مبانی اسلامی جایگزین در مبانی نظریه ایجاد دانش
در اینجا مبانی و روش شناسی اسلامی بیان شده و این مبانی جایگزین مبانی و روش شناسی نظریه ایجاد دانش میشود تا مشخص شود آیا با این جایگزینی نظریه همچنان مانند قبل استمرار خواهد داشت یا اینکه با مبانی اسلامی قابلیت استمرار خود را از دست خواهد داد؟
تعداد کلمات 3429/ تخمین زمان مطالعه 17 دقیقه
١. معرفتشناسی اسلامی
1.1. ملاک صدق در قضایا و بررسی آن در نظریه
نتیجه: در این فرآیند، مرحله برون سازی و خارجی کردن دانش از پنهان به آشکار، در صورتی امکان پذیر است که ملاک صدق مطابقت با واقع قلمداد نگردد؛ به عبارتی نظام معرفتی منتخب، ایدئالیسم باشد که هر مفهوم و دانشی را معتبر و صادق میپندارند؛ اگرچه با هم در تعارض و تناقض باشند. ولی بر اساس نظام معرفتی رئالیسم که نظریه مختار نیز هست و معیار صدق را مطابقت با دانش برمیشمارد، امکان تحقق این مرحله از فرآیند تبدیل دانش فراهم نمیشود؛ زیرا مفاهیم و دانشهای پنهانی که آشکار و ابراز میشوند، اگر مبتنی بر واقعیت نفس الامری نباشند، از درجه اعتبار ساقط گشته، وقعی بر آنها نمینهند. پس چگونه ممکن است این چرخه و فرآیند شکل گیرد و دانش جدیدی ایجاد کند.
نظریه پردازان ایجاد دانش، هر نوع تراوش ذهنی افراد را با عنوان دانش ضمنی و پنهان قلمداد میکنند و آن را معتبر میپندارند؛ در حالی که ما هر نوع تراوشات ذهنی و پندارهای درونی افراد را که مطابق با واقع نفس الامری نباشد، مورد توجه و اعتبار نمیدانیم. لذا فرآیند مذکور در مراحل آغازین بر اساس نظام معرفتی ما با مشکل مواجه خواهد شد و قابلیت تحقق و استمرار نخواهد داشت.
2.1. معیار صدق در قضایا
نتیجه: معیار صدق در فرآیند تبدیل دانش، بر اساس یک رویکرد تلفیقی و ترکیبی از انسجام گروی و کارکردگرایی بود. اما معیار صدق از منظر حکمای مسلمان مبناگروی یا رئالیسم شبکه ای است؛ به همین دلیل بر اساس رویکرد رئالیسم شبکه ای، فرآیند تبدیل دانش برای نظریه دانش آفرینی در سازمان معتبر نخواهد بود؛ زیرا معیار صدق در این نظریه، استناد دانش نوین به یک سری اصول خاص است که در قالب اهداف سازمان توسط مدیران ارائه میشود؛ به عبارتی معیار صدق دانشهای نوین در این فرآیند، انطباق و سازگاری دانش نوین با اهداف و معیارهای سازمانی است؛ لذا معیار صدق در نظریه ایجاد دانش مبتنی بر انسجام گرایی است، و از سوی دیگر به دلیل توجه به دانشهای کاربردی و مورد استفاده در سطح سازمان، معیار صدق در نظریه مذکور کارکردگرایی است.
در نتیجه، این فرآیند در مرحله درونی کردن که به بعد کارکردگرایی دانش توجه دارد، بر اساس رویکرد مبناگروی نافرجام خواهد ماند؛ زیرا همه دانشها به صورت عملی و خارجی بروز پیدا نمیکنند، بلکه برخی از علوم و دانشها قابلیت ظهور و بروز عینی و عملی دارند. بنابراین مرحله درونی سازی فقط در علوم کارکردی و عملی قابل اجراست و در سایر علوم امکان پذیر نیست. همچنین این نظریه به دلیل ابتنا بر انسجام گرایی و تلقی باور شخصی از دانش در دام نسبیت معرفتی گرفتار خواهد آمد و بالتبع دانشی که نسبی و شخصی قلمداد شود، دیگر معیار و شاخصی برای اعتبارسنجی آن دانش در سطح سازمان وجود نخواهد داشت. در این صورت فرآیند تبدیل دانش در سازمان برای ایجاد دانش نوین در سازمان با بی نهایت دانشی مواجه خواهد شد که برآمده از افکار و ذهنیت کارکنان میباشد که فاقد یک ملاک و اعتبار عقلی و برهانی است.
۲. هستیشناسی اسلامی
براساس رویکرد هستی شناسانه حکمای مسلمان، ظرف تحقق و محکی قضایا و نفس الامر مفاهیم با هم متفاوت است؛ از این رو مفاهیم کلی را به سه دسته تقسیم نموده اند: مفاهیم ماهوی با معقولات اُولی، مفاهیم منطقی و مفاهیم فلسفی.
این سه تقسیم، یکی از مهم ترین ابتکارات فلاسفه اسلامیاست که دستاوردهای مهمیدر معرفتشناسی و علوم فلسفی دارد. دقت در بازشناسی مفاهیم کلی و تمییز این سه دسته از یکدیگر بسیاری از مشکلات فلسفی را میگشاید و از اشتباهات و لغزشهای فراوانی جلوگیری میکند.[5] هرگاه حواس انسان با واقعیتهای کلی ارتباط پیدا کند، محکی و نفس الامر آن حقیقت، به صورت یکی از سه مفهوم فوق است.
ویژگی رویکرد حکمای مسلمان در نگاه هستی شناسانه شان به عالم چنین است:
1. مخالف رویکرد نومینالیستی هستند؛ یعنی فقط بر عالم ذهن توجه و تکیه نمیکنند.
۲. هر دانش و معرفتی یک محکی و ظرف تحقق خاص خود را دارد.
3. محکی قضایا و مفاهیم بستگی به نوع آنها دارد.
نتیجه: مبنای هستی شناسانه نظریه ایجاد دانش، بر این امر دلالت دارد که محکی دانش و مفاهیم در فرآیند مذکور، گاهی بر اساس رویکرد پدیدارشناسانه در ذهن محقق میشود و ورای ذهن واقعیتی را نمیپذیرند و به نوعی نسبت به وجود عینی محکیات دانش و مفاهیم، رویکرد نومینالیستی دارند، و اگر ورای ذهن واقعیتی (محکیاتی) برای دانش میپذیرند، صرفا مخصوص دانشهای کاربردی است؛ به عبارت دیگر فقط دانشهای کاربردی را عینیت میبخشد؛ از این رو میتوان گفت نظریه مذکور در بعد هستی شناسانه معرفت، رویکردی نومینالیستی دارد؛ مگر برای دانشهای کاربردی.
در نتیجه از منظر حکمای مسلمان هر دانشی که میخواهد در سازمان خلق شود، باید دارای محکی و نفس الامر باشد؛ در حالی که در فرآیند تبدیل دانش، بسیاری از دانشهایی که قرار است توسط دانشگران و مهندسان دانش در سطح سازمان جمع آوری و ایجاد شود، فاقد محکی و تحقق عینی میباشند و صرفا دانشهای کارکردی را به عالم عین وارد مینمایند.
نظریه ایجاد دانش به وسیله فرآیند تبدیل دانش از منظر هستیشناسی مغایر با نظر حکمای مسلمان است و با مبنای هستی شناسانه حکمای اسلامی، این فرآیند با مشکل مواجه و فاقد کارایی خواهد بود.
٣. انسانشناسی اسلامی
از نگاه متکلمان اسلامی، انسان موجودی با اراده و اختیار است[7]، و این اراده و اختیار در حوزه فهم انسان نیز جریان دارد. از منظر مبانی اسلامیانسانی، انسانها در عمل فهم مختار و با اراده هستند؛ اگرچه ممکن است برخی موضوع مورد فهم را برخلاف دیگران فهم و درک کنند و مطابق با واقع نباشد (اینکه این فهم مطابق با واقع نیست)، مسأله ای دیگر است و در این بخش از نوشتار در صدد ارزیابی مطابقت آن با واقع نیستیم؛ زیرا بحث آن در ملاک صدق گذشت؛ اما آنچه در اینجا مورد بحث است، توانایی انسانها بر هر نوع فهم و تفسیری از پدیدههاست؛ خواه پیش فرضها و تجربیات قبلی را در عمل فهم داخل کنند یا نکنند؛ زیرا انسانها موجودی با اراده و اختیار هستند؛ حتی در دخالت دادن تجربیات و پیش فرضها در عمل فهم و درک پدیدهها.
نتیجه: در نتیجه در فرآیند تبدیل دانش، روش تفسیری هرمنوتیکی و تأثیر پیش فرضها و تجربیات قبلی نقش به سزایی برای ایجاد دانش دارد، و رویکرد هرمنوتیکی به نسبیت معرفتی میگراید و بر اساس مبنای معرفت اسلامیمعرفت نسبی، مردود و مطرود است. بر این اساس در فرآیند تبدیل دانش برای ایجاد دانش نوین در سازمان نمیتوان انسانها را مجبور نمود طبق پیش فرضها و تجربیات قبلیشان به عمل فهم و تولید دانش پنهان دست یازند؛ لذا با ابتنای نظریه بر مبنای انسانشناسی اسلامی، فرآیند مذکور مخصوصا در مرحله درونی سازی دانش پنهان و ضمنی ایجاد نخواهد شد؛ زیرا انسان و عقل بشری فقط روابط بین پدیدهها را ادراک میکند و از این طریق به دانش جدید دست پیدا میکند؛ در صورتی که نظریه مذکور انسان را خالق دانش برشمرده، او را آفریننده دانش جدید قلمداد میکند.
۴. روششناسی اسلامی
روش فهم پدیدهها
اندیشمندان مسلمان معتقدند: علوم اجتماعی غربی جهان شمول نیست و تنها نگرش فلسفی و ایدئولوژیکی موجود در غرب را بیان میکند و بسیاری از پژوهشهایی که با عنوان پژوهش علمیدرباره مسائل اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و روان شناختی معروف شده اند، مواضع فلسفی و ایدئولوژیکی را در قالب همان دیدگاههای مادی گرایانه و یا ایدئالیستی منعکس میکنند؛ در نتیجه این دو مکتب به ابزار تحلیلی مبدل شدند و درست در همین زمینه است که اندیشه اسلامیبه نقد علوم اجتماعی میپردازد.[9]
هیچ فرضیه ای بدون پیش فرضهای معرفت شناسانه شکل نمیگیرد. فلسفه معرفت، عامل یافتن معیار سنجش به صورت ضابطه مند است؛ همان طور که در توصیف نظریه بیان شد، مرحله برون سازی دانش، از پنهان به آشکار در فرآیند تبدیل دانش بر منطق تعامل و گفتگو استوار گشته است؛ اگرچه ممکن است در تبیین پدیدهها و ادراکات مفر تناقضات و تعارضهایی مشاهده گردد. نظریه پردازان به دلیل ابتنای نظریه شان بر رویکرد هرمنوتیک فلسفی و محوریت زبان و گفتگو در تبیین و ادراک پدیدهها، بروز و ظهور این تعارضات و تناقضات را امری عادی و طبیعی قلمداد مینمایند؛ چه در علوم فلسفی و کلامیو چه در علوم تجربی و طبیعی. با تکیه بر نظام کامل معرفتشناسی و با بهره وری از مبانی محکم و منطقی، میتوان پاسخ پرسشها و راه حل مناسب مسائل مختلف و اشکالات مکاتب مختلف را یافت و با تکیه بر معیار صحیح معرفت، اندیشه صحیح و کارگشا را برگزید. علت بسیاری از تحیرها، شکاکیتها و نسبی گراییها و ...، نبود یا ضعف فلسفه معرفت و معرفتشناسی است.[10] بنابراین با داشتن یک نظام معرفتی صحیح و ضابطه مند، میتوان روش صحیح را انتخاب کرد و برگزید. در پرتو چنین شناخت صحیح و ضابطه مندی است که به نتایج اثربخشی نایل خواهیم شد.
فلسفه معرفت اسلامیدر واقع یک روش صحیح و کاملا اسلامیاست که با وجود پیروی از وحی، نقش عقل بشری را نادیده نمیگیرد. معرفتشناسی اسلامیدر حقیقت توانایی و دستاوردهای علمیو تمدن صحیح انسانی را متجلی میسازد و پس از پالایش و محک زدن با ارزشها، اهداف و مبانی اسلامی، آن را به جامعه عرضه میدارد.[11]
اسلام همواره با شکاکیت و نسبی گرایی مخالف بوده، واقع گرا و دارای معیار تشخیص معرفت صحیح است. بنابراین معرفتشناسی سوفسطائیان و کانت و پوزیتویستها را نمیتوان اسلامیدانست.[12]
فلسفه معرفت اسلامی نه تنها یک مجموعه از ارزشها و ایدهها یا تراوشهای اندیشه فردی با میراث فرهنگی و تاریخ، بلکه راهی برای پرورش تفکر متدیک علمییک مسلمان در تمام زمینههای علوم و معارف اجتماعی، انسانی، طبیعی و تجربی است؛ بدین دلیل امروزه باید فلسفه معرفت اسلامیسرلوحه تمام اولویتهای جامعه اسلامیباشد تا روش اندیشه اسلامیرا دگرگون سازد.[13] در نظریه معرفت اسلامی، الگوی معرفتی وحیانی بر روند الگوی معرفتی بشری چیره شده است و به آنها خط و جهت میدهد... . الگوی معرفت علمیتجربی پیوسته و همگام با تحولاتی که در قابلیتها و تواناییهای انسان در هر عصری رخ میدهد، در معرض تغییر و بازنگری است.[14]
از این رو روششناسی نظریههای علمی، مخصوصا در حوزه علوم اجتماعی انسانی بر موضوع معرفتشناسی تکیه میزند و به عبارتی منشأ بروز و تشتت نظریههای علمیدر این حوزه از اختلاف نظر و دیدگاه در معرفتشناسی نظریه پردازان و نظریه شان سرچشمه میگیرد.
نظریه ایجاد دانش به وسیله فرآیند تبدیل دانش (SECI) نیز از این قاعده مستثنا نبوده و به دلیل رویکردی که در معرفتشناسی اتخاذ نموده، ملتزم به هرمنوتیک فلسفی گشته، دانش را امری شخصی و نسبی قلمداد نموده است و در زمره نظریات پسامدرن قرار گرفته، به دلیل توجه به نقش عناصر درونی و بیرونی پدیده، به پساساختارگرایی نیز تقرب جسته است.
جمع بندی و نتیجه نهایی
در مرحله درونی سازی نیز دانشی که در مقام عمل و تمرین و یا از طریق تشبیه و آزمایش قابلیت بروز و ظهور خارجی پیدا کند را میتوان در این مرحله درونی ساخت؛ در حالی که بر اساس مبنای اسلامی، همه دانشها عینی و خارجی نیستند؛ در این صورت این فرآیند فقط در خصوص دانشهای عملی و خارجی کاربرد پیدا میکند و کلیّت آن برای همه نوع دانش اثبات نخواهد شد. از سوی دیگر مبنای هستی شناسانه نظریه بر پدیدارشناسی و تأکید بر وجود ذهنی پدیدهها و مفروض پنداشتن دیالکتیک و تضاد فلسفی در پیدایش پدیدهها امری مسلم و قطعی قلمداد شده است؛ در حالی که از منظر اسلام، خلق و پیدایش پدیدهها مبتنی بر دیالکتیک و تضاد فلسفی نیست.
از سوی دیگر در فرآیند ایجاد دانش، برای عقل بشری نقش خالقیت برای علوم و معانی قایل شده است؛ در حالی که از نگاه حکمای اسلامینقش عقل بشری در ادراک علوم و پدیدهها نقش کاشفیت است، و عقل حقایق را کشف میکند نه اینکه ایجاد و ابداع کند؛ همچنان که وحی و حس نیز همطراز عقل چنین نقشی دارند.
بنابراین بر اساس رویکرد معرفتشناسی اسلامیکه مورد بحث واقع شد نسبی بودن دانش نظریه ایجاد دانش با تکیه بر فرآیند تبدیل دانش (SECI) چهار مرحله را برمیشمارد که در این چهار مرحله، دانش از ضمنی به آشکار و بالعکس تبدیل میشود و همواره با استمرار فرآیند مذکور با تکیه بر مبانی خاص خود، میتوان بروز و ظهور دانشهای نوین و جدیدی را در سازمانها مشاهده کرد. و مبنای هرمنوتیکی فهم و ادراک پدیدهها مورد قبول این رویکرد نیست و همان طور که از آن سخن به میان آمد، فرآیند «SECI» در نظریه تبدیل دانش بدون استناد و تکیه بر این ایجاد دانش مبانی، توان و قابلیت اجرا و تحقق را نخواهد داشت؛ به عبارت صریح تر فرآیند «SECI» برای ایجاد دانش سازمانی با جایگزینی مبانی و روششناسی اسلامیقابلیت ایجاد دانش جدید و نوینی را ندارد؛ زیرا قوام و زیربنای نظریه ایجاد دانش سازمانی، فرآیند چهار مرحله ای «SECI» است، که این فرایند نیز بر مبانی خاص خود استوار است؛ از این رو با جایگزینی مبانی اسلامیدر فرآیند چهار مرحله ای «SECI»، نظریه ایجاد دانش سازمانی نیز شکل نمیگیرد؛ زیرا این نظریه زمانی بروز مییابد که فرآیند مذکور با استفاده از مبانی خود، بتواند دانش را از ضمنی به آشکار و بالعکس تبدیل نماید تا در آخرین مرحله از فرآیند، دانش جدیدی ایجاد شود و بدین وسیله مدعی ایجاد دانش جدید سازمانی شود. اما وقتی مبانی اسلامیرا جایگزین نمودیم، دو مرحله مهم در فرآیند «SECI»، یعنی مرحله برون سازی و درونی سازی با چالش جدی مواجه گشته، با مختل شدن این دو مرحله، دیگر فرآیند «SECI» استمرار نمییابد و بالتبع نظریه ایجاد دانش سازمانی نیز بروز و ظهور نمییابد.
برآیند اسلامی نظریه
نظریه ایجاد دانش
نمایش پی نوشت ها:
[1] محمد تقی مصباح یزدی؛ آموزش فلسفه، ص ۲۵۳
[2] حسین زاده در آمدی بر معرفتشناسی و مبانی معرفت دینی؛ ص ۶۲.
[3] همان، ص۶۷.
[4] عبدالحسین خسروپناه؛ فلسفه معرفت؛ ص۱۷.
[5] محمد تقی مصباح یزدی؛ آموزش فلسفه؛ ص ۱۹۸ و حسین زاده؛ معرفتشناسی؛ ص ۷۳
[6] عبدالحسین خسروپناه؛ فلسفه معرفت؛ ص۳.
[7] مرتضی مطهری؛ آشنایی با علوم اسلامی؛ ص۳۸
[8] عبدالحسین خسروپناه؛ فلسفه معرفت؛ ص۱۷.
[9] Garaudy; I "Islam habite noter avenir" ;p 107.
[10] پیشین، ص4.
[11] همان، ص5.
[12] همان.
[13] همان.
[14] محمد عبداللاوی و اسماعیل اسفندیاری؛ روششناسی علوم اجتماعی اسلامی؛ «شاخصهای معرفت شناختی و پاسخ جایگزین»؛ ص۱۵۸.
منبع: خسرو پناه، عبدالحسین، در جستجوی علوم انسانی اسلامی، تحلیل نظریه های علم دینی و آزمون الگوی حکمی- اجتهادی در تولید علوم انسانی اسلامی، جلد دوم، قم، دفتر نشر معارف، 1393 ش.
بیشتر بخوانیم:
مبانی نظریه ایجاد دانش با استفاده از فرآیند تبدیل دانش
برآیند جایگزینی مبانی و روش شناسی اسلامی در نظریه ایجاد دانش سازمانی
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}