کشورهای قوی برای کشورهای ضعیف همیشه یک تهدید محسوب می‌شوند
 
چکیده
هرچیزی به فراخور حال خود دارای یک سری مزیت‌ها و یک سری معایب است که نمی‌توان از آن جدا کرد. جهانی شدن هم هر چقدر که در درون خود دارای برخی مزایا باشد اما مطمئنا داری یک سری معایب نیز هست که می‌توان به نفوذ و تاثیر گذاری در لایه‌های نرم قدرت در جوامع ضعیف اشاره کرد. آنچه در این مقاله می‌خوانید گزارشی است از قرضت‌ها و تهدیدهایی که جهانی شدن با خود به همراه می‌آورد.

تعداد کلمات 1506/ تخمین زمان مطالعه 8 دقیقه
از یک منظر، جهانی شدن واژه‌ای است که حرکت تمام کشورهای جهان را به سمت یک موجودیت واحد توصیف می‌کند و در واقع، فرایندی است که در آن، عرصه‌های گوناگون زندگی، گستره‌ی جهانی پیدا می‌کند. در این فرایند، اقتصاد جهانی، نیروهای سیاسی و فرهنگی به سرعت کره‌ی زمین را زیر نفوذ خود قرار می‌دهند و به ایجاد یک بازار تازه‌ی جهانی، سازمان‌های سیاسی فراملی و فرهنگ جهانی تازه دست می‌زنند. از این دیدگاه، گسترش بازار جهانی سرمایه‌داری، زوال دولت ملی، گردش پرشتاب و بی‌امان کالا، سرمایه، اطلاعات و قالب‌های فرهنگی، مؤلفه‌هایی هستند که چشم‌انداز جهانی شدن را پیش روی بشر قرار داده است، بنابراین از این منظر جهانی شدن جریانی خودجوش و ضرورتی تاریخی است جهانی شدن چه ضرورتی تاریخی و خودجوش باشد و چه پروژه‌ای برنامه‌ریزی شده و تحمیلی، واقعیتی است که پیش روی جهانیان قرار دارد و فرصت بازیگری در این میدان بر روی همه‌ی جوامع باز است. در این میدان، هم فرصت فراوان است، هم تهدیدات فراوان.و سازگار با مقتضیات زمان. اما از نگاهی دیگر جهانی شدن فرایندی برنامه‌ریزی شده و تحمیلی و طرحی است برای بازسازی اجتماعی جوامع در سطح کلان. سیستمی‌که ایدئولوژی نئولیبرالیستی سرمایه‌داری غربی را تبلیغ و تحمیل می‌کند و درصدد است الگوی زندگی غربی (به ویژه آمریکایی) را ترویج نموده و با تبلیغ فرهنگ مصرف‌زدگی، ذهن و شخصیت انسان‌ها را آماده سازد تا به سادگی، هویت فرهنگی و تاریخی خود را فراموش کرده و تمام توان و منابع جامعه‌ی خود را به مروجین فرهنگ مصرف و اصالت سرمایه تقدیم کنند. با استفاده از مبحث فوق می‌توان نتیجه‌گیری کرد تا کنون این پدیده عمدتاً تحت ‌تأثیر دو دیدگاه افراطی تحلیل شده است؛ دیدگاهی که جهانی شدن را تهدید امنیت، دیدگاه دیگری که این پدیده را کاملاً یک فرصت معرفی می‌کند. هر کدام از دو رویکرد، بر آثار و پیامدهایی تأکید دارند:
الف. جهانی شدن به عنوان فرصت امنیت‌ملی: این گروه معتقدند جهانی شدن یک پروسه و فرایند طبیعی، مبتنی بر تجارب و پیشرفت‌های بشری بوده، به نیازهای انسان معاصر پاسخ می‌دهد. موجب توسعه و تکامل کشورها شده و فاقد عنصر تحمیل و سلطه است و دارای آثار و پیامدهای زیر است.
1.    پدید آمدن جنبه‌هایی از زندگی با رسالت جهانی
2.    افزایش درک و ایجاد خودآگاهی جهانی
3.    ایفای نقش بیشتر برای نهادها و واحدهای فراملی و جهانی
4.    تأکید بر نیازهای حیاتی سایر ملل
5.    کمرنگ شدن منازعات ملی
6.    پدید آمدن تعریف تازه‌ای از جامعه
7.    افزایش اتکای واحدهای سیاسی به یکدیگر
8.    تحول در الگوی عمل در سطح خارجی
9.    یک‌پارچگی و هم‌گرایی بیشتر جهانی
10.    توسعه‌ی دانش و اطلاعات بشر
11.    رونق بازارهای مالی و گردش پول
12.    فشردگی زمان، مکان و شبکه‌ای شدن جامعه‌ی جهانی
13.    انقلاب و تحول در ارتباطات
14.    شکل‌گیری فرهنگ‌ها و هویت‌های ترکیبی (به جای هویت‌های سنتی و یک هویت و فرهنگ مسلط جهانی)
15.    پیدایش تبادل و تکثر فرهنگی
16.    شبکه‌ای شدن جامعه‌ی جهانی
 ب. جهانی شدن به عنوان تهدید امنیت‌ملی: این گروه معتقدند جهانی شدن یک پروژه‌ی طرح‌ریزی شده توسط کانون‌های قدرت برای تحمیل یک الگوی رفتاری مشخص و فراگیر است. یک‌سویه و موجب سیطره‌ی فرهنگ و ارزش‌های غربی و انفعال سایرین است و دارای آثار و پی‌آمدهای زیر است
۱. فروپاشی دولت - ملت
۲. پیدایش هویت‌های عام و همگون
٣. بروز منازعات قومی، نژادی، مذهبی
۴. افزایش مهاجرت و فرار مغزها
۵. غربی و آمریکایی شدن جهان
۶. همگون‌سازی و یکنواخت‌کننده‌ی هویتی – فرهنگی
۷. تسلط نظام لیبرال – دمکراسی
۸. تفوق و تسلط نظام سرمایه‌داری و انباشت بیشتر سرمایه
9. تحول در تلقی از زندگی و الگوهای رفتاری
۱۰. دگرگونی الگوی حکومت و رفتار سیاسی
۱۱. تحول در الگوی نظام بین‌الملل
۱۲. به خطر افتادن هویت‌های ملی – دینی
۱۳. سلطه‌ی بیشتر کشورهای ثروتمند
۱۴. پروژه بودن و فرایندی یک طرفه
۱۵. افزایش تبعیض و نابرابری
۱۶. دستاویزی برای پنهان‌سازی اهداف سرمایه‌داری لیبرال
۱۴. قلمروزدایی و حذف مرزهای فرهنگی
۱۷. گسترش نسبی‌گرایی
۱۸. افزایش شکاف فرهنگی – اجتماعی
19. پیدایش جرایم جدید و تخلفات نوین
۲۰. ظهور و گسترش یک فرهنگ جهانی

 

بیشتر بخوانید: جهانی سازی ؛ فرصت یا تهدید؟


رویکرد خوشبینانه و بدبینانه به تنهایی گویای واقعیت‌های موجود نیستند. چراکه جهانی شدن، فارغ از حرکت‌های برنامه‌ریزی شده‌ی سازمان‌های بین‌المللی و گردانندگان غربی آن و در رأس آن آمریکا، که بسیار جدی است، یک وجه دیگری نیز دارد و آن اطلاعاتی شدن جوامع است که خود به خود ما را در برابر این پدیده قرار می‌دهد. بنابراین جهانی شدن چه ضرورتی تاریخی و خودجوش باشد و چه پروژه‌ای برنامه‌ریزی شده و تحمیلی، واقعیتی است که پیش روی جهانیان قرار دارد و فرصت بازیگری در این میدان بر روی همه‌ی جوامع باز است. در این میدان، هم فرصت فراوان است، هم تهدیدات فراوان. تضعیف اقلیت‌های ملی، شیوع مصرف زدگی فراگیر، کمرنگ شدن مرزها و محدوده‌های ملی، یکه‌تازی قدرت‌های برتر سیاسی، اقتصادی، نظامی‌و فرهنگی، یکسان‌سازی فرهنگی، اجتماعی، حاکمیت ایدئولوژی صاحبان قدرت و نابودی فرهنگ‌های بومی‌و محلی مهم‌ترین تهدیدهای جهانی شدن هستند. محدود شدن یکه‌تازی وخودسری دولت‌های غیردمکرات و غیر مردمی، افزایش آزادی‌های فردی و گروهی، فرصت‌های بیشتر برای زندگی بهتر، ایجاد رقابت برای عقب نماندن از پیشرفت تمدن‌های بشری، فرصت بیشتر برای عرضه‌ی کالا و تولیدات بومی ‌و ملی، توسعه‌ی رسانه‌های ملی و منطقه‌ای، تقویت نظام‌های باز و مبادله‌ی آزادانه‌ی کالا، افکار و اطلاعات مهم‌ترین فرصت عام جهانی شدن است. در نتیجه، هر جامعه که توانایی به خدمت گرفتن ابزارهای موجود و استعدادهای بالقوه خود در چهارچوب مرزهای ملی داشته باشد و شیوهی به کارگیری آن را در رابطه با دیگر کشورها به گونه‌ای سازگار با شرایط و مقتضیات جهان قرن بیست‌ویکم بداند، قابلیت بازیگری موفقیت‌آمیز در این میدان را خواهد داشت.از نظر برگر (۲۰۰۴) قدرت‌نرم یک کشور، برای کشورهای آماج تهدید تلقی می‌شود، چون جذابیت حاصل از قدرت‌نرم کشور مبدأ، ناخواسته بر افکار، باورها و رفتار، به‌ویژه رفتار سیاسی، مردم کشور مقصد تأثیر می‌گذارد و نظام و نظم مستقر کشور مقصد را دچار «چالش» می‌سازد.
در کنار جهانی شدن، واژه‌های نسبتاً مترادف و هم خانواده‌ی دیگری نیز وجود دارند که روشن ساختن نسبت و تفاوت آن‌ها با واژه‌ی جهانی شدن بی‌فایده نخواهد بود. واژه‌ی جهانی کردن گرچه به فرایندهای وابستگی و همگونی جهانی معطوف است، اما بر این دلالت دارد که قصد، برنامه و آگاهی معینی پشت این فرایندها نهفته است. به بیان دیگر، جهانی کردن دربرگیرنده‌ی این معنا و مفهوم است که نیروهایی توانمند در قالب دولت - ملت و یا شرکت چندملیتی، در راستای علایق و منافع خود به کار همگون و یکدست‌سازی جهان پرداخته‌اند و به همین دلیل باید از جهانی کردن سخن گفت نه از جهانی شدن، ولی واژه‌ی جهانی شدن متضمن این معنا است که بسیاری از نیروهای جهانی‌ساز و همگون آفرین، غیرشخصی و فراتر از کنترل و قصد هر فرد یا گروهی از افراد هستند. شکاکان، همان ناقدان افراطی فرایند جهانی شدن هستند که در واقع از چشم انداز نظریه‌ی امپریالیسم جهانی بر این فرایند نظر می‌کنند و تکوین چنین فرایندی را پروژه‌ای تحمیلی و از پیش تعیین شده و راهبرد جدیدی برای سلطه‌ی غرب معرفی می‌کنند که از سوی کشورهای استکباری و در رأس آن‌ها ایالات متحده آمریکا بر دیگر کشورها تحمیل می‌شود. در نقطه‌ی مقابل، نظریه‌پردازانی قرار دارند که با پیش رو نهادن رهیافت تسلیم در برابر جهانی شدن، منفعلانه خبر از همگونی و یکپارچگی جهان و پایان تاریخ می‌دهند و سرود مرگ جغرافیا را می‌سرایند! اینان نیز متأثر از تفکرات لیبرالیستی خویش، شکل‌گیری فرهنگ، اقتصاد و سیاست موفق را در گرو تبادلات یکپارچه در فضای همگون جهانی می‌پندارند و سرنوشت حتمی ‌تمامی ‌پدیده‌های فرهنگی و اقتصادی محلی و ملی را پیوستن به فرهنگ و اقتصاد جهانی می‌دانند. در میان دو رهیافت یادشده (شک و تسلیم) که هر یک با روندی کل‌گرا، قطعی‌نگر، بخشی از فرایند جهانی شدن را به تصویر می‌کشند، نظریه‌های میانه‌گرا با رویکردی خاص این پدیده را مورد نقد و ارزیابی قرار داده‌اند و بر ظرفیت‌های فرصت آفرین و تهدیدات آن همزمان توجه دارند. نگارنده معتقد است پدیده‌ی جهانی شدن، برای کشورهای برخوردار و بازیگران فعال در عرصه‌ی جهانی، در ابعاد مختلف فرصت است و برای کشورهای ضعیف و بازیگران منفعل این پدیده تهدید به شمار می‌آید. چنان‌چه بایر (۲۰۰۷) می‌گوید، کشورهای برخوردار، حتی‌ اگر از قدرت‌نرم بالایی هم برخوردار نباشند، «ابزارهای اطلاع‌رسانی»، به خودی خود برای کشورهای رقیب خود «تهدید» تلقی می‌شوند، چون آنان با دستکاری اطلاعات و ارائه و نشر دلبخواهی آن، قادرند بر مردم کشورهای آماج تأثیر بگذارند و نگرش‌ها و نظرات سیاسی و اجتماعی آنان را آن‌گونه که می‌خواهند، شکل دهند. به نظر جوزف نای کشوری که واجد این سه نوع جذابیت «فرهنگ»، «ایده‌ی سیاسی» و «سیاست‌خارجی» باشد، می‌تواند بر فرهنگ، سیاست‌ها و الگوهای اجتماعی کشورهای دیگر تأثیر‌گذارد و اراده‌ی خود را غیرمستقیم بر آن‌ها تحمیل کند.
از نظر برگر (۲۰۰۴) قدرت‌نرم یک کشور، برای کشورهای آماج تهدید تلقی می‌شود، چون جذابیت حاصل از قدرت‌نرم کشور مبدأ، ناخواسته بر افکار، باورها و رفتار، به‌ویژه رفتار سیاسی، مردم کشور مقصد تأثیر می‌گذارد و نظام و نظم مستقر کشور مقصد را دچار «چالش» می‌سازد. روزل و دیگران (۲۰۰۷) رابطه‌ی قدرت‌نرم یک کشور و احساس تهدید از سوی کشورهای دیگر را مورد بررسی قرار داده‌اند. به‌زعم آنان کشورهای برخوردار از قدرت‌نرم بالا از حیث علمی، فرهنگی، ایدئولوژیکی و سیاسی)، جاذبه‌ی ویژه‌ای برای مردم کشورهای نابرخوردار از این منابع قدرت دارند. از همین رو، همواره آن کشورها را تهدید می‌کنند.


منبع: کتاب اصول و مبانی جنگ نرم؛ علی محمد نائینی؛ انتشارات ساقی،چاپ سوم، 1391ش.