نویسنده: دکتر نرگس جهان
شخصیت امام خمینی(رحمت الله علیه) در ایران و خارج از ایران، بهخصوص برای عاشقان و دانشجویان زبان و ادبیات فارسی نیازی به معرفی ندارد. او در زندگی و بعد از مرگ به چنان اوجی از شهرت، عزت و احترام رسیده بود که بعد از قرنها، انسانها کمتر به آن دست مییابند. در ایران، بچه و بزرگ، جوان و پیر، زن و مرد، کس و ناکس، خاص و عام، اسمشان را با تعظیم و تکریم به «امام» نام میبرند.
عارف در اصطلاح عرفان آن کس است که هم اهل دین و مذهب باشد، هم اهل ریاضت و کشف و شهود. او از مقام علم الیقین به مرتبه عین الیقین و حق الیقین میرسد. امام(ره) در همین نکته اظهار نظر میکند:
حاصل کون و مکان جمله ز عکس رخ توست
پس همین بس که همه کون و مکان حاصل ما
دل عارف مانند آئینه پاک و صاف است و در آن صنایع خدا به طریق معرفت میبیند:
هرکجا پا بنهی حسن وی آنجا پیداست
هرکجا سر بنهی سجدهگه آن زیباست
به عقیده امام یک عارف و صوفی باید در خلوت، دور از شور و غوغای زندگی مردم بسر ببرد تا قربتخدا حاصل شود.
صوفی و عارف از این بادیه دور افتادند
جام می گیر ز مطرب که روی سوی صفا
یک عارف را نباید که بر زعم معرفتخویش، لاف اناالحق بزند آنکس که به زعم خویش عارف باشد، غواص به دریای معارف باشد، وقتی از حجاب آزاد خواهد شد که لاکش به او کشف شود.
روزی اگر از حجاب آزاد شود
بیند که به لاک خویش واقف باشد
امام این نوع عارفان را که بدون معرفت لاف عرفان میزنند ، طوطی صفت میگوید:
طوطی صفتی و لاف عرفان بزنی
ای مور، دم از تختسلیمان بزنی
فرهاد ندیدهای و شیرین گشتی
یاسر نشدی و دم ز سلمان بزنی
او معتقد است یک عارف حقیقی تا وقتی در مشاهده دوست خودبینی را از دست ندهد، هرگز به گوهر مقصود خود نخواهد رسید:
تا خوابی در خودی خود پنهانی
خورشید جهان بود زچشم تو نهان
حضرت امام ، خودبینی و شرک را یکی میداند:
گر نیستشوی کوس انا الحق نزنی
با دعوی پوچ خود معلق نزنی
تا خودبینی تو مشرکی بیش نهای
بیخود بشوی که لاف مطلق نزنی
امام بزرگ این نوع صوفیان را که خودبین هستند به مانند حافظ، «مدعی» میگوید. ایشان رباعیای سرودهاند به عنوان «مدعی»:
از صوفیها، صفا ندیدم هرگز
زین طایفه من وفا ندیدم هرگز
زین مدعیان که فاش اناالحق گویند
با خودبینی فنا ندیدم هرگز
او علم و عرفان را برای رسیدن به منزلگه عشاق، راه باطل میداند:
علم و عرفان به خرابات ندارد راهی
که به منزلگه عشاق ره باطل نیست
در طول تاریخ، مذهب، عرفان و فلسفه بر فکر انسانی تاثیر بسیاری داشتهاند. مذهب بر وجود خدای بزرگ و برتر دلالت میکند. برای مومن زندگی این دنیای فانی موقت و زودگذر است. ایشان با احساسات لطیف زندگانی را بهسر میبرند، هدف زندگی عارفان و صوفیان دیدار الهی است. امام هم در طول زندگی خود در عشق الهی بسر برده است و اینگونه سروده است:
عمر را پایان رسید و یارم از در نیامد
قصهام آخر شد و این غصه را آخر نیامد
مرغ جان در این قفس بیبال و پر افتاد و هرگز
آنکه باید این قفس را بشکند از در نیامد
یک عارف حقیقی یک صوفی با کمال و یک درویش غنی با این دنیای فانی عشق نمیورزد. او در حالت سرمستی، دور از همه عیش و عشرت زندگی بسر میبرد، امام بزرگ نیز این عقیده را میسراید:
آنکه دل بگسلد از هر دو جهان درویش است
آنکه بگذشت زپیدا و نهان درویش است
خرقه و خانقه از مذهب رندان دور است
آنکه دوری کند از این و از آن، درویش است
حجاب به اصطلاح صوفیه هر چیزی است که انسان را از حق تعالی باز میدارد. نزد مستملی بخارا حجاب چهار نوع است: دنیا حجاب عقبی است؛ خلق، حجاب اطاعت است. شیطان، حجاب دین و نفس حجاب خدا. امام(ره) علم و فلسفه را نفس حجاب خدا و حجاب اکبر میداند:
آنان که به علم فلسفه مینازند
بر علم دگر به آشکارا تازند
ترسم که در این حجاب اکبر آخر
سرگرم شوند و خویشتن را بازند
امام بسیاری از نکات عرفان را به فاطی خطاب کرده است:
فاطی که زمن نامه عرفانی خواست
از مورچهای تختسلیمانی خواست
گویی نشنیده ما عرفناک از آنک
جبرئیل ازو نفخه رحمانی خواست
پرتو حسنت به جان افتاد و آن را نیست کرد
عشق آمد دردها را هرچه بد درمان نمود
حافظ همین نکته را میسراید:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
امام(ره) جمال مطلق را بعد از گسستن دل از علایق جهان میبیند:
فاطی ز علایق جهان دل برکن
از دوست شدن به این و آن دل برکن
یک دوست که آن جمال مطلق باشد
بگزین تو و از کون و مکان دل برکن
«جلوه جمال» و «دیدار یار» را در «آئینه جان» مشاهده میکند. به عقیده وی، جان آئینه هستی است، یعنی زندگی آدمی در اطراف آن گردش میکند:
جان که آئینه هستی است در اقلیم وجود
برزده سنگ به آئینه جان آمدهام
همچنین میافزاید:
آتش عشق بیفزا غم دل افزون کن
این دل غمزده نتوان که غم افزا نشود
او عشق الهی را «قبله عشق» میداند:
بهار شد در میخانه باز باید کرد
بسوی قبله عاشق نماز باید کرد
او سفر عشق را با دل تنگ در سایه عشق و لطف طیکرده است:
عالم عشق است هرجا بنگری از پست و بالا
سایه عشقم که خود پیدا و پنهانی ندارم
آن سرو دل آرای من آن روح جان افزای من
در سایه لطفش نشین کاین سایه دل آرا بود
و در سایه لطف خدا از چاک نفی بیرون میآید:
بردار این ارقام را بگذار این اوهام را
بستان ز ساقی جام را جامی که در آن لا بود
او در قافله عشق را در صبح ازل باده الست، یعنی باده عشق وحدانیتخدا نوشیده است؛ چون خمیر آدم از گل عشق سرشته شده است:
جز عشق تو هیچ نیست اندر دل ما
عشق تو سرشته گشته اندر گل ما
وی بعد از پیمودن این همه مراحل عشق به این نتیجه میرسد که هر شئ و هرکس در تحت توجهات و فرمان خدا حرکت میکند:
ملحد و عارف و درویش و خراباتی و مست همه
در امر تو هستند و تو فرمانفرما
به نظر امام هدف زندگی شناخت زیبایی و لذت بردن از زیبایی است، او حاضر نیست «زیبائی باغ» را با نظرهای کوتاه ببیند:
ای روی تو نور بخش خلوتگاهم
یاد تو فروغ دل نا آگاهم
آن سرو بلند باغ زیبایی را
دیدن نتوان با نظر کوتاهم
عرفان یکی از تابناکترین تجلیات اندیشه انسان است. باید گفت که این، طریقه عارفان و روش صاحب نظران است. آنها با ذوق و شوق منازل «راه معرفت» را طی میکنند و من در اینجا از عناوین غزلیات و رباعیات امام(ره) استفاده کردهام. امام تقریبا بر هر اصطلاح تصوف غزل یا رباعی یا مسمط ساخته است و در آن نکات عرفانی را بیان کرده است. امام مانند یک صوفی کامل اول هستی خودش را فراموش میکند، سپس در هر ذره خدا را میجوید. او معتقد است که اگر کسی هستی خویش را فراموش نکند، در وحدت خدا شرک میورزد.
آنکس که ره معرفت الله پوید
پیوسته ز هر ذره خدا میجوید
تا هستی خویشتن فرامش نکند
خواهد که ز شرک عطر وحدت بوید
در اندیشه امام(ره) دنیا و هر شئ که در دنیاست، حتی از ذره تا خورشید، نمایشگر زیبایی خداست و اگر ما نمیبینیم، این عیب ماست، ور نه خدا هرجا موجود است.
عیب از ما است اگر دوست زما مستور است
دیده بگشای که بینی هم عالم طور است
ایشان معتقدند «انالله علی کل شیئ قدیر»:
ذرهای نیست که از لطف تو هامون نبود
قطرهای نیست که از مهر تو دریا نشود
نیز عقیده قرآن را بیان میکند که هر شئ در این کون و مکان در تسبیح خدا غرق است.
وقت آنست که بنشینم و دم در نزنم
به همه کون و مکان مدحت او مسطور است
او عاشق خدا است و معشوقش هر چیز و در هر جا جلوه فکن است، حتی نغمههای موسیقی پرندگان زیبا، گلهای نرگس و لاله و سنبل از تجلیات انوار حق پر هستند:
از سنبل و نرگس جهان باشد به مانند جنان
وز سوسن و نسرین زمین چون روضه خلد برین
از قمری و کبک و هزار آید ندای ارغنون
وز سیره و کوکو و سار آواز چنگ راستین
عارف حقیقی همیشه دور از رسومات و غوغای مردم در خلوت زندگی به سر میبرد. امام عید و شادهای دنیا را برای اهل دنیا وقف میکند و خود در موقع شادیها و خوشیها، خلوت را تلاش کرده، در یاد خدا غرق میشود:
صوفی و عارف ازین بادیه دور افتادند
جام می گیر ز مطرب که روی سوی صفا
همه در عید به صحرا و گلستان بروند
من سرمست ز میخانه کنم رو به خدا
او منزل عشق را به سر و جان طی میکند:
گر مرا ره به در پیر خرابات دهی
به سر و جان به سویش راه نوردم نه به پا
او که بعد از تلاش بسیار به دلدار خود رسیده بود، حاضر نیست که دوباره این خطا بکند:
سالها در صف ارباب عمائم بودم
تا به دلدار رسیدم نکنم باز خطا
نزد امام(ره) تجلی خدا دو نوع است: یکی تجلی ذات و دیگری تجلی صفات الهی. در شعر امام انوار هر دو تجلیات درخشان هستند:
جز رخ یار جمالی و جمیلی نبود
در غم اوست که در گفت و مگوئیم همه
جز سر کوی توای دوست ندارم جایی
در سرم نیست به جز خاک درت سودایی
امواج حسن دوست چو دریای بیکران
این مست تشنه کام غمش در کرانه است
حاصل کون و مکان جمله ز عکس رخ توست
پس همین بس که همه کون و مکان حاصل ما
ایشان تجلی الوهیت را که حضرت محمد(ص) هستند، در شعر میسراید:
بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست
نازم آن مطرب مجلس که بود قبله نما
در آیه 72 سوره احزاب آمده است که خدا امانت (عشق) خود را به آسمان و زمین و کوه عرضه کرد هیچ کدام نپذیرفتند، ولی این شتخاکی این عشق را پذیرفت. شعرای زبان و ادبیات فارسی و اردو زبان نیز عرفا و صوفیان این عشق خداوند را با بار امانت یاد میکنند و شعر میسرایند. باید اضافه کرد که دل آدمی از هفت آسمان و زمین کوه عرش و کرسی و لوح فراختر بوده که این امانت را بر سرخود گذاشته است. حافظ همین نکته را میسراید:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال بنام من دیوانه زدند
میر تقی میر شاعر اردو زبان میسراید:
سب په جس بار گرانی
کی است کو یه ناتوان اتهالیا
امام بزرگ غزلی با نام «بار امانت» سروده است:
کشم بار امانت با دلی زار
امانتدار اسرارم تو باشی
درین غزل او به نکات عرفانی اشاره میکند و در مقابل محبت و مودت وجود عارف این دنیا را هیچ ارزش نمیدهد. در اندیشه امام، در مقابل عشق خدا، جهان به اندازه یک جو ارزش ندارد:
جهان را یک جوی ارزش نباشد
اگر یارم اگر یارم تو باشی
و به سبب عشق خدا آدم خاکی به معراج عشق رسیده است:
رسد جانم به فوق قاب قوسین
که خورشید شب تارم تو باشی
امام (ره) اگر وصال دوست به او حاصل میشود، با نهایت خوشحالی و شادمانی مرگ را به آغوش میگیرد:
ببوسم چوبه دارم به شادی
اگر در پای آن دارم تو باشی
عرفا در شراب وحدت غرقاند و ایشان در حالت سرمستی تجلیات خدا را مشاهده میکند. امام(ره) میسراید:
هشیاری من بگیر و مستم بنما
سرمست زباده الستم بنما
بر نیستیام فزون کن از راه کرم
در دیده خود هر آنچه هستم بنما
در این رباعی اشاره است به آیه «الستبربکم» امام با کمال استغنا که بینیازی حق است، در حالت مستی، قربت خدا را میجوید. همچنین این هستی را برای رسیدن به مطلوب خود یک نیاز لازم میداند:
بینیازی است در این مستی و بیهوشی عشق
در هستی زدن از روی نیاز است هنوز
ای نسیم سحری اگر سرکویش گذری
عطر برگیر که او غالیه ساز است هنوز
به عقیده عرفای اسلامی آدمی را بر فرشتگان، به سبب علم فضیلت بزرگی حاصل است. چون هرچه آدم میداند، فرشتگان از دانستن آنها عاجزند. امام(ره) به این مطلب اشاره میکند:
قدسیان را نرسد تا که به ما فخر کنند
قصه علم الاسماء به زبان است هنوز
صوفیان به بردن نعره «اناالحق» وحدت وجود قائلاند و به این منزل بعد از پیمودن راه دراز میرسند، ولی امام(ره) در مشاهده حسن دوست خاموشی را ترجیح میدهد و زدن نعرهها را لاف عارف میداند:
تا منصوری لاف انا الحق بزنی
نادیده جمال دوست غوغا فکنی
دک کن جبل خودی خود چون موسی
تا جلوه کند جمال او بیارنی
به عقیده صاحب نظران و عارفان ابلیس آدم را فریب داد، او دانه گندم را خورد. در این نافرمانی آدم و حوا را از بهشتبیرون راندند. در قرآن هم این مطلب آمده است. در روایات وجه تخلیق کائنات را در «کنت کنزا مخفیا» «ولولاک لما خلقت الافلاک» بیان کردهاند. امام(ره) از این مطلب نتیجهگیری میکند که اگرچه فریب دادن شیطان آدم را، از سوءنیت بود، ولی در حقیقت احسانش بود؛ چون ازین سبب عشق پیدا گشت و آدم از ملک ملک رخت بربست.
خواست شیطان بد کند با من ولی احسان نمود
از بهشتم برد بیرون بسته جانان نمود
یا:
خواست از فردوس بیرونم کند خوارم کند
عشق پیدا گشت و از ملک و ملک پران نمود
پرتو حسنتبجان افتاد و آن را نیست کرد
عشق آمد دردها را هرچه بد درمان نمود
غالب بزبان اردو میگوید:
عشق که طبیعت نه زیست کا مزا پایا
درد کی دوا پائی درد لا دوا پایا
امام از اهل تشیع بود، چنانچه با نهایت اخلاص در قصیده بهاریه انتظاریه در حق شیعیان دعاگوست:
ای صاحب حضرت زمان، ای پادشاه انس و جان
لطفی نما بر شیعیان تایید کن دین مبین
تاریخ شاهد است که همیشه عارفان حقیقی و صوفیان با کمال در معاشره و اجتماع خود کارهای اصلاحی انجام دادهاند. امام نیز با اندیشههای عرفان اسلامی و به طریق صاحب نظری، ایران و ایرانیان را از چنگال استبداد آمریکا رهائی بخشید. او ایران را از انقلاب سفید بیرون آورده، به انقلاب اسلامی رهنمایی کرد و کشور ایران را از خودکامگی شاه رها کرده و به جمهوری اسلامی ایران مبدل کرد و گفت:
جمهوری ما نشانگر اسلام است
افکار پلید فتنه جویان خام است
ملتبه ره خویش جلو میتازد
صدام به دستخویش در صد دام است
یا:
جمهوری اسلامی ما جاوید است
دشمن ز حیات خویشتن نومید است
آن روز که عالم ز ستمگر خالی است
ما را و همه ستمکشان را عید است
او ملت اسلام را با اخلاق اسلام آراسته کرد. او مردی ساده زیستبود و این خصوصیتخود را به ملت ایران بخشید.
او مردی مسلمان و پایبند به صوم و صلوة بود و در یاد خدا غرق میشد. چنانچه همه ما در تلویزیون دیدیم که در آخرین لحظات، در حالت بیماری، نماز را به جا آورد و آرزویش به پایه تکمیل رسید:
به بیماری دهم جان و سر خود
اگر یار پرستارم تو باشی
شوم ای دوست پرچمدار هستی
در آن روزی که سردارم تو باشی
منبع: روزنامه اطلاعات
/خ
عارف در اصطلاح عرفان آن کس است که هم اهل دین و مذهب باشد، هم اهل ریاضت و کشف و شهود. او از مقام علم الیقین به مرتبه عین الیقین و حق الیقین میرسد. امام(ره) در همین نکته اظهار نظر میکند:
حاصل کون و مکان جمله ز عکس رخ توست
پس همین بس که همه کون و مکان حاصل ما
دل عارف مانند آئینه پاک و صاف است و در آن صنایع خدا به طریق معرفت میبیند:
هرکجا پا بنهی حسن وی آنجا پیداست
هرکجا سر بنهی سجدهگه آن زیباست
به عقیده امام یک عارف و صوفی باید در خلوت، دور از شور و غوغای زندگی مردم بسر ببرد تا قربتخدا حاصل شود.
صوفی و عارف از این بادیه دور افتادند
جام می گیر ز مطرب که روی سوی صفا
یک عارف را نباید که بر زعم معرفتخویش، لاف اناالحق بزند آنکس که به زعم خویش عارف باشد، غواص به دریای معارف باشد، وقتی از حجاب آزاد خواهد شد که لاکش به او کشف شود.
روزی اگر از حجاب آزاد شود
بیند که به لاک خویش واقف باشد
امام این نوع عارفان را که بدون معرفت لاف عرفان میزنند ، طوطی صفت میگوید:
طوطی صفتی و لاف عرفان بزنی
ای مور، دم از تختسلیمان بزنی
فرهاد ندیدهای و شیرین گشتی
یاسر نشدی و دم ز سلمان بزنی
او معتقد است یک عارف حقیقی تا وقتی در مشاهده دوست خودبینی را از دست ندهد، هرگز به گوهر مقصود خود نخواهد رسید:
تا خوابی در خودی خود پنهانی
خورشید جهان بود زچشم تو نهان
حضرت امام ، خودبینی و شرک را یکی میداند:
گر نیستشوی کوس انا الحق نزنی
با دعوی پوچ خود معلق نزنی
تا خودبینی تو مشرکی بیش نهای
بیخود بشوی که لاف مطلق نزنی
امام بزرگ این نوع صوفیان را که خودبین هستند به مانند حافظ، «مدعی» میگوید. ایشان رباعیای سرودهاند به عنوان «مدعی»:
از صوفیها، صفا ندیدم هرگز
زین طایفه من وفا ندیدم هرگز
زین مدعیان که فاش اناالحق گویند
با خودبینی فنا ندیدم هرگز
او علم و عرفان را برای رسیدن به منزلگه عشاق، راه باطل میداند:
علم و عرفان به خرابات ندارد راهی
که به منزلگه عشاق ره باطل نیست
در طول تاریخ، مذهب، عرفان و فلسفه بر فکر انسانی تاثیر بسیاری داشتهاند. مذهب بر وجود خدای بزرگ و برتر دلالت میکند. برای مومن زندگی این دنیای فانی موقت و زودگذر است. ایشان با احساسات لطیف زندگانی را بهسر میبرند، هدف زندگی عارفان و صوفیان دیدار الهی است. امام هم در طول زندگی خود در عشق الهی بسر برده است و اینگونه سروده است:
عمر را پایان رسید و یارم از در نیامد
قصهام آخر شد و این غصه را آخر نیامد
مرغ جان در این قفس بیبال و پر افتاد و هرگز
آنکه باید این قفس را بشکند از در نیامد
یک عارف حقیقی یک صوفی با کمال و یک درویش غنی با این دنیای فانی عشق نمیورزد. او در حالت سرمستی، دور از همه عیش و عشرت زندگی بسر میبرد، امام بزرگ نیز این عقیده را میسراید:
آنکه دل بگسلد از هر دو جهان درویش است
آنکه بگذشت زپیدا و نهان درویش است
خرقه و خانقه از مذهب رندان دور است
آنکه دوری کند از این و از آن، درویش است
حجاب به اصطلاح صوفیه هر چیزی است که انسان را از حق تعالی باز میدارد. نزد مستملی بخارا حجاب چهار نوع است: دنیا حجاب عقبی است؛ خلق، حجاب اطاعت است. شیطان، حجاب دین و نفس حجاب خدا. امام(ره) علم و فلسفه را نفس حجاب خدا و حجاب اکبر میداند:
آنان که به علم فلسفه مینازند
بر علم دگر به آشکارا تازند
ترسم که در این حجاب اکبر آخر
سرگرم شوند و خویشتن را بازند
امام بسیاری از نکات عرفان را به فاطی خطاب کرده است:
فاطی که زمن نامه عرفانی خواست
از مورچهای تختسلیمانی خواست
گویی نشنیده ما عرفناک از آنک
جبرئیل ازو نفخه رحمانی خواست
مکتب عرفان که بر سراسر ایران و بر شعر و ادبیات فارسی مسلط است، یک نظام فکری خاصی دارد. در این نظام فکری یک انسان عارف و صوفی میشود. او با روش و طریقتخاص خدا را میشناسد و خود را در یاد خدا فنا میکند. امام عارف کاملی بود، اساس فکر عرفان امام بر یک تصور زیباست، او پرتو حسن را جمال خالق میداند:
پرتو حسنت به جان افتاد و آن را نیست کرد
عشق آمد دردها را هرچه بد درمان نمود
حافظ همین نکته را میسراید:
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
امام(ره) جمال مطلق را بعد از گسستن دل از علایق جهان میبیند:
فاطی ز علایق جهان دل برکن
از دوست شدن به این و آن دل برکن
یک دوست که آن جمال مطلق باشد
بگزین تو و از کون و مکان دل برکن
«جلوه جمال» و «دیدار یار» را در «آئینه جان» مشاهده میکند. به عقیده وی، جان آئینه هستی است، یعنی زندگی آدمی در اطراف آن گردش میکند:
جان که آئینه هستی است در اقلیم وجود
برزده سنگ به آئینه جان آمدهام
همچنین میافزاید:
آتش عشق بیفزا غم دل افزون کن
این دل غمزده نتوان که غم افزا نشود
او عشق الهی را «قبله عشق» میداند:
بهار شد در میخانه باز باید کرد
بسوی قبله عاشق نماز باید کرد
او سفر عشق را با دل تنگ در سایه عشق و لطف طیکرده است:
عالم عشق است هرجا بنگری از پست و بالا
سایه عشقم که خود پیدا و پنهانی ندارم
آن سرو دل آرای من آن روح جان افزای من
در سایه لطفش نشین کاین سایه دل آرا بود
و در سایه لطف خدا از چاک نفی بیرون میآید:
بردار این ارقام را بگذار این اوهام را
بستان ز ساقی جام را جامی که در آن لا بود
او در قافله عشق را در صبح ازل باده الست، یعنی باده عشق وحدانیتخدا نوشیده است؛ چون خمیر آدم از گل عشق سرشته شده است:
جز عشق تو هیچ نیست اندر دل ما
عشق تو سرشته گشته اندر گل ما
وی بعد از پیمودن این همه مراحل عشق به این نتیجه میرسد که هر شئ و هرکس در تحت توجهات و فرمان خدا حرکت میکند:
ملحد و عارف و درویش و خراباتی و مست همه
در امر تو هستند و تو فرمانفرما
به نظر امام هدف زندگی شناخت زیبایی و لذت بردن از زیبایی است، او حاضر نیست «زیبائی باغ» را با نظرهای کوتاه ببیند:
ای روی تو نور بخش خلوتگاهم
یاد تو فروغ دل نا آگاهم
آن سرو بلند باغ زیبایی را
دیدن نتوان با نظر کوتاهم
عرفان یکی از تابناکترین تجلیات اندیشه انسان است. باید گفت که این، طریقه عارفان و روش صاحب نظران است. آنها با ذوق و شوق منازل «راه معرفت» را طی میکنند و من در اینجا از عناوین غزلیات و رباعیات امام(ره) استفاده کردهام. امام تقریبا بر هر اصطلاح تصوف غزل یا رباعی یا مسمط ساخته است و در آن نکات عرفانی را بیان کرده است. امام مانند یک صوفی کامل اول هستی خودش را فراموش میکند، سپس در هر ذره خدا را میجوید. او معتقد است که اگر کسی هستی خویش را فراموش نکند، در وحدت خدا شرک میورزد.
آنکس که ره معرفت الله پوید
پیوسته ز هر ذره خدا میجوید
تا هستی خویشتن فرامش نکند
خواهد که ز شرک عطر وحدت بوید
در اندیشه امام(ره) دنیا و هر شئ که در دنیاست، حتی از ذره تا خورشید، نمایشگر زیبایی خداست و اگر ما نمیبینیم، این عیب ماست، ور نه خدا هرجا موجود است.
عیب از ما است اگر دوست زما مستور است
دیده بگشای که بینی هم عالم طور است
ایشان معتقدند «انالله علی کل شیئ قدیر»:
ذرهای نیست که از لطف تو هامون نبود
قطرهای نیست که از مهر تو دریا نشود
نیز عقیده قرآن را بیان میکند که هر شئ در این کون و مکان در تسبیح خدا غرق است.
وقت آنست که بنشینم و دم در نزنم
به همه کون و مکان مدحت او مسطور است
او عاشق خدا است و معشوقش هر چیز و در هر جا جلوه فکن است، حتی نغمههای موسیقی پرندگان زیبا، گلهای نرگس و لاله و سنبل از تجلیات انوار حق پر هستند:
از سنبل و نرگس جهان باشد به مانند جنان
وز سوسن و نسرین زمین چون روضه خلد برین
از قمری و کبک و هزار آید ندای ارغنون
وز سیره و کوکو و سار آواز چنگ راستین
عارف حقیقی همیشه دور از رسومات و غوغای مردم در خلوت زندگی به سر میبرد. امام عید و شادهای دنیا را برای اهل دنیا وقف میکند و خود در موقع شادیها و خوشیها، خلوت را تلاش کرده، در یاد خدا غرق میشود:
صوفی و عارف ازین بادیه دور افتادند
جام می گیر ز مطرب که روی سوی صفا
همه در عید به صحرا و گلستان بروند
من سرمست ز میخانه کنم رو به خدا
او منزل عشق را به سر و جان طی میکند:
گر مرا ره به در پیر خرابات دهی
به سر و جان به سویش راه نوردم نه به پا
او که بعد از تلاش بسیار به دلدار خود رسیده بود، حاضر نیست که دوباره این خطا بکند:
سالها در صف ارباب عمائم بودم
تا به دلدار رسیدم نکنم باز خطا
نزد امام(ره) تجلی خدا دو نوع است: یکی تجلی ذات و دیگری تجلی صفات الهی. در شعر امام انوار هر دو تجلیات درخشان هستند:
جز رخ یار جمالی و جمیلی نبود
در غم اوست که در گفت و مگوئیم همه
جز سر کوی توای دوست ندارم جایی
در سرم نیست به جز خاک درت سودایی
امواج حسن دوست چو دریای بیکران
این مست تشنه کام غمش در کرانه است
حاصل کون و مکان جمله ز عکس رخ توست
پس همین بس که همه کون و مکان حاصل ما
ایشان تجلی الوهیت را که حضرت محمد(ص) هستند، در شعر میسراید:
بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست
نازم آن مطرب مجلس که بود قبله نما
در آیه 72 سوره احزاب آمده است که خدا امانت (عشق) خود را به آسمان و زمین و کوه عرضه کرد هیچ کدام نپذیرفتند، ولی این شتخاکی این عشق را پذیرفت. شعرای زبان و ادبیات فارسی و اردو زبان نیز عرفا و صوفیان این عشق خداوند را با بار امانت یاد میکنند و شعر میسرایند. باید اضافه کرد که دل آدمی از هفت آسمان و زمین کوه عرش و کرسی و لوح فراختر بوده که این امانت را بر سرخود گذاشته است. حافظ همین نکته را میسراید:
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال بنام من دیوانه زدند
میر تقی میر شاعر اردو زبان میسراید:
سب په جس بار گرانی
کی است کو یه ناتوان اتهالیا
امام بزرگ غزلی با نام «بار امانت» سروده است:
کشم بار امانت با دلی زار
امانتدار اسرارم تو باشی
درین غزل او به نکات عرفانی اشاره میکند و در مقابل محبت و مودت وجود عارف این دنیا را هیچ ارزش نمیدهد. در اندیشه امام، در مقابل عشق خدا، جهان به اندازه یک جو ارزش ندارد:
جهان را یک جوی ارزش نباشد
اگر یارم اگر یارم تو باشی
و به سبب عشق خدا آدم خاکی به معراج عشق رسیده است:
رسد جانم به فوق قاب قوسین
که خورشید شب تارم تو باشی
امام (ره) اگر وصال دوست به او حاصل میشود، با نهایت خوشحالی و شادمانی مرگ را به آغوش میگیرد:
ببوسم چوبه دارم به شادی
اگر در پای آن دارم تو باشی
عرفا در شراب وحدت غرقاند و ایشان در حالت سرمستی تجلیات خدا را مشاهده میکند. امام(ره) میسراید:
هشیاری من بگیر و مستم بنما
سرمست زباده الستم بنما
بر نیستیام فزون کن از راه کرم
در دیده خود هر آنچه هستم بنما
در این رباعی اشاره است به آیه «الستبربکم» امام با کمال استغنا که بینیازی حق است، در حالت مستی، قربت خدا را میجوید. همچنین این هستی را برای رسیدن به مطلوب خود یک نیاز لازم میداند:
بینیازی است در این مستی و بیهوشی عشق
در هستی زدن از روی نیاز است هنوز
ای نسیم سحری اگر سرکویش گذری
عطر برگیر که او غالیه ساز است هنوز
به عقیده عرفای اسلامی آدمی را بر فرشتگان، به سبب علم فضیلت بزرگی حاصل است. چون هرچه آدم میداند، فرشتگان از دانستن آنها عاجزند. امام(ره) به این مطلب اشاره میکند:
قدسیان را نرسد تا که به ما فخر کنند
قصه علم الاسماء به زبان است هنوز
صوفیان به بردن نعره «اناالحق» وحدت وجود قائلاند و به این منزل بعد از پیمودن راه دراز میرسند، ولی امام(ره) در مشاهده حسن دوست خاموشی را ترجیح میدهد و زدن نعرهها را لاف عارف میداند:
تا منصوری لاف انا الحق بزنی
نادیده جمال دوست غوغا فکنی
دک کن جبل خودی خود چون موسی
تا جلوه کند جمال او بیارنی
به عقیده صاحب نظران و عارفان ابلیس آدم را فریب داد، او دانه گندم را خورد. در این نافرمانی آدم و حوا را از بهشتبیرون راندند. در قرآن هم این مطلب آمده است. در روایات وجه تخلیق کائنات را در «کنت کنزا مخفیا» «ولولاک لما خلقت الافلاک» بیان کردهاند. امام(ره) از این مطلب نتیجهگیری میکند که اگرچه فریب دادن شیطان آدم را، از سوءنیت بود، ولی در حقیقت احسانش بود؛ چون ازین سبب عشق پیدا گشت و آدم از ملک ملک رخت بربست.
خواست شیطان بد کند با من ولی احسان نمود
از بهشتم برد بیرون بسته جانان نمود
یا:
خواست از فردوس بیرونم کند خوارم کند
عشق پیدا گشت و از ملک و ملک پران نمود
پرتو حسنتبجان افتاد و آن را نیست کرد
عشق آمد دردها را هرچه بد درمان نمود
غالب بزبان اردو میگوید:
عشق که طبیعت نه زیست کا مزا پایا
درد کی دوا پائی درد لا دوا پایا
امام از اهل تشیع بود، چنانچه با نهایت اخلاص در قصیده بهاریه انتظاریه در حق شیعیان دعاگوست:
ای صاحب حضرت زمان، ای پادشاه انس و جان
لطفی نما بر شیعیان تایید کن دین مبین
تاریخ شاهد است که همیشه عارفان حقیقی و صوفیان با کمال در معاشره و اجتماع خود کارهای اصلاحی انجام دادهاند. امام نیز با اندیشههای عرفان اسلامی و به طریق صاحب نظری، ایران و ایرانیان را از چنگال استبداد آمریکا رهائی بخشید. او ایران را از انقلاب سفید بیرون آورده، به انقلاب اسلامی رهنمایی کرد و کشور ایران را از خودکامگی شاه رها کرده و به جمهوری اسلامی ایران مبدل کرد و گفت:
جمهوری ما نشانگر اسلام است
افکار پلید فتنه جویان خام است
ملتبه ره خویش جلو میتازد
صدام به دستخویش در صد دام است
یا:
جمهوری اسلامی ما جاوید است
دشمن ز حیات خویشتن نومید است
آن روز که عالم ز ستمگر خالی است
ما را و همه ستمکشان را عید است
او ملت اسلام را با اخلاق اسلام آراسته کرد. او مردی ساده زیستبود و این خصوصیتخود را به ملت ایران بخشید.
او مردی مسلمان و پایبند به صوم و صلوة بود و در یاد خدا غرق میشد. چنانچه همه ما در تلویزیون دیدیم که در آخرین لحظات، در حالت بیماری، نماز را به جا آورد و آرزویش به پایه تکمیل رسید:
به بیماری دهم جان و سر خود
اگر یار پرستارم تو باشی
شوم ای دوست پرچمدار هستی
در آن روزی که سردارم تو باشی
منبع: روزنامه اطلاعات
/خ