بررسی تأثیر زبان عربی بر نظام واجی زبان فارسی و گونههای آن
در این مقاله، بر آنیم تا تأثیرات احتمالی عربی را بر نظام واجی فارسی نو و گونههای محلی آن بررسی نماییم. یکی از ملاکهای مهم ما برای انواع وامگیری واجی از عربی، طبقهبندی سهگانهی مترس (2007) بوده است.
نویسنده: مهرداد نغزگوی کهن
چکیده
در این مقاله، بر آنیم تا تأثیرات احتمالی عربی را بر نظام واجی فارسی نو و گونههای محلی آن بررسی نماییم. یکی از ملاکهای مهم ما برای انواع وامگیری واجی از عربی، طبقهبندی سهگانهی مترس (2007) بوده است. شواهد نشان میدهد که از این انواع سهگانهی وامگیری واجی، تنها یک نوع (آن هم به طور مشکوک)، در فارسی تأثیرگذار بوده است. درواقع بررسی دقیق سیر تحول نظام واجی فارسی نو که در این مقاله صورت گرفته است، مبین فاصله گرفتن نظام واجی این زبان از نظام واجی عربی فصیح در گذر زمان است. به عبارت دیگر، عربی به عنوان قشر زِبَرین تأثیری اساسی بر نظام واجی فارسی نو نداشته است. در مورد گونههای محلی زبان فارسی، وضعیت چنین نبوده است. زبان عربی در مناطق مرزی (مثل خوزستان) نه در مقام قشر زبرین، بلکه به عنوان قشر همتراز تأثیراتی بر نظام واجی بعضی گونههای فارسی داشته است. علاوه بر این، همگام با مهاجرات اقوام عربی زبان به مناطق مختلف (در قرون اولیهی هجری)، زبان عربی نتوانسته است جایگاه خود را در میان این اقوام حفظ کند و با تلفیق اقوام عرب در جوامع ایرانی، زبان عربی فراموش شده و به عنوان قشر زیرین از آن تنها نشانههای کم اهمیتی در بعضی از گونههای فارسی چون شهرضائی، بعضی از لهجههای فارسی خراسان و جز آن، بر جای مانده است.مقدمه
یکی از دلایل تغییر در زبان، تماس زبانی است. در تماس زبانی، دو یا چند زبان در مجاورت هم قرار میگیرند و بر هم تأثیر میگذارند. بر اثر این تأثیر است که وامگیری و در نتیجه تغییر زبانی صورت میپذیرد. بعضی از زبانشناسان وامگیری زبانی را به دو نوع کلی جوهری و انگارهای تقسیم کردهاند (سیکل 2007). در وامگیری جوهری، خود عنصر زبانی به صورت کلی یا با تغییراتی وام گرفته میشود، مانند وارد شدن یک کلمه با تلفظ و معنای اولیه به زبان دیگر. در وامگیری انگارهای، انگاره یا قاعدهای انتزاعی وام گرفته میشود، مثل وامگیری انگارههای جمع مکسر از عربی و جمع بستن کلمات فارسی با آن (مانند بنادر؛ بندر کلمهای فارسی است.) در تقسیمبندی دیگری از وامگیری، میتوانیم وامگیریهای واژگانی، معنایی، صرفی، نحوی و جز آن را برشماریم. این دو تقسیمبندی از وامگیری کاملاً از هم متمایز نیستند و مثلاً وامگیریهای واژگانی بیشتر وامگیری جوهری هستند، در صورتی که وامگیریهای صرفی و نحوی میتوانند از نوع وامگیری انگارهای باشند. از بین نوع دوم تقسیمبندی وامگیریها، وامگیری واژگانی بیش از انواع دیگر و با سرعت بیشتری اتفاق میافتد و برای سخنگویان نیز بسیار ملموستر هستند. یهودیان در هر کجای ایران که ساکن میشدند، زبان ناحیهی مورد نظر را اتخاذ مینمودند و با توجه به کاربردهای اولیه لهجههای آرامی و نیز زبان دینی خود (عبری)، عناصری را از این زبانهای سامی به زبان مورد استفاده خود میافزودند. به دلیل وضعیت جغرافیایی ایران و وجود اقوام مختلف با زبانهای مختلف در این کشور، مطالعهی تماس زبانی و وامگیری مطالعات زبانی از موضوعهای جذابی است که توجه محققان ایرانی و غیر ایرانی را به خود جلب کرده است و این محققان مطالعات فراوانی را در این زمینهها انجام دادهاند. قسمت بزرگی از این مطالعات مربوط به تأثیر زبان عربی بر زبان فارسی است. بیشتر تحقیقات اخیر نیز در مورد فارسی نوشتاری و معیار بوده است و معمولاً (به جز موارد معدود) به گونههای مختلف فارسی و تأثیر زبان عربی بر آنها توجه چندانی نشده است. در این مقاله، برآنیم تا به طور جامعتری تماس زبان فارسی نو و گونههای آن را با عربی بررسی نماییم و از این رهگذر به طور نظاممند تأثیرات این زبان را بر فارسی و گونههای آن بازنماییم. منظور ما از فارسی نو، همان فارسی دورهی اسلامی است. به دلایل مختلف (مخصوصاً دلایل واجی)، فارسی نو به دو مرحلهی متمایز فارسی دری/ متقدم و فارسی معیار امروزی تقسیم میشود. منظور از فارسی دری، فارسی نوشتاری در متون مکتوب از آغاز تا تقریباً قرن هفتم هجری است. همانطور که میدانیم، با فروپاشی ساسانیان و ورود اسلام به ایران، زبان عربی که هم زبان فاتحان و هم زبان دینی مسلمانان است، وارد ایران شد. به دلیل اهمیت عربی، از قرن چهارم هجری متون عمدهی فارسی به خط عربی (البته، با جرح و تعدیلهایی در این خط) به نگارش درآمد. زبان عربی از جمله زبانهای سامی است که بیشترین سخنگو را دارد. این زبان دارای گونههای متنوعی است که مهمترین آنها عربی کلاسیک یا فصیح نامیده میشود. زبان عربی فصیح از جملهی محافظهکارترین زبانهای جهان است. بعد از ورود اسلام به ایران، تنها این عربی فصیح بود که مورد توجه اقشار بالای جامعه و دینداران قرار گرفت، و عربیدانی مختص این قشر برتر و اقلیت جامعه بود و مردم معمولاً به آن تسلط نداشتند. تا آنجا که اطلاع داریم، عربی گفتاری هیچ گاه مورد استفادهی جدی ایرانیان و سطح عوام قرار نگرفته است (طبیبزاده 1384). طی گذر زمان، عناصر زبانی مختلف از این گونهی معیار عربی وارد زبان فارسی ادبی شده و سپس از آنجا بعضی از این عناصر با شدت کمتری وارد زبان گفتاری فارسی شده است. اثر عربی در واژگان زبان فارسی بیش از سطوح دیگر زبانی قابل مشاهده است. البته، عربی به لحاظ صرفی نیز فارسی را تحت تأثیر خود قرار داده است. استفاده از قالبهای عربی یا همان جمع مکسر در زبان فارسی از جملهی تأثیرات صرفی عربی بر فارسی محسوب میشود. در سطح نحوی، تأثیر عربی بر فارسی بسیار ناچیز بوده است. در بسیاری از وامگیریهای واژگانی، معنایی و صرفی در کلمات قرضی از عربی تغییراتی صورت گرفته است، یعنی شکل، معنا و صرف کلمات قرضی با زبان مبدأ تفاوت دارد و وامگیری، رونوشتبرداری صد در صد نیست (برای نمونههای فراوانی از تغییرات معنایی، تلفظی و به خصوص صرفی کلمات عربی در زبان فارسی رک. نغزگوی کهن، 1387ج).البته، این تنها عربی فصیح نبود که بر فارسی دری یا معیار تأثیر گذاشت؛ در مناطق مرزی (مثلاً خوزستان) نیز عامهی مردم با جوامع و اقوام عربی زبان در تماس روزمره بودهاند و علاوه بر این، افراد دوزبانه در این نواحی کم نیستند. تبادلات زبانی میان این مرزنشینان با عربیزبانان منجر به ورود عناصر فارسی/ ایرانی به عربی گفتاری این نواحی و نیز وارد شدن عناصر عربی به زبانهای ایرانی و گونههای فارسی شده است. در این مقاله، تنها به عناصر واجی/ آوایی که وارد گونههای فارسی شدهاند توجه میکنیم و در مورد عناصر فارسی در عربی صحبتی نمینماییم (برای مطالعهی تأثیر فارسی در عربی این مناطق رک. مترس و شبیبی، 2007).
علاوه بر ارتباط فارسیزبانان مناطق مرزی با عربیزبانان، ما از مهاجرت اقوام عرب در قرون اولیهی هجری به بسیاری از مناطق ایران اطلاع داریم. این مهاجرتها به مناطقی مانند آذربایجان، خراسان، اصفهان، قم، سیستان، قزوین، زنجان و جز آن رخ داده است. (برای اسناد تاریخی این مهاجرتها و شدت آنها در مناطق مختلف رک. آذرنوش 1385: 15-35). نکتهی جالب توجه این است که در اکثریت قریب به اتفاق موارد، مهاجران عربی زبان بعد از مدتی در جامعهی ایرانی حل شده و زبان خود را از یاد بردهاند و تنها رسوباتی از زبان اولیهی آنها در گفتار ایشان برجای مانده است.
در ادامهی این مقاله، ضمن توصیف وضعیتهای محتمل در تماس زبانها با یکدیگر و تأثیر عوامل اجتماعی در تبادلات زبانی، روشهای شناسایی عناصر وامگیری شده در زبانها را شرح میدهیم. از آن جا که تمرکز این مقاله بر وامگیری واجی است، با ملاک قرار دادن طبقهبندی سهگانهی مترس (2007) تلاش میکنیم جایگاه زبان فارسی و گونههای آن را با توجه به وامگیریهای قابل مشاهده از زبان عربی تعیین کنیم. در قسمت دوم این مقاله، به علت نبود شواهد کافی از گونههای زبان فارسی، تنها به سیر تحول نظام واجی فارسی دری و چگونگی تبدیل آن به فارسی معیار امروز میپردازیم. در این راستا، فهرست واجی فارسی دری را به دست میدهیم و با توجه به وضعیت واجها در فارسی معیار امروز، تغییرات صورت گرفته در نظام واجی دری را تک تک بررسی میکنیم و اثر عربی در ایجاد هریک از این تغییرها را مورد توجه قرار میدهیم. این توصیفات به ما کمک میکند که در نهایت دریابیم که آیا نظام واجی زبان فارسی در گذر زمان به علت تماس زبانی به عربی نزدیکتر شده یا اینکه از آن فاصله گرفته است. فاصله گرفتن زبان فارسی از عربی میتواند به این معنا باشد که عواملی جز تماس زبانی در تغییر نظام واجی فارسی نو نقش داشته است.
1. قشر زبرین، قشر زیرین و قشر همتراز
زبانی که از آن عنصری وارد زبان دیگر میشود، زبان وامدهنده و زبانی که عنصر یا انگارهای را به وام میگیرد، زبان پذیرا نام دارد. زبان وامدهنده معمولاً از شأن اجتماعی بالاتری نسبت به زبان پذیرا برخوردار است. همین امر باعث وامگیری یک سویه میشود. برای تأکید بر یک سویگی وامگیری، زبان وامدهندهای را که در چنین وضعیتی قرار دارد، قشر زبرین مینامند. اگر میزان وامگیری زبان پذیرا به شدت افزایش یابد، ممکن است به تدریج زبان وامدهنده (در این جا قشر زبرین) جای زبان پذیرا را بگیرد. آنچه از زبان پذیرا در زبان جدید سخنگویان برجای میماند، قشر زیرین نامیده میشود. نشانههای زبانی قشر زیرین میتواند در صرف، نحو، نظام واجی، معنا و واژگان زبان غالب وجود داشته باشد. شکلگیری قشر زیرین معمولاً با مهاجرتها صورت میگیرد. ممکن است در منطقهای که هدف نهایی مهاجرت است، زبان دیگری جز زبان مهاجران رواج داشته باشد. اگر زبان مهاجران یا زبان مردم منطقهی جدید دارای شأن و کارکرد اجتماعی یکسانی نباشد، یکی از دو زبان (زبان مهاجران یا زبان مردم منطقه) به صورت زبان وامدهنده (در اینجا قشر زبرین) در میآید و عناصر زبانی وارد زبان پذیرا میشود. با ادامهی این وضعیت، زبان پذیرا معمولاً حذف میشود و تنها رسوباتی از آن به صورت قشر زیرین در زبان مردم باقی میماند. متخصصان زبانهای ایرانی تاکنون توانستهاند با روشهایی وجود قشر زیرین را در بعضی از مناطق که در آنها زبانهای ایرانی رواج دارد ثابت کنند. در بیشتر این موارد، زبان بومیان یک منطقه به صورت قشر زیرین درآمده است. علت این امر میتواند مهاجرت گسترده و تعداد پرشمار مهاجران باشد. در زیر، به دو مورد قشرهای زیرین در زبانهای ایرانی شرقی پشتو و آسی اشاره میکنیم:1- قشر ماقبل هندی یا دراویدی در زبان پشتو. وجود آواهای برگشته در زبان پشتو به قشر زیرین یا زبان اولیهای نسبت داده شده که در ناحیهی پشتو زبان قبل از حاکم شدن این زبان رواج داشته است. ارانسکی (1378: 31) در این زمینه مینویسد:
«یک سری واجهای برگشته (1) t,ɖ,ŋ, ɽ وجود دارد که در ایرانی باستان نیست و اکثریت زبانهای ایرانی نیز فاقد آنها هستند. (2) پیدایش این آواها در پشتو ما را به این فرض میرساند که یک قشر زیرین هندی (یا بهتر بگوییم ماقبل هندی» [=دراویدی] «نقش مؤثری در تاریخ این زبان داشته است.»
2- قشر زیرین در زبان آسی. در زبان آسی دستهای همخوان انسدادی چاکنایی دیده میشود که در دیگر زبانهای ایرانی دیده نشده است. حضور این نوع از همخوانها به قشر زیرین (زبان اولیهی) این منطقه نسبت داده شده است. (ارانسکی، 1378: 31).
همانطور که گفتیم، در موارد فوق زبان مهاجران زبان بومیان را تحت تأثیر خود قرار داده است. علاوه بر این وضعیت، در زبانهای ایرانی مواردی را سراغ داریم که در آنها این زبان مهاجران بوده که کم کم از بین رفته و تنها رسوباتی از آن در زبان مردم مناطق برجای مانده است. دلیل از بین رفتن زبان مهاجران میتواند شأن و منزلت کمتر و کارکردهای اجتماعی محدودتر آنها باشد. در این راستا، میتوان به وجود قشر زیرین سامی (عربی و عبری) در زبانهای ایرانی اشاره کرد. در این قسمت تنها مثالی از قشر زیرین عبری به دست میدهیم و صحبت از قشر زیرین عربی را به طور مفصلتر به ادامهی مقاله موکول میکنیم.
یهودیان در هر کجای ایران که ساکن میشدند، زبان ناحیهی مورد نظر را اتخاذ مینمودند و با توجه به کاربردهای اولیه لهجههای آرامی و نیز زبان دینی خود (عبری)، عناصری را از این زبانهای سامی به زبان مورد استفاده خود میافزودند. (3) در بعضی از گویشهای ایرانی- یهودی میتوانیم تأثیر آرامی/ عبری را به عنوان قشر زیرین مشاهده کنیم، مثلاً در همدانی- یهودی، آوای حلقی سایشی ħ در بعضی کلمات مثل کلمات «اسحاق»، «فردا» و «میشکنم» مشاهده شده است (استیلو 2003):
Esħâq
Scbâħ
ħamerâ
دو کلمهی اول آرامی/ عبریاند و کلمهی سوم ریشهی ایرانی دارد. آوای حلقی به کار رفته در این سه کلمه مطمئناً ناشی از قشر زیرین آرامی- عبری است.
در به وجود آمدن قشر زبرین و قشر زیرین عدم تقارنی در تماس زبانی قابل مشاهده است. در موارد فوق، یک زبان نقش وامدهنده و زبان دیگر نقش زبان پذیرا را ایفا میکند، ولی با توجه به شواهد موجود، همیشه تقسیمبندی زبانهای در حال تماس به زبانهای وامدهنده و پذیرا خالی از اشکال نیست. گاهی دو زبان در عین حال میتوانند زبان وامدهنده و زبان پذیرا محسوب شوند. دلیل این تبادلات دوجانبه را میتوان داشتن مرتبه و شأن اجتماعی تقریباً یکسان دو زبان دانست. زبانهایی را که در این وضعیت قرار دارند، قشرهای همتراز مینامند. در برهههایی از تاریخ، در سطح عوام، دو زبان ترکی و فارسی را میتوان به عنوان قشرهای تقریباً هم تراز تلقی کرد. زبان ترکی (با گونههای مختلف آن) هم تحت تأثیر زبان فارسی قرار داشته است و هم تعداد معتنابهی از عناصر واژگانی آن وارد فارسی شده است. البته در حال حاضر باید فارسی را در مقابل لهجههای مختلف ترکی در ایران به عنوان قشر زبرین تلقی کرد، زیرا در عمل بیشتر عناصر زبانی از فارسی وارد ترکی میشود. به عبارت دیگر در طول زمان، همگام با تغییرات اجتماعی، نقش یک زبان به عنوان قشر زبرین، زیرین یا قشر همتراز میتواند تغییر یابد (برای مثالهای دیگری از وامگیریهای واژگانی هندو ایرانی از قشرهای همتراز یا قشر برتر (رک. لوبدسکی، 2001) (4).
2.چگونگی شناسایی عناصر قرضی
از میان سه قشر زبرین، زیرین و همتراز، قشر زبرین توانایی تأثیرگذاری بسیار بیشتری بر زبان پذیرا دارد و شناسایی مواد زبانی وارد شده از قشر زبرین به زبان پذیرا بسیار آسانتر از شناسایی موارد مربوط به قشر همتراز یا قشر زیرین است. برای شناسایی مواردی که به خصوص مربوط به قشر زیرین میشوند نیاز به اطلاعات وسیع گویش شناختی و تاریخی داریم. با این حال، زبانشناسان روششناسی خاصی را برای شناسایی موارد وام گرفته شده چه از قشر زیرین، چه از قشرهای همتراز و برتر به دست دادهاند. در این راستا، میتوان به آثار کویپر (1991و 1995). بیکز (1996)، و شریجور (1997) اشاره کرد. روششناسی این نویسندگان به خصوص در مورد وامگیری واژگانی بسیار راهگشا میباشد؛ البته میتوان از این روششناسی در مورد وامگیریهای واجی/ آوایی نیز استفاده کرد. همانطور که این محققان اظهار نمودهاند، یک کلمه را زمانی میتوان قرضی فرض کرد که دارای بعضی از خصوصیات زیر باشد:1- توزیع جغرافیایی محدود
2- بیقاعدگی واجی یا واژ- واجی
3- نظام واجی غیر معمول
4- واژهسازی غیرمعمول
5- معنی خاص، یعنی واژهای متعلق به یک طبقهی معنایی خاص باشد که به خصوص در معرض وامگیری است. (رک.لوبدسکی، 2001).
در این مقاله، ما ضمن پیروی از روششناسی فوق و استفاده از اطلاعات تاریخی، کلمات قرضی و به تبع آن، عناصر آوایی/ واجی قرضی را شناسایی خواهیم کرد.
3.انواع وامگیری واجی/ آوایی
وامگیری آوایی/ واجی نسبت به وامگیری واژگانی، صرفی یا نحوی سختتر و با سرعت بسیار پایینتری صورت میپذیرد. سرعت وامگیری تمامی اجزای نظام آوایی/ واجی نیز مانند هم نیست. تغییرات مربوط به تماس زبانی بیشتر بر همخوانها تأثیر میگذارد تا واکهها. دلیل این امر آن است که فهرست واجهای همخوانی به طور کلی بیشتر از واجهای واکهای است و بنابراین، احتمال عدم همپوشی نظامهای همخوانی دو زبان بیشتر است. از این رو، در این حوزه فشار بیشتری برای تطبیق نظام همخوانی وارد میگردد. البته، گفتهی اخیر بدان معنا نیست که تغییر در نظام واجی حتماً با همخوانها شروع میشود؛ درواقع، مثلاً اگر فهرست واجی همخوانها در دو زبان یکی باشد، تغییر بیشتر در واکهها امری محال نیست (رک. مترس، 2007: 37).مترس (2007: 37) براساس مطالعهی وامگیری واجی در 27 زبان، سه نوع وامگیری واجی را از هم متمایز میسازد:
1- انضمام واجها از زبان مجاور در کلمات قرضی (واج قرضی در کلمات قرضی).
2- تطبیق تولیدی واج براساس مدل زبان مجاور (تغییر تلفظ واجهای بومی).
3- انضمام واج وام گرفته شده در نظام واجی کلمات بومی. در این وضعیت، واج یا واجهای قرضی جایگزین واجهای بومی میشود. البته، این جایگزینی ممکن است در بعضی از کلمات صورت بگیرد و در کل نظام زبانی نباشد.
تقریباً مورد (1) بالا در تمامی زبانهای مورد بررسی مترس مشاهده میشود؛ یعنی کلمات قرضی به همراه حداقل بعضی از واجهای اصلیشان در زبان پذیرا به کار میروند. در این زبانها، تغییرات از نوع اول و نیز اکثر تغییرات مربوط به نوع سوم موجب اضافه شدن واج به فهرست واجی زبان پذیرا شده است. به عبارت دیگر، تماس زبانی منجر به غنیتر شدن نظام واجی به لحاظ تعداد شده است.
با توجه به ملاحظات فوق و انواع وامگیری واجی که مترس مطرح میکند، در ادامهی مقاله میکوشیم تا بفهمیم تأثیر زبان عربی بر زبان فارسی و گونههای آن در زمرهی کدام یک از انواع سهگانهی فوق است. اگر تماس زبانی با عربی بر نظام واجی زبان فارسی و گونههای آن، اثر شدید گذاشته باشد، باید (مانند زبانهای مورد بررسی مترس) بر تعداد واجهای این زبان افزوده شده باشد (که البته جز یک مورد چنین اتفاقی در فارسی معیار رخ نداده است؛ برای اضافه شدن همخوان انسدادی ملازی بیواک q «ق» به فارسی دری و سپس از بین رفتن آن در فارسی معیار رک. 4-2-2-1 همین مقاله).
3-1. واج قرضی در کلمات قرضی
در این نوع وامگیری، تلفظ اولیه و اصیل کلمات قرضی در زبان پذیرا حفظ میشود. این امر میتواند نشانهی ارزش اجتماعی زبان وام دهنده و یا دوزبانه بودن گویشوران باشد. در هر دو صورت، مشخصههای واجی زبان وام دهنده وارد زبان پذیرا میشود. با وارد شدن عناصر قرضی به زبان پذیرا به همان صورت اولیه، بار تمایزگذاری میان دو نظام واجی از دوش سخنگویان برداشته خواهد شد. البته این گرایش در رقابت با احساس وفاداری به زبان گروه است. این دو نیرو، یعنی شأن اجتماعی زبان وامدهنده و حس وفاداری به هویت بومی در تقابل با هم قرار میگیرند. افزایش کفهی ترازو به هر سو، موجب افزایش یا کاهش وامگیری میشود.علیرغم ورود تعداد زیادی از کلمات از زبان عربی به فارسی دری/ معیار، تنها مشکوک به وارد شدن همخوان انسدادی ملازی بیواک/ q/ «ق» با این کلمات هستیم (در مورد همزه رک. 4-2-4). واج/q/ به تدریج با همخوان ملازی سایشی واکدار / Ӄ/ «غ» فارسی دری ادغام شده و همخوان انسدادی ملازی واکدار /G/ فارسی معیار امروز را ساخته است. (برای توضیحات بیشتر رک.به 4-2-2-1). با این حال، وجود واج قرضی در کلمات قرضی را در بعضی از زبانهای ایرانی مناطق مرزی میتوانیم مشاهده کنیم. مثلاً در استان خوزستان میتوان اثر عربی را در زبان مردمی که گونههای مختلف زبانهای فارسی را تکلم میکنند، مشاهده کرد. در این مناطق، عربی را به عنوان قشر همتراز و نه زبرین در نظر میگیریم؛ زیرا همانطور که عربی بر زبانهای ایرانی تأثیر گذاشته است، به همان میزان و حتی بسیار بیشتر، فارسی نیز بر زبان عربی مناطق مورد بحث تأثیرگذار بوده است (برای مطالعهی تأثیرات فارسی بر عربی خوزستان رک. مترس و شبیبی، 2007). این تأثیرات در بعضی از موارد بر اثر دوزبانگی و تماس شدید زبانی بوده است. ورود واجهای حلقی به گونههای فارسی خوزستان از جمله تأثیرات مهم زبان عربی بوده است. (5) مثلاً در زبان شهرهای دزفول، اندیمشک، شوش، اهواز، سوسنگرد، بستان، شادگان، خرمشهر، آبادان، ماهشهر و بهبهان این نوع وامگیری واجی قابل مشاهده است. در اینجا به عنوان نمونه، شواهدی را از گونهی دزفولی فارسی به دست دادهایم. (6) در این شواهد، تمایز همخوان بومی چاکنایی سایشی بیواک h و همخوان قرضی حلقی سایشی بیواک ħ به صورت جفتهای کمینه نمایش داده شده است. لازم به توضیح است که واج ħ در کلمات قرضی به کار رفته است:
|
ħ |
|
h |
«محکم» |
ħel |
«هل» |
hel |
«سگ» |
ħavu |
«هوو» |
havu |
«حال» |
ħāl |
«هال» |
hāl |
«پارس سگ» |
ħaf |
«هفت» |
haf |
«گرمای شدید» |
ħor |
«زیاد؛ اسراف» |
hor |
«گودال؛ یاری» |
lōħ |
«عجله» |
lōh |
«جملهی دروغ، لاف» |
ħet |
«سر» |
het |
«سیاه ، زغال» |
faħm |
«فهم» |
fahm |
همین تمایز را در تلفظ همخوان قرضی انسدادی، حلقی (تلفظ اصیل عربی) در مقابل همخوان بومی انسدادی، چاکنایی (همزه) میتوانیم مشاهده کنیم:
همزه |
£ (در خط با «ع») |
«آن» «لحظه» |
عان «ایراد» nāʕ |
آس «راحت شدن» |
عاس «جان به لب رسیده» ʕâs |
آر «بیار» |
عار «آبرو» ʕâr |
اور «ابر» |
عور «لخت» ūrʕ |
آق «تار عنکبوت» |
عاق «نفرین» ʕâq |
ابا «خودداری» |
عبا «نوعی لباس» abaʕ |
3-2 تطبیق تولیدی واجهای بومی براساس مدل زبان وامدهنده
چنین تطبیقی در زبان فارسی معیار یا فارسی دری قرون اولیهی هجری معمولاً قابل مشاهده نیست. تنها موارد مشکوکی که در این رابطه قابل طرح است، موضوع کلمات معرب است. کلمات معرب کلماتی هستند که از فارسی یا زبانهای دیگر وارد عربی شده و در این زبان با توجه به نظام واجی عربی تغییر تلفظ پیدا کردهاند. بعضی از این کلمات بعد از اینکه وارد عربی شدهاند، ظاهراً دوباره به فارسی راه یافتهاند:چینی، سینی؛ چندل، صندل/ صندلی
کلمات معرب دارایِ اصل فارسی، از بحث این مقاله خارج است؛ زیرا در اینجا عربی زبان پذیرا به حساب میآید. تنها زمانی این تغییرات تلفظی برای ما حائز اهمیت است که این تغییرات در فارسی اتفاق افتاده باشد. بسیاری از کلمات رایج در فارسی که به صورت ضمنی یا صریح (به اشتباه) از آنها به عنوان کلمات معرب یاد شده است، کلماتی هستند که تحت تأثیر فرایند تغییر آوایی تضعیف قرار گرفتهاند. در بسیاری از زبانهای جهان این فرایند تغییر دیده شده است. طی این فرایند، از میزان بست کاسته میشود و تلفظ همخوانی به تلفظ واکهای نزدیکتر میشود. مثلاً در تضعیف، همخوانهای مشدّد از بین میروند، همخوانهای انسدادی تبدیل به سایشی میشوند و یا همخوانهای انسدادی- سایشی به صورت سایشی درمیآیند و جز آن (برای فهرست کاملتری از موارد تضعیف در زبانها، رک. تراسک، 1996: 55-60) مثلاً تغییرات آوایی کلمات زیر را میتوان در زمرهی تضعیف طبقهبندی کرد:
پارس> فارس؛ سپاهان > اصفهان؛ اسپند > اسفند؛ گوسپند > گوسفند؛ پیل > فیل و جز آن
برخلاف فارسی دری/ معیار، در بعضی از گونههای زبان فارسی، واجهای بومی تنها در کلمات قرضی تغییر یافتهاند، ولی این تغییر نیز تنها تطبیق تلفظی / تولیدی است و واجی نیست. به عبارت دیگر، معمولاً جفت کمینهای که موجب تمایز واجهای بومی با واج قرضی بشود، مشاهده نمیشود. این امر را مثلاً میتوان در کاربرد دو آوای حلقی در گونههای فارسی بعضی مناطق استان اصفهان، در شهرهای میمه (لمبتون 1938: 6) و شهرضائی نجف آبادی، سدهی، خوانساری و روستای دهق دید. (7) در بعضی از گویشهای خراسان نیز، مثل مناطق اطراف سبزوار، مشخصاً در منطقه داورزن، مزینان، غنی آباد و کلاته مزینان این آواها کاربرد دارد. (8) به عنوان نمونهای از این دسته از گونههای فارسی، مثالهایی از گونهی شهرضائی را در جدول زیر آوردهایم. در این مثالها، وجود آواهای حلقی در بعضی از کلمات رایج مشاهده میشود:
فارسی معیار |
شهرضائی |
فارسی معیار |
شهرضائی |
بعد |
baʕd |
محمد |
Maħamad |
عروس |
ʕarus |
مزاحمت |
Mozâħemat |
مسعود |
masʕud |
صبح |
Sâħ |
معلوم |
maʕlum |
محمود |
Maħmud |
سعید |
saʕid |
محرم |
Moħaram |
عید |
ʕajd |
حیف |
ħayf |
اول |
ʕaval |
|
مناطقی که در بالا از آنها یاد کردیم، مانند شهرضائی، مناطقی غیرمرزی هستند و فاصلهی آنها با مناطق عربی زبان بسیار زیاد است. همین امر سبب میشود که در مورد منشأ آواهای حلقی در این مناطق حدسهایی بزنیم. یکی از احتمالاتی که در این زمینه مطرح میشود، وجود قشر زیرین عربی است. به عبارتی، ممکن است زبان اولیهی مردم بعضی از این مناطق، عربی بوده باشد و بر اثر تماس شدید با اقوام فارسی زبان، عربی زبانان کم کم زبان خود را فراموش کرده و در زبان جدید آنها تنها رسوباتی از زبان عربی اولیه بر جای مانده باشد. همانطور که قبلاً گفتیم، این احتمال با گزارشهای تاریخی از مهاجرتهای اولیهی اقوام عرب به مناطق مختلف ایران تأیید میشود. گزارشهای تاریخی حاکی از مهاجرت این اقوام به استان اصفهان، آذربایجان، خراسان و جز آن است (برای فهرست مفصلی از این مهاجرتها که در منابع تاریخی ذکر شده است، رک. آذرنوش، 1385: 15-35).
3-2-1. موارد خاص
در بعضی از لهجهها چون میمهای، در موارد نادر، همخوان ʕ به جای G (ق) و ħ/h (ح) در کلمات غیر بومی یا نیمه بومی (مثل «خوشحال») به کار رفته است. (لمبتون 1938: 6):«خوشحال» xošʕâl
«قوت» ʕovat
3-3 جایگزین شدن واج بومی با واج قرضی
موردی از این نوع وامگیری در زبان فارسی معیار یافت نشد؛ تنها در بعضی از گونههای فارسی (به صورت بسیار محدود) جایگزین شدن واج بومی با واج عربی را میتوانیم مشاهده کنیم. البته، این جایگزینی تنها در دو یا چند کلمه رخ داده و واج بومی به هیچ وجه حذف نشده است. مثلاً در همان لهجهی شهرضائی، همخوان حلقی ħ در دو کلمهی بومی «لهجه laħje و «هلو» ħuli نیز به کار رفته است.4. سیر تحول نظام واجی فارسی نو
گرچه ضمن مباحثی که تاکنون مطرح کردیم، از مسائل تاریخی و در زمانی، مانند طرز شناسایی وامگیریها و قشر زیرین و جز آن صحبت کردیم، ولی قسمت اعظم توصیفات ما به خصوص در مورد گونههای فارسی تا اینجا جنبهی همزمانی داشته است. از آنجا که زبان عربی قرنهاست با زبان فارسی در ارتباط است، نگاهی در زمانی به سیر تحول نظام واجی فارسی و مقایسهی آن با نظام واجی محافظه کار عربی فصیح میتواند برای هدف ما راهگشا باشد و به ما نشان دهد که آیا زبان فارسی نو طی گذر زمان به عربی فصیح نزدیکتر شده یا اینکه از آن فاصله گرفته است. متأسفانه، این نگاه در زمانی به گونههای محلی فارسی تقریباً ناممکن است، زیرا این گونهها یا سنت نوشتاری نداشتهاند و یا اینکه این سنت به طور مستمر تا زمان حال ادامه نیافته است. بنابراین، مجبوریم تنها به بررسی نظام واجی زبان فارسی دری قرون اولیهی هجری و تبدیل آن به نظام واجی فارسی معیار امروز بپردازیم. نظام پیشنهادی برای فارسی دری دارای هشت واکهی ساده است، ولی تعداد آنها در فارسی معیار امروز به شش واکه تقلیل یافته است. همانطور که در تحلیل مترس (2007) دیدیم، تماس زبانی معمولاً باعث افزایش فهرست واجها میشود، ولی در اینجا با کاهش اعضای فهرست واجی مواجه هستیم.4-1. نظام واکهای فارسی نو
همانطور که قبلاً گفتیم، نظام واکهای فارسی نو در طی تقریباً چهارده قرن، نظامی یکدست نبوده است و حداقل دو مرحلهی فارسی دری و فارسی معیار را میتوان در این دوره از هم متمایز ساخت. به علت تفاوت شدید این دو مرحله، در توصیف نظام واکهای فارسی نو، این دو را در دو زیر بخش جداگانه مورد بررسی قرار میدهیم.4-1-1 نظام واکهای فارسی دری/ مشترک
نظام واکهای فارسی دری ادامهی فارسی میانه (پهلوی) است. با توجه به شواهد در زمانی و همزمانی، صادقی (1357: 131) شکل نظام واکههای ساده فارسی دری را به صورت زیر میداند (نیز رک. پیسویچ 1985: 72، و قس. هوبشمان 1895: 118، هرن، 1901- 1898: 19):این نظام، تقریباً مانند نظام واکهای عربی است (9) و تنها یای مجهول /ē/ و واو مجهول / ō/ است که موجب تمایز این دو نظام از هم میشود (10) (صادقی، 1357: 129-130). در این راستا، تنها به قول خواجه نصیرالدین در معیارالاشعار (ص169-170) اکتفا میکنیم که در آن صریحاً به دو واکهی مزبور اشاره کرده است:
«... و در زبان پارسی... دو حرف مصوت ممدود، که یکی از آن حرفی است که میان ضمّت و فتحت باشد چنان که در لفظ «شور» افتد که به تازی «مالح» باشد و دیگر حرفی که در لفظ «شیر» افتد که به تازی «اسد» باشد و این حروف را در تازی به کار دارند و آن را امالت خوانند اما از اصل لغت نشمرند...»
یقیناً دو واکهی / مصوت مورد نظر خواجه نصیرالدین /ō/ و /ē/ است (پهلوی: «شور» šōr ؛ «شیر» šēr). در این نظام واکههای کوتاهi , u و a کاملاً با زبان عربی مطابقت داشته است؛ به عبارت دیگر، i همان کسره، u ضمه و a فتحه بوده است. علاوه بر این، در این نظام کمیّت واکهها تمایزدهنده است. در اینجا لازم است که یادآوری کنیم «در زبانهایی که میان واکههای بلند و کوتاه تمایز وجود دارد، واکههای بلند معمولاً سختتر از واکههای کوتاه هستند. به علاوه، واکههای سخت افراشته معمولاً قدری بستهتر از واکههای متناظر نرم هستند و همهی واکههای سخت گرایش به این دارند که محیطیتر از واکههای نرم باشند (یعنی پیشینتر در مورد واکههای پیشین و پسینتر در مورد واکههای پسین)» (هاک 1986: 143).
همانطور که میدانیم بعدها u و i فارسی نو متقدم تغییر یافته و به ترتیب تبدیل به o و e شده است؛ به عبارت دیگر، تلفظ فارسی از نظر واکههای کوتاه از عربی فاصله گرفته است. ابدال دیگر تبدیل واکهی ā به â فارسی امروز بوده است. (صادقی، 1357: 129). علاوه بر این ابدالها، میتوان ادغامهای زیر را نیز در این نظام واکهای مشاهده کرد (11) (نغزگوی کهن 1383):
ادغام یای مجهول ē و یای معروف ī و تبدیل آنها به واکهی امروزی i. یای مجهول و معروف هر دو در خط با
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}