و خدا عقل را آفرید!
حوصلهی من در کسب دانش به آن اندازه بود که در یک فن، بیش از بیست هزار ورقه با خطّ ریز نوشتم و پانزده سال از عمر خود را شب و روز برای نگارش کتاب حاوی صرف کردم و بر اثر همین کار، قوّهی بیناییام
نویسنده: حسین شیخ رضایی
حوصلهی من در کسب دانش به آن اندازه بود که در یک فن، بیش از بیست هزار ورقه با خطّ ریز نوشتم و پانزده سال از عمر خود را شب و روز برای نگارش کتاب حاوی صرف کردم و بر اثر همین کار، قوّهی بیناییام ضعیف شد و عضلهی دست راستم گرفتار سستی شد و از خواندن و نوشتن محروم شدم. با این حال، از طلب باز نماندهام و پیوسته به یاری این و آن میخوانم و به کمک ایشان مینویسم،
(بخشی از شرح حال رازی به قلم خودش - با اندکی تغییر)
گفتیم که ترجمهی آثار فلسفی یونان به زبان عربی و همچنین بحثهایی که بر سر رابطهی فلسفه و دین درگرفت، متفکّران اسلامی را به گروههای مختلفی تقسیم کرد. یکی از این گروهها کسانی بودند که کفهی عقل را در برابر دین کاملاً سنگین کردند و اصولاً منکر هر گونه احتیاجی به پیامبران و دین شدند. از نظر آنان، هر گونه سازش و توافقی بین فلسفه و دین ناممکن بود. این گروه، گرچه در طول تاریخ تفکّر مسلمانان هیچگاه به اکثریت نرسیدند و همواره از سوی دیگر متفکّران، به اتّهام کفر طرد شدند، امّا در هر صورت، تاثیر خود را بر جای گذاشتهاند. مهمترین عقیدهی رازی را میتوان تکیهی او بر عقل و توانایی آن و هم چنین انکار پیامبران دانست. البتّه هیچ کدام از آثار اصلی فلسفی رازی که چنین اعتقاداتی را در آن بیان کرده باشد، به دست ما نرسیده است. امّا از لابهلای کتابهای دیگر که در پاسخ به افکار رازی نوشته شدهاند، میتوان عقاید او را فهمید. از نظر رازی، خداوند عقل را به انسان هدیه داده و عقل بزرگترین نعمت الهی است با روشنایی عقل میتوان تمام آن چه را برای سعادت لازم است، فهمید و تمام مسائل مبهم را گشود. در این فصل به شرح مختصری از عقاید یکی از این دانشمندان و فیلسوفان ایرانی، یعنی محمّد بن زکریّای رازی میپردازیم. بیشتر شهرت رازی مربوط به پژوهشها و نوشتههای او در زمینهی پزشکی و کیمیاست که به حق یکی از عالیترین نمونههای تیزبینی و تکیه بر اطّلاعات تجربی در طول تاریخ علم است. در فصول آینده به اهمیت کارهای علمی رازی اشاره خواهیم کرد؛امّا در این فصل، صرفاً به عقاید فلسفی او میپردازیم.
ابوبکر محمّد بن زکریای رازی در حدود سال 250 هـ .ق در شهر ری، در نزدیکی تهران کنونی به دنیا آمد. گفتهاند که در جوانی به زرگری یا صرّافی مشغول بود (شغلی که به جدا کردن پولهای اصلی از پولهای تقلّبی و مبادلهی پولهای مختلف میپردازد). اغلب مورّخان گفتهاند که به موسیقی علاقه داشت و ساز نیز مینواخت. رازی پس از مدّتی،موسیقی را رها کرد و به علم کیمیا روی آورد، امّا به علت نزدیکی به آتش و بوی تند مواد کیمیاگری، چشمش آسیب دید. پس از آن، رازی کیمیاگری را کنار گذاشت و به دنبال مداوای چشم خود، از علم پزشکی سر درآورد. بنابراین، او تحصیل پزشکی را در میان سالی، یعنی در حدود 40 سالگی آغاز کرد. او مطالعهی طب را جدّی گرفت و روز و شب خود را صرف آن کرد. گویند که از شدّت علم دوستی،کتاب خود را به دیوار تکیه میداد و میخواند تا اگر در حین مطالعه به خواب رفت، کتاب از دستش بیفتد و او بیدار شود و مطالعه را از سر بگیرد.
رازی پس از مدّتی در شهر ری به عنوان طبیب مشهور شد و ریاست بیمارستان ری را بر عهده گرفت. سپس به بغداد رفت و در آن جا نیز به مقام ریاست بیمارستان بغداد رسید. امّا پس از مدّتی، به علّت بیماری چشم از بغداد به ری بازگشت و حلقه درسش را در آن جا تشکیل داد. رازی که در این هنگام مردی سالخورده بود، در مرکز این حلقه مینشست و چندین ردیف از شاگردان به دورش حلقه میزدند. آنگاه اگر کسی پرسشی داشت، ابتدا آن را از دانشجویان صف نخست میپرسید؛ چنان چه آنان قادر به پاسخ نبودند، دانشجویان صف دوم به آن پاسخ میدادند و در نهایت اگر هیچ کس پاسخ پرسش را نمیدانست، خود رازی به آن پاسخ میگفت. در شرح حال او بر مهربانی و احوالپرسی او از بیمارانش تأکید شده است. سرانجام پس از سالها تلاش، چشمان رازی آب آورد و ضعیف شد.
گویا در اواخر عمر،زمانی که از او میخواهند تا خود به مداوای چشمانش بپردازد، پاسخ میدهد: «این کار را نخواهم کرد؛ زیرا دنیا را آن قدر دیده ام که دیگر از آن خسته شدهام.»
بعضی مورّخان دیگر نیز نقل کردهاند که یکی از شاگردانش از طبرستان برای معالجهی او به ری آمد، امّا رازی به او گفت: «شاید عمر من به پایان رسیده و مرگ من نزدیک باشد. از این رو، دیگر جایز نیست که خود را برای باز یافتن بینایی دچار گرفتاری کنم.» رازی در سال 313 هـ .ق در ری درگذشت.
مهمترین عقیدهی رازی را میتوان تکیهی او بر عقل و توانایی آن و هم چنین انکار پیامبران دانست. البتّه هیچ کدام از آثار اصلی فلسفی رازی که چنین اعتقاداتی را در آن بیان کرده باشد، به دست ما نرسیده است. امّا از لابهلای کتابهای دیگر که در پاسخ به افکار رازی نوشته شدهاند، میتوان عقاید او را فهمید. از نظر رازی، خداوند عقل را به انسان هدیه داده و عقل بزرگترین نعمت الهی است با روشنایی عقل میتوان تمام آن چه را برای سعادت لازم است، فهمید و تمام مسائل مبهم را گشود. اکنون که عقل دارای چنین مقام بلندی است و به صورتی یکسان و برابر میان تمام افراد بشر توزیع شده است، دیگر بشر احتیاجی به پیامبران و راهنمایی آنان ندارد. رازی اصولاً نقش پیامبران را به عنوان واسطهی میان انسان و خدا انکار میکند و معتقد است تعصّب و علاقهی پیروان هر کدام از ادیان به دین خود، مانند علاقهی هر فرد به نژاد و قوم و زبانش است و این تعصّبها در طول تاریخ، نتیجهای جز جنگهای پی در پی به بار نیاورده است.
یکی دیگر از اعتقادات رازی، عقیده به تناسخ است. بر طبق نظریهی تناسخ، اگر در طول زندگی بشر، عقل بتواند روح را از خواب غفلت بیدار کند، روح پس از مرگ رستگار میشود و نجات مییابد. امّا اگر آدمی نتواند به کمک عقل و فلسفه، روحش را بیدار کند. روح پس از مرگ به جسمی دیگر میرود و دوباره زندگی خود را در این جهان تکرار میکند؛ تا آن جا که سرانجام روزی به کمک عقل آزاد و رستگار شود. عقیدهی تناسخ رازی که صرفاً عقل و فلسفه را برای رستگاری انسان کافی میداند، مخالف تعالیم اسلام در مورد جهان پس از مرگ و لزوم وحی و نبوّت است. رازی در تمام کتابهای خود، خداوند را پذیرفته است و به او اعتقاد دارد. بعضی از محقّقان بر این عقیدهاند که دشمنان رازی به خاطر بدنام کردن او، چنین عقاید و کتابهایی را نوشته و به نام رازی منتشر کردهاند.
از آن جا که عقاید رازی مخالف با اصول اعتقاد اسلامی است. تقریباً تمام دانشمندان اسلامی به مخالفت با او پرداختهاند. به عنوان نمونه، اسماعیلیان (یکی از فرقههای مذهب شیعه) در نکوهش عقاید رازی کتابهای بسیاری نوشتهاند و ناصر خسرو، یکی از دانشمندان اسماعیلی، ایرادهایی از عقاید او گرفته است. ابوریحان بیرونی نیز در مخالفت با رازی، با دیگران هم آواز بوده است. بیرونی اعتراف کرده که در جوانی علاقهی فراوانی به آثار رازی داشته و تمام آنها را مطالعه کرده؛ امّا بعدها از بیانات کفرآمیز رازی روی برگردانده است. یکی از مهمترین خدماتهای بیرونی به رازی، فهرستی است که او از صد و هشتاد و چهار کتاب رازی در زمان خود تهیّه کرد. به دلیل وجود این فهرست است که ما امروزه از کارهای رازی و تعداد آنها باخبریم.
یکی دیگراز فیلسوفان همعصر رازی به نام ابن راوندی (در گذشته به سال 297 هـ .ق) نیز عقایدی شبیه او داشت. به نظر او نیز عقل و دین مخالف هماند و نیازی به وجود پیامبران و وحی نیست.
با آن که رازی بارها به بدبینی متّهم شد، در زندگی شخصی خود بسیار متعادل و میانه رو بود. او با هر گونه ریاضت و زهد مخالفت میکرد و خداوند را از کسانی که خود را به رنج و عذاب میاندازند، بیزار میدانست. او به صراحت شیوهی هندیان و راهبان مسیحی را در ترک دنیا و سختی دادن به تن، نکوهش کرده و کارهای آن دسته از مسلمانان را که از بام تا شام در مسجد به ذکر و عبادت میپردازند و به جای کوشش در راه زندگی، به غذای اندک و پوشش زمخت بسنده میکنند، زشت دانسته است. از نظر رازی، لذّتهای فکری و عقلی، هدف اصلی زندگی است و آدمی باید عمر خود را در راه خرد و دانایی و سپس عمل به دانش خودسپری کند.
بعضی از محقّقان، ریشهی عقاید رازی را در اعتقادات صائبیان حرّان دانستهاند و بعضی دیگر عقاید فیلسوفان یونان باستان همچون افلاطون و سقراط را سرچشمهی سخنان رازی میدانند.
به هر تقدیر، وجود رازی در تاریخ تفکّر اسلامی، گواه بر چند چیز است. یکی آن که در جامعه اسلامی آن روز، عقاید مخالف تا حدودی پذیرفته میشد و کسی مانند رازی که منکر لزوم نبوّت بود، حتّی میتوانست به ریاست بیمارستان بغداد نیز برسد.
دوم آن که برخلاف جریان اصلی فلسفهی اسلامی که آراء خود را از ارسطو و نوشتههای غیراصیلی که به او نسبت داده شده است میگرفت، گروه اندکی از متفکّران نیز به دنبال راه جدیدی در فلسفه بودند و به دیگر فیلسوفان یونان چون سقراط و افلاطون هم توجّه داشتند.
منبع مقاله :
شیخ رضایی، حسین، (1390)، داستان فکری ایرانی-4: دوران طلایی ، تهران: نشر افق، چاپ سوم
(بخشی از شرح حال رازی به قلم خودش - با اندکی تغییر)
گفتیم که ترجمهی آثار فلسفی یونان به زبان عربی و همچنین بحثهایی که بر سر رابطهی فلسفه و دین درگرفت، متفکّران اسلامی را به گروههای مختلفی تقسیم کرد. یکی از این گروهها کسانی بودند که کفهی عقل را در برابر دین کاملاً سنگین کردند و اصولاً منکر هر گونه احتیاجی به پیامبران و دین شدند. از نظر آنان، هر گونه سازش و توافقی بین فلسفه و دین ناممکن بود. این گروه، گرچه در طول تاریخ تفکّر مسلمانان هیچگاه به اکثریت نرسیدند و همواره از سوی دیگر متفکّران، به اتّهام کفر طرد شدند، امّا در هر صورت، تاثیر خود را بر جای گذاشتهاند. مهمترین عقیدهی رازی را میتوان تکیهی او بر عقل و توانایی آن و هم چنین انکار پیامبران دانست. البتّه هیچ کدام از آثار اصلی فلسفی رازی که چنین اعتقاداتی را در آن بیان کرده باشد، به دست ما نرسیده است. امّا از لابهلای کتابهای دیگر که در پاسخ به افکار رازی نوشته شدهاند، میتوان عقاید او را فهمید. از نظر رازی، خداوند عقل را به انسان هدیه داده و عقل بزرگترین نعمت الهی است با روشنایی عقل میتوان تمام آن چه را برای سعادت لازم است، فهمید و تمام مسائل مبهم را گشود. در این فصل به شرح مختصری از عقاید یکی از این دانشمندان و فیلسوفان ایرانی، یعنی محمّد بن زکریّای رازی میپردازیم. بیشتر شهرت رازی مربوط به پژوهشها و نوشتههای او در زمینهی پزشکی و کیمیاست که به حق یکی از عالیترین نمونههای تیزبینی و تکیه بر اطّلاعات تجربی در طول تاریخ علم است. در فصول آینده به اهمیت کارهای علمی رازی اشاره خواهیم کرد؛امّا در این فصل، صرفاً به عقاید فلسفی او میپردازیم.
ابوبکر محمّد بن زکریای رازی در حدود سال 250 هـ .ق در شهر ری، در نزدیکی تهران کنونی به دنیا آمد. گفتهاند که در جوانی به زرگری یا صرّافی مشغول بود (شغلی که به جدا کردن پولهای اصلی از پولهای تقلّبی و مبادلهی پولهای مختلف میپردازد). اغلب مورّخان گفتهاند که به موسیقی علاقه داشت و ساز نیز مینواخت. رازی پس از مدّتی،موسیقی را رها کرد و به علم کیمیا روی آورد، امّا به علت نزدیکی به آتش و بوی تند مواد کیمیاگری، چشمش آسیب دید. پس از آن، رازی کیمیاگری را کنار گذاشت و به دنبال مداوای چشم خود، از علم پزشکی سر درآورد. بنابراین، او تحصیل پزشکی را در میان سالی، یعنی در حدود 40 سالگی آغاز کرد. او مطالعهی طب را جدّی گرفت و روز و شب خود را صرف آن کرد. گویند که از شدّت علم دوستی،کتاب خود را به دیوار تکیه میداد و میخواند تا اگر در حین مطالعه به خواب رفت، کتاب از دستش بیفتد و او بیدار شود و مطالعه را از سر بگیرد.
رازی پس از مدّتی در شهر ری به عنوان طبیب مشهور شد و ریاست بیمارستان ری را بر عهده گرفت. سپس به بغداد رفت و در آن جا نیز به مقام ریاست بیمارستان بغداد رسید. امّا پس از مدّتی، به علّت بیماری چشم از بغداد به ری بازگشت و حلقه درسش را در آن جا تشکیل داد. رازی که در این هنگام مردی سالخورده بود، در مرکز این حلقه مینشست و چندین ردیف از شاگردان به دورش حلقه میزدند. آنگاه اگر کسی پرسشی داشت، ابتدا آن را از دانشجویان صف نخست میپرسید؛ چنان چه آنان قادر به پاسخ نبودند، دانشجویان صف دوم به آن پاسخ میدادند و در نهایت اگر هیچ کس پاسخ پرسش را نمیدانست، خود رازی به آن پاسخ میگفت. در شرح حال او بر مهربانی و احوالپرسی او از بیمارانش تأکید شده است. سرانجام پس از سالها تلاش، چشمان رازی آب آورد و ضعیف شد.
گویا در اواخر عمر،زمانی که از او میخواهند تا خود به مداوای چشمانش بپردازد، پاسخ میدهد: «این کار را نخواهم کرد؛ زیرا دنیا را آن قدر دیده ام که دیگر از آن خسته شدهام.»
بعضی مورّخان دیگر نیز نقل کردهاند که یکی از شاگردانش از طبرستان برای معالجهی او به ری آمد، امّا رازی به او گفت: «شاید عمر من به پایان رسیده و مرگ من نزدیک باشد. از این رو، دیگر جایز نیست که خود را برای باز یافتن بینایی دچار گرفتاری کنم.» رازی در سال 313 هـ .ق در ری درگذشت.
مهمترین عقیدهی رازی را میتوان تکیهی او بر عقل و توانایی آن و هم چنین انکار پیامبران دانست. البتّه هیچ کدام از آثار اصلی فلسفی رازی که چنین اعتقاداتی را در آن بیان کرده باشد، به دست ما نرسیده است. امّا از لابهلای کتابهای دیگر که در پاسخ به افکار رازی نوشته شدهاند، میتوان عقاید او را فهمید. از نظر رازی، خداوند عقل را به انسان هدیه داده و عقل بزرگترین نعمت الهی است با روشنایی عقل میتوان تمام آن چه را برای سعادت لازم است، فهمید و تمام مسائل مبهم را گشود. اکنون که عقل دارای چنین مقام بلندی است و به صورتی یکسان و برابر میان تمام افراد بشر توزیع شده است، دیگر بشر احتیاجی به پیامبران و راهنمایی آنان ندارد. رازی اصولاً نقش پیامبران را به عنوان واسطهی میان انسان و خدا انکار میکند و معتقد است تعصّب و علاقهی پیروان هر کدام از ادیان به دین خود، مانند علاقهی هر فرد به نژاد و قوم و زبانش است و این تعصّبها در طول تاریخ، نتیجهای جز جنگهای پی در پی به بار نیاورده است.
یکی دیگر از اعتقادات رازی، عقیده به تناسخ است. بر طبق نظریهی تناسخ، اگر در طول زندگی بشر، عقل بتواند روح را از خواب غفلت بیدار کند، روح پس از مرگ رستگار میشود و نجات مییابد. امّا اگر آدمی نتواند به کمک عقل و فلسفه، روحش را بیدار کند. روح پس از مرگ به جسمی دیگر میرود و دوباره زندگی خود را در این جهان تکرار میکند؛ تا آن جا که سرانجام روزی به کمک عقل آزاد و رستگار شود. عقیدهی تناسخ رازی که صرفاً عقل و فلسفه را برای رستگاری انسان کافی میداند، مخالف تعالیم اسلام در مورد جهان پس از مرگ و لزوم وحی و نبوّت است. رازی در تمام کتابهای خود، خداوند را پذیرفته است و به او اعتقاد دارد. بعضی از محقّقان بر این عقیدهاند که دشمنان رازی به خاطر بدنام کردن او، چنین عقاید و کتابهایی را نوشته و به نام رازی منتشر کردهاند.
از آن جا که عقاید رازی مخالف با اصول اعتقاد اسلامی است. تقریباً تمام دانشمندان اسلامی به مخالفت با او پرداختهاند. به عنوان نمونه، اسماعیلیان (یکی از فرقههای مذهب شیعه) در نکوهش عقاید رازی کتابهای بسیاری نوشتهاند و ناصر خسرو، یکی از دانشمندان اسماعیلی، ایرادهایی از عقاید او گرفته است. ابوریحان بیرونی نیز در مخالفت با رازی، با دیگران هم آواز بوده است. بیرونی اعتراف کرده که در جوانی علاقهی فراوانی به آثار رازی داشته و تمام آنها را مطالعه کرده؛ امّا بعدها از بیانات کفرآمیز رازی روی برگردانده است. یکی از مهمترین خدماتهای بیرونی به رازی، فهرستی است که او از صد و هشتاد و چهار کتاب رازی در زمان خود تهیّه کرد. به دلیل وجود این فهرست است که ما امروزه از کارهای رازی و تعداد آنها باخبریم.
یکی دیگراز فیلسوفان همعصر رازی به نام ابن راوندی (در گذشته به سال 297 هـ .ق) نیز عقایدی شبیه او داشت. به نظر او نیز عقل و دین مخالف هماند و نیازی به وجود پیامبران و وحی نیست.
با آن که رازی بارها به بدبینی متّهم شد، در زندگی شخصی خود بسیار متعادل و میانه رو بود. او با هر گونه ریاضت و زهد مخالفت میکرد و خداوند را از کسانی که خود را به رنج و عذاب میاندازند، بیزار میدانست. او به صراحت شیوهی هندیان و راهبان مسیحی را در ترک دنیا و سختی دادن به تن، نکوهش کرده و کارهای آن دسته از مسلمانان را که از بام تا شام در مسجد به ذکر و عبادت میپردازند و به جای کوشش در راه زندگی، به غذای اندک و پوشش زمخت بسنده میکنند، زشت دانسته است. از نظر رازی، لذّتهای فکری و عقلی، هدف اصلی زندگی است و آدمی باید عمر خود را در راه خرد و دانایی و سپس عمل به دانش خودسپری کند.
بعضی از محقّقان، ریشهی عقاید رازی را در اعتقادات صائبیان حرّان دانستهاند و بعضی دیگر عقاید فیلسوفان یونان باستان همچون افلاطون و سقراط را سرچشمهی سخنان رازی میدانند.
به هر تقدیر، وجود رازی در تاریخ تفکّر اسلامی، گواه بر چند چیز است. یکی آن که در جامعه اسلامی آن روز، عقاید مخالف تا حدودی پذیرفته میشد و کسی مانند رازی که منکر لزوم نبوّت بود، حتّی میتوانست به ریاست بیمارستان بغداد نیز برسد.
دوم آن که برخلاف جریان اصلی فلسفهی اسلامی که آراء خود را از ارسطو و نوشتههای غیراصیلی که به او نسبت داده شده است میگرفت، گروه اندکی از متفکّران نیز به دنبال راه جدیدی در فلسفه بودند و به دیگر فیلسوفان یونان چون سقراط و افلاطون هم توجّه داشتند.
منبع مقاله :
شیخ رضایی، حسین، (1390)، داستان فکری ایرانی-4: دوران طلایی ، تهران: نشر افق، چاپ سوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}