نویسنده: ویلیام گوردون ایست
برگردان: حسین حاتمی‌نژاد و حمیدرضا پیغمبری
سرحدات در حقیقت لبه‌ی تیغی هستند که مسائل امروزی جنگ یا صلح و زندگی یا مرگ ملت‌ها به آن آویخته است.
لرد کرزن، مرزها (1907) (1)
یک گستره یا سرزمین با سامان سیاسی در هرجا که باشد، یک واحد جغرافیایی با مکانی معین و محدوده‌ای کم و بیش مشخص است. به نظر می‌آید که در تمام طول تاریخ دولت‌ها به صورتی نسبتاً اختیاری ایجاد شده، گسترش یافته و از بین رفته‌اند. با این حال این مسئله‌ی هم اگر نه به طور کلی اما تا حد زیادی صادق است که دولت‌ها در نتیجه‌ی اشغال، اسکان و سامان دادن به زمین متولد می‌شوند و رشد می‌کنند. یک دولت در تمام طول تاریخ خود محدوده‌ای کمابیش شناخته شده دارد که از آن بر سرزمین‌های خارج از قدرت و تسلط خود تأثیر می‌گذارد. این سرزمین‌های مرزی سرحدات آن را تشکیل می‌دهند و گاهی درون آن‌ها یک خط مرزی تعیین می‌شود و گاهی هم نمی‌شود. در منطقه‌ی سرحدی معمولاً بخش بزرگی از نیروهای دفاعی و استحکامات دولت متمرکز می‌شوند؛ زیرا هدف سرحدات ایجاد چهارچوبی نیرومند است که درون آن دولت بتواند کارکردهای خود را انجام دهد و شهروندان آن بتوانند در امنیت زندگی کنند. اگر فرض کنیم که دولت‌ها همواره به سرحداتی که آنها را از همسایگانشان جدا می‌کند علاقه داشته‌اند (فرضی که دشوار بتوان آن را بدبینانه دانست) می‌توانیم نشان دهیم که برخی از سرزمین‌ها به خوبی دولت‌ها را به این مقصود رسانده‌اند. بهترین سرحدات جداکننده به ویژه در گذشته عبارتند از: اقیانوس‌ها، بیابان‌ها، رشته‌کوه‌ها، پهنه‌های باتلاقی و جنگل‌ها؛ زیرا چنین ناحیه‌هایی برای حرکت بشر موانعی پدید می‌آوردند و امکانی برای تشکیل جمعیت‌های انبوه فراهم نمی‌کردند. تمایز در نام‌گذاری بین سرحد به عنوان یک منطقه و مرز به عنوان یک خط برای هر بحث روشنی درباره‌ی حدود قلمرو دولت‌ها ضروری است. سرحد به این مفهوم در تمام دوره‌های تاریخی وجود داشته است، اما مرز که باید مساحی و روی نقشه‌ها ترسیم و احتمالاً روی زمین هم مشخص شود، مفهومی نسبتاً تازه است. نخستین نمونه‌ی روشن تعیین مرز توسط پیمان‌نامه به سده‌ی نهم بازمی‌گردد: هنگامی که امپراتوری شارلمانی بین سه نوه‌ی او تقسیم شد (تصویر 1)، اما در آن زمان هیچ علامت مشخصه‌ای روی زمین ایجاد نشد. در سال 1718 یک مرزبندی با نقشه‌کشی عملی میان فرانسه و بخش اتریشی هلند (2) تثبیت شد، اما حتی تا اواخر سده‌ی هجدهم هم این سرحدات بودند که در اروپا واقعیات عملی محسوب می‌شدند و مرزهای اندکی به درستی مشخص شده بود. با توسعه‌ی دانش‌های مساحی و نقشه کشی و از بین رفتن حقوق پیچیده و دست و پاگیر قانونی نسبت به زمین، تعیین مرزهای دولت‌ها در اروپا با میزانی از دقت میسر شد. اما امروزه که حدود دولت‌های اروپایی به دقت ترسیم شده‌اند (مانند حدود ایالات متحده) در دیگر بخش‌های جهان که کم جمعیت‌تر و کمتر مساحی شده هستند، مرزبندی خطی همه جا وجود ندارد.
تصویر 1. تقسیم امپراتوری کارولنژین طبق قرارداد وردن در سال 843 میلادی
جغرافیا تا چه اندازه وارد مطالعه‌ی سرحدات دولت‌ها می‌شود؟ باید به خاطر داشت که این تنها یک شکل از انواع متفاوت سرحداتی است که جغرافی‌دان با آن آشنایی دارد. برخی از این سرحدات بیشتر از سرحدات سیاسی مورد توجه مستقیم جغرافیا هستند؛ برای مثال می‌توان به سرحد طبیعی محض اشاره کرد. نمونه‌ی این‌گونه از سرحدات دلتاهای مدخیز مانند سواحل دریاها هستند که هم بخشی از دریا و هم بخشی از خشکی را تشکیل می‌دهند. این نوع سرحد یک ناحیه‌ی گذار میان دو مکان متفاوت است. جغرافی‌دان‌ها به صورت مشابه سرحداتی از نظر اقلیم، پوشش گیاهی و شرایط سکونتگاهی در نظر می‌گیرند. در هر مورد سرحد معمولاً بیشتر یک ناحیه‌ی گذار است تا یک خط جداکننده‌ی خاص و از آنجا که سرحد یک ناحیه از زمین است، مبحثی جغرافیایی تلقی می‌شود. به آسانی می‌توان دریافت که زمینه‌ی جغرافیایی سرحدات دولت‌ها مسئله‌ای واجد اهمیت است و ماهیت فیزیکی محدوده‌ی سرحدی برای دولت‌های هم‌جوار برخوردار است، بسیار اهمیت دارد؛ زیرا سرحدات بر آسانی یا دشواری ارتباطات حمل و نقل و دفاع تأثیر می‌گذارند.
اگر فرض کنیم که دولت‌ها همواره به سرحداتی که آنها را از همسایگانشان جدا می‌کند علاقه داشته‌اند (فرضی که دشوار بتوان آن را بدبینانه دانست) می‌توانیم نشان دهیم که برخی از سرزمین‌ها به خوبی دولت‌ها را به این مقصود رسانده‌اند. بهترین سرحدات جداکننده به ویژه در گذشته عبارتند از: اقیانوس‌ها، بیابان‌ها، رشته‌کوه‌ها، پهنه‌های باتلاقی و جنگل‌ها؛ زیرا چنین ناحیه‌هایی برای حرکت بشر موانعی پدید می‌آوردند و امکانی برای تشکیل جمعیت‌های انبوه فراهم نمی‌کردند. سرحداتی که امپراتوری روم در سده‌های نخستین میلادی با دنیای خارجی خود تعیین کرد، براساس این دیدگاه انتخاب می‌شدند. از غرب، اقیانوس گذرناپذیر اطلس سرحد گل، اسپانیا و بریتانیای رومی را تشکیل می‌داد. از جنوب، رومیان در شمال افریقا، سوریه و فلسطین در حاشیه‌ی بیابان‌های وسیع صحرا، لیبی و عربستان متوقف می‌شدند. از شرق، مرز امپراتوری به فرات علیا محدود می‌شد- جایی که فرات در کوه‌های ارمنستان جریان می‌یابد - و از شمال شرق به سواحل شمالی دریای سیاه و استپ روسیه می‌رسید. اما در قاره‌ی اروپا سرحدات امپراتوری کمتر به واسطه‌ی طبیعت مشخص می‌شدند و سرانجام قبل از پیشروی مهاجمان ژرمن فروپاشیدند. سرحدات امپراتوری در امتداد یا در دو سوی دو رود بزرگ راین و دانوب قرار داشتند، اما این‌ها- چنان‌که معمولاً در مورد رودها صدق می‌کند - بیش از آنکه موانع طبیعی باشند، امکانات ارتباطی محسوب می‌شدند. عبور از راین و دانوب به آسانی میسر می‌شد و مردم در کرانه‌های آن دو - مگر در جاهایی که دشت‌های آبرفتی و سیلابی مانع می‌شد - ساکن می‌شدند. به علاوه این رودها برای کشتی‌رانی هم مناسب بودند.
تاکنون ما از اصطلاح «سرحد طبیعی» احتراز کرده‌ایم؛ زیرا این اصطلاح ممکن است تصوری نادرست را در پی داشته باشد. عاقلانه نیست که بگوییم سرحدات دولت‌ها توسط طبیعت از پیش تعیین شده بودند و جایی که موانع طبیعی واقعی ظاهر می‌شدند دولت‌ها ناکام می‌ماندند. در نتیجه، هرچند ممکن است جزیره‌ای کوچک یا متوسط ممکن است چهارچوبی مشخص برای یک دولت به نظر برسد، اما چنین دولتی مانند انگلستان تا سال 1707 اغلب از نظر سیاسی جدا افتاده می‌ماند. کوه‌های پیرنه هم که امروزه فرانسه و اسپانیا را به دقت از هم جدا می‌کند، در طول تاریخ همواره یک مرز سیاسی محسوب نشده است. اصطلاح «سرحد طبیعی» گاهی برای موانعی طبیعی مانند کوه‌های هیمالایا به کار می‌رود که امنیت بالایی را فراهم می‌آورند. این اصطلاح همچنین به عنوان پوششی برای جاه‌طلبی‌های سیاسی به کار می‌رفت تا به واسطه‌ی آن سرحداتی تعریف شوند که قلمرو دولت را گسترش می‌دادند. از این رو فرانسه مدعی شد که رود راین، کوه‌های آلپ و پیرنه یعنی محدوده‌ی سرزمین رومی گل - قلمرویی گسترده‌تر از آنچه فرانسه در سده‌ی نهم از آن برخاست - سرحدات طبیعی آن هستند (تصویر 2).
با توجه به پادشاهی‌های اولیه‌ی آنگلوساکسون در انگلستان می‌توان نشان داد که چگونه سرحدات در دوران کهن اغلب در ناحیه‌هایی از زمین‌های نامساعدی تعیین می‌شدند، که در آنها برقراری ارتباط دشوار بود و تقریباً فاقد سکونتگاه بودند (تصویر 3). این پادشاهی‌ها که امروزه برخی از آنها مانند کنت و ساسکس به ناحیه‌های استانی تبدیل شده‌اند به وسیله‌ی جنگل‌ها، باتلاق‌ها، خلنگزارها و سواحل دریای مرزبندی و از یکدیگر جدا می‌شدند. صفحات وسیع باتلاقی، خاک نباتی تورب یا ذغال نارس و رسوب اطراف خلیج واش به جدا کردن آنگلیای شرقی (3) از مرسیا (4) کمک می‌کردند. جنگل‌های انبوه واقع در خاک‌های مرطوب رسی در منطقه‌ی ویلد (5)، و باتلاق رامنی (6) پادشاهی جوت‌های (7) کِنت را از پادشاهی ساکسون جنوبی جدا می‌کرد. پادشاهی نورثامبرلند هم که شمالی‌ترین پادشاهی بود و از رود ‌هامبر به سمت سواحل جنوبی دهانه‌ی فورث (8) گسترده بود، سرحد غربی خود را در خلنگزارهای مرتفع ارتفاعات پناین و ارتفاعات جنوبی اسکاتلند می‌یافت.
تصویر 2. سرزمین رومی گُل و فرانسه‌ی سده‌ی 9 میلادی
در سده‌های میانی دو سرحدی که از گونه‌های متضاد طبیعی تشکیل شده بودند تقسیمات سیاسی بریتانیا را پدید می‌آوردند. شمال مرز میان انگلستان و اسکاتلند را ارتفاعات وسیع و بی حاصلی تشکیل می‌داد که جمعیت اندکی را در خود جای داده بودند. در غرب، میان انگلستان و ولز یک منطقه‌ی کم ارتفاع سرحد دو کشور را تشکیل می‌داد. این منطقه‌ی کم ارتفاع ارتباط میان دو کشور را هم به راحتی میسر می‌کرد. از نظر طبیعی مرز اسکاتلند یک سرحد جداکننده ولی مرز با ولز یک سرحد ارتباطی بود.
تصویر 3. پادشاهی‌های آنگلوساکسون در سده‌ی هشتم میلادی
نواحی‌هاشور زده ماندگاه گویشوران سلتی و سازمان‌های سیاسی آنان را نشان می‌دهد.
وحدت سیاسی بریتانیا به کندی حاصل شد و حتی هنوز هم نشانه‌هایی ما را به یاد واحدهای سیاسی گذشته می‌اندازند (مرزهای اداری انگلستان، اسکاتلند و ولز؛ باقی ماندن گویش سلتی در ولز و ارتفاعات اسکاتلند؛ افزایش آگاهی ملی ولزی‌ها و اسکاتلندی‌ها). جغرافیای تاریخی سرحدات در انگلستان هر چند هم بخش اندکی از آن مکتوب شده باشد بحث بسیار مهمی را مطرح می‌کند در اینجا می‌کوشیم که به اختصار تاریخ مرزبندی آنگلو - ولزی (9) را از دیدگاه جغرافیایی بررسی کنیم.
این مبحث را با واقعیات طبیعی آغاز می‌کنیم. آیا در حال حاضر به لحاظ طبیعی ناحیه‌ای در جنوب بریتانیا وجود دارد که متمایز از سایر بخش‌ها به میزان گسترده‌ای با مرزهای واحد اداری ولز منطبق باشد؟ با اینکه حدود این ناحیه در خشکی جای بحث دارد به نظر می‌رسد که پاسخ «مثبت» است. شبه جزیره‌ای در بریتانیا بین مصب رود دی در شمال و آبراه بریستول در جنوب به سمت غرب در دریا پیشروی می‌کند. حال که شکل ساحل به روشنی حدود ولز را از سه جانب مشخص می‌کند، آیا مرزهای خشکی آن هم توسط طبیعت مشخص می‌شوند؟ آیا ولز به عنوان یک واحد جغرافیایی تا دره‌ی سفلای رود وای یا حتی مصب رود سورن امتداد می‌یابد؟ آیا ولز به بالادست دره‌ی رود دی یا حتی به ورای آن هم می‌رسد؟ می‌توانیم چندین مرز طبیعی احتمالی را برای ولز در شرق در نظر بگیریم. این صخره‌های کهن سال تقریباً در سراسر ولز امروزی یافت می‌شوند اما خارج از این محدوده ممکن است بسیار به ندرت در حاشیه‌ی ناحیه‌ای یافت شود که جغرافی‌دان‌ها آن را دشت انگلستان می‌نامند. آیا این خط به اندازه‌ای که از نظر زمین شناختی مهم است از لحاظ جغرافیایی هم اهمیت دارد؟ اهمیت زمین شناختی این خط به این دلیل است که صخره‌های دوران اولیه و ثانویه را از هم جدا می‌کند. این امر تنها در صورتی از نظر جغرافیایی واجد اهمیت می‌شود که محیط‌های متمایز طبیعی را از هم جدا کند. اما این امر در اینجا مصداق ندارد؛ زیرا به دلایل گوناگون بخش شرقی و به طور مشخص‌تر بخش جنوب شرقی این ناحیه در عصر پالئوزوئیک زیستگاهی متفاوت با دیگر بخش‌های آن پدید می‌آورد. این بخش بیش از آنکه فلات باشد ویژگی‌های زمین‌های پست را دارد و از بارش کمتر و خاک بهتری بهره می‌برد.
حال اگر ارتفاع زمین و میزان توزیع باران را در دوره‌ی پالئوزوئیک بررسی کنیم می‌توانیم خط یا خطوطی را کشف کنیم که مطمئناً از نظر جغرافیایی اهمیت دارند. تصویر 4 تضاد سرزمین مرتفعی را نشان می‌دهد که به خوبی آبیاری می‌شود و سرزمین کم ارتفاعی که در «سایه‌ی باران» قرار دارد و میزان بارش کمتری را دریافت می‌کند.
تصویر 4. نقشه‌ی بارندگی در ولز و مرز آن
برای اینکه تصویرمان را از ولزی که به واسطه‌ی شرایط طبیعی تعریف می‌شود کامل کنیم، ضروری است که تأثیر واقعیت‌هایی چون اقلیم، اشکال زمین و ارتفاع را بر امکانات اقتصادی این ناحیه ارزیابی کنیم. براساس ارتفاع و میزان بارش برای یک تصور رایج از ولز توجیه‌ای می‌یابیم؛ زیرا ولز چنانکه از نظر طبیعی آن را تعریف کردیم، عمدتاً برای دامداری مزرعه‌ای مناسب است، علف در خاک‌های نفوذناپذیر و اغلب نازک ولز به خوبی رشد می‌کند و زمستان‌های آن معتدل است ولی از سوی دیگر عوامل نامطلوب زیادی هم مثل تابستان‌های خنک، رطوبت فراوان، فقر خاک و دشت‌های کوچک برای کشاورزی وجود دارند. در گذشته‌های دور دره‌ها پردرخت و بام فلات‌ها اغلب پوشیده از زمین‌های باتلاقی بود، و سرزمین‌های تپه ای، دامنه‌های فلاتی و حتی چراگاه‌های کوهستانی در تابستان هم باقی می‌ماندند و برای گله‌های گاو، اسب، بز و گوسفند امکان چرا فراهم می‌کردند. کشت غلات که اساس کشاورزی در انگلستان بود، در ولز در درجه‌ی دوم اهمیت قرار داشت. حتی در شمال غربی و جنوب غربی ولز به ویژه در آنگلسی و پِمبروک (10) که نواحی کم ارتفاع قلاتی شکل وسیعی وجود دارند پرورش گاو و تولید لبنیات در قرون وسطی و دیگر دوره‌ها از اهمیت بیشتری برخوردار بوده‌اند. غله‌ی سنتی در ولز مانند اسکاتلند، جو دوسر بود (گیاهی سرسخت که به خوبی با شرایط اقلیمی محل سازگار شده بود)، نمونه‌های بسیاری در طول تاریخ وجود دارند که حاکی از تفاوت آشکار میان ابزار امرار معاش در ولز مرتفع و انگلستان کم ارتفاع هستند. جرالد ولزی (11) - نویسنده‌ای (12) سده‌ی دوازدهم - از شیوه‌ی زندگی ولزی‌ها تصویر روشنی ارائه می‌دهد:
«تقریباً همه‌ی مردم برای زندگی به تولیدات گله‌هایشان یعنی شیر، پنیر و کره و همچنین جو متکی هستند. مصرف گوشت بیش از مصرف نان است. مردم ولز هیچ توجهی به تجارت، دریانوردی یا صنعت ندارند ... بخش اعظم زمین‌هایشان را چراگاه‌ها تشکیل می‌دهند. اندکی از آن‌ها کشت می‌شوند ... این مردم در شهرها، روستاها یا قلعه‌ها هم به سر نمی‌برند، بلکه به تنهایی در درختزارها زندگی می‌کنند».
همچنین می‌شنویم که سربازان انگلیسی که در سده‌ی سیزدهم در حال عملیات در مرزهای ولز بودند متمرد شدند؛ زیرا به آن‌ها گوشت و شیر داده می‌شد در حالیکه آن‌ها به عنوان مردم دشت به نان و آب جو عادت داشتند. سرانجام، چنان‌که جرالد هم روایت می‌کند، شیوه‌ی معمول سکونت در ولز مزارع رعیتیِ جدا از هم بود. در مقابل در دشت انگلستان رایج‌ترین شیوه‌ی زندگی، زندگی در روستاهای متمرکز بود. بی تردید اینکه چرا خانه‌های پراکنده مزرعه‌ای در ولز به جای روستاهای متمرکز شیوه‌ی معمول سکونت روستایی را تشکیل می‌داد- چنان‌که امروزه هم این چنین است - باید از نظر تاریخ اجتماعی تفسیر شود. اما این امر بی‌ارتباط به شرایط طبیعی هم نیست (آب تقریباً همه‌جا در دسترس بود و دامداری در مزرعه که توسط ماهیت ناحیه تحمیل می‌شد بهتر از مزرعه‌های پراکنده قابل اجرا بود). سرانجام آشکار است که به سبب فقر امکانات طبیعی، ولز مرتفع از زمان نخستین سرشماری در سال 1801 تا کنون همواره یکی از کم جمعیت‌ترین ناحیه‌ها در جنوب بریتانیا بوده است.
به طور خلاصه می‌توانیم بگوییم که حداقل براساس شرایط طبیعی کمربند کم ارتفاعی که از چشایر (13) آغاز و در سراسر فلینتشایر (14)، شرُپ‌شایر (15)، وُرسِسترشایر (16)، هیرفوردشایر (17)، گلاسسترشایر (18) و مانماث‌شایر (19) شرقی گسترده می‌شود یک منطقه‌ی سرحدی را به وجود می‌آورد که در آن ارتفاعات ولز و دشت انگلستان باهم تلاقی می‌کند و شیوه‌های زندگی تغییر می‌کند. در این مرزها به سبب گستره‌ی وسیع خاک‌های رسی، جنگل‌های بزرگی رشد کرده و برای مهاجرانی که از انگلستان می‌آمدند مانعی به وجود آورده بودند. با این وجود زمین‌های کم ارتفاع مرزی در مقایسه با نقاط داخلی ولز منطقه‌ی مناسبی برای برقراری ارتباط بود و در جنگ و در صلح منطقه‌ی ارتباطی مردم کوه‌نشین و دشت‌نشین محسوب می‌شد. از آنجا که حرکت از ولز به سمت مرز راحت‌تر از جابه‌جایی در ولز بود، تعاملات را تسهیل می‌کرد.
تاکنون گفتیم که از نظر جغرافیای طبیعی دو منطقه‌ی متضاد و هم‌جوار وجود داشته‌اند (ارتفاعات ولز و دشت انگلستان). اما برای نخستین بار در چه زمانی و در چه قالبی یک سرحد میان این دو دولت یا فرهنگ متمایز پدید آمد؟ در میان شواهد پیش از تاریخی – چنان‌که نقشه‌های پراکندگی فرهنگ‌های متوالی نشان می‌دهد (20) - آثاری از یک سرحد فرهنگی میان ارتفاعات و مناطق کم ارتفاع جنوب بریتانیا وجود دارد. از همه طرف مردم و افکار مختلف وارد بریتانیا می‌شدند و میان این ورودی‌ها احتمالاً ورودی ولز و دیگر بخش‌های غربی بریتانیا از همه کهن‌تر بودند . در زمان‌های مختلف نشانه‌هایی از نواحی کوچک فرهنگی می‌یابیم: یکی در غرب و هم حدود با ایرلند و بریتانیای غربی و یکی هم در دشت انگلستان. اما هیچ خط جداکننده‌ی خاصی وجود نداشت و فرهنگ «ولزی» تنها به ولز محدود نماند. در دوران پیش از تاریخ، ولز عمدتاً به جانب دریا، به ایرلند، کورنوال، بریتانی، و دریای مدیترانه توجه داشت، اما کاملاً بی تأثیر از فرهنگ‌های تثبیت شده در دشت انگلستان نیز نماند. شاید این گفته درست باشد که در سده‌ی نخست میلادی- هنگامی که رومیان جنوب بریتانیا را تسخیر کردند- تفاوت‌های نژادی خاصی میان مردم ولز و انگلستان وجود داشت. اگرچه در آن زمان تمام مجمع الجزایر بریتانیا در اشغال مردمی بود که به زبان سلتی سخن می‌گفتند، اما جمعیت آن ترکیبی بود از عناصر بسیاری که در دوران پیش از تاریخ به سواحل آن رسیده بودند. در بین این مردم، مردمی از نژاد مدیترانه‌ای در سواحل غربی از جمله ولز ساکن شده بودند و می‌توان نتیجه گرفت که آن‌ها از طریق گذرگاه‌های غربی بریتانیا وارد این سرزمین شده بودند؛ زیرا این عنصر در زمین‌های پست فلاتی شکل انگلستان دیده نمی‌شد.
نشانه‌های روشنی از یک سرحد ولزی در دوره‌ی اشغال رومیان پیداست. اگرچه لژیون‌های رومی، انگلستان را طی چهار سال فتح کردند ولی تسلط بر ولز برای آن‌ها چهل سال طول کشید (این مسئله به احتمال قوی به علت دشواری عملیات جنگی و سادگی دفاع در این سرزمین کوهستانی و تپه‌ای است). حتی پس از تسخیر کامل، ولز مانند شمال انگلستان و جنوب اسکاتلند، دور از تمدن رومی در دشت انگلستان یک سرحد یا منطقه‌ی نظامی باقی ماند. رومیان از طریق قلعه‌ها و جاده‌های نظامیشان بر ولز تأثیر می‌گذاشتند؛ زیرا شهرها و «ویلاهایشان» (21) را غالباً در جنوب انگلستان ساخته بودند و در ولز تقریباً نایاب بودند. جدایی ولز از انگلستان به واسطه‌ی درختزارهای مرزی‌ای تشدید می‌شد که در آن‌ها تعدادی سکونتگاه رومی احدات شده بود.
در دوره‌ی بعدی که انگلستان به سکونت مهاجرنشینان آنگل، ساکسون و جوت درآمد، سرحد ولز شکل مشخص‌تری گرفت. شاید مرحله‌ی اولیه‌ی سکونت آنگلوساکسون را بتوان دوره‌ی میان 450 تا 650 میلادی دانست و تنها از این زمان به بعد است که سخن گفتن از «انگلستان» و «ولز» معنای درستی پیدا می‌کند. واژه‌ی «ولزی» (جرالد ولزی آن را «لقبی بربرانه» می‌دانست) از واژه‌ی «ویلهاز (22)» (یا «خارجی‌ها») مشتق شده است که توسط ساکنان آنگلوساکسون به مردم ولز، کورنوال و دِوُن غربی (23) نسبت داده می‌شد. چنان که تصویر 5 نشان می‌دهد، مهاجران آنگلوساکسون در سال 650 میلادی به دره‌ی رود سورن رسیده بودند اما در ارتفاعات ولز ساکن نشده بودند. آیا این مهاجران ژرمن تمام تلاش خود را کرده بودند؟ آیا کوه‌ها و فلات‌های ولز برای آن‌ها ناحیه‌های نامناسبی برای سکونت به نظر رسیده بود؟ یا تسخیر ولز بیش از حد خطرناک و دشوار بود؟
تصویر 5. تقسیمات فرهنگی بریتانیای جنوبی، حدود 650 میلادی
ناحیه‌ی استقراری مهاجران انگلوساکسون بارنگ مشکی و دیوار اُفا با خط چین مشخص شده است.
هنگامی که پادشاهی‌های آنگلوساکسون در سرزمین‌هایی که تسخیر و مسکون شده بودند، ظاهر شدند، مرزی مشخص با ولز تعیین شد. دیوار اُفا (24) توسط اُفا، شاه مرسیا، در طول مرز غربی پادشاهی‌اش در سده‌ی هشتم ساخته شد. این دیوار در شمال از نقطه‌ای در غرب مصب رود دی آغاز می‌شد و در جنوب به دره‌ی سفلای رود وای ختم می‌شد. این بنای دفاعی (یک خندق و یک خاک ریز) کاملاً یکپارچه نبود. در دشت هیرفورد که جنگل‌های انبوه یک مانع طبیعی ایجاد می‌کردند استحکاماتی ساخته نشد. در دیگر مناطق هم به جز فلینت و مانماث شرقی، این سازه‌های دفاعی در زمین‌های مرتفع و بالاتر از 800 پا (حدود 245 متر) قرار داشتند. در غرب دیوار اُفا ولز واقع بود که مردم آن به زبان سلتی سخن می‌گفتند و از نظر سیاسی به چندین پادشاهی کوچک تقسیم می‌شد. در شرق آن پادشاهی آنگلی مرسیا قرار داشت که تا رود ‌هامبر، بخش علیای رود تیمز و آنگلیای شرقی گسترده بود چنان که از نام مرسیا برمی‌آید برخلاف ولز که قلب حاشیه‌ی سلتی در غرب محسوب می‌شد، یک «مرزداری» یا پادشاهی سرحدی بود که مردم آن به زبان انگلی سخن می‌گفتند. هنوز به درستی نمی‌دانیم که دیوار اُفا با چه دقتی حدود غربی استقرارهای آنگلی را تعیین می‌کرد. البته شواهد نام جای‌شناسی حاکی از متروک ماندن استقراری انگلیسی در نواحی شمال رود وای است. (25)
تصویر 6. اربابان مرزدارِ چستر و سالوب در 1086 میلادی به ترتیب با شماره‌ی 1 و 2 نشان داده شده.
به موقعیت دیوار اُفا توجه کنید.
به نظر می‌آید که تسخیر ولز برای نرمن‌ها هم مانند آنگلوساکسون‌ها یا کاری بیش از حد دشوار بوده یا جذابیتی نداشته است. در عوض سیاست آنها ایجاد اربابان «مرزدار» در امتداد مرز ولز یا درون ولز بود. این اربابان مرزی باید در ازای استقلال ظاهری از سرحدات دفاع می‌کردند.
در صورت امکان با شکست قبایل ولزی آن را گسترش می‌دادند (تصویر 6). این سیاست، بسیار موفق بود و با اضافه شدن قلمرو اربابان مرزدار، قلعه‌هایی برای اداره‌ی این قلمرو ساخته شدند و مهاجران انگلیسی به جانب غرب پیش می‌رفتند. (تصویر 7)، انگلیسی‌ها به ویژه به جنوب ولز مهاجرت کردند و با استفاده از نظام مزرعه‌ی باز که در میانه‌ی انگلستان حاکم بود، دهکده‌های انگلیسی در پمبروک، کارمارثن و گلامورگان جنوبی بنا شدند. پراکندگی نام جای‌های انگلیسی در مقابل سلتی شاهدی برای این نتیجه‌گیری است و ثابت شده است که استقرارهای جدید انگلیسی غالباً در بخش‌های کم ارتفاع ولز - معمولاً در ارتفاعی زیر 600 پا (حدود 183 متر) در جنوب و در ارتفاع 800 پایی (معادل 244 متر) در راندور (26) - پراکنده بودند.
تصویر 7. پراکندگی دژهای نورمن‌ها در ولز
نواحی‌هاشورزده موقعیت گویند را نشان می‌دهد.
فتح ولز توسط شاه ادوارد یکم بین سال‌های 1278 تا 1284 کامل شد. در آن زمان پایگاه قدرت بومی ولز در گویند (27) واقع در شمال غربی ولز بود (تصویر 7). این ناحیه که شامل آنگلسی، کارناروُن (28) و مریونت (29) می‌شد، از دو مزیت جغرافیایی بهره می‌برد: اول اینکه به سبب وجود کوه‌های اسنودونیا (30) جدا افتاده و تقریباً تسخیرناپذیر بود. دوم، در مونا (31) (آنگلسی) و لِین (32) نواحی کم ارتفاعی داشت که «برای کاشت غلات حاصلخیزتر از هر ناحیه‌ی دیگری در ولز بودند». در سده‌ی دوازدهم که در شمال غرب ولز گویش ولزی خالص‌تر، غنی‌تر و لطیف‌تر از هرجای دیگری بود، ضرب‌المثلی به این مضمون «مونا مادر (یعنی تغذیه کننده) ولز است» رواج داشت. ادوارد شش شهرستان جدید و یک شاهزاده‌نشین در ولز احداث و پسر بزرگش را به عنوان نخستین شاهزاده‌ی ولز منصوب کرد (تصویر 8). در سال 1284 دیگر ولز مستقلی وجود نداشت؛ اصطلاح ولز پس از آن به معنای شهرستان‌های جدید و نواحی وسیع‌تری بود که در آن‌ها فرمان شاه جاری نبود و اربابان مرزدار بر آن‌ها فرمان می‌راندند. از آنجا که در آن زمان همچنان مرزی با ولز وجود داشت، این مرز به واسطه‌ی مرزهای غربی ایالت‌های انگلیسی چستر، سالوپ (33) (شروپ‌شایر)، هیرفورد و گلاسستر تعیین می‌شد و برخی از آن‌ها موقعیت شرقی‌تری نسبت به جایگاه امروزیشان داشتند.
تصویر 8. ایالات جدید شاه ادوارد یکم (خطوط عمودی) و شاهزاده نشین ولز (خطوط افقی)
حکومت هنری هشتم آخرین مرحله در تکامل مرز ولز بود. به واسطه‌ی قانون پارلمان در سال 1536 تمام ولز از نظر سیاسی با پادشاهی انگلستان ترکیب شد؛ زمین‌های اربابان مرزدار به شهرستان تبدیل شدند و حدود شهرستان‌های قدیمی‌تر ولز تعیین شد (تصویر 9). به دنبال تصویب این قانون، انجام این کارها تا سال 1542 کاملاً عملی شد. اتحاد انگلستان با ولز به شکل تناقض‌آمیزی با تعیین یک مرز انگلیسی - ولزی مشهود شد و این مرز که ماهیتی اداری داشت و نه لزوماً سیاسی، همان مرزی است که امروزه هم وجود دارد (تصویر 9). در نتیجه ولز جدید از شهرستان‌های ادوارد یکم و بخشی از سرزمین‌هایی که مدت‌ها تابع اربابان مرزدار بودند، تشکیل شد.
تصویر 9. ایالات جدید شاه هنری هشتم
نواحی سیاه‌رنگ در 1536 م. به سرحدات افروزده شدند.
بر قلمرو شهرستان‌های فلینت، شرُپ‌شایر، هیرفورد و گلاسستر اضافه شد و مانماث (34) دوباره به عنوان شهرستانی انگلیسی رونق گرفت. ما نمی‌توانیم مواردی را که براساس آن‌ها مرز ولز ترسیم شد، بررسی کنیم ولی یک تاریخ‌پژوه معتقد است که «نمی‌توان توجیهی جغرافیایی، تاریخی یا زبان شناختی برای آن یافت». (35) مطمئناً این مرزبندی، ولزی را به وجود آورد که کوچک‌تر از ناحیه‌ی متشکل از مرزداری‌ها و شهرستان‌های ادوارد یکم بود، اما آشکار است که انگلیسی‌ها جاده‌های داخلی قابل توجهی در همه‌ی بخش‌های سرحدات احداث کردند. بااین‌حال این مرز کمتر با ناحیه‌ی وسیع تری که چهار اسقف‌نشین ولزی را در بر می‌گرفت مطابقت داشت (تصویر10).
مشخص نیست که مرز جدید تا چه اندازه با پراکندگی گویش‌های ولزی و انگلیسی مرتبط بود، اما می‌دانیم که در سال 1536 زبان انگلیسی به ویژه در جنوب غربی و در میان اشراف ولزی پیشرفت زیادی کرده بود. ترجمه‌ی انجیل به ولزی که در سال 1588 منتشر شد، مطمئناً به توقف سیر نزولی زبان ولزی کمک کرد. اما تلاش‌های امروزی چندان موفقیت‌آمیز نبوده‌اند؛ زیرا در حالی که نیمی از جمعیت ولز در سال 1901 ولزی سخن می‌گفتند، پنجاه سال بعد این رقم به تنها 29 درصد کاهش یافت (36). اما از نظر جغرافیایی مرز ولز بی اهمیت نیست. این مرز - به جز در فلینت و مانماث - به طور گسترده‌ای منطق بر خط فاصل میان ارتفاعات و زمین‌های کم ارتفاع است و در گذشته این خط نه تنها زیستگاه‌های متفاوت بلکه شیوه‌های مختلف فعالیت اقتصادی و فرهنگی را هم از یکدیگر جدا می‌کرد.
تصویر 10. اسقف‌نشین‌های سده‌های میانی در ولز

نمایش پی نوشت ها:
1. Lord Curzon, Frontiers (1907).
2. Austrian Netherlands.
تقریباً معادل بلژیک و لوکزامبورگ امروزی. م.
3. East Anglia.
4. Mercia.
5. Weald.
6. Romney Marsh.
7. Jute.
8. Firth of Forth .
9. Anglo-Welsh.
10. Pembroke.
11. Gerald the Welsh.
12. The ltinerary through Wales and the Description of Wales, by Giraldus Cambrensis. (Everyman's) Library, 1908).
13. Cheshire.
14. Flintshire.
15. Shropshire.
16. Worcestershire.
17. Herefordshire.
18. Gloucestershire.
19. Monmouthshire.
20. نک: نقشه‌های این اثر:
Sir C. Fox, The personality of aBritain (1938.
21. ویلا یک خانه‌ی روستایی یا مزرعه‌ای بود.
22. Wealhas.
23. West Devon.
24. Offa's Dyke.
25. F. M. Stenton, Anglo-Saxon englaand, 2nd ed., 1947, p. 212.
26. نک: نقشه‌های:
W. Rees, South Wales and the March, 1284-1415 (1924), pp. 28 and 129.
27. Gwyned.
28. Carnarvon.
29. Merioneth.
30. Snowdonia.
31. Mona.
32. Lleyn.
33. Salop.
34. Monmouth.
35. J. F. Rees, Tudor Policy in Wales, Historical Association Pamphlet, No. 101 (1935).
36. D. T. Williams, 'A Linguistic Map of Wales,' The geographical Journal, vol. lxxxix (1937), pp. 146-51. See also C. B. Fawcett, Provinces of englaand, revised edition by W. G. East and W. Wooldridge (Hutchinson University Library, 1961, p. 146).

منبع مقاله :
گوردون ایست، دابلیو؛ (1392)، تاریخ در بستر جغرافیا، ترجمه‌ی حسین حاتمی‌نژاد، حمیدرضا پیغمبری، تهران: انتشارات پژوهشکده‌ی تاریخ اسلام، چاپ اول.