ابعاد شخصيت حضرت امام خمينى (ره)

آفرينش انسان با دين و گرايش به ماوراى طبيعت عجين و آميخته است و هرگز از او جدا نمى‏شود و تا انسان، انسان است، پيوسته طبيعت او با چنين كشش و تمايلاتى همراه مى‏باشد و طبعاً حادثه‏اى كه پيوند مستقيم با تمايلات درونى و ابدى انسان دارد، هرگز به دست فراموشى سپرده نمى‏شود
سه‌شنبه، 7 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ابعاد شخصيت حضرت امام خمينى (ره)
 ابعاد شخصيت حضرت امام خمينى (قدس سره)
ابعاد شخصيت حضرت امام خمينى (ره)
نويسنده: آيةالله جعفر سبحانى
مقدمه
آفرينش انسان با دين و گرايش به ماوراى طبيعت عجين و آميخته است و هرگز از او جدا نمى‏شود و تا انسان، انسان است، پيوسته طبيعت او با چنين كشش و تمايلاتى همراه مى‏باشد و طبعاً حادثه‏اى كه پيوند مستقيم با تمايلات درونى و ابدى انسان دارد، هرگز به دست فراموشى سپرده نمى‏شود و اين، يك اصل كلى است كه شرق و غرب نمى‏شناسد. روى اين اصل، هرگز جامعه اسلامى و تاريخ بشريت شخصيت ممتاز و كم نظير حضرت امام خمينى قدس سره را كه با افكار و انديشه‏هاى بلند و سعى و تلاش‏هاى صادقانه خود، مسير تاريخ را دگرگون كرده، فراموش نخواهد كرد. شخصيتى كه توانست در پرتو اعتماد به لطف الهى و ايمان به هدف، نظام كهن دو هزار و پانصد ساله را به زباله‏دان تاريخ بريزد و به جامعه اسلامى هويت تازه‏اى بخشد و گرد خود فراموشى را از چهره آنان بزدايد و آنان را با شخصيت واقعى خود آشنا سازد.اين شخصيت و اين رويداد، به خاطر پيوندى كه با دين و ايمان مردم دارد، ثابت و پابرجا خواهد بود و گرد نسيان بر روى آن نخواهد نشست. امام نه تنها در مراحل علمى، پيشتاز اين مسير بوده، بلكه در مراحل اجتماعى و سياسى نيز يك فرد آگاه از وضع زمان و آشنا به درد و درمان بود و نهيب او بر مستكبران و سلطه‏جويان، تازيانه‏اى بود كه پشت آنان را مى‏لرزاند و نقشه‏هاى آنان را بر باد مى‏داد. مقام عرفانى و فلسفى، فقاهت و اجتهاد، ذوق ادبى و آشنايى او به لطايف كلام، آگاهى او از سياست‏هاى جهانى، اخلاق آموزنده و سازنده او و مناجات‏هاى تكان دهنده نيمه شب وى، همه و همه پرتوى از ابعاد گسترده شخصيت او مى‏باشند؛ ولى آن چه مى‏توان در اين‏باره گفت، اين است كه او داراى دو خصيصه گرانقدر بود كه همه آثار و تجليات را به دنبال داشت كه عبارتند از:
1. ايمان به مبدا و معاد؛ به گونه‏اى كه گويى پرده‏ها از جلوى ديدگانش كنار رفته و ماوراى طبيعت را به راى العين مشاهده مى‏كرد.
2. عشق به هدف و آرمان‏هاى اسلامى و ايثارگرى همه جانبه در راه آن.
اين دو عنصر، از صفات بارز و عناصر چشمگير شخصيت او به شمار مى‏رفتند و روى اين اساس، به برخى از ابعاد شخصيت وى اشاره مى‏نماييم:
آگاهى از وضع جهان‏
امام صادق عليه‏السلام در حديث كوتاهى چنين مى‏فرمايد: «انسان آگاه از اوضاع و شرايط زمان، هرگز غافل‏گير حوادث غيرمترقب نمى‏شود». در اين حديث، يكى از شرايط رهبرى بيان شده است.يكى از ابعاد شخصيت حضرت امام، آگاهى او از وضع جهان و شرايط زمان بود و حركت‏هاى سياسى و الحادى را كه در جهان، بر ضد اسلام، در حال شكل گرفتن بود، به خوبى مى‏شناخت و همه را در نظر داشت و اگر از دوران جوانى، داراى چنين ويژگى‏اى نبود، هرگز در دوران پيرى كه زمام امور را به دست گرفت، نمى‏توانست انقلاب اسلامى را با چنين صلابت و استوارى، متجاوز از ده سال رهبرى كند و دشمنان را به تعجب و شگفتى وادارد. در دوران پراختناق حكومت رضاخان كه از سال 1304ش. آغاز شد و در شهريور 1320ش. به پايان رسيد، تمام وسايل در اختيار دولت بود و كمتر كتابى حتى غيرسياسى به چاپ مى‏رسيد؛ ولى پس از شهريور20 و ورود متفقين به ايران و شعله‏ور شدن آتش جنگ جهانى، زنجيرها از قلم و بيان برداشته شد و حضرت امام از اين فرصت استفاده كرد و ضمن رد كتاب «اسرار هزار ساله»، به بيان حقايق پرداخت و پرده‏ها را بالا زد.قلم شيوا و بيان لطيف و در عين حال شور انگيز كتاب «كشف اسرار» توانست روح تازه‏اى در قلوب مسلمانان ايران بدمد. او تحت عنوان چرا رضاخان با علما بد بود، ماهيت حكومت رضاخانى را تشريح و مقام گران‏قدر روحانيت را براى مردم روشن كرد. اين كتاب كه در سال 1323ش. به چاپ رسيد، شورى عظيم و موجى بزرگ در ايران پديد آورد. در هر حال، هر كس اين كتاب را بخواند، اذعان مى‏كند كه امام از همان دوران ديرينه، داراى افكار بلند سياسى بود و پيوسته مى‏خواست تا نظام اسلامى را جايگزين نظام‏هاى فاسد كند.
متفقين در سال‏هاى 1324- 1325ش. ايران را ترك كردند و استعمار اين بار فرزند رضاخان را بر سر كار آورد و او برنامه پدر را با رياكارى خاصى تعقيب كرد و به مرور زمان، استبداد را بار ديگر به ايران باز گرداند هر چه زمان به پيش مى‏رفت، بر قدرت نظام افزوده مى‏شد؛ ولى امام را در اين دوره فترت - يعنى از سال‏هاى 25 تا 40 - كاملاً ساكت و آرام مى‏بينيم. او در اين دوره، تنها به تدريس فقه، اصول، اخلاق و فلسفه مى‏پرداخت و كمتر در مسائل سياسى بحث مى‏كرد. آن قلم شورآفرين و تحرك بخش كه نمونه بارز آن، كتاب كشف اسرار بود، چرا در اين دوره، از تحرك باز ايستاد و در مجراى علمى حركت كرد؟
آيةالله بروجردى در سال 1324 كه براى معالجه از بروجرد به تهران آمده بود، بنا به درخواست عالمان قم، در اين شهر رحل اقامت افكند و پس از درگذشت آيةالله اصفهانى در سال 1325، زعامت را به دست گرفت و رسالت رهبرى را به دوش كشيد و حقاً مردى بزرگ و كم نظير و فقيهى بى‏بديل بود. امام كه خود يكى از دعوت كنندگان آقاى بروجردى به قم بود، وقتى چنين مرجعى را پذيراى مسئوليت ديد، احساس آرامش كرده، ديگر وظيفه نديد تا مسائل سياسى را مستقيماً تعقيب كند و با خويشتن‏دارى خاصى، مهر سكوت بر لب زد و كمتر سخن مى‏گفت و اين از شهامت‏هاى روحى انسان‏هاى كامل است كه گاهى با داشتن افكار بلند و رهنمودهاى مؤثر، دم فرو مى‏بندند. از اين جهت، حضرت امام، احترام مرجع بزرگ را حفظ كرد و فقط در موارد لزوم و در ملاقات‏هاى خصوصى، مطالبى را ياد آور مى‏شد. آيةالله بروجردى در فروردين ماه 1341ش. بدرود زندگى گفت و شاه كه مدت‏ها انتظار مرگ وى را مى‏كشيد تا برنامه‏هاى خائنانه خود را يكى پس از ديگرى به اجرا درآورد، فرصت را مناسب شمرد تا به تضعيف مرجعيت در ايران بپردازد و براى ارجاع مردم به خارج از ايران، تلگرام تسليتى براى آيةالله حكيم مخابره كرد. او گاهى در سخنان خود مى‏گفت: اكنون موانع برداشته شده، بايد برنامه‏هاى اصلاحى اجرا شود و ديگر در ايران شخصيت مهمى كه مانع از اجراى برنامه‏هاى ما باشد، به چشم نمى‏خورد. چيزى نگذشت كه تصويب آيين‏نامه «انجمن‏هاى ايالتى و ولايتى» پيش آمد كه در آن اهانت خاصى به كتاب مقدس آسمانى ما شد و پاره‏اى از قوانين رسمى آن زير پا گذارده شده بود.
طرح آيين‏نامه انجمن‏هاى ايالتى و ولايتى، يك طرح آزمايشى بود تا هيئت حاكمه از واكنش آن در محافل روحانى آگاه شود. كليات طرح در روزنامه‏هاى عصر پايتخت، يعنى كيهان و اطلاعات آن روز در نيمه مهرماه 1341ش. چاپ شد. نگارنده كه يكى از خوشه‏چينان خرمن علمى حضرت امام به شمار مى‏رفت، در جلسات خصوصى شاهد انتقادهاى وى از دولت بود. از اين جهت، فرصت را مغتنم شمرده، يك شماره از روزنامه كيهان آن روز را به حضور وى بردم. وى نماز مغرب را به جا آورده بود و مى‏خواست كه نماز عشا را شروع كند؛ در آن لحظه، محتواى تصويب آيين نامه انجمن‏هاى ايالتى و ولايتى را به اطلاع او رساندم. ناراحتى شديدى در سيماى او ظاهر شد. امام نماز عشا را به جماعت به جا آورد؛ سپس از داماد خود، مرحوم اشراقى خواست تا به منزل آيةالله حائرى برود و از او درخواست نمايد كه مراجع وقت را به منزل خويش دعوت كند تا درباره اين تصويب‏نامه به طور دسته جمعى بينديشند و تصميم بگيرند. اجتماع با شكوه مراجع، در آن شب، در خانه آيةالله حائرى، نشانه وحدت و يگانگى بود و تلگرام‏هاى همگان، حاكى از ثبات و مقاومت روحانيت، در برابر توطئه‏هاى شاه به شمار مى‏رفت؛ ولى در اين ميان، تلگرام امام از صلابت و سازش‏ناپذيرى خاصى حكايت مى‏كرد. در اين نهضت كه دو ماه به طول انجاميد، تلگرام‏هاى امام و نامه‏هاى او به اطراف، ملت را با شخصيت آگاه او آشنا ساخت و مردم به تدريج رهبر خود را شناختند.
جريان انجمن‏هاى ايالتى و ولايتى به پايان رسيد و دولت وقت با رياكارى خاصى، تصويب نامه را پس گرفت؛ ولى با نيرنگ ديگرى، پس از چند ماه، با لوايح شش گانه، راه خود را تعقيب كرد كه در آن حق و باطل را به هم آميخته بود. در چنين شرايطى، صلابت امام و استوارى و استقامت او بيش از پيش آشكار شد و با تحريم رفراندوم و مقاومت در برابر فشار دستگاه و اعلام عزاى ملى، ضربه محكمى بر حيثيت هيئت حاكمه وارد آورد. در اين اوضاع و شرايط، امام در پانزده خرداد 1342ش. دستگير شد. انتشار خبر دستگيرى امام، رستاخيزى در تهران به پا كرد كه در نتيجه آن عده‏اى از فرزندان اسلام به وسيله دژخيمان شاه به شهادت رسيدند و روز پانزده خرداد، براى هميشه روز عزا اعلام شد. سرانجام رژيم 2500 ساله در 22 بهمن 57 فروريخته و به تاريخ سپرده شد.
امام از 22 بهمن به عنوان يك مرجع و رهبر سياسى و دينى مطلق شناخته شد و با درايت و ژرف بينى خاصى، بسيارى از توطئه‏ها را خنثى كرد و توانست درخت اسلام را در سرزمين ايران آبيارى كند و پس از ده سال رهبرى، نظام با شكوه اسلامى را به امتى كه تربيت كرده بود، تحويل دهد.
بعد فلسفى و عرفانى‏
تأسيس حوزه در قم، سبب شد كه شخصيت‏هاى عظيم فلسفى و عرفانى، براى بهره رسانى و بهره‏گيرى از حرم اهل بيت در آن جا رحل اقامت افكنند و در اين ميان مى‏توان از دو شخصيت بزرگ، آيةالله شاه آبادى و آيةالله رفيعى قزوينى نام برد.
حضرت امام پنج سال تمام، عرفان را نزد آيةالله شاه آبادى تحصيل و فلسفه را از مرحوم آيةالله رفيعى آموخت؛ ولى در ميان اين دو نفر، به مرحوم شاه آبادى عشق مى‏ورزيد و مى‏گفت: من تا كنون انسانى به اين لطافت طبع نديده‏ام و مى‏افزود: من در نخستين برخورد به وى پيشنهاد تدريس اسفار كردم.او با استاد خود چنان عارفانه و مؤدبانه رفتار مى‏كرد كه اگر روزى درس تا دو ساعت هم به طول مى‏انجاميد، اظهار خستگى نمى‏كرد و اگر استاد به خاطر عذر خاصى مثلاً پنج دقيقه درس مى‏گفت، باز هم اعتراض نمى‏كرد و اين خصيصه را استاد وى نيز به ديگران يادآور مى‏شد. او در مسائل عرفانى و فلسفى، به حق، استاد مسلم بود و برخلاف بسيارى از استادان فلسفه و عرفان كه فقط به تقرير و تبيين مسائل اكتفا مى‏كنند و چه بسا خود نيز به عمق مطلب نمى‏رسند، مسائل الهيات را به حق چشيده بود و آن چه را مى‏گفت، از صميم دل بيان مى‏كرد و در برخى از مسائل، به حد شهود رسيده بود.
او در عين علاقه به هر دو علم، كشش خاصى به عرفان نظرى و عملى داشت. اثر ممتاز او در اين فن، نشانه نبوغ اوست. «مصباح الهدايه فى‏الولاية والخلافة»، بحثى عرفانى در اسما و صفات مى‏باشد كه به حق از نادره‏هاى زمان است و كمتر عارفى مى‏تواند به عمق آن پى ببرد.هيچ‏گاه براى او كميت شاگرد مطرح نبود. او به كيفيت بيش از حد علاقه داشت و از اين جهت، به آيةالله شهيد مطهرى بيش از حد ارج مى‏نهاد.
بعد اخلاقى امام
پس از درگذشت آيةالله حائرى، وى عصرهاى پنج‏شنبه و جمعه بحثى را آغاز كرد كه خارى در چشم حاكمان روز بود. وى اين بحث را به عنوان درس اخلاق آغاز كرد و از نظر قانونى حكم ديگر درس‏هاى حوزه را داشت و چون در آن روز تمام اجتماعات، جز تدريس، ممنوع بود، از اين جهت نمى‏توانستند جلوى آن را بگيرند. امام در اين درس، نكات آموزنده اخلاقى آميخته با مسائل عرفانى و سياسى را بيان مى‏كرد و گاهى به خاطر مزاحمت دستگاه و جلوگيرى از تدريس، محل درس را از مدرسه فيضيه به مدرسه حاج ملاصادق منتقل مى‏كرد. در هر حال، در همان شرايط، كتاب ارزنده‏اى را به نام «الاربعين» نوشت كه عصاره درس‏هاى اخلاق او در روزهاى پنج‏شنبه و جمعه در سال‏هاى پس از درگذشت آيةالله حائرى - تا سال 1358ق. - بود و خوشبختانه اين كتاب كه بر اثر هجوم وحشيانه دستگاه به بيت امام ناپديد شده بود، سال‏ها بعد به دست آمده و به زيور طبع آراسته گرديد. كسانى كه از اين درس و آن مجلس روحانى خاطراتى دارند، مى‏توانند تأثير سخن امام را در دگرگونى قلوب و ارواح كاملاً به يادآورند. يك نشست در آن درس اخلاق، آن چنان انسان را به دنيا و زخارف آن بى‏علاقه مى‏كرد كه انسان فقط و فقط به معنويات ارج مى‏نهاد. درس اخلاق حضرت استاد، آن چنان دگرگونى عظيمى در طلاب و فضلاى آن زمان پديد آورده بود كه مسئله سير و سلوك به تدريج در ميان طلاب براى خود جايى باز كرد و آنان كوشش مى‏كردند تا گفتار و رفتار خود را با اخلاق اسلامى وفق دهند.
در تقيد امام نسبت به مسائل اخلاقى همين بس كه اگر در مجلسى كسى سخنى را مى‏گفت كه از آن بوى اهانت به مسلمانى به مشام مى‏رسيد، با رنجش شديد امام روبه‏رو مى‏شد و امام از ادامه سخن وى جلوگيرى مى‏كرد. وقتى وى در مدرسه فيضيه براى جمعى فلسفه تدريس مى‏كرد، يكى از مدرسين غيرمعروف قم كه از اين موضوع آگاه نبود، در آن مكان شروع به تدريس كتاب شرح لمعه براى يك نفر كرد. وقتى امام وارد مدرس شد و ديد او مشغول تدريس است، بلافاصله بيرون آمد و به هيچ قيمت حاضر نشد كه آن روز در آن جا درس بگويد و گفت: او قبل از ما شروع به درس كرده و حق سبقت با اوست. او سال‏ها كه در برخى از مساجد درس مى‏گفت، هنگام ورود، دو ركعت نماز تحيت مسجد را به جا مى‏آورد و آن گاه تدريس را آغاز مى‏كرد و تا شايستگى افراد را براى درسى كه مى‏گفت احراز نمى‏كرد، به او اجازه شركت نمى‏داد.
بعد فقاهت و اجتهاد
حضرت امام يازده سال تمام از درس خارج فقه و اصول مؤسس حوزه بهره‏مند شد و پس از درگذشت او به تدريس دوره سطح عالى پرداخت و هيچ گاه رشته بحث او درباره اين دو علم از هم نگسست و علاوه بر تدريس، با جمعى از بزرگان حوزه، مانند آيةالله محقق داماد و آيةالله حاج سيد احمد زنجانى مباحثه مشترك فقهى داشتند. آن گاه كه آيةالله بروجردى در سال 1346ق. به قم آمد، يكى از شخصيت‏هايى كه به درس وى گرمى خاصى بخشيد، حضرت امام بود. آيةالله بروجردى از نظر روش فقهى با مرحوم حائرى تفاوت آشكارى داشت. مرحوم حائرى به بحث و تحقيق و ژرف‏نگرى بيش از تتبع مى‏پرداخت؛ در حالى كه مرحوم بروجردى به تتبع در تاريخ مسئله و فتاواى فقهاى عامه و خاصه در نخستين قرون و كاوش در رجال سند بيش از امور ديگر، توجه مى‏كرد و از نظر عمق بحث‏ها نيز در سطح بالاترى قرار داشت.
حضرت امام با شركت در درس مرحوم بروجردى به مزاياى درس وى پى برد و پيوسته فضلا را براى پى‏گيرى از روش او دعوت مى‏كرد. وى در درس مرحوم بروجردى از سال 1364ق. تا سال 1370ق. شركت داشت و در نتيجه مزاياى روش هر دو استاد را به هم آميخت و خود صاحب سبك و روشى در فقه و اصول گرديد و از تركيب هر دو روش، بنياد نوينى را پى‏ريزى كرد و از سال 1364ق. به درخواست گروهى از روحانيون، درس خارج اصول را آغاز كرد و اين دوره در سال 1370ق. به پايان رسيد. وى متجاوز از دو دوره كامل، اصول را تدريس كرد و در هر دوره نظريات جديدى را در اصول عرضه مى‏كرد كه درس‏هاى وى با آخرين نظريات در سه جلد به نام «تهذيب الاصول» منتشر شد و هم اكنون مورد استفاده مدرسان خارج اصول است. وقتى هيئت حاكمه وى را در سال 1343ش. به تركيه تبعيد كرد در آن جا تصميم گرفت كه به بازنويسى وسيله و افزودن مسائل مورد نياز بر آن كتاب همت گمارد و آن را به نام «تحرير الوسيله» منتشر كرد. از اين جهت، اين كتاب كه قسمتى از آن در تبعيدگاه تركيه در شهر «بورسا» و قسمتى ديگر پس از ورود به نجف نگارش يافته، يك دوره متن فقهى است كه روشنگر استادى و ژرف نگرى او در فقاهت است.
فتاواى حضرت امام پس از انقلاب كه اخيراً به رشته تحرير درآمده و در آنها به توضيح مسائل مستحدثه همت گمارده شده است، اثر فقهى ارزشمندى است كه مى‏تواند بيان‏گر بعد فقهى او باشد. او بر خلاف انديشه‏هاى نارسا كه از مغز افراد خام و ناوارد به فقه، تراوش مى‏كند، به فقه سنتى و جواهرى علاقه وافر داشت و اصولاً روش ديگرى را صحيح نمى‏دانست. روزى به او پيشنهاد شد كه در كتاب‏هاى درسى حوزه مانند «شفا» و «اسفار» دگرگونى ايجاد شود؛ اما او با اين دگرگونى مخالفت ورزيد و گفت آسان گرايى و تلخيص كتاب‏هاى بزرگ، از ژرف بينى طلاب مى‏كاهد. اصالت‏ها را حفظ كنيد و روش‏هاى جديد را تا آزمون صحيح روى آن انجام نگرفته، به كار نبنديد.
بعد عبادى امام‏
حضرت امام از نخستين دوران جوانى، با هر نوع رياكارى مخالفت مى‏ورزيد و در عين حال كه در روز، بسان ديگر طلاب و روحانيون به تحصيل مى‏پرداخت و در مجالس شركت مى‏كرد و در اغلب پنج‏شنبه‏ها و جمعه‏ها براى تفريح به خارج قم مى‏رفت و از چنين مجالس بهره مى‏گرفت، ولى در دل شب بسان پرهيزكاران وارسته به راز و نياز با معبود مى‏پرداخت و از همان دوران جوانى و از 27 سالگى تا لحظه‏اى كه توان داشت، نماز شب او ترك نشد و حتى شبى كه از پاريس به تهران بازمى‏گشت، نماز شب را در هواپيما به جا آورد. او در ميان دعاها، به «صحيفه سجاديه» علاقه خاصى داشت و معتقد بود كه در لابه‏لاى دعاها، يك رشته مسائل عرفانى و فلسفى هست كه مرغ انديشه هيچ فيلسوفى به آنها نرسيده است و در ميان مناجات‏ها، به مناجات شعبانيه عشق مى‏ورزيد و در ماه رمضان به خواندن دعاها تقيد خاصى داشت. در سال 1347ق. بر دعاى سحر كه از امام باقر عليه‏السلام نقل شده است، شرح زيبايى نوشت كه دل‏هاى عارفان و عاشقان به سير ملكوتى را تكان مى‏دهد. او در ميان زيارت‏ها به «زيارت جامعه» بيش از همه علاقه داشت و در تمام حرم‏هاى اهل بيت، به خواندن آن مقيد بود.
به هنگام نماز، غرق در عزوجلال الهى بود و در اين راستا دو كتاب ارزشمند او بيان‏گر بحث‏هاى عرفانى و الهى اوست. اين دو كتاب يكى «آداب الصلاة» و ديگرى «اسرار الصلاة» است كه هر دو از كتاب‏هاى نفيسى است كه كمتر مى‏توان براى آنها نظيرى يافت.او در ميان فلاسفه، شيفته مكتب صدرالمتألهين و در ميان عرفا و محققان عرفان، به قاضى سعيد قمى علاقه سرشارى داشت تا آن جا كه كتاب توحيد او را شخصاً استنساخ نمود و افكار بلند او را بسيار مى‏ستود و در ميان ديگر كتاب‏هاى قاضى سعيد قمى، به كتاب «اربعين» او ارج مى‏نهاد. در حالات خاصى كه فقط نزديكان او مى‏توانستند شاهد آن باشند، گاهى با مطالعه برخى از كتاب‏هاى عرفانى اشك‏هاى چشم او مرواريدوار، بر گونه‏هايش مى‏غلتيدند.
بعد ادبى و سبك نگارش
وى از روز نخست، انسان با ذوقى بود كه با نگارش، رابطه خاصى داشت و از موهبت خط زيبا و نستعليق بهره‏مند بود و خط او جزء خطوط درجه يك به شمار مى‏رود و هم اكنون برخى از كتاب‏هاى او كه در سال‏هاى 1346 و 1349 نگارش شده، نزد اين جانب موجود است كه حاكى از قدرت انگشتان او در آفرينش اثر هنرى است. او از قريحه شعرى خاصى برخوردار بود و اين ذوق را فقط در خدمت اهل بيت به كار مى‏برد. «بهاريه‏هاى او» در ميلاد امام زمان عليه‏السلام، زينت‏بخش محافل ادبى و ولايى حوزه علميه قم در دوران آيةالله حائرى بود. وى ديوان ضخيمى به اندازه ديوان حافظ داشت كه متاسفانه از خانه وى به سرقت رفت و تا كنون اثرى از آن به دست نيامده است؛ ولى در عين حال ارادتمندان او، برخى از بهاريه‏هاى وى را استنساخ كرده و قسمتى از آنها به وسيله فرزند عزيزش حجةالاسلام آقاى سيداحمد خمينى رحمةالله‏عليه گردآورى شد.او در نويسندگى از جملات كوتاه، ولى كوبنده بهره مى‏گرفت و از كلمات زيبا و روح افزاى عارفان، آميخته با شيوه پرخاش‏گرى موحدان بر مشركان و ملحدان، استفاده مى‏كرد و اعلاميه‏هاى او از آغاز نهضت تا آخرين روزها، بر اين نكته گواهى مى‏دهند. او علم عروض و قوافى را نزد مرحوم حاج شيخ محمد رضا اصفهانى مؤلف كتاب «نقد فلسفه داروين» آموخت و از هيئت قديم و جديد اطلاع داشت. وى در سال 1347ق. در سن 27 سالگى با دختر آيةالله حاج ميرزا محمد ثقفى ازدواج كرد و در سايه اين پيوند، داراى دو فرزند پسر و سه فرزند دختر گرديد كه هر كدام براى خود مقامى و موفقيتى داشته‏اند و فرزند بزرگ وى، آيةالله حاج آقا مصطفى از نظر كمالات علمى و معنوى، نسخه دوم پدر بود كه متأسفانه دست اجل اين شاخه را از پيكر اين درخت طيبه برگرفت. آثار علمى كه از او باقى مانده و چاپ شده است، نشانه نبوغ سرشار او مى‏باشد.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط