی میز میکوبید...
(خدادادی 1384: 108)
…who began, all four of them, rolling fat, close-packed cigarettes. They lit them, inhaled the smoke…
و هر کدام سیگار کلفتی پیچیدند و آتش زدند و یکی چند کشیدند...
(Kazantzakis 1968: 40; (قاضی 1352: 47
When my wife starts shouting and my temper gets up, I’ll open it to calm me down.
وقتی زنم جیغ و داد راه میاندازد و من آن رویِ سگم بالا میآید، انجیل را باز خواهم کرد، تا قدری آرام بگیرم.
(همان 58؛ id 40)
ظاهراً انگلیسی زبانان بیشتر از ما فارسیزبانان از فعل آغازی استفاده میکنند. در ترجمههای فارسی
به انگلیسی در مواردی در متن اصلی فعل آغازی نیامده، ولی مترجم فعل آغازی را وارد جمله کرده است. در مثالهایی که در پی میآید به نظر نمیرسد مترجم اشتباهی کرده باشد.
ملک رستم رگِ ایلیس جوشید و به خشونت گفت:
And that, Malek Rostam’s tribal blood began to boil.
(Zand 1991: 266; (دانشور 1377: 293
روزی که نهالِ عمرِ من کنده شود *** و اجزام ز یکدیگر پراکنده شود
The day when the tree of my life is uprooted,
And my limbs begin to fall apart…
(رباعیّات خیّام، امام 1372: 157)
معادلهای فعلهای آغازی
حال فعلهای آغازی فارسی را که میتوان آنها را در مقابل فعلهای آغازی انگلیسی start, begin و commence آورد مطرح میکنم. ابتدا معادلهای قدیمی و سپس امروزی و آنگاه معادلهایی را که تنها به عمل یا اعمال خاصی محدود میشوند میآورم. برای برخی از فعلهای آغازی فارسی مثالی از فارسی به انگلیسی یا برعکس آوردهام و برخی دیگر تنها مثال و تعریفِ فارسی دارند. قدرِ مسلم اینکه تعدادِ فعلهای آغازی فارسی از این شمار بیشتر است. متأسفانه نگارنده تنها توانسته است همین مقدار فعل (34 مورد) را گرد بیاورد. بسیاری از مثالها و تعریفها را مدیون ابوالحسن نجفی (1378) هستیم.
فعلهای آغازی ادبی و قدیمی
1. آهنگِ کاری کردن = قصدِ کاری کردن
2. اندر... آمدن
طوطی اندر گفت آمد در زمان *** بانگ بر درویش زد که هی فلان
Immediately the parrot started to talk, screeching at the dervish and saying,
Hello, you there!...
(R. A. Nicholson, 2000: 30; A.J. Arberry 1961: 29)
در ترجمهی نیکلسون از همین بیت began to آمده است.
3. اِستادن/ ایستادن
شیخ با سرِ سماع شد و نعره فرا زدن ایستاد.
(محمدبن منور 1366: 140)
4. ... گرفتن
با بالا پوشهای ارغوانی خرامیدن خواهیم گرفت.
(سمیعی 1347: 45)
بادبانهایِ سپیدرنگ تپیدن گرفتند. (همان)
قائد آمد و با احمد سخن عتابآمیز گفتن گرفت.
(ابوالفضل بیهقی 1368: 208)
شنیدم که [گدایِ هول] سر از فرمان مَلِک باز زد و حجّت آوردن گرفت و شوخ چشمی کردن.
… He refused to comply with the behest of the king, began to argue and to look insolently.
(Rehatsek 2004: 388-9)
5.... آغازیدن
آب جوشیدن آغازید.
(سمیعی 1347: 35)
به سان آتشفشانهایی مینمود که دود کردن آغازیده باشند.
(همان 36)
The writers of the generation of 1830… begin to resign themselves to their isolation.
نویسندگان نسل 1830... به پناه بردن به انزوا آغازیدند.
(مؤید 1371: 225(Hauser 1952: 55;
فعلهای آغازی امروزی
1.بناکردن به، بنا گذاشتن به: ناگهان بناگذاشت به گریه.
[H]e began to row out of the harbour in the dark.
و بنا کرد به پارو کشیدن و در تاریکی از لنگرگاه دور شدن.
(دریابندری 1372: 119 (Hemingway 1972: 19;
2. ... گرفتن = سرکردن
باران گرفت. It began to rain.
برف گرفت. It started to snow .
لرزش گرفت. She started shivering
3. ... سرکردن (عامیانه): همان دم باران سر کرد. بادی تندی سر کرده است.
4. گرفتن و ... (پیش از فعل دیگر): شروع کردن به... (معمولاً معنای مشخصی ندارد و فقط برای تأکیدِ فعل متعاقب به کار میرود): بگیریم بخوانیم.
(نجفی 1378)
در ساختار to begin to explain نیز begin نقش تأکیدی دارد و بدین معنی است که توصیف چیزی سخت یا ناممکن است.
There were certain aspects of the case that he did not begin to understand.
جنبههایی از این موضوع در کار بود که در فهمش نمیگنجید/ که شدیداً در فهمش درمانده بود.
5. به... آمدن: به جوش آمدن، به سخن آمدن.
6. آمدن (پیش از فعل به وجهِ التزامی): آمدم خیار پوستن کنم نکِ چاقو رفت توی دستم.
7. آغاز کردن (به): جلوهگری آغاز کرد.
عتاب آغاز کردند. They began to remonstrate.
8. شروع کردن (به)
9. افتادن به/ در...: به تاپ تاپ افتادن، به تپش افتادن، به گریه افتادن، افتاده بود به وراجی، کلافه از جا بلند میشد و توی اتاق به قدم زدن میافتاد و به فکر افتادن.
(به) گریه افتادن to begin to weep
(اردشیرجی ریپورتر 1351: 44)
در هراس افتادن to begin to be alarmed
به فکر افتادن to commence thinking
این آق معلّم ما هم فیلمیه، نمیگه، نمیگه، وقتی هم به حرف بیفته دیگه شمر جلو دارش نیست.
But once he starts talking, nothing will stands in his way.
(تنکابنی 1356: 27 (Amir-Mokri and P.Losensky 1997: 384;
با کِیف دودها را میبلعید تا گیج میشد، تنش کرخت میشد و به خارش میافتاد.
His body would go numb and start to itch.
(دولت آبادی 1357: 10 (Losensky 1997: 452;
None the less we started walking.
با این همه، هر دو به راه افتادیم.
(نجفی 1382: 97 (Testot-Ferry 1995: 80;
10. رو به ... گذاشتن/ نهادن
رو به خاموشی گذاشت. It began to die down
(اردشیرجی ریپورتر 1351: 436)
چون علما تباه شوند، دین خلق رویِ به نقصان نهد.
(شیخ فریدالدین عطار نیشابوری 1379: 568)
11. سر... (را) باز کردن: سرِ صحبت باز کردن، سر دل خود را باز کردن (= شروع به دردِ دل یا رازگویی کردن)، سر حرف را باز کردن.
آب میریخت روی سر و صورت و رخت و لباسشان. گریهی کوچولوها در میآمد و سر شکایت را باز میکردند.
When this happened the smaller ones started to cry and most of the time complained.
(مرادی کرمانی 1381: 10 (Roohi 2002: 8; 1381: 10;
12. سر... باز شدن: سرِ دلِ کسی باز شدن
و درستش کردیم و رختها را ریختیم توش و رفتیم نشستیم که سرِ درد دلش وا شد.
… and she began to tell me about herself.
(آل احمد 1356: 74 – 5؛(Wilks 1997: 161
13. ... را سر دادن: دوباره گریه را سر داد.
14. دست به + اسم یا مصدر: دست گذاشت به آه و ناله/ داد و فریاد، دست به کار شدن
بچّهها با هم دست به گریه برداشتند.
And that, the twins started to cry.
(دانشور 1377: 297 (Zand 1991: 269 ;
15. به (پیش از مصدر): روی گلیم نشست به قلیان کشیدن، هر شب جمع میشدند توی مسجدها به قرآن سرگرفتن و ذکر امّن یجیب خواندن.
16. تازه (دال بر آغاز شدن امری که قبلاً بایستی رخ داده باشد و اینک پس از تأخیر رخ دهد): وقتی بالای پنجره خوب جا گرفت تازه ترس برش داشت، وقتی گوشت را برایشان میکشیدی تازه یادشان میآمد که کیفِ پول را جا گذاشتهاند، پسرم پیر شده من تازه دارم زن میگیرم. (نجفی 1378)
17. مشغول... شدن
پالان را روی مال بست و بیرونش کشید، چفتِ درِ طویله را انداخت و به اتاق هم دیوار رفت. پلاس را کشید، سندان را کند و مشغول بستن جل و پلاسش شد.
…, and began packing his belongings.
(دولتآبادی 1357: 21 (Losensky 1997: 497;
18. به + اسم عمل + درآمدن
شنیدم که بر لحن خنیاگری *** به رقص اندر آمد پری پیکری
… One with a pari’s form once begin to dance (G. M. Wickene 2004: 946-7)
19. قید تدریج مانندِ کمکم، آرام آرام، اندک اندک، دقیقه به دقیقه، سال به سال. این الگو ظاهراً در میان مترجمان ایرانی پربسامد بوده است.
When I was a boy I was told that anybody could become President. I’m beginning to believe it.
بچّه که بودم به من گفتند هر کسی میتواند رئیسجمهور بشود. کمکم دارم باور میکنم.
(خدادادی 1384: 10)
We’re beginning to get rid of out old car.
یواش یواش از شرّ اتومبیل کهنهمان خلاص میشویم.
(فرامرزی 1363: 119)
The writers of the generation of 1830-begin to resign themselves to their isolation.
نویسندگان نسل 1830... به تدریج به کنج انزوای خویش خزیدند.
(یونسی 1377: 985 (Hauser 1952: 55;
… in France a section of intelligentsia and the literary elite began to adapt anti-democratic attitude after the experiences of the Revolution.
در فرانسهی پس از انقلاب، قشر روشنفکران و نخبگان ادب کمکم رویّهی ضدّ دموکراتیک در پیش گرفتند.
(یونسی 1377: 1539 (Hauser 1962: 100;
As the Soviet Union begin to feel threatened by the rise to power of Nazism in Germany
فعل در این جمله به معنی «شروع و آغاز کردن» نیست، بلکه نشان از نتیجهگیریِ خاص از وضعیّتی خاص به صورتِ تدریجی و اندک دارد. در فارسی برای بیان چنین مفهومی از فعل، از قیدهایی مانندِ «به تدریج/ اندک اندک/ یواش یواش» میتوان استفاده کرد.
(تجویدی 1381: 23)
نیز نگاه کنید به ص 95 از همو.
فعلهای آغازی موردی
این گروه فعلها تنها به عمل یا اعمال معدودی منحصر میشوند.
1.زدن زیر خنده/ گریه
کدخدا گفت: «زنم، مادر این بچّه، داره میمیره.»
رمضان زد زیر گریه. گردو خاک سراپایشان را پوشانده بود.
…Ramazan began to cry…
(ساعدی 1357: 20 (Losensky 1977: 297;
2. به صدا درآمدن = شروع به صحبت کردن
3. دهن باز کردن = شروع به سخن گفتن کردن
4. چانهی کسی گرم شدن = به پرگویی افتادن
5. لب ترکردن = شروع به صحبت کردن
6. چشم(های) کسی گرم شدن = آغاز خوابیدن کردن، چرتش بردن
7. به فکر فرو رفتن
به فکر فرو رفت. He began to ponder.
(اردشیرجی ریپورتر 1351: 392)
8. (در) پیش گرفتن = شروع به پیمودن کردن: بعد از ملاقاتِ راهِ خانهی خود را پیش گرفت.
9. پا گذاشتن به فرار/ دو: پا گذاشتم به فرار.
10. پا رفتِ کسی باز شدن = شروع به رفت و آمد و مراوده کردن
11. پا گذاشتن به/در/ توی = ناگهان شروع کردن حرکتی را
فرجام سخن
در فارسی و انگلیسی و بسیاری از زبانهای امروزین اروپایی فعل آغازیِ ناقص وجود دارد. مترجمان ایرانی در ترجمهی این فعلها معمولاً دچار اشکال میشوند. در این گفتار برخی از معادلهای فعلهای آغازی را آوردیم و آنها را به ادبی و قدیمی، امروزی، و موردی تقسیم کردیم. با تعمّق در متون فارسی و زبان گفتار میتوان فعلهای آغازی دیگری نیز یافت. معترضان به استفادهی افراطی از «شروع به کاری کردن» در مقابل فعلهای آغازی انگلیسی و دیگر زبانهای اروپایی، شمارِ بسندهای از ساختارهای فارسی را پیشنهاد نکردهاند. در این مقاله تعدادِ زیادی از فعلهای آغازیِ فارسی با مثالهای فارسی و انگلیسی مطرح شد.
منبع مقاله :
هاشمی میناباد، حسن؛ (1396)، گفتارهای نظری و تجربی در ترجمه، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}