نویسنده: سید محمد بنی‌هاشمی
 

وقتی از هدفداری در افعال الهی صحبت می‌شود، باید توجه داشت که خداوند همچون انسانها نیست که ابتدا هدف یا اهدافی را در نظر می‌گیرند و سپس کارهای خود را برای رسیدن به آنها انجام می‌دهند. چنین تصوّری در مورد ذات مقدّس پروردگار روا نیست؛ چون نمی‌توان گفت که خداوند تحت تأثیر انگیزه‌هایی قصد انجام کاری را می‌کند. این ویژگی از آنِ مخلوقات است و نسبت دادنش به پروردگار از مصادیق تشبیهِ باطل می‌باشد. مکان داشتن، عین جسمانی بودن است و مکانِ غیر جسمانی داشتن، یک فرض تناقض‌آمیز می‌باشد. هدف و غایت هم - تا آنجا که برای ما معنادار و مفهوم می‌باشد - مفهوماً اقتضا می‌کند که ذاتِ هدفدار و غایت‌مند به نوعی تحت تأثیرِ غیر خودش واقع شود و به همین دلیل نسبت دادنش به ذات مقدّس پروردگار با تعالی و تقدّس او متناقض است.

هدف فاعل و هدف فعل

برخی تفاوت میان هدفداری در انسان و خداوند را به این دانسته‌اند که: هدف انسان از کارهایش، رفع نقصی از ذات خودش است، در حالی که خداوند هیچ نقصی ندارد، پس هدف داشتن او به معنای رفع نقص از خودش نیست، بلکه کار خدا وقتی هدفدار است که نقصی را از مخلوق خود رفع نماید. انسان اگر آب یا غذا می‌خورد، برای این است که تشنگی یا گرسنگی خود را رفع نماید و به این ترتیب، نقصی را از خود برطرف نماید و به کمالی که فاقد است، برسد. از این جهت است که می‌گویند هدف انسان در کارهایش، هدفِ «فاعل» است. اما این معنا در مورد افعال خداوند صادق نیست. او کاری را برای رفع نیازی از خود و رسیدن به کمال و سعادتی انجام نمی‌دهد. هدف خداوند رساندن مخلوقات به کمالات شایسته‌ی خودشان است. مثلاً خدا انسان را می‌آفریند و سپس او را در مسیری که به کمال برسد، قرار می‌دهد تا از این طریق، نقایص او را رفع کند و به کمالات شایسته‌اش برساند. تحقّق این کمالات را در انسان، می‌توان هدف خداوند از خلقتِ او دانست، ولی این کمالات در حقیقت، هدفِ انسان است و هدف خداوند این است که مخلوقاتش به کمال برسد. به همین جهت گفته می‌شود که هدف در افعال الهی، هدفِ «فعل» است و مقصود از فعل، همان مخلوقات هستند. حال سؤال این است که آیا این بیان، مشکل تشبیه خداوند به مخلوقات را حل می‌کند؟

غایت یا علت غایی فعل

در پاسخ باید گفت که: هدفِ «فعل» را هم نمی‌توان غایت خداوند در افعالش دانست. «غایت» یا هدف، چیزی است که سببِ فاعلیّتِ فاعل می‌باشد. غایت انسان در آب خوردن، رفع عطش می‌باشد که برای او کمال محسوب می‌شود. همین کمال است که سبب آب خوردنِ او می‌گردد. پس غایت فعل، سبب فاعلیّتِ فاعل آن می‌باشد. آنچه فاعل را به فاعلیّت می‌آورد، همان غایت یا علّت غایی است. لذا می‌گویند: «علّت غایی»، علّتِ «علّت فاعلی» است. در مورد افعال الهی این غایت، همان کمالی است که مخلوق به آن می‌رسد. هدفِ خداوند از خلق مخلوقات - در فرض مورد بحث - این است که آنها را به کمالاتِ شایسته‌ی خود برساند. بنابراین کمال مخلوق - مثلاً رفع عطش از انسان - همان غایتی است که فاعل (خداوند) را به فاعلیّت می‌آورد.
با این ترتیب روشن می‌شود که نسبت دادن غایت به افعال الهی، به معنای هدف فعل نیز جایز نمی‌باشد؛ زیرا لازمه‌ی آن این است که بالأخره خداوند تحت تأثیر داعی و انگیزه‌ای افعالش را انجام می‌دهد. اشکال از اینجا ناشی می‌شود که هدف - هر چند هدفِ فعل - در نهایت به خداوند نسبت داده می‌شود. می‌گویند: هدفِ خداوند این است که مخلوقِ خود را به کمال برساند. در صورتی که به محضِ اینکه هدفداری به خداوند نسبت داده شود، مفهوم غایت - به معنای چیزی که سببِ فاعلیّت فاعل است - در ذات مقدّس ربوبی راه پیدا می‌کند.
اگر گفته شود که این مفهوم، ربطی به ذات الهی ندارد، می‌گوییم: پس اینکه غایت خداوند در فعلش، «هدف فعل» می‌باشد، چه مفهومی دارد؟! اگر به هر حال می‌خواهیم این هدف را به خداوند نسبت بدهیم - که چاره‌ای هم از آن نداریم - لازم می‌آید که ذات مقدّس پروردگار به معنایی تحت تأثیر دواعی و انگیزه‌ها قرار گیرد.
بنابراین اگر در توجیه هدف از خلقت خداوند، از قول او بگوییم:

من نکردم خلق تا سودی کنم *** بلکه تا بر بندگان جودی کنم

باز هم مشکل تشبیه خداوند به مخلوقات حل نمی‌شود؛ زیرا بالأخره چیزی (جود کردن و سود رساندن به مخلوقات) را انگیزه و عامل مؤثّر در فاعلیّت خدای متعال دانسته‌ایم که این خود، مصداق ناقص دانستن اوست. هر موجودی که در ذات خود یا در افعالش به نحوی تحت تأثیر غیر باشد، بی‌نیاز مطلق نیست و در نیازمندی با مخلوقات شباهت دارد.

داعی زائد بر ذات یا عین ذات

ممکن است گفته شود که: داعی و انگیزه قائل شدن برای خداوند در افعالش، در صورتی نادرست است که این داعی، زائد بر ذات مقدّس او باشد، اما اگر داعی عین ذات باشد، دیگر خداوند تحت تأثیر غیر خود قرار نمی‌گیرد و محتاج دیگری نمی‌شود.
اما باید دانست این فرض مشکل اساسی‌تری دارد و آن این است که اصولاً مفهوم انگیزه (داعی) اقتضا می‌کند که چیزی غیرِ ذات، سببِ فاعلیّتِ فاعل شود. اینکه ذاتِ چیزی علّتِ فاعلیّتِ خودش شود، قابل فرض نیست. «غایت» یعنی چیزی که فاعل را به فاعلیّت می‌آورد. اگر غایت، عین فاعل باشد، لازم می‌آید که خودش، خودش را به فاعلیّت آورد که این فرضِ بی‌معنایی است. زیرا اگر وجود ذات برای فاعلیّتِ فاعل کفایت می‌کند، دیگر «داعی» بر فعل لازم نیست و اگر کفایت نمی‌کند، پس اینکه داعی عینِ خود ذات باشد، چگونه قابل فرض است؟ (دقت شود!)
فراموش نکنیم که فاعلِ مورد بحث (ذات مقدّس پروردگار) ذاتی است که هیچ‌گونه کثرت و تعدّد در او قابل فرض نیست. بنابراین نمی‌توان فرض کرد که بعضی جهات در او، انگیزه و داعی برای بعضی جهات دیگر گردد.
بنابراین هر چند تعبیر «داعیِ عین ذات» را به زبان می‌آوریم، اما باید توجه داشته باشیم که در این صورت هیچ سخن معناداری نگفته‌ایم. اصولاً مفهومی داعی و انگیزه‌ی فعل، قابل حمل و نسبت دادن به ذاتی که هیچ‌گونه تأثیری نمی‌پذیرد، نیست. با این‌گونه سخن گفتن، مفهومی را که قابل حمل بر خدای متعال نیست، به او نسبت داده‌ایم و این نادرست است. درست مانند اینکه مکان داشتن را به خداوند نسبت دهیم، اما چون لازمه‌ی مکان‌دار بودن، نقص و محدودیّت می‌باشد، بگوییم خداوند مکان دارد اما مکانش مادّی و جسمانی نیست!!
این فرض در اصل نادرست است. زیرا مکان داشتن، عین جسمانی بودن است و مکانِ غیر جسمانی داشتن، یک فرض تناقض‌آمیز می‌باشد. هدف و غایت هم - تا آنجا که برای ما معنادار و مفهوم می‌باشد - مفهوماً اقتضا می‌کند که ذاتِ هدفدار و غایت‌مند به نوعی تحت تأثیرِ غیر خودش واقع شود و به همین دلیل نسبت دادنش به ذات مقدّس پروردگار با تعالی و تقدّس او متناقض است.

حکیمانه بودن افعال خداوند

البته به این نکته توجه داریم که نفی هدفداری از افعال الهی، به معنای نسبت دادن کار عبث و لغو به خدای متعال نیست. ما خداوند را مطلقاً حکیم می‌دانیم و نسبت دادن هرگونه لغوی را به ذات مقدّسش عقلاً جایز نمی‌دانیم. اما حکیمانه بودنِ افعال الهی، لازمه‌اش این نیست که ما بتوانیم درباره‌ی هدفداریِ خداوند تفسیر و تحلیل ارائه دهیم. ما چون خداوند را به مقتضای حکم عقل، منزّه از هر نقص و عیبی می‌دانیم، سربسته می‌پذیریم که از خداوند هیچ کار غیر حکیمانه‌ای سر نمی‌زند، ولی این اعتقاد، مجوّز آن نیست که درباره‌ی حکمت الهی با تشبیه به مخلوقات سخن بگوییم.

هدف خالق یا هدف مخلوق

به هر حال غرض از توضیحات گذشته روشن شدن این حقیقت است که اگر درباره‌ی هدف داشتن خداوند در افعالش صحبت می‌کنیم، مقصود، آن چیزی نیست که خدا را به فاعلیّت آورده است، بلکه معنای صحیح آن را باید در خود مخلوقات جستجو کرد. البته در بحث فعلی، هدف الهی را صرفاً در مخلوقاتی که دارای عقل و اختیار هستند، منظور داریم. لذا می‌توانیم هدف را عمل به تکلیف و شریعت خداوند برای آفریدگان مختار خود بدانیم. پس هدف خداوند در خلقت به معنای آن هدفی است که خدای متعال برای مخلوقاتش معیّن فرموده است. اگر آنها در مسیری که پروردگارشان خواسته است، حرکت کنند، به هدف از خلقت خود می‌رسند و اگر در غیر این مسیر قرار می‌گیرند، به آن هدف نخواهند رسید. هدف از خلقت هر مخلوقِ مختاری، این است که به آنچه خالق او از او خواسته، عمل کند.
این معنا از هدفداری بسیار متفاوت است با آن مفهومی از هدف و غایت که سببِ فاعلیّت فاعل می‌باشد. ما در اینجا از انگیزه‌ی افعال الهی و اینکه چه چیزی باعث خلقت او شده است، به هیچ وجه سخن نمی‌گوییم، بلکه صرفاً درباره‌ی هدفی که مخلوقات عاقل و مختار باید داشته باشند، بحث می‌کنیم.
با این معنا از هدفداری، چه مخلوقات در مسیر تحقّق هدف الهی حرکت کنند و چه با سوء اختیارشان چنین نکنند، در هر دو صورت، خلق خداوند، هدفدار می‌باشد. این مطلب درباره‌ی موجودات عاقل و مختار - از جمله انسان - صدق می‌کند و هدفداری در غیر مخلوقات مختار محتاج توضیح بیشتری است که فعلاً از محلّ بحث خارج می‌باشد. در کتاب خداوند و کلمات نورانی اهل بیت (علیهم‌السلام) هر جا از هدف خداوند در خلقت انسان - یا هر موجود مختار دیگری - سخن گفته شده، باید بر همین معنای صحیح حمل گردد.

منبع مقاله :
بنی‌هاشمی، سید محمد؛ (1390)، معرفت و بندگی سلسله درس‌های مهدویت (حلقه اول)، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ دوم.