نویسنده: دکتر نرگس جهان


 
شخصیت امام خمینی(رحمت الله علیه) در ایران و خارج از ایران، به‌خصوص برای عاشقان و دانشجویان زبان و ادبیات فارسی نیازی به معرفی ندارد. او در زندگی و بعد از مرگ به چنان اوجی از شهرت، عزت و احترام رسیده بود که بعد از قرنها، انسانها کمتر به آن دست می‏یابند. در ایران، بچه و بزرگ، جوان و پیر، زن و مرد، کس و ناکس، خاص و عام، اسمشان را با تعظیم و تکریم به «امام» نام می‏برند.
عارف در اصطلاح عرفان آن کس است که هم اهل دین و مذهب باشد، هم اهل ریاضت و کشف و شهود. او از مقام علم الیقین به مرتبه عین الیقین و حق الیقین می‏رسد. امام(ره) در همین نکته اظهار نظر می‏کند:
حاصل کون و مکان جمله ز عکس رخ توست
پس همین بس که همه کون و مکان حاصل ما
دل عارف مانند آئینه پاک و صاف است و در آن صنایع خدا به طریق معرفت می‏بیند:
هرکجا پا بنهی حسن وی آنجا پیداست
هرکجا سر بنهی سجده‏گه آن زیباست
به عقیده امام یک عارف و صوفی باید در خلوت، دور از شور و غوغای زندگی مردم بسر ببرد تا قربت‏خدا حاصل شود.
صوفی و عارف از این بادیه دور افتادند
جام می‌ گیر ز مطرب که روی سوی صفا
یک عارف را نباید که بر زعم معرفت‏خویش، لاف اناالحق بزند آنکس که به زعم خویش عارف باشد، غواص به دریای معارف باشد، وقتی از حجاب آزاد خواهد شد که لاکش به او کشف ‏شود.
روزی اگر از حجاب آزاد شود
بیند که به لاک خویش واقف باشد
امام این نوع عارفان را که بدون معرفت لاف عرفان می‏زنند ، طوطی صفت می‏گوید:
طوطی صفتی و لاف عرفان بزنی
‌ای مور، دم از تخت‏سلیمان بزنی
فرهاد ندیده‏ای و شیرین گشتی
یاسر نشدی و دم ز سلمان بزنی
او معتقد است یک عارف حقیقی تا وقتی در مشاهده دوست‏ خودبینی را از دست ندهد، هرگز به گوهر مقصود خود نخواهد رسید:
تا خوابی در خودی خود پنهانی
خورشید جهان بود زچشم تو نهان
حضرت امام ، خودبینی و شرک را یکی می‏داند:
گر نیست‏شوی کوس انا الحق نزنی
با دعوی پوچ خود معلق نزنی
تا خودبینی تو مشرکی بیش نه‏ای
بی‏خود بشوی که لاف مطلق نزنی
امام بزرگ این نوع صوفیان را که خودبین هستند به مانند حافظ، «مدعی» می‏گوید. ایشان رباعی‌ای سروده‌اند به عنوان «مدعی»:
از صوفی‏ها، صفا ندیدم هرگز
زین طایفه من وفا ندیدم هرگز
زین مدعیان که فاش اناالحق گویند
با خودبینی فنا ندیدم هرگز
او علم و عرفان را برای رسیدن به منزلگه عشاق، راه باطل می‏داند:
علم و عرفان به خرابات ندارد راهی
که به منزلگه عشاق ره باطل نیست
در طول تاریخ، مذهب، عرفان و فلسفه بر فکر انسانی تاثیر بسیاری داشته‌اند. مذهب بر وجود خدای بزرگ و برتر دلالت می‏کند. برای مومن زندگی این دنیای فانی موقت و زودگذر است. ایشان با احساسات لطیف زندگانی را به‌سر می‏برند، هدف زندگی عارفان و صوفیان دیدار الهی است. امام هم در طول زندگی خود در عشق الهی بسر برده است و اینگونه سروده است:
عمر را پایان رسید و یارم از در نیامد
قصه‏ام آخر شد و این غصه را آخر نیامد
مرغ جان در این قفس بی‏بال و پر افتاد و هرگز
آنکه باید این قفس را بشکند از در نیامد
یک عارف حقیقی یک صوفی با کمال و یک درویش غنی با این دنیای فانی عشق نمی‏ورزد. او در حالت ‏سرمستی، دور از همه عیش و عشرت زندگی بسر می‏برد، امام بزرگ نیز این عقیده را می‏سراید:
آنکه دل بگسلد از هر دو جهان درویش است
آنکه بگذشت زپیدا و نهان درویش است
خرقه و خانقه از مذهب رندان دور است
آنکه دوری کند از این و از آن، درویش است
حجاب به اصطلاح صوفیه هر چیزی است که انسان را از حق تعالی باز می‏دارد. نزد مستملی بخارا حجاب چهار نوع است: دنیا حجاب عقبی است؛ خلق، حجاب اطاعت است. شیطان، حجاب دین و نفس حجاب خدا. امام(ره) علم و فلسفه را نفس حجاب خدا و حجاب اکبر می‏داند:
آنان که به علم فلسفه می‏نازند
بر علم دگر به آشکارا تازند
ترسم که در این حجاب اکبر آخر
سرگرم شوند و خویشتن را بازند
امام بسیاری از نکات عرفان را به فاطی خطاب کرده است:
فاطی که زمن نامه عرفانی خواست
از مورچه‏ای تخت‏سلیمانی خواست
گویی نشنیده ما عرفناک از آنک
جبرئیل ازو نفخه رحمانی خواست

مکتب عرفان که بر سراسر ایران و بر شعر و ادبیات فارسی مسلط است، یک نظام فکری خاصی دارد. در این نظام فکری یک انسان عارف و صوفی می‏شود. او با روش و طریقت‏خاص خدا را می‏شناسد و خود را در یاد خدا فنا می‏کند. امام عارف کاملی بود، اساس فکر عرفان امام بر یک تصور زیباست، او پرتو حسن را جمال خالق می‏داند:
پرتو حسنت‏ به جان افتاد و آن را نیست کرد
عشق آمد دردها را هرچه بد درمان نمود
حافظ همین نکته را می‏سراید:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
امام(ره) جمال مطلق را بعد از گسستن دل از علایق جهان می‏بیند:
فاطی ز علایق جهان دل برکن
از دوست‏ شدن به این و آن دل برکن
یک دوست که آن جمال مطلق باشد
بگزین تو و از کون و مکان دل برکن
«جلوه جمال» و «دیدار یار» را در «آئینه جان» مشاهده می‏کند. به عقیده وی، جان آئینه هستی است، یعنی زندگی آدمی در اطراف آن گردش می‏کند:
جان که آئینه هستی است در اقلیم وجود
برزده سنگ به آئینه جان آمده‏ام
همچنین می‏افزاید:
آتش عشق بیفزا غم دل افزون کن
این دل غمزده نتوان که غم افزا نشود
او عشق الهی را «قبله عشق» می‏داند:
بهار شد در میخانه باز باید کرد
بسوی قبله عاشق نماز باید کرد
او سفر عشق را با دل تنگ در سایه عشق و لطف طی‏کرده است:
عالم عشق است هرجا بنگری از پست و بالا
سایه عشقم که خود پیدا و پنهانی ندارم
آن سرو دل آرای من آن روح جان افزای من
در سایه لطفش نشین کاین سایه دل آرا بود
و در سایه لطف خدا از چاک نفی بیرون می‏آید:
بردار این ارقام را بگذار این اوهام را
بستان ز ساقی جام را جامی که در آن لا بود
او در قافله عشق را در صبح ازل باده الست، ‏یعنی باده عشق وحدانیت‏خدا نوشیده است؛ چون خمیر آدم از گل عشق سرشته شده است:
جز عشق تو هیچ نیست اندر دل ما
عشق تو سرشته گشته اندر گل ما
وی بعد از پیمودن این همه مراحل عشق به این نتیجه می‏رسد که هر شئ و هرکس در تحت توجهات و فرمان خدا حرکت می‏کند:
ملحد و عارف و درویش و خراباتی و مست همه
در امر تو هستند و تو فرمانفرما
به نظر امام هدف زندگی شناخت زیبایی و لذت بردن از زیبایی است، او حاضر نیست «زیبائی باغ» را با نظرهای کوتاه ببیند:
ای روی تو نور بخش خلوتگاهم
یاد تو فروغ دل نا آگاهم
آن سرو بلند باغ زیبایی را
دیدن نتوان با نظر کوتاهم
عرفان یکی از تابناک‌ترین تجلیات اندیشه انسان است‏. باید گفت که این، طریقه عارفان و روش صاحب نظران است. آنها با ذوق و شوق منازل «راه معرفت» را طی می‏کنند و من در اینجا از عناوین غزلیات و رباعیات امام(ره) استفاده کرده‏ام. امام تقریبا بر هر اصطلاح تصوف غزل یا رباعی یا مسمط ساخته است و در آن نکات عرفانی را بیان کرده است. امام مانند یک صوفی کامل اول هستی خودش را فراموش می‏کند، سپس در هر ذره خدا را می‏جوید. او معتقد است که اگر کسی هستی خویش را فراموش نکند، در وحدت خدا شرک می‏ورزد.
آنکس که ره معرفت الله پوید
پیوسته ز هر ذره خدا می‏جوید
تا هستی خویشتن فرامش نکند
خواهد که ز شرک عطر وحدت بوید
در اندیشه امام(ره) دنیا و هر شئ که در دنیاست، ‏حتی از ذره تا خورشید، نمایشگر زیبایی خداست و اگر ما نمی‏بینیم، این عیب ماست، ور نه خدا هرجا موجود است.
عیب از ما است اگر دوست زما مستور است
دیده بگشای که بینی هم عالم طور است
ایشان معتقدند «ان‌الله علی کل شیئ قدیر»:
ذره‏ای نیست که از لطف تو هامون نبود
قطره‏ای نیست که از مهر تو دریا نشود
نیز عقیده قرآن را بیان می‏کند که هر شئ در این کون و مکان در تسبیح خدا غرق‏ است.
وقت آنست که بنشینم و دم در نزنم
به همه کون و مکان مدحت او مسطور است
او عاشق خدا است و معشوقش هر چیز و در هر جا جلوه فکن است، ‏حتی نغمه‏های موسیقی پرندگان زیبا، گلهای نرگس و لاله و سنبل از تجلیات انوار حق پر هستند:
از سنبل و نرگس جهان باشد به مانند جنان
وز سوسن و نسرین زمین چون روضه خلد برین
از قمری و کبک و هزار‌ آید ندای ارغنون
وز سیره و کوکو و سار آواز چنگ راستین
عارف حقیقی همیشه دور از رسومات و غوغای مردم در خلوت زندگی به سر می‏برد. امام عید و شادهای دنیا را برای اهل دنیا وقف می‏کند و خود در موقع شادی‌ها و خوشی‏ها، خلوت را تلاش کرده، در یاد خدا غرق می‏شود:
صوفی و عارف ازین بادیه دور افتادند
جام می‌ گیر ز مطرب که روی سوی صفا
همه در عید به صحرا و گلستان بروند
من سرمست ز میخانه کنم رو به خدا
او منزل عشق را به سر و جان طی می‏کند:
گر مرا ره به در پیر خرابات دهی
به سر و جان به سویش راه نوردم نه به پا
او که بعد از تلاش بسیار به دلدار خود رسیده بود، حاضر نیست که دوباره این خطا بکند:
سالها در صف ارباب عمائم بودم
تا به دلدار رسیدم نکنم باز خطا
نزد امام(ره) تجلی خدا دو نوع است: ‏یکی تجلی ذات و دیگری تجلی صفات الهی. در شعر امام انوار هر دو تجلیات درخشان هستند:
جز رخ یار جمالی و جمیلی نبود
در غم اوست که در گفت و مگوئیم همه
جز سر کوی توای دوست ندارم جایی
در سرم نیست ‏به جز خاک درت سودایی
امواج حسن دوست چو دریای بیکران
این مست تشنه کام غمش در کرانه است
حاصل کون و مکان جمله ز عکس رخ توست
پس همین بس که همه کون و مکان حاصل ما
ایشان تجلی الوهیت را که حضرت محمد(ص) هستند، در شعر می‏سراید:
بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست
نازم آن مطرب مجلس که بود قبله نما
در آیه 72 سوره احزاب آمده است که خدا امانت (عشق) خود را به آسمان و زمین و کوه عرضه کرد هیچ کدام نپذیرفتند، ولی این شت‏خاکی این عشق را پذیرفت. شعرای زبان و ادبیات فارسی و اردو زبان نیز عرفا و صوفیان این عشق خداوند را با بار امانت یاد می‏کنند و شعر می‏سرایند. باید اضافه کرد که دل آدمی از هفت آسمان و زمین کوه عرش و کرسی و لوح فراخ‏تر بوده که این امانت را بر سرخود گذاشته است. حافظ همین نکته را می‏سراید:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال بنام من دیوانه زدند
میر تقی میر شاعر اردو زبان می‏سراید:
سب په جس بار گرانی
کی است کو یه ناتوان اتهالیا
امام بزرگ غزلی با نام «بار امانت» سروده است:
کشم بار امانت با دلی زار
امانت‏دار اسرارم تو باشی
درین غزل او به نکات عرفانی اشاره می‏کند و در مقابل محبت و مودت وجود عارف این دنیا را هیچ ارزش نمی‏دهد. در اندیشه امام، در مقابل عشق خدا، جهان به اندازه یک جو ارزش ندارد:
جهان را یک جوی ارزش نباشد
اگر یارم اگر یارم تو باشی
و به سبب عشق خدا آدم خاکی به معراج عشق رسیده است:
رسد جانم به فوق قاب قوسین
که خورشید شب تارم تو باشی
امام (ره) اگر وصال دوست به او حاصل می‏شود، با نهایت خوشحالی و شادمانی مرگ را به آغوش می‏گیرد:
ببوسم چوبه دارم به شادی
اگر در پای آن دارم تو باشی
عرفا در شراب وحدت غرق‏اند و ایشان در حالت سرمستی تجلیات خدا را مشاهده می‏کند. امام(ره) می‏سراید:
هشیاری من بگیر و مستم بنما
سرمست زباده الستم بنما
بر نیستی‏ام فزون کن از راه کرم
در دیده خود هر آنچه هستم بنما
در این رباعی اشاره است به آیه «الست‏بربکم» امام با کمال استغنا که بی‏نیازی حق است، در حالت مستی، قربت خدا را می‏جوید. همچنین این هستی را برای رسیدن به مطلوب خود یک نیاز لازم می‌داند:
بی‌نیازی است در این مستی و بیهوشی عشق
در هستی زدن از روی نیاز است هنوز
ای نسیم سحری اگر سرکویش گذری
عطر برگیر که او غالیه ساز است هنوز
به عقیده عرفای اسلامی آدمی را بر فرشتگان، به سبب علم فضیلت بزرگی حاصل است. چون هرچه آدم می‏داند، فرشتگان از دانستن آنها عاجزند. امام(ره) به این مطلب اشاره می‏کند:
قدسیان را نرسد تا که به ما فخر کنند
قصه علم الاسماء به زبان است هنوز
صوفیان به بردن نعره «اناالحق» وحدت وجود قائل‏اند و به این منزل بعد از پیمودن راه دراز می‏رسند، ولی امام(ره) در مشاهده حسن دوست خاموشی را ترجیح می‏دهد و زدن نعره‏ها را لاف عارف می‏داند:
تا منصوری لاف انا الحق بزنی
نادیده جمال دوست غوغا فکنی
دک کن جبل خودی خود چون موسی
تا جلوه کند جمال او بی‏ارنی
به عقیده صاحب نظران و عارفان ابلیس آدم را فریب داد، او دانه گندم را خورد. در این نافرمانی آدم و حوا را از بهشت‏بیرون راندند. در قرآن هم این مطلب ‌آمده است. در روایات وجه تخلیق کائنات را در «کنت کنزا مخفیا» «ولولاک لما خلقت الافلاک» بیان کرده‏اند. امام(ره) از این مطلب نتیجه‏گیری می‏کند که اگرچه فریب دادن شیطان آدم را، از سوءنیت بود، ولی در حقیقت احسانش بود؛ چون ازین سبب عشق پیدا گشت و آدم از ملک ملک رخت بربست.
خواست شیطان بد کند با من ولی احسان نمود
از بهشتم برد بیرون بسته جانان نمود
یا:
خواست از فردوس بیرونم کند خوارم کند
عشق پیدا گشت و از ملک و ملک پران نمود
پرتو حسنت‏بجان افتاد و آن را نیست کرد
عشق آمد دردها را هرچه بد درمان نمود
غالب بزبان اردو می‏گوید:
عشق که طبیعت نه زیست کا مزا پایا
درد کی دوا پائی درد لا دوا پایا
امام از اهل تشیع بود، چنانچه با نهایت اخلاص در قصیده بهاریه انتظاریه در حق شیعیان دعاگوست:
ای صاحب حضرت زمان، ای پادشاه انس و جان
لطفی نما بر شیعیان تایید کن دین مبین
تاریخ شاهد است که همیشه عارفان حقیقی و صوفیان با کمال در معاشره و اجتماع خود کارهای اصلاحی انجام داده‏اند. امام نیز با اندیشه‏های عرفان اسلامی و به طریق صاحب نظری، ایران و ایرانیان را از چنگال استبداد آمریکا رهائی بخشید. او ایران را از انقلاب سفید بیرون آورده، به انقلاب اسلامی رهنمایی کرد و کشور ایران را از خودکامگی شاه رها کرده و به جمهوری اسلامی ایران مبدل کرد و گفت:
جمهوری ما نشانگر اسلام است
افکار پلید فتنه جویان خام است
ملت‏به ره خویش جلو می‏تازد
صدام به دست‏خویش در صد دام است
یا:
جمهوری اسلامی ما جاوید است
دشمن ز حیات خویشتن نومید است
آن روز که عالم ز ستمگر خالی است
ما را و همه ستمکشان را عید است
او ملت اسلام را با اخلاق اسلام آراسته کرد. او مردی ساده زیست‏بود و این خصوصیت‏خود را به ملت ایران بخشید.
او مردی مسلمان و پایبند به صوم و صلوة بود و در یاد خدا غرق می‏شد. چنانچه همه ما در تلویزیون دیدیم که در آخرین لحظات، در حالت بیماری، نماز را به جا آورد و آرزویش به پایه تکمیل رسید:
به بیماری دهم جان و سر خود
اگر یار پرستارم تو باشی
شوم ای دوست پرچمدار هستی
در آن روزی که سردارم تو باشی
منبع: روزنامه اطلاعات