شعر و ادب در مراکش سدههای میانه
در وصف اندلس
بررسی اجمالی حیات ادبا و شعرای این دوره گویای توجه زایدالوصف ابوالحسن و ابوعنان مرینی به این گروه است و از اینرو، شمار آنها به بیش از دهها تن رسید، اما از نظر کیفی چندان تحولی در ادب عربی مغرب به وجود نیاورد. مشهور است که خلیلی، سفیر حکومت نصری غرناطه چون به دربار ابوعنان رسید، شعر ابن خفاجه در وصف اندلس را بر وی خواند، (3) اما چون شعر وی اندلس را به بهشت تشبیه کرده بود و در این باب سخنان مبالغهآمیز گفته بود، سلطان مرینی به علت مغایرت با مبانی دینی، منکر این امر شد و سفیر با کیاست تمام این اهمیت را با استشهاد به روایتی از پیامبر، با جهادی بودن این سرزمین مرتبط دانست و از اینرو، سلطان وی را عطایای بسیار داد. (4)
ابوالحسن و ابوعنان مرینی تنها در تجه به شعرا و ادبا ممتاز نبودند، بلکه خود نیز در سرون اشعار دستی توانا داشتند. ابن احمر، ادیب برجسته این دوره، بابی مستقل از کتاب نثیر الجمان را به شعر ملوک بنی مرین اختصاص داده (5) و به ویژه بر اشعار این دو تأکید کرده است. (6) برجستهترین شعراء و ادبای این دوره افراد زیر بودند:
1. ابوالقاسم عبدالله بن یوسف بن رضوان نجاری مالقی، دبیر ابوالحسن و از ملازمان عبدالمهیمن حضرمی بود که مقری وی را صاحب قلم اعلی و مسئول نوشتن علامات سلطانی بر فرامین و نامههای وی دانسته است. (7) توانمندیهای وی به مسائل ادبی محدود نبود و با برخورداری از دانش بسیار و خطی نیکو در کنار ذوق ادبی وافر، سفارتها و تنظیم عهدنامه و رسائل را نیز به عهده داشت و حتی به جای سلطان به نماز میایستاد و خطبه میخواند. (8)
ابن رضوان در دوره ابوعنان نیز همان منزلت پیشین را حفظ کرد (9) و گذشته از منصب کتابت، در مجالس خاص سلطانی و حتی در رفتن به تفریحات و شکار نیز او را همراهی میکرد. پارهای از اشعار باقیمانده از او به وصف صید ابوعنان و غیره اختصاص دارد. (10)
2. ابوعبدالله محمدبن ابوالقاسم بن محمدبن جزی کلبی غرناطی، ادیب، شاعر و خطاطی زبردست بود که در عنفوان جوانی به شهرتی فراگیر رسید. در کنف پدرش، ابوالقاسم (11) بن جزی که فقیهی برجسته بود، در غرناطه پرورش یافت (12) و پس از کسب دانشهای دینی آن روزگار، چون تاریخ، فقه، حدیث و در ادب عربی مقامی ممتاز یافت. (13) او به ابوالحجاج یوسف، پادشاه نصری غرناطه پیوست، اما این پیوند برای وی عاقبتی خوش نداشت و پس از عداوتی چند میان این دو، سلطان غرناطه، به گناه ناکرده او را شلاق زد؛ (14) از اینرو، اشعاری در مذمت اندلس سرود (15) و شهر را به مقصد دربار ابوعنان مرینی ترک کرد تا امیدهای آینده خود را در آنجا بجوید توصیفات معاصرینش، چون ابن احمر از مقام شعری وی، حیرتآور و گاه مبالغهآمیز است؛ (16) اگرچه شمار اشعار برجا مانده از او به وضوح حکایت از مقام بلند شعریاش دارد. (17) به هر روی، تردیدی نیست آنچه موجبات شهرت ابن جزی را فراهم آورده، گزارش سفر ابن بطوطه است که از سوی وی به نگارش درآمده، ولی نوشتههای دیگر او چندان رواج و مقبولیتی نیافته است. (18) به دیگر سخن، تردید نمیتوان کرد که امروزه دستیابی به اثر ارزشمند ابن بطوطه را بدو مدیونیم. اسلوب نوشته ابن جزی در این کتاب، متکلفانه و همچون سایر نوشتههای عصر انحطاط، تمایل به سجع و مطوّل نویسی در آن مشهود است و آنگاه که مطالب، صورتی محاورهای و گاه صمیمانه و عادی مییابد، برگرفته از تأثیرات روایی ابن بطوطه است. (19) با این همه، نباید تردید کرد که شور و احساس سرشار سفرنامه و ریختن در قالب ادبی یکسان را باید به ابن جزی نسبت داد و نباید فراموش کرد که وی نگارش اولیه کتاب را در مدت سه ماه به پایان رسانده است (20) و چه بسا اگر مجال فراختر میداشت اسلوب ادبی آن به عصر انحطاط نزدیکتر هم میشد؛ چنانکه در برخی از مکاتبات وی به وضوح تمایل به پیروی از اسلوب ادبی مصنوع و متکلفانه را مییابیم. (21) به عنوان نمونه، وی در نامهای که از سوی ابوعنان به سلطان غرناطه نوشته، در پاسخ به تفاخر ادبی لسان الدین بن خطیب، نامهای نگاشت که در سرتاسر آن از کلمات دارای سین استفاده شده است:
بسم السمیع نستفتح، و للقدوس السلام نقدس و نسبح، و بالسلام المرسل لرسوله نستوهب السعادة نستمنح. رسم سلطان المسلمین و سید السلاطین، اسد الآساد، حاسم اسباب الفساد، راسم سنة البأس و السخاء و سابع المستخلفین السعداء، المناسبین بالسنا و السناء و ... (22)
3. ابوالولید (23) اسماعیل بن یوسف بن محمد، مشهور به ابن احمر، نسب خود را به سلاطین بنینصر (24) در غرناطه و سعدبن عباده خزرجی، صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میرساند. (25) تراجم نگاران مغربی از شرح احوال او اطلاعاتی بایسته به دست ندادهاند. (26) به نظر میرسد او در حدود سالهای 725 تا 727ق. (27) در اندلس (28) متولد شده باشد. در جوانی به سبب خصومت شدید که بین خانواده او و عموزادگانش، بنی احمر در غرناطه در گرفت، ناگزیر اندلس را به سوی فاس، پایتخت مرینیان، ترک کرد. ارتباط ابن احمر با دربار مرینی با فراز و نشیبی اندک تا پایان عمر ادامه داشت، اما پس از درگذشت ابوعنان هیچگاه نتوانست از مکانت و منزلت رفیع گذشته برخوردار شود (29) و تنها در اواخر حیاتش بود که عهدهدار منصب قضا شد (30) و سرانجام در 807ق. در فاس درگذشت. (31)
او طی حیات علمی خویش آثار متعددی برجای نهاد که متأسفانه غالب آنها امروزه در دست نیست. (32) عمده نوشتههای موجود او به خاندان مرینی یا شرح حال شعرا و ادبای مغرب و اندلس در این دوره اختصاص دارد که با اسلوبی ادبی و اغلب مشحون از سجع و صنایع بدیعی به نگارش درآمده است؛ از اینرو، شیوه ادبی آنها بیش از جایگاه تاریخیشان قابل توجهاند. (33)
بررسی اجمالی حیات ادبا و شعرای این دوره گویای توجه زایدالوصف ابوالحسن و ابوعنان مرینی به این گروه است و از اینرو، شمار آنها به بیش از دهها تن رسید، (34) اما از نظر کیفی چندان تحولی در ادب عربی مغرب به وجود نیاورد. همانطور که در نمونههای مذکور دیدیم، سجعپردازیهای متکلفانه و ملالآور و مصنوعات ادبی مُغلق که اغلب فهم متن را به شدت دشوار میکرد، گویی عرصهای بود که ادبا در آن با یکدیگر به رقابت میپرداختند؛ این مهم نه تنها در نوشتههای ادبی، بلکه در آثار تاریخی چون العبر نیز کمابیش تأثیرات خود را بر جای گذاشت؛ آنگاه که جلب رضایت سلطان هم به عوامل نگارش این آثار افزوده میشد، لاجرم تکلف در گفتار و سجعآرایی با هدف مقبول افتادن نزد سلطان بیشتر نیز میشد.
نمایش پی نوشت ها:
1- نک: فصل تشکیلات و سازمانها، بخش کتابت.
2- به عنوان نمونه میتوان به ابن رضوان مالقی و نمیری اشاره کرد که اولی نویسنده مکاتبات سلطانی و سفیر سلطان بود و دومی کاتب و شرح حال نویس ابوعنان.
3- مطلع آن چنین است:
یا اهل اندلس لله درّکم *** ماءّ و ظلّ و أنهارّ و أشجار
ما جنّة الخلد إلی فی دیارکم *** و لو تخیّرت هذا کنت أختار
لاتحسبوا فی غدِ أن تدخلوا سقراً *** فلیس تدخل بعد الجنّة النار
4- مقری، نفح الطیب، ج1، ص681.
5- ابن احمر، نثیرالجمان، صص 67-75.
6- همو، صص 61-71 .
7- مقری، نفح الطیب، ج6، ص107.
8- ابن خلدون، العبر، ج7، ص514.
9- همو، ج7، ص524.
10- مقری، نفح الطیب، ج6، ص108.
11- در باب پدر او که در طریف به شهادت رسید نک: ابن احمر، نثیر فرائد، ص294.
12- ابن خطیب، الاحاطه، ج2، ص256.
13- ابن احمر، نثیر الجمان، ص 284.
14- همو، نثیر فرائد، ص295.
15- مطلع شعر چنین است: قبح الله یا خلیلی ارضاً بتوالی المحال فیها غررت.
16- نک: نثیر فرائد، صص 293-294.
17- برای آگاهی از اشعار وی نک: ابن خطیب، الاحاطه، صص 258-265؛ ابن احمر، نثیر فرائد، صص 296-303.
18- برای اطلاع از این آثار نک: رفیعی، «ابن جزی»، دبا، ج3، ص237.
19- کراچکوفسکی، ص335.
20- همان جا.
21- ابن احمر، نثیر فرائد، ص303.
22- همو، همان، صص 303-306.
23- قس: مخلوف که کنیه او را به اشتباه ابوالفداء ضبط کرده است. (ج1، ص232).
24- See: J.Latham, Nasrīds in EI2, vol.7, p.1020
25- ابن احمر، النفحة النسرینیة، ص19؛ همو، نثیر فرائد الجمان، ص215.
26- ابن قاضی، درة الحجال، ج1، ص213؛ تنبکتی، ص99.
27- دایه، در نثیر فرائد، ص71.
28- همو، همان، ص69.
29- دایه، همان، ص74-76.
30- Shatzmiller, L'Historiographie Mérinide, p.96
31- ابن قاضی، لفظ الفرائد، ج2، ص272؛ مخلوف، ج1، ص232.
32- برای اطلاع از آثار او نک: آل طعمه، ص9-13.
33- برای آگاهی بیشتر از زندگی و اسلوب ادبی آثار او نک: فرهمند، ص 164-175.
34- در این پژوهش شعرایی که اصالتاً اندلسی الاصل بوده و به دربار مرینیان پیوستهاند، مورد بررسی قرار گرفتند؛ زیرا شعرای مغربی بسیاری همچون احمدبن شعیب جزنایی حتی در بین بربران وجود دارد که چون در مرتبه بعدی اهمیت قرار داشتند از بررسی تفصیلی آنها خودداری شد. برای بررسی شرح احوال و اشعار این شعراء نک: ابن احمر، نثیر فرائد، صص 335-375.
فرهمند، یونس؛ (1394)، مرینیان: سیاست، جامعه و فرهنگ در مغرب سدههای میانه، تهران: پژوهشکدهی تاریخ اسلام، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}