مقدمه:
در دنیای پیچیده و پرشتاب امروز، جستجو برای یافتن معنایی عمیق و آرامشی پایدار در زندگی، به دغدغهای جهانی تبدیل شده است. بشر مدرن، علیرغم دستیابی به رفاه مادی بیسابقه، همچنان در پس لایههای ظاهری خوشبختی، نوعی تشنگی معنوی و بیقراری درونی را تجربه میکند. در این میان، آموزههای جاودان قرآن کریم، نه تنها به این نیاز اصیل پاسخ میدهد، بلکه طرحی جامع و «نقشه راهی» بدیع برای تحقق زندگیای برتر، تحت عنوان «حیات طیبه» ارائه مینماید.«حیات طیبه» یا «زندگی پاکیزه»، مفهومی فراتر از بقای بیولوژیک یا موفقیتهای متعارف اجتماعی است. این اصطلاح قرآنی، به کیفیتی متعالی از حیات اشاره دارد که در آن، طهارت معنوی، رشد اخلاقی، آرامش درونی و پیوند با مبدأ هستی، هسته مرکزی را تشکیل میدهند. این زندگی، آلودگی به پلیدیهای فکری، اخلاقی و عملی را برنمیتابد و هدف نهایی تربیت انسان در مکتب وحی محسوب میشود.
اما پرسش اصلی اینجاست که این زندگی برتر و پاکیزه، دقیقاً دارای چه مختصاتی است؟ چگونه میتوان به آن دست یافت و موانع پیش روی تحقق آن کدامند؟ آیا این یک موهبت صرفاً اخروی است یا در گستره زندگی دنیوی نیز قابل تجربه است؟ قرآن کریم برای پاسخ به این پرسشهای بنیادین، منظومهای منسجم از مفاهیم، اصول و شرایط را ترسیم کرده است.
این مقاله، با الهام از نقشه راه الهی، در پی کاوش ابعاد مختلف «حیات طیبه» است. برای نیل به این هدف، ابتدا به مفهومشناسی واژگان کلیدی «حیات» و «طیب» و نیز بررسی دیدگاههای مختلف مفسران درباره زمان و مصداق این زندگی پرداخته، سپس ارکان سهگانه تحقق آن یعنی «ایمان»، «عمل صالح» و «هدایت در چارچوب ولایت» را واکاوی میکند.
در ادامه، آثار و برکات دنیوی و اخروی این حیات متعالی و نیز مهمترین موانع فراروی آن، با استناد به آیات قرآن مورد تحلیل قرار میگیرد.
غایت این نوشتار، ارائه تصویری روشن و عملی از «حیات طیبه» است تا نشان دهد چگونه میتوان با تکیه بر آموزههای قرآنی، از زندگیای معمولی و متأثر از غفلت و مادیت، به سوی زندگیای هدفمند، آرام و تأثیرگذار گذار کرد و طعم حیات حقیقی را چشید.
در جستجوی حیات طیبه: نقشه راه قرآن برای زندگی بهتر
1. مفهوم و معنای حیات طیبه
۱–۱. معنای حیاتواژه «حیات» در زبان عربی، نقطه مقابل «مرگ» (موت) قرار دارد و به حالت زنده بودن و زیستن اشاره میکند [۱]. قرآن کریم به صراحت حیات و مرگ را از مخلوقات خداوند برمیشمارد: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ» [۲]؛ «همان [خدایی] که مرگ و زندگی را آفرید.»
این آیه نشان میدهد که حیات، پدیدهای الهی و بخشی از نظام حکیمانه آفرینش است. از نظر مفهومی، آثار اصلی حیات را میتوان «حرکت» و «احساس» دانست؛ یعنی موجود زنده، توانایی جابجایی، رشد و واکنش به محیط را داراست [۳].
اما دامنه معنایی این واژه فراتر از زیستشناسی صرف است و در فرهنگ لغت و استفادههای قرآنی، معنای گستردهتری دارد. به عنوان مثال، به باران حیاتبخش «حَیاء» گفته میشود، زیرا زمین مرده را زنده و سرسبز میکند [۴].
همچنین به زمین حاصلخیز و پربرکت «أرضٌ حَیَّة» میگویند [۵]. این کاربردها نشان میدهد «حیات» تنها به نفس کشیدن محدود نمیشود، بلکه به هرگونه شکوفایی، برکت و نشاطی که موجب رونق و نمو شود نیز اطلاق میگردد.
حتی برخی محققان ریشه واژه «حیاء» به معنای شرم را نیز به همین مفهوم بازمیگردانند و آن را نوعی طلب حیات و سلامت روانی و اجتماعی در برابر «وقاحت» میدانند که خود نوعی مرگ اخلاقی محسوب میشود [۶].
۱–۲. معنای طیب
واژه «طیب» صفتی است که در زبان عربی برای بیان پاکی، پاکیزگی، خوشی و پسندیدگی به کار میرود. نقطه مقابل آن «خبیث» به معنای پلید، ناپاک و ناخوشایند است.
چیزی که «طیب» خوانده میشود، ذاتاً مطلوب و عاری از هرگونه آلودگی ظاهری و باطنی است [۷]. این پاکی میتواند هم در اشیاء ملموس (مانند غذا و محیط) و هم در امور معنوی (مانند گفتار، عقیده و عمل) مصداق پیدا کند.
در تعریفی دیگر، «طیب» به چیزی گفته میشود که حواس پنجگانه یا نفس و درون انسان از آن لذت میبرد و با فطرت پاک آدمی هماهنگ است [۸].
بنابراین، طیب بودن یک چیز، هم به ویژگی ذاتی آن (پاکی) برمیگردد و هم به تأثیر مثبت و لذتبخشی که برای انسان دارد. زمانی که این دو واژه پرعمق «حیات» و «طیب» در کنار هم قرار میگیرند و ترکیب «حیات طیبه» را میسازند، اشاره به گونهای خاص و متعالی از زندگی دارد.
زندگیای که نه تنها از نظر فیزیولوژیک جریان دارد، بلکه سرشار از پاکی، برکت، رشد معنوی، اخلاق نیکو و لذتهای حقیقی و مطابق با فطرت انسان است. این زندگی، آلوده به پلیدیهای مادی و معنوی نیست و بهعنوان والاترین شکل حیات انسانی، هدف نهایی تربیت قرآنی محسوب میشود.
۲. دیدگاههای مفسران درباره زمان و مصادیق حیات طیبه
۲–۱. دیدگاه نخست: حیات طیبه، زندگی پاکیزه در دنیابر اساس آیه شریفه «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً» [۹]، عموم مفسران بر این باورند که «حیات طیبه» موهبتی الهی و مرتبط با زندگی دنیوی مؤمن است.
استدلال اصلی آنان این است که در ادامه همین آیه، سخن از پاداش اخروی به میان آمده است: «وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» [10]؛ «و مسلماً آنان را بر اساس بهترین اعمالی که انجام میدادند پاداش خواهیم داد.» این قرینه نشان میدهد که حیات طیبه، نعمتی مستقل و مربوط به دنیاست، در حالی که «اجر احسن» وعده ویژه آخرت است [۱۰].
بر این اساس، حیات طیبه در حقیقت، برکات و آثار نفس ایمان و عمل صالح در همین جهان است که به زندگی انسان، طهارت، معنویت و آرامش میبخشد.
۲–۲. مصادیق عینی حیات طیبه در دنیا از نگاه مفسران
مفسران با استناد به روایات و تفاسیر، مصادیق گوناگونی را برای تحقق حیات طیبه در دنیا بیان کردهاند که همگی جلوههایی از یک زندگی پاک و الهی هستند:
قناعت: مهمترین و مشهورترین مصداق حیات طیبه، «قناعت» دانسته شده است. در پاسخ به پرسشی درباره معنای آیه، حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: «القُنْعَةُ»؛ یعنی زندگی با قناعت [۱۱]. این قناعت به معنای رضایت به مقسوم الهی و بینیازی نفس است که بزرگترین سرمایه آرامش در زندگی دنیاست.
رزق حلال: بسیاری از مفسران، حیات طیبه را به «روزی حلال» تفسیر کردهاند [۱۲]. تأمین معاش از راه پاک، نه تنها جسم را سالم نگه میدارد، بلکه روح را نیز از آلودگیهای ناشی از مال حرام میپالاید و مایه برکت زندگی میشود.
سعادت و عافیت: برخی دیگر، حیات طیبه را معادل «سعادت» [۱۳] و «عافیت» (سلامت و دوری از بلا) [۱۴] دانستهاند. این نگاه بر پیامدهای بیرونی و احساس رضایت از زندگی تأکید دارد.
لذت طاعت و عبادت: از مصادیق زیبای دیگر، «شیرینی و لذت اطاعت خداوند» است [۱۵]. هنگامی که مؤمن، عبادت را نه به عنوان تکلیفی سنگین، بلکه چونان مکالمهای دلنشین با معبود ببیند، حیات طیبه را در عمق وجود خود لمس میکند.
۲–۳. دیدگاه دوم: حیات طیبه، زندگی جاویدان در آخرت
در مقابل دیدگاه نخست، برخی از مفسران با استناد به مفهوم والای «طیب» و با توجه به این که زندگی دنیا همواره با رنجها و محدودیتها همراه است، اعتقاد دارند که «حیات طیبه» به طور کامل و بیکموکاست، تنها در آخرت و در بهشت محقق میشود [۱۶].
از مجاهد، قتاده و حسن بصری نقل شده است که حیات طیبه، همان زندگی در بهشت است؛ زیرا در بهشت، مرگ، فقر، بیماری، رنج و هرگونه پلیدی و ناخوشی وجود ندارد و این همان زندگیِ واقعاً «پاکیزه» است [۱۷].
بر این اساس، وعده الهی درباره حیات طیبه، وعدهای است که در سرایی دیگر و پس از طی شدن مرحله آزمایش دنیا، به صورت کامل تحقق خواهد یافت. این دیدگاه، حیات طیبه را به عنوان غایت نهایی و پاداش ناب مؤمنان در نظر میگیرد.
۲–۴. جمعبندی دیدگاهها درباره حقیقت حیات طیبه
به نظر میرسد میتوان میان دو دیدگاه به ظاهر متفاوت، جمعی معقول برقرار کرد. حیات طیبه میتواند دارای مراتب و جلوههای گوناگون باشد.
برکات ایمان و عمل صالح، در همین دنیا و در قالبهایی مانند قناعت، آرامش قلب، روزی حلال و لذت عبادت به انسان مؤمن عطا میشود و اینها جلوههای دنیوی همان حیات پاک هستند.
اما اوج و کمال نهایی این حیات، بیتردید در آخرت و در بهشت الهی تجلی مییابد؛ جایی که هیچ عاملی خلل و آلودگی به آن راه نمییابد. بنابراین، حیات طیبه یک سیر تکاملی است که از دنیا آغاز میشود و در آخرت به کمال مطلق خود میرسد. مؤمن در دنیا با عمل صالح، نهال این زندگی پاک را میکارد و در آخرت از میوه کامل و جاودان آن بهرهمند میگردد.
۲–۵. دیدگاه سوم: حیات طیبه، آرامش در عالم برزخ
دیدگاه دیگری که در تفسیر «حیات طیبه» مطرح شده، ارتباط آن با زندگی برزخی و قبر است. بر اساس این نظر، موهبت حیات طیبه میتواند پس از مرگ و در عالم قبر به مؤمن عطا شود. دلیل این دیدگاه آن است که با انتقال از دنیای پر از رنج و سختی، انسان مؤمن در قبر به آرامشی ویژه میرسد که خود نوعی زندگی پاک و طیب است.
همان گونه که از مفسرانی مانند «سُدّی» و «شَریک» نقل شده، حیات طیبه در قبر حاصل میشود؛ زیرا انسان به واسطه مرگ، از مشقتهای دنیا آسوده گشته و وارد مرحلهای از آرامش میگردد [۱۸].
این تفسیر، حیات طیبه را نه منحصر به دنیا و نه موکول به آخرت میداند، بلکه آن را موهبتی میشمارد که مؤمن در اولین منزلگاه پس از مرگ نیز از آن برخوردار میشود و زمینهساز راحت شدن از فشار قبر و نورانیت آن عالم میگردد.
۲–۶. دیدگاه چهارم: حیات طیبه، حیاتی روحانی و معنوی جدید
عمیقترین و جامعترین دیدگاه در تفسیر حیات طیبه، نگرش وجودی و معنوی به آن است. بر اساس این دیدگاه که از سوی مفسرانی مانند علامه طباطبایی و آیتالله جوادی آملی طرح شده، حیات طیبه به معنای اعطای یک حیات جدید، روحانی و مختص مؤمن است.
خداوند در آیه میفرماید: «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً» [19]؛ «قطعاً او را به زندگی پاکیزهای زنده میداریم.» تأکید بر کلمه «نُحیِیَنَّهُ» (او را زنده میکنیم) به جای تعبیری مانند «نُطَیِّبَ حَیَاتَهُ» (زندگیاش را پاک میکنیم) حاکی از آن است که این، یک زندگی تازه و افاضهشده از جانب خداست، نه صرفاً بهبود یا تغییر در همان زندگی پیشین [20]. این حیات جدید، همان حیات معنا محور و خداگونه است.
این حیات طیبه روحانی، جدای از زندگی عرفی و جسمانی نیست، بلکه همان زندگی دنیوی است اما در مرتبهای بالاتر و با کیفیتی متعالی. مؤمن دو زندگی موازی ندارد، بلکه یک زندگی دارد که با دریافت حیات طیبه، قویتر، نورانیتر و پرثمرتر شده و از هرگونه پلیدی معنوی (خباثت) مبرّا گشته است [21].
قرآن حال این گروه را اینگونه توصیف میکند: «أُولَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» [۲2]؛ «آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر دلهایشان نوشته و با روحی از [جانب] خودش تأییدشان کرده است.» «تأیید به روحٍ منه» اشاره به همان حیات افزوده و روح ایمانی است که مؤمن را توان و درکی جدید میبخشد و او را صاحب حیات طیبه میسازد [۲3].
همانگونه که بانو امین در تفسیر مخزن العرفان و سید قطب در فی ظلال القرآن نیز اشاره کردهاند، این حیات معنوی، منشأ سلامتی درون، آرامش قلب، رضایت از زندگی و برکت در وجود انسان میگردد [۲4]. بنابراین، حیات طیبه در این نگاه، تحولی وجودی است که تمام ابعاد زندگی مؤمن را تحت تأثیر قرار داده و آن را به زندگیای الهی مبدل میسازد.
۳. حیات طیبه و ارکان سهگانه تحقق آن: ایمان، عمل صالح و هدایت
۳–۱. ایمان؛ رکن نخست حیات طیبهقرآن کریم نایل شدن به حیات طیبه را منوط به دو شرط اساسی میداند: «ایمان» و «عمل صالح» [۲۵]. واژه «ایمان» از ریشه «أمن» به معنای امنیتبخشی است و در اصطلاح، به معنای جای گرفتن باور در ژرفای قلب است. گویی مؤمن در پرتو ایمان، باورهای خود را از گزند شک و تردید مصون میدارد [۲۶].
ایمان صرفاً یک معرفت ذهنی نیست، بلکه «علم و تصدیق به چیزی به همراه التزام عملی به لوازم آن» است، تا جایی که آثار این علم در رفتار شخص ظاهر گردد.
از آنجا که هم علم و هم عمل دارای درجات شدت و ضعف هستند، ایمان نیز دارای مراتب و درجات میباشد [۲۷]. بنابراین، ایمان مؤثر در حیات طیبه، اعتقادی زنده و فعال است که التزام عملی را به همراه دارد و تنها به باوری قلبی محدود نمیشود.
۳–۲. عمل صالح؛ رکن دوم حیات طیبه
«عمل» به هر فعلی گفته میشود که از روی قصد و اختیار از انسان سر بزند و «صلاح» در لغت نقطه مقابل «فساد» است [۲۸]. اگرچه قرآن تعریفی جزئی از مصادیق عمل صالح ارائه نمیدهد، اما با بیان ویژگیهای آن، چارچوبش را مشخص میسازد.
عمل صالح عملی است که تنها برای «رضایت و خشنودی خداوند» انجام پذیرد [۲۹] و صلاحیت دریافت پاداش الهی را دارد [۳۰]. همچنین، عمل صالح است که «کلمه طیب» را بالا میبرد: «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلْمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ» [۳۱]؛ «سخن پاک [و اعتقاد حق] به سوی او بالا میرود و عمل شایسته آن را برمیافرازد.»
مراد از «کلمه طیب»، عقاید حقّهای مانند توحید است و عمل صالح، هر عملی است که مطابق و همسو با این عقاید حق باشد و آنها را در عمل متجلی سازد [۳۲]. بنابراین، عمل صالح، تجسم عینی ایمان در صحنه زندگی است.
۳–۳. پیوند ناگسستنی ایمان و عمل
بر اساس آیه حیات طیبه، رسیدن به این زندگی پاک، مستلزم جمع میان «حسن فاعلی» (نیت و ایمان خالص) و «حسن فعلی» (عمل صالح) است.
اگر انسان مؤمن باشد اما عمل صالح انجام ندهد، یا عمل نیکی انجام دهد اما از ایمان و اعتقاد به خدا و معاد خالی باشد، راهی به حیات طیبه نخواهد برد [۳۳].
حتی اعمال نیکی که از فرد بیایمان سر بزند، در دنیا و آخرت نتیجهبخش نخواهد بود و حبط میگردد [۳۴]. این دو رکن، مانند دو بال برای پرواز به سوی سعادت هستند که فقدان هر یک، انسان را از اوجگیری بازمیدارد.
۳–۴. شرط هدایت و نقش ولایت
تأثیر ایمان و عمل صالح در دستیابی به حیات طیبه، مشروط به شرط سومی به نام «هدایت» است. خداوند میفرماید: «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَىٰ» [۳۵]؛ «و به راستی که من هر کس را که توبه کند و ایمان آورد و کار شایسته کند، سپس هدایت یابد، خواهم آمرزید.»
بر اساس شأن نزول و تفاسیر، این آیه درباره کسانی نازل شده که به خدا و پیامبرش ایمان داشتند، اما از پذیرش «ولایت» او سر باز میزدند. بنابراین مراد از «اهتداء» در این آیه، پذیرش ولایت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و اطاعت از اوامر الهی است که شامل ولایت جانشینان معصوم آن حضرت نیز میشود [۳۶].
در روایتی از امام باقر (علیه السلام) ذیل این آیه آمده است که مراد از هدایت، هدایت به ولایت اهل بیت (علیهم السلام) است [۳۷]. این مطلب نشان میدهد که سیر تکاملی به سوی حیات طیبه، پس از ایمان و عمل صالح، با پیوند و پیروی از ولایت معصومان (علیهم السلام) تکمیل و تضمین میگردد.
4.حیات طیبه و مظهریت صفات الهی
۴-۱. حیات طیبه؛ بستر ظهور صفات الهی در انسانبا تأمل در مباحث پیشین به روشنی میتوان دریافت که چگونه «ایمان» و «عمل صالح» در پرتو «هدایت»، انسان را به جایگاهی میرسانند که مظهر و نشانگاه صفات خداوند گردد.
حیات طیبه، تنها یک زندگی آرام یا اخلاقمدار نیست، بلکه عرصهای است برای تجلی و ظهور «اسماء الحسنی» و صفات کمالی الهی در وجود انسان.
هنگامی که فرد با ایمان راستین، عمل صالح پیگیر و پذیرش ولایت، مسیر قرب به خدا را میپیماید، به حریم رحمت ویژه الهی (رحیمیه) وارد میشود. این قرب و این رحمت، استعداد ذاتی انسان برای «خلافت الهی» را فعلیت میبخشد و او را تبدیل به آیینهای میکند که جلال و جمال پروردگار در آن نمایان میشود.
در این مقام، تمام حرکات، سکنات، اخلاق و تصمیمات مؤمن، جلوهای از یک صفت الهی میگردد؛ مهربانیاش مظهر رحمانیت خدا، عدالتش مظهر حکمت خدا، و عبادتش مظهر عبودیت در برابر ربوبیت خدا میشود.
۴-۲. مفهوم خلافت الهی و شرایط آن
کلید فهم این مظهریت، درک درست مفهوم «خلیفه الله» است. «خلیفه» به معنای جانشین است و جانشین کسی است که میبایست در همه شئون، احکام، تدابیر و آثار عملش، بازتابدهنده شخصیتی باشد که از جانب او نمایندگی میکند. خداوند متعال، موسوم به اسمای حسنای بیپایان و متصف به صفات علیای بینظیر است و از هر عیب و نقصی مبراست [۳۸].
بنابراین، انسان تنها زمانی شایستگی این خلافت والا را پیدا میکند که با پیمودن مسیر حیات طیبه (ایمان، عمل صالح، هدایت) به مقام قرب الهی نائل آید.
در این صورت، او نه به معنای استقلال، بلکه به معنای «آینه بودن» و «مظهر صفت بودن»، جانشین خدا در زمین میگردد. این همان کمال نهایی انسان است که در آیات قرآن به آن اشاره شده است.
حیات طیبه، مسیر عملی و تربیتیِ رسیدن به این مقام رفیع است. در این زندگی، انسان از خودیت و خواهشهای نفسانی خالی شده، وجودش عرصه ظهور انوار الهی میگردد و در نتیجه، کردارش همان کردار الهی و صفاتش، رنگ خدایی میگیرد.
۵. رسالت دین در هدایت به سوی حیات طیبه
۵–۱. ضرورت راهنمایی الهی برای حیات حقیقیانسان برای آن که به مقام جانشینی خداوند برسد، بندهای صالح شود و از حصار تنگ دنیای مادی فراتر رود تا به زندگی برتر (حیات طیبه) نائل آید، به راهنمایی نیازمند است و به تنهایی توانایی پیمودن این مسیر را ندارد. دین، این رسالت خطیر را بر عهده گرفته است.
با فرستادن پیامبران برای راهنمایی انسان و آموزش آیین بندگی، دین در پی رهایی بخشیدن به انسان از دلبستگیهای صرفاً مادی و آزاد کردن او از بردگی هوا و هوس است.
از این رو، خداوند به وسیله پیامبر، همه انسانها را برای رسیدن به این حیات برتر فرامیخواند و میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ» [۳۹]؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامی که شما را به سوی چیزی میخواند که شما را حیات میبخشد.»
این دعوت، اساس و رکن واقعی خود را در «زنده کردن انسان» و نجات او از پرتگاه فنا و هلاکت قرار داده است [۴۰]. از نگاه قرآن، کسانی که به ندای حق پاسخ مثبت میدهند، پس از پذیرش این دعوت الهی، به نور ایمان منور شده و همچون کسانی هستند که پس از مرگ، زندگی دوباره یافتهاند.
پیش از آن، همانند مردگانی بودند که از نعمت حیات حقیقی محروم بودند: «أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ» [۴۱]؛ «آیا کسی که مرده بود و ما او را زنده کردیم...» [۴۲].
برای چنین افرادی، مرگ معنای خود را از دست میدهد؛ آنان زندگان جاویدی هستند، همانند شهدا که خداوند دربارهشان فرموده است: «وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاءٌ» [۴۳]؛ «و برای کسانی که در راه خدا کشته میشوند، مرده نگویید؛ بلکه آنان زندهاند.»
۵–۲. تمایز زندگان حقیقی از مردگان دل
نشانه زندهدلی این گروه، پذیرش هشدارها و ندای قرآن است: «لِیُنْذِرَ مَنْ کَانَ حَیًّا» [۴۴]؛ «تا هر که را زنده است بیم دهد.» زیرا مؤمنانی که قلبهایی زنده و بیدار دارند، در برابر دعوت قرآن لبیک میگویند. در مقابل، گروه کافران، مردگانی هستند که در برابر آیات الهی واکنشی نشان نمیدهند و کلام خدا در آنان اثری ندارد [۴۵].
قرآن این دسته از انسانها را که تحت تأثیر کلام حق قرار نمیگیرند، مرده میانگارد: «فَإِنَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى» [۴۶]؛ «چون تو هرگز مردگان را نمیتوانی شنوا کنی.» زیرا دلهای آنان همچون سنگ—یا سختتر از سنگ—گردیده و هیچ تأثیرپذیری ندارد: «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَٰلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً» [۴۷].
سید قطب در تفسیر خود ذیل آیه ۲۴ سوره انفال مینویسد: حیاتی که خدا و پیامبرش انسان را به سوی آن دعوت میکنند، حیات به همه اشکال و معانی آن است.
این دعوت، به عقیدهای فرا میخواند که دلها و عقلها را زنده میکند، از کمند جهل و خرافه و اسارت در برابر غیر خدا رها میسازد و به سوی شریعتی رهنمون میشود که آزادی انسان و کرامت ذاتی او را فریاد میزند.
دینی که انسان را به سوی عزت و قدرت میخواند، او را از یوغ بندگی بندگان رها کرده و به بندگی خدا دعوت میکند و آن انسانیتی را که طاغوتیان از او ربودهاند، بازمیگرداند [۴۸].
۶. حیات طیبه و اصلاح رابطه با دنیا
۶–۱. چشمپوشی از وابستگی، نه نعمتهای دنیاخداوند به کسانی که با آگاهی از زوالپذیری دنیا و لذتهای زودگذر آن، از وابستگی و دلبستگی به خوشیهای آن چشم میپوشند و با صبر در برابر خواهشهای نفسانی، از طریق ایمان و عمل صالح خود را برای رسیدن به خوشیهای جاودانه آماده میسازند، وعده حیات طیبه میدهد [۴۹]. این چشمپوشی به معنای ترک دنیا و محروم ساختن خود از نعمتها و زیباییهایی که خداوند برای انسان آفریده است نیست.
همانگونه که قرآن کسانی را که به گمان زهد، نعمتهای الهی را بر خود حرام میکنند، سرزنش میکند: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ» [۵۰]؛ «بگو: چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگانش پدید آورده و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟» این زینتها و طیبات، در زندگی دنیا برای مؤمنان آفریده شده است [۵۱].
منظور از «زینت»، چیزهایی است که عیوب و نواقص را میپوشاند و منظور از «طیبات»، اموری است که موافق طبع سالم انسان باشد، مانند غذاهای حلال، مسکن مناسب و دیگر مایحتاج زندگی [۵۲].
۶–۲. دنیا، وسیلهای برای سعادت اخروی
نگرش حیات طیبه به دنیا، نگرشی ابزاری و هدفمند است. امکانات و نعمتهای دنیا باید وسیلهای برای رسیدن به سعادت اخروی باشد.
خداوند پس از بیان داستان قارون و ثروت انبوهی که آن را در راه خدا خرج نکرد، به این اصل اشاره میفرماید: «وَابْتَغِ فِیمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» [۵۳]؛ «و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب و بهرهات را از دنیا فراموش مکن.»
یعنی انسان باید از آنچه دارد، هم برای آبادانی آخرت استفاده کند و هم بهره حلال و مشروع خود از دنیا را از دست ندهد، اما این بهرهبرداری باید در مسیر احسان و نیکی باشد، نه فساد و تباهی [۵۴]. نقطه مقابل این نگاه، دنیاطلبی محض است؛ استفاده از نعمتها تنها برای لذتجویی زودگذر و بدون هیچ اندیشۀ ذخیرهای برای آخرت، که موجب شقاوت و عذاب الهی میگردد [۵۵].
۶–۳. ویژگیهای پویندگان حیات طیبه در تعامل با دنیا
پویندگان راه حیات طیبه، نسبت به زندگی دنیا و جلوههای آن مانند مال و خانواده بیتوجه نیستند. رسیدن به این مطلوبهای مشروع نیز نزد آنان دوستداشتنی است، اما نهایت هدف زندگی نیست. آنان از این مواهب به عنوان «نردبان ترقی» برای نیل به حیات برتر و حقایقی والاتر استفاده میکنند [۵۶].
آنان دنیا را برای خود هزینه میکنند، برخلاف دنیاطلبان که خود را برای دنیا هزینه میکنند. از این رو، در میدانهایی مانند جهاد برای رضای خدا پیشتازند و آن را تجارتی پرسود با خداوند میدانند [۵۷].
آنان از هر چه موجب دوری از خدا و خشم او شود، اجتناب میورزند [۵۸] و برای هر دو سرای خود دعا میکنند: «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً» [۵۹].
در نظر آنان، پاداش الهی از هر دارایی دنیوی بهتر است [۶۰] و حاضرند جان خود را در راه خشنودی خدا بفروشند [۶۱]. اینان مردانی هستند که هیچ تجارت و معاملهای آنان را از یاد خدا و انجام فرایض بازنمیدارد [۶۲] و بدینسان، مظهر اسماء الهی در زمین میگردند.
۷. آثار و دستاوردهای دنیوی و اخروی ایمان و عمل صالح
۷–۱. محوریت خدا در همه شئون زندگیدر حیات طیبه، محور و مرکز تمامی امور، خداوند متعال است. تمام اعمال، روابط و تصمیمات فرد مؤمن، حول این محور تنظیم و برای رضای او انجام میپذیرد.
قرآن کریم این نگرش محورمحور را در آیاتی چند ترسیم کرده است: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلآئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ... وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ» [۶۳]؛ «پیامبر به آنچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده و همه مؤمنان [نیز] به خدا و فرشتگان و کتابها و پیامبرانش گرویدهاند... و گفتهاند: شنیدیم و اطاعت کردیم.
پروردگارا! آمرزش تو را [خواهانیم] و بازگشت [همه] به سوی توست.» همچنین میفرماید: «قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» [۶۴]؛ «بگو: بیگمان نماز من و تمام عباداتم، و زندگی و مرگم، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است.» تداوم این محوریت، در گرو ذکر و یاد همیشگی خداست: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوااللَّهَ ذِکْرا کَثِیرا» [۶۵].
غفلت از یاد خدا، به معنای افتادن در دام زندگیای با محوری غیرالهی و سرانجامی گمراهکننده است: «وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ» [۶۶].
۷–۲. افزایش علم و بینش نوری
یکی از دستاوردهای حیات طیبه، اعطای علم و بینشی ویژه به مؤمن است که همچون نوری در ظلمتهای زندگی راهنمای اوست. خداوند متعال میفرماید: «أَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا» [۶۷]؛
«آیا کسی که مرده [دل] بود و او را زنده کردیم و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در تاریکیها باشد و از آن خارج نشود؟»
این نور، همان علم و معرفت سودمند و هدایتبخشی است که مایه حیات دل و تمایز مؤمن از دیگران میگردد و قدرت تشخیص حق از باطل و حسن عمل را به او میبخشد.
۷–۳. آرامش و امنیت روانی
برخورداری از آرامش درونی و رهایی از ترس و اندوه، از برجستهترین آثار حیات طیبه است. قرآن کریم به مؤمنان صالح وعده میدهد: «فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ» [۶۸]؛ «پس هر کس ایمان آورد و [خود و جامعه را] اصلاح کند، نه ترسی بر آنان است و نه اندوهگین میشوند.»
همچنین میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ» [۶۹]؛ «بیگمان کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست، سپس ایستادگی کردند، نه ترسی برای آنان است و نه اندوهگین میشوند.» این اطمینان خاطر، از باور به مالکیت مطلق خداوند و سپردن همه امور به او نشأت میگیرد.
۷–۴. ثبات عقیده و استقامت
خداوند به مؤمنان راستین، ثبات قدم و استحکام در عقیده را در هر دو جهان وعده میدهد: «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الآخِرَةِ» [۷۰]؛ «خداوند کسانی را که ایمان آوردهاند، با گفتار ثابت [و عقیده استوار] در زندگی دنیا و در آخرت ثابت [و پایدار] میدارد.»
«قول ثابت»، همان ایمان راسخ و توحید ناب است که انسان در همه مراحل زندگی و حتی در مواقف سخت پس از مرگ، بر آن استوار میماند و از آن دفاع میکند.
۷–۵. جاودانگی و بقا
حیات طیبه، انسان را از قید فناپذیری دنیوی میرهاند و او را به بقا و جاودانگی در نزد خداوند متصل میکند. قرآن این حقیقت را اینگونه بیان میکند: «مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ» [۷۱]؛ «آنچه نزد شماست پایان میپذیرد و آنچه نزد خداست پایدار میماند.» کسی که به این حیات دست یابد، به سبب پیوند با منبع باقی، از زوال و فنا در امان میماند و طعم بقا را میچشد.
۷–۶. حسن عاقبت و فرجام نیک
خداوند برای مؤمنان عملصالح، فرجامی نیک و عاقبتی خوش مقرر کرده است: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْالصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ» [۷۲]؛ «کسانى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند، برای آنان نیکبختى [در دنیا] و بازگشتگاهى نیکو [در آخرت] است.» این وعده الهی، هم زندگی پاکیزه در دنیا و هم سرانجام سعادتمند در آخرت را شامل میشود.
۷–۷. ایجاد محبت در دلها
از آثار ویژه ایمان و عمل صالح، قرار گرفتن مودت و محبت صاحب آن در دلهای مردم است. خداوند میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا» [۷۳]؛ «بیگمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، [خدای] رحمان برای آنان محبتی [در دلها] قرار خواهد داد.» بر اساس روایات، این آیه شریفه درباره اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) و محبت به آنان نازل شده است.
۷–۸. جانشینی در زمین و تمکین دین
خداوند به جامعۀ مؤمنان صالح، وعده حاکمیت و استخلاف در زمین را داده است: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ» [۷۴]؛ «خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین [خود] قرار دهد.» این جانشینی، همراه با امنیت، پایداری دین و حاکمیت ارزشهای الهی در جامعه خواهد بود.
۷–۹. همنشینی با صالحان
خداوند مؤمنان راستین را در زمرۀ صالحان وارد میکند: «وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ» [۷۵]؛ «و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، آنان را در [زمره] صالحان وارد خواهیم کرد.» این وعده، اشاره به شرافت مصاحبت و محشور شدن با پیامبران، اولیاء و صالحان دارد.
۷–۱۰. ورود در رحمت واسعۀ الهی
والاترین دستاورد ایمان و عمل صالح، داخل شدن در رحمت بیمنتهای الهی است: «فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ» [۷۶]؛ «اما کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، پروردگارشان آنان را در رحمت خود وارد میکند؛ این همان کامیابی آشکار است.» این رحمت، همه نعمتهای مادی و معنوی، از آمرزش گناهان تا نعمتهای بهشت را شامل میشود.
۸. موانع تحقق حیات طیبه
۸–1.غفلت از یاد خدا؛ اصلیترین مانع حیات طیبهمهمترین و ریشهایترین مانع برای دستیابی به حیات طیبه، غفلت از ذکر و یاد خداوند متعال است. این غفلت، انسان را از آن محور اصلی حیات طیبه — که خداوند است — دور ساخته و او را به سوی زندگی صرفاً مادی سوق میدهد.
قرآن کریم با صراحت از کسی که از یاد خدا رویگردان است و تنها زندگی دنیا را میطلبد، دستور اعراض میدهد: «فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا» [۷۷].
این آیه نشان میدهد که رویگردانی از ذکر الهی، منجر به محدود شدن تمام همت و اراده انسان به عرصهی مادی و فانی دنیا میشود و بدین ترتیب، اولین و بزرگترین سد در برابر حیات حقیقی و طیبه ایجاد میگردد.
۸–۲. دلبستگی به دنیا و فراموشی آخرت؛ بلوغ غفلت در حیات طیبه
غفلت اولیه از یاد خدا، به تدریج به دلبستگی کامل به دنیا و فراموشی قیامت و ملاقات پروردگار تبدیل میشود. این حالت، درجهای عمیقتر از موانع حیات طیبه است، و
چرا که انسان را در سطحی حیوانی راضی و مطمئن نگاه میدارد. قرآن حال این گروه را اینگونه توصیف میکند: «إَنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ» [۷۸].
رضایت و اطمینان به زندگی دنیا، نقطه مقابل آرامش روانی ناشی از ایمان — که از برکات حیات طیبه است — میباشد. این آیه نشان میدهد چگونه غفلت از آیات الهی (که نشانههای حیات طیبه است) به رضایت از زندگی پست مادی و ناامیدی از لقای پروردگار میانجامد و راه را بر حیات والای انسانی میبندد.
۸–۳. اطاعت از هوای نفس؛ حاکمیت باطل در مسیر حیات طیبه
وقتی انسان از یاد خدا غافل و به دنیا دلبسته شد، به طور طبیعی پیرو هوای نفس خویش میگردد. در این مرحله، هواپرستی به شکل یک بت درونی، جایگزین پرستش خدا میشود و بزرگترین مانع درونی برای تحقق حیات طیبه ایجاد میکند.
قرآن این حقیقت را با عبارتی تکاندهنده بیان میکند: «أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ» [۷۹].
این آیه پیامدهای ویرانگر این مانع را برمیشمارد: گمراهی آگاهانه از سوی خدا، مهر خوردن بر قلب و گوش (یعنی بسته شدن دریافههای معنوی) و کشیده شدن پرده بر چشم بصیرت. کسی که اسیر هوای نفس است، توان تشخیص نور هدایت — که از مواهب حیات طیبه است — را از دست داده و به کلی از مسیر آن خارج میشود.
۸–۴. وسوسههای شیطانی و خروج از حد انسانیت؛ سقوط از جایگاه خلیفهاللهی در حیات طیبه
در نهایت، مجموعه این موانع (غفلت، دنیاطلبی و هواخواهی) انسان را به مرحلهای میرساند که در معرض وسوسههای شیطانی قرار گرفته و از حد و جایگاه واقعی خود — که «خلیفه الله» بودن است — سقوط میکند. قرآن هشدار میدهد که شیطان دشمن آشکار انسان است و هدفش گمراه کردن اوست: «یَا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ» [۸۰].
این آیه به روشنی نشان میدهد که پیروی از وسوسههای شیطانی، نتیجهای جز خروج از بهشتِ سعادت و حیات طیبه ندارد. هنگامی که انسان محوریت خدا را از زندگی حذف کند و به جنبههای حیوانی و نفسانی خود بازگردد، در حقیقت قابلیت بازتاب صفات الهی — که شرط خلیفهاللهی و محور حیات طیبه است — را از دست میدهد.
چنین انسانی با تجاوز از مرزهای انسانیت، هویت اصیل خویش را تباه ساخته و خود را از اتصال به آن منبع باقی — که ضامن جاودانگی در حیات طیبه است — محروم مینماید.
نتیجهگیری:
همانگونه که بررسی شد، «حیات طیبه» در منظومه فکری قرآن، صرفاً یک مفهوم انتزاعی یا وعدهای متعلق به آیندهای دور نیست؛ بلکه یک «واقعیت زیستپذیر» و «نقشه راه» دقیق برای ارتقای کیفیت زندگی انسان در همین دنیاست.این حیات برتر، محصول تعامل آگاهانه و مستمر سه رکن جداییناپذیر «ایمان» به عنوان بنیان درونی، «عمل صالح» به عنوان تجلی بیرونی و «هدایت» در مسیر ولایت معصومین (ع) به عنوان چراغ راهنماست. فقدان هر یک از این ارکان، ساختمان حیات طیبه را ناتمام و شکننده خواهد کرد.
دستیابی به این زندگی پاک، دستاوردهایی را به همراه میآورد که هماکنون زندگی دنیوی را تحت تأثیر قرار میدهد؛ از آرامش روانی و بصیرت نوری گرفته تا جاودانگی معنوی و محبت در دلها. در مقابل، موانعی جدی چون «غفلت از یاد خدا»، «دلبستگی محض به دنیا»، «پیروی از هوای نفس» و «وسوسههای شیطانی» همچون دیواری بلند، انسان را از این حیات متعالی محروم میسازند.
قرآن با شناسایی این موانع، هشدار میدهد که انتخاب محور زندگی، تعیینکننده مسیر نهایی است: انتخاب خدا به عنوان محور، به حیات طیبه میانجامد و انتخاب غیرخدا، به حبس در تاریکیهای غفلت.
در نهایت، «حیات طیبه» دعوتی همگانی و فرصتی در دسترس برای همه انسانهای جویای حقیقت است. این دعوت، انسان را به بازتعریف رابطه خود با دنیا فرا میخواند؛ نه به عنوان هدف نهایی، بلکه به عنوان مزرعهای برای آخرت و وسیلهای برای شکوفایی استعدادهای معنوی.
بنابراین، گام نهادن در این مسیر، نیازمند عزمی راسخ، معرفتی افزاینده و عملی پیگیر است تا انسان، نه تنها نام «زنده» را بر خود داشته باشد، بلکه حقیقت «حیات» را به معنای قرآنی آن، در وجود خویش محقق سازد و به جایگاه واقعی خویش، یعنی «خلیفه الهی» در زمین، نزدیکتر گردد.
ارجاعات:
[۱] ابن منظور، لسان العرب، ج۱۴، ص۲۱۱.[۲] ملک/سوره ۶۷، آیه ۲.
[۳] مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۲، ص۳۶۹.
[۴] راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۲۶۹.
[۵] الفیروزآبادی، مجدالدین، القاموس المحیط، ج۴، ص۳۲۳.
[۶] مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، پیام قرآن، ج۴، ص۲۰۰.
[۷] الفراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۳، ص۳۱۸.
[۸] مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۷، ص۱۵۱.
[۹] سوره نحل، آیه ۹۷.
[10] همان.
[۱1] فخررازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر)، ج۲۰، ص۲۶۷؛ مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، ج۱۱، ص۳۹۴–۳۹۵.
[۱2] نهج البلاغه، حکمت ۲۲۹.
[۱3] ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۲، ص۵۸۲.
[۱4] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۵۹۳.
[۱5] ماوردی، علی بن محمد، النکت و العیون (تفسیر الماوردی)، ج۳، ص۲۳۱.
[۱6] ابوبکر الوراق (منقول در تفاسیر).
[۱7] آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۴۶۲؛ مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، ج۴، ص۵۵۱.
[۱8] فخررازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر)، ج۲۰، ص۲۶۸.
[19] سوره نحل، آیه ۹۷.
[20] ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج۲، ص۵۸۲؛ فخررازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر)، ج۲۰، ص۲۶۸.
[21]. طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۳۴۳؛ جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج۱، ص۲۱۵.
[۲2] سوره مجادله، آیه ۲۲.
[۲3] طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۹۶–۱۹۷؛ قرشی، سید علیاکبر، تفسیر احسن الحدیث، ج۱۱، ص۷۷؛ مدرسی، سید محمدتقی، من هدی القرآن، ج۱۵، ص۱۹۴؛ مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۴۷۱.
[۲4] امین اصفهانی (بانو امین)، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن؛ سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۴، ص۲۱۹۳.
[۲۵] سوره نحل، آیه ۹۷.
[۲۶] طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۴۵.[۲۷] همان، ج۱۸، ص۲۵۸.
[۲۸] راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۵۸۷؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۲، ص۵۱۶.
[۲۹] سوره رعد، آیه ۲۲.
[۳۰] سوره قصص، آیه ۸۰.
[۳۱] سوره فاطر، آیه ۱۰.
[۳۲] طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۲۳–۲۴.
[۳۳] جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج۱، ص۲۱۳.
[۳۴] سوره مائده، آیه ۵.
[۳۵] سوره طه، آیه ۸۲.
[۳۶] طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۴، ص۱۸۹.
[۳۷] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۳۹.
[۳۸] طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۱۵.
[۳۹] سوره انفال، آیه ۲۴.
[۴۰] طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۴۲.
[۴۱] سوره انعام، آیه ۱۲۲.
[۴۲] طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۷، ص۳۳۷.
[۴۳] سوره بقره، آیه ۱۵۴.
[۴۴] سوره یس، آیه ۷۰.
[۴۵] سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۵، ص۲۹۷۵؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۴۷۴؛ مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، ج۱۸، ص۴۴۲.
[۴۶] سوره روم، آیه ۵۲.
[۴۷] سوره بقره، آیه ۷۴.
[۴۸] سید قطب، فی ظلال القرآن، ج۳، ص۱۴۹۴.
[۴۹] طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۳۳۹.
[۵۰] سوره اعراف، آیه ۳۲.
[۵۱] امین اصفهانی (بانو امین)، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج۵، ص۱۹۷.
[۵۲] طباطبایی، سید محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۸۰؛ قرشی، سید علیاکبر، تفسیر احسن الحدیث، ج۳، ص۳۹۹.
[۵۳] سوره قصص، آیه ۷۷.
[۵۴] سبزواری نجفی، محمد بن حبیبالله، ارشاد الاذهان الی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۰۶؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۷، ص۴۱۶.
[۵۵] سوره احقاف، آیه ۲۰.
[۵۶] اشاره به مفهوم کلی مستفاد از محتوای ارائهشده.
[۵۷] سوره توبه، آیه ۱۱۱.
[۵۸] اشاره به آیات ۲۸-۲۹ سوره مائده.
[۵۹] سوره بقره، آیه ۲۰۱.
[۶۰] سوره قصص، آیه ۸۰؛ جمشیدی، محمدحسین، اخلاق اسلامی، ص۸۷-۹۲.
[۶۱] سوره بقره، آیه ۲۰۷.
[۶۲] سوره نور، آیه ۳۷.
[۶۳] سوره بقره، آیه ۲۸۵.
[۶۴] سوره انعام، آیه ۱۶۲.
[۶۵] سوره احزاب، آیه ۴۱.
[۶۶] سوره کهف، آیه ۲۸.
[۶۷] سوره انعام، آیه ۱۲۲.
[۶۸] سوره انعام، آیه ۴۸.
[۶۹] سوره احقاف، آیه ۱۳.
[۷۰] سوره ابراهیم، آیه ۲۷.
[۷۱] سوره نحل، آیه ۹۶.
[۷۲] سوره رعد، آیه ۲۹.
[۷۳] سوره مریم، آیه ۹۶.
[۷۴] سوره نور، آیه ۵۵.
[۷۵] سوره عنکبوت، آیه ۹.
[۷۶] سوره جاثیه، آیه ۳۰.
[۷۷] سوره غافر، آیه ۲۹.
[۷۸] سوره یونس، آیه ۷.
[۷۹] سوره جاثیه، آیه ۲۳.
[۸۰] سوره اعراف، آیه ۲۷.