نویسنده: سید محمد بنی‌هاشمی
 

چون اصل و محور هدایت انسان، علم و معرفت اوست، پس معنای هدایت خدا در حقیقت اعطای علم و معرفت از جانب او به شخص هدایت شده می‌باشد. بنابراین برای اثبات اینکه معرفت صُنع خدای متعال است، بهترین دلایل نقلی، آیاتی از قرآن است که «هدایت» را به خدا نسبت داده‌اند؛ مانند:
«إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا». (1)
ما به انسان راه را نشان دادیم. او یا (آن را بر می‌گزیند که) قدردان خواهد بود و یا (از آن روی می‌گرداند که در آن صورت نسبت به نعمت الهی) کفران کننده خواهد بود.
منظور از هدایت انسان به وسیله‌ی خداوند چیست؟ راهنمایی انسان توسط خدا چگونه صورت می‌پذیرد؟ در هدایت تشریعی، انسان مخاطَب رسول ظاهری قرار می‌گیرد و از طریق شنیدن سخنان او، به حکم الهی آگاه می‌شود. این نوع هدایت همان راهی است که به وسیله‌ی پیامبران و امامان از طرف خدا پیش روی انسان‌ها گشوده می‌شود تا اگر خواهان سعادت بودند، به آن روی آورند و اگر نخواستند، از آن روی گردانند.

هدایت تکوینی و هدایت تشریعی

به نظر می‌آید خداوند از دو راه و به دو صورت، انسان را هدایت می‌کند: یکی از طریق اعطای عقل به انسان است که به سبب آن یک‌سری از خوبی‌ها و بدی‌ها برای او روشن می‌شود؛ مانند حسن عدل و قبح ظلم.
و دیگر از طریق بیان پیامبران و امامان که رسولان الهی به سوی مردم هستند. احکام شرعی که به وسیله‌ی ایشان به انسان‌ها ابلاغ می‌شود، از این نوع هدایت خداست که شامل احکامی همچون نماز، روزه، حج و... می‌گردد.
پس عقل و شرع دو صورت هدایت الهی هستند که اولی رسول باطنی و دومی رسول ظاهری پروردگار به سوی انسان‌ها می‌باشند.
معمولاً تفاوتی که بین این دو نووع هدایت گذاشته می‌شود، این است که اولی جنبه‌ی تکوینی دارد و دومی جنبه‌ی تشریعی. منظور این است که اولی را خداوند در وجود انسان خلق می‌کند به طوری که در سنّ بلوغ عقلی، این هدایت بدون اینکه انسان بخواهد و بفهمد، در او به وجود می‌آید و به همین جهت هدایت تکوینی نامیده می‌شود.
اما در هدایت تشریعی، انسان مخاطَب رسول ظاهری قرار می‌گیرد و از طریق شنیدن سخنان او، به حکم الهی آگاه می‌شود. این نوع هدایت همان راهی است که به وسیله‌ی پیامبران و امامان از طرف خدا پیش روی انسان‌ها گشوده می‌شود تا اگر خواهان سعادت بودند، به آن روی آورند و اگر نخواستند، از آن روی گردانند.
پس اینکه خدا در قرآن فرمود: «ما راه (سعادت) را به انسان نشان دادیم» شامل مجموع هدایت تکوینی (به وسیله‌ی عقل) و هدایت تشریعی (از طریق شرع) می‌شود.
تعبیر دیگری هم در مورد هدایت الهی در قرآن آمده است:
«وَهَدَینَاهُ النَّجْدَینِ». (2)
هر دو راه را به انسان نشان دادیم.
منظور از دو راه مطابق تفسیر امام صادق (علیه‌السلام) راه خیر و راه شرّ است؛ چنانکه در توضیح آیه فرمودند:
نَجدَ الخیرِ و الشّرّ. (3)
راهنمایی انسان به راه‌های خیر و شر (نجدین) هم به صورت تکوینی صورت می‌پذیرد و هم از طریق تشریع.

صُنع خدا در هدایت تکوینی

اکنون باید دید که در این دو نوع هدایت، صنع خداوند چه نقشی دارد و آیا چیزی از آن، فعل اختیاری انسان هست یا خیر؟
در مورد آنچه اصطلاحاً هدایت تکوینی خوانده می‌شود، مسأله کاملاً روشن است. آنچه خداوند از طریق اعطای عقل به انسان می‌فهماند، به طور کلّی صنع خدا بوده، عاقل نقشی در عاقل شدن ندارد؛ همان‌طور که نمی‌تواند تصمیم بگیرد که عاقل نباشد. این هدایت بدون انتخاب و خواست انسان از طرف خدا در او قرار داده می‌شود و آن که از این نعمت الهی محروم است (مانند کودک نابالغ)، تا وقتی خدا نخواسته (خواست تکوینی)، از آن بهره‌مند نمی‌گردد.

نقش خدا و انسان در هدایت تشریعی

اما در آنچه که معمولاً هدایت تشریعی گفته می‌شود، باید دقت کنیم تا ببینیم فعل خدا و فعل انسان هر کدام چه نقشی دارند.
هدایت تشریعی با ارسال پیامبران و امامان از طرف خداوند آغاز می‌شود که در این مرحله اختیار انسان هیچ نقشی ندارد. این خداست که رسولان خود را به سوی هر کس که بخواهد، می‌فرستد و انسان‌ها تا وقتی مواجهه با این رسولان پیدا نکرده‌اند یا به نحوی پیام ایشان را نشنیده‌اند، هنوز نوبت انتخابشان نرسیده است.
با این ترتیب کسانی که در معرض دعوت انبیا و اولیای الهی قرار می‌گیرند و سخن ایشان را می‌شنوند، نسبت به آن تکلیف پیدا می‌کنند؛ ولی اگر در معرض شنیدن پیام رسولان الهی نبودند، ممکن است با هدایت عقل (که به صورت تکوینی در آنها قرار داده شده است) لزوم تحقیق و فحص از پیام الهی را دریابند که در این صورت به آن مکلّف می‌شوند. ولی اگر همین را درنیافتند، به شرطی که این نفهمیدن، معلول تقصیر آنها نباشد، هیچ وظیفه‌ای ندارند و اصطلاحاً «مستضعف» نامیده می‌شوند؛ مانند کودکان غیر ممیّز که لزوم فحص و تحقیق از پیام انبیا و ائمه (علیهم‌السلام) را تشخیص نمی‌دهند و در این امر تقصیری هم ندارند. اما غیر مسلمانانی که در عصر ما عقلاً احتمال جدّی می‌دهند که در تعالیم اسلام، حقیقتی یافت شود، اما به این احتمال ترتیب اثر نمی‌دهند و لذا تحقیق هم نمی‌کنند، اینها به دلیل کوتاهی خودشان از فهم حقانیت اسلام محروم شده‌اند و بنابراین مستضعف نمی‌باشند.
پس دریافتن هدایت تشریعی (مثلاً احکام اسلام) ممکن است مترتّب بر تحقیق و جستجوی انسان عاقلی باشد که احتمال حقّانیّت آن را به طور جدّی داده است. در این صورت این حکم عقل، هدایت تکوینی خدا و صنع اوست و تحقیق و بررسی، کار انسان است و اگر هر دو کار انجام شود، هدایت تشریعی برای چنان شخصی مطرح می‌گردد.
بنابراین در مجموع، هدایت تشریعی برای دو گروه از انسان‌ها مطرح می‌شود:
یک دسته آنها که بدون هیچ تحقیق و جستجویی پیام رسولان الهی را می‌شنوند و مخاطب آنها قرار می‌گیرند.
دسته‌ی دوم کسانی که در صورت تحقیق و بررسی در معرض شنیدن پیام الهی واقع می‌شوند.
گروه اول شامل کسانی می‌شود که در جامعه‌ی اسلامی زندگی می‌کنند و معمولاً از ابتدای بلوغ عقلی در معرض شنیدن سخن حق پیامبران و امامان قرار می‌گیرند. گروه دوم کسانی هستند که به محض عاقل شدن، پیام الهی را نمی‌شنوند، اما با یک احتمال عقلایی که نسبت به حق بودن اسلام و تشیّع می‌دهند، به دنبال تحقیق و بررسی می‌روند و پس از فحص و جستجو با احکام الهی آشنا می‌شوند. پس عملِ اختیاریِ گروه دوم در اینکه آنها را در معرض هدایت تشریعی قرار دهد، نقش اساسی دارد؛ به طوری که اگر تحقیق ایشان نباشد، چه بسا هرگز این هدایت به ایشان نرسد.
در مورد دسته‌ی اول، یعنی تقریباً همه‌ی کسانی که در جامعه و اطرافیان خود می‌بینیم، اختیار انسان در هدایت تشریعی‌اش هیچ نقشی ندارد. زیرا مرحله‌ی اول آن که ارسال پیامبران و امامان است، کار خدا می‌باشد و مرحله‌ی دوم، شرایط تکوینی آنها اعمّ از محل تولد، خانواده، محیط و... می‌باشد که همگی به خواست خدا بستگی دارد و صُنع بشر نیست. بعد از این دو مرحله، اینها در معرض هدایت تشریعی قرار می‌گیرند.
دسته‌ی دوم در تحقّق مرحله‌ی اول که ارسال رسولان الهی است، هیچ نقشی ندارند، اما در مرحله‌ی دوم با اختیار خودشان در معرض دعوت الهی قرار می‌گیرند. بعد خواست ایشان در اینکه آنها را مخاطب شرع و هدایت تشریعی قرار دهد، کاملاً مؤثر است؛ هر چند که خواست آنها مترتّب بر حکم عقل بوده که احتمال حقّانیّت شریعت اسلام را در آنها به وجود آورده و این خود، صُنع خدا بوده و به اختیار خود آنها بستگی نداشته است.
نتیجه‌ی این دو مرحله در مورد هر دو دسته این است که آنها را در معرض هدایت تشریعی قرار می‌دهد؛ یعنی اینکه مخاطب شرع می‌شوند، اما تحقّق هدایت تشریعی برای ایشان احتیاج به یک مرحله‌ی سومی دارد که آن هم صنع خداست و به اختیار انسان بستگی ندارد. مرحله‌ی سوم، فهم و درک انسان‌ها از شریعت الهی است؛ یعنی اینکه با شنیدن سخن رسولان خدا، پیام آنها را بفهمند و منظور آنها را دریابند. اینکه پیامبران و امامان احکام را بیان کنند، غیر از این است که مخاطبان، سخن ایشان را بفهمند. علم و فهم، فعل آدمی نیست بلکه انسان در اینجا صرفاً منفعل است. آنچه فعل اختیاری انسان است، شنیدن و گوش فرادادن است، ولی اینکه منظور را بفهمد و پیام را دریابد، صُنع خدای متعال می‌باشد. مثلاً بیان وجوب نماز و شرایط و احکام آن، کار پیامبر و امام است. انسان‌هایی هم که مخاطب ایشان هستند، وظیفه‌شان گوش فرادادن و اعراض نکردن از بیان آنهاست. اما اینکه حقّانیّت نماز و وجوب آن برای مخاطبان روشن گردد و آنها متوجه تکلیف خود گردند، چیزی است که به خواست تکوینی خدا در مورد یک یکِ مخاطبان مربوط می‌شود و عقلاً ضرورتی ندارد که هر کس مخاطب سخن انبیای الهی قرار می‌گیرد، حقّانیت آن را دریابد.
این مسأله یک امر تکوینی و از مصادیق هدایت تکوینی خداست که اگر در مورد شخصی محقق شود، هدایت تشریعی در حقّ او محقّق شده وگرنه، هدایت تشریعی صورت نپذیرفته است.
پس به طور کلی یک پایه‌ی هدایت تشریعی ابلاغ و بیان شریعت به وسیله‌ی رسولان الهی است، اما فعلیت یافتنِ آن در حق تک تکِ مکلّفین احتیاج به زمینه‌هایی دارد که بسیاری از آنها مانند محیط و خانواده و مربّی و... تکوینی است. بعضی از شرایط هم به اختیار خود مکلف است؛ مانند اینکه شخصی احتمال حقّانیّت شریعت را بدهد، به فحص و تحقیق بپردازد، اما پس از موجود شدن همه‌ی زمینه‌ها به سخن پیامبر گوش فرا ندهد و اعراض کند.
پایه‌ی دیگر هدایت تشریعی، فهم و معرفت مکلّف نسبت به حکم شرع است و اینکه حقّانیّت آن و الهی بودنش برای او روشن گردد. این امری است مشترک بین دسته‌ی اول و دوم که هر دو گروه تا چنین علم و معرفتی برایشان پیدا نشود، نمی‌توان گفت که حکم شرع نسبت به آنها مُنجَّز شده و فعلیّت یافته است.
پس اینکه احکام الهی توسط پیامبران و ائمه (علیهم‌السلام) بیان شده، برای هدایت تشریعی مکلفین کفایت نمی‌کند. آن فقط یک پایه‌ی مطلب است و پایه‌ی دیگر شرایط تکوینی مکلفین است تا مخاطب شرع قرار گیرند. آنگاه که در معرض هدایت تشریعی واقع شوند، فعلیّت یافتن آن، خود احتیاج به یک نوع هدایت تکوینی دارد که همان اعطای فهم و علم از طرف خدا به مکلّفین است.
بنابراین اگر هر کدام از شرایط تکوینی - که ایجاد آن به اختیار خداست - محقّق نشود، هدایت تشریعی هم صورت نمی‌پذیرد. مثلاً یک غیر مسلمان اگر احتمال حقّانیّت اسلام به عقلش نرسد، دنبال تحقیق آن نمی‌رود و آنگاه که به تحقیق می‌پردازد، هر چند که این کار به اختیار اوست، اما نتیجه‌ی تحقیق که روشن شدن حقّانیّت اسلام می‌باشد، به اختیار او بستگی ندارد. پس هم احتمال اولیه و هم نتیجه‌ی تحقیق، هر دو تکوینی بوده، صُنع خدای متعال می‌باشد.
مسلمانی هم که در جامعه‌ی اسلامی بزرگ شده، دریافت حقّانیّت احکام دین به خواست او نبوده و علم و معرفتش را خداوند به او داده است. تنها کاری که او انجام داده، گوش فرادادن به پیام انبیا و ائمه (علیهم‌السلام) بوده است که این هم به حکم عقل و راهنمایی تکوینی خدا بوده که پس از روشن شدن حقّانیّت رسولان الهی، لزوم شنیدن سخن آنها را فهمیده است.
با این توضیحات روشن می‌شود که حداکثر نقش انسان در تحقّق هدایت تشریعی این است که زمینه و مقدمه‌ای را فراهم کند تا خداوند هدایت را نصیب او بگرداند؛ هر چند که اعطای هدایت از طرف خدا چنان مقدّماتی را به طور ضروری لازم ندارد. چه بسا که خداوند بدون وجود مقدمه‌ای اختیاری به وسیله‌ی انسان، هدایت خود را در حقّ او اعمال کند. مثلاً کسی را فرض کنید که به خاطر احتمال حقّانیّت اسلام به فحص و تحقیق می‌پردازد و پس از ایجاد این مقدّمات به نتیجه‌ی روشنی در این مورد می‌رسد. اگر خدا می‌خواست، می‌توانست بدون آنکه چنین کسی به تحقیق بپردازد، همان نتیجه را عایدش گرداند؛ به طوری که او بدون انجام هیچ کاری به حقیقت برسد. اینکه خداوند در مواردی چنین عمل نکرده و نمی‌کند، دلیل بر این نیست که نمی‌تواند این‌گونه عمل کند. حداکثر این است که سنّت اکثریِ خدا چنین نباشد، ولی به هر حال آنچه تکوینی است، بالأخره باید به خواست خدا محقّق شود؛ چه مقدمات اختیاری داشته باشد و چه نداشته باشد. در هر دو صورت صُنع خدا بودن آن مسلّم و قطعی است.
همچنین کسی که به پیام رسولان الهی گوش فرا می‌دهد تا حقّانیت آن برایش روشن شود، هر چند که لزوم شنیدن سخن ایشان را عقل بر او حکم می‌کند، ولی این طور نیست که اگر خلاف حکم عقل عمل کند، خداوند قادر نباشد که حق را برای او روشن نماید.
اقبال و توجه به رسولان الهی، شرط ضروری برای فهمیدن سخن حق ایشان نیست. چه بسا بوده و هستند کسانی که از شنیدن سخن کسی اعراض کرده‌اند، اما خداوند بدون اینکه آنها بخواهند، حقّانیّت او و سخنش را برای ایشان روشن کرده است. آشکار شدن حقیقت به خواست انسان بستگی ندارد و امری تکوینی است که به خواست خدا محقّق می‌شود.
پس می‌توانیم به طور کلی مدّعی شویم که هدایت اصولاً یک امر تکوینی است که از طرف خدا به بندگانش افاضه می‌گردد و آنچه جنبه‌ی تشریعی دارد و اختیاری بندگان است، حداکثر ایجاد مقدّمات و زمینه‌های عادی برای اعطای هدایت از طرف خداست. این در حالی است که وجود آن مقدمات هم برای افاضه‌ی هدایت ضرورت ندارد و خداوند قادر است که بدون انجام کاری توسط بندگان، آنها را هدایت کند.
وظیفه‌ی اصلی انسان، تازه بعد از هدایت شدن آغاز می‌شود. قبول یا ردّ هدایت خدا فعل اختیاری انسان و صنع اوست. در اینجا هم عقل حکم می‌کند که انسان تسلیم هدایت الهی شود و با آن مخالفت نکند که این حکم عقل، خود یکی دیگر از جلوه‌های هدایت خداوند است. ولی پذیرفتن یا نپذیرفتن حکم عقل به اختیار آدمی است و آنچه معیار مؤاخذه و عِقاب خدا قرار می‌گیرد، همان چیزهایی است که به اختیار او می‌باشد، یا چیزهایی که مقدّمات آنها اختیاری بوده باشد.
مثلاً کسی که می‌توانسته با تحقیق و فحص، خود را در معرض هدایت خدا قرار دهد و عقلاً ضرورت این کار را تشخیص می‌داده، در صورت کوتاهی کردن نسبت به این کار، خود را اختیاراً از هدایت الهی محروم کرده است. بنابراین هر چند که هدایت خدا به صورت تکوینی اعمال می‌شود، ولی خواست خدا در مورد چنین شخصی این بوده که پس از انجام یک فعل اختیاری، او را هدایت کند و حال که او خود نخواسته، خداوند هم او را هدایت نکرده است. بنابراین محرومیّت او از هدایت الهی به خاطر سوء اختیار خودش می‌باشد و لذا مؤاخذه‌ی او صحیح خواهد بود. این مؤاخذه از دو جهت صحیح است؛ هم به خاطر انجام ندادن آن فعل اختیاری که به حکم عقل باید انجام می‌داد و هم نتیجه‌اش که محرومیّت از هدایت خدا بوده، زیرا که مقدمه‌ی آن اختیاری بوده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. انسان / 3.
2. بلد / 10.
3. اصول کافی، کتاب التوحید، باب البیان و التّعریف و لزوم الحجة، ح 4.

منبع مقاله :
بنی‌هاشمی، سید محمد؛ (1390)، معرفت و بندگی سلسله درس‌های مهدویت (حلقه اول)، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ دوم.