مخالفان و موافقان لعن یزید، شهادت امام حسین(علیه‌السلام) را معیار قضاوت خود قرار داده‌اند
 
چکیده
با بررسی دیدگاه‌های اهل‌سنت از آغاز تا سده اخیر، چنین به‌دست می‌آید که آنان در مورد شهادت حسین بن علی(علیه‌السلام) و حادثه کربلا و نیز، خلافت یزید بن معاویه و دخالت وی در این فاجعه، دو موضع متفاوت دارند؛ رویکرد عاطفی و رویکرد تحلیلی. در این مقاله، این دو موضوع را مورد نقد و بررسی قرار خواهیم داد.

تعداد کلمات 2512/ تخمین زمان مطالعه 13 دقیقه
 

مقدمه

با بررسی دیدگاه‌های اهل‌سنت از آغاز تا سده اخیر، چنین به‌دست می‌آید که آنان در مورد شهادت حسین بن علی(علیه‌السلام) و حادثه کربلا و نیز، خلافت یزید بن معاویه و دخالت وی در این فاجعه، دو موضع متفاوت دارند؛ رویکرد عاطفی و رویکرد تحلیلی. در این مقاله، این دو موضوع را مورد نقد و بررسی قرار خواهیم داد.
از این رویکرد دوگانه که پیش‌تر اشاره شد، می‌توان به اصل «تولی» و «تبری» نیز تعبیر کرد. بدین مفهوم که این جماعت، در ارادتمندی به امام حسین(علیه‌السلام) و تأثر ژرف از شهادت آن حضرت و یاران عاشورایی وی، چندان تردید نکرده‌اند و تقریباً هم‌صدا، شخصیت آن بزرگوار را ستوده و از فجایع کربلا و شهادت جانسوزش اظهار تأسف و اندوه نموده‌اند؛ ولی در‌مقابل، درباره تبری از دشمنان آن امام و نکوهش عاملان و آمران فاجعه کربلا، دچار چند دستگی شده‌اند.
از آن‌جا که این رخداد بزرگ چون دیگر رخدادهای اجتماعی، در خلأ صورت نگرفت و امام حسین(علیه‌السلام)، شبانه در مدینه و یا در مسیر حرکت به سوی عراق یا در جریان حج به شهادت نرسید، از این لحاظ، تنها تأثر عاطفی بدین موضوع شاخص گویا و معرف کامل برای ارائه صحیح یک دیدگاه نیست و هم‌دردی احساسی با این فاجعه، نمی‌تواند نظر اصلی و اندیشه واقعی اهل‌نظر و اندیشه‌وران مزبور را حکایت نماید. در واقع نگرش و پرداختن به عوامل فاجعه کربلا و میزان دخالت و شقاوت‌شان، می‌تواند بخش دیگر و بلکه بدنه اصلی نظریات رهبران اهل‌سنت را نشان داده، موضع واقعی آنان را به طور دقیق و همه جانبه بازگو کند.بخش عمده بحث تحلیلی شهادت امام حسین(علیه‌السلام) میان اهل‌سنت، از آغاز تحت عنوان لعن یزید یا عدم جواز آن مطرح شده است؛ زیرا برخی او را به دلیل قتل حسین بن علی، جنایتکار، نابخشودنی، کافر و ملعون دانسته‌اند و شماری، نامبرده را مستحق لعن ندانسته و حتی برای این کار، شهادت امام حسین(علیه‌السلام) را از نظر دینی، سیاسی و اجتماعی زیر سؤال برده یا به موقعیت یزید و دخالت او، صبغه دینی و شرعی داده‌اند.
بخش عمده بحث تحلیلی شهادت امام حسین(علیه‌السلام) میان اهل‌سنت، از آغاز تحت عنوان لعن یزید یا عدم جواز آن مطرح شده است؛ زیرا برخی او را به دلیل قتل حسین بن علی، جنایتکار، نابخشودنی، کافر و ملعون دانسته‌اند و شماری، نامبرده را مستحق لعن ندانسته و حتی برای این کار، شهادت امام حسین(علیه‌السلام) را از نظر دینی، سیاسی و اجتماعی زیر سؤال برده یا به موقعیت یزید و دخالت او، صبغه دینی و شرعی داده‌اند.
از مطالعه دیدگاه‌های آنان، به خوبی به‌دست می‌آید که مخالفان لعن یزید و موافقان آن، در واقع شهادت امام حسین(علیه‌السلام) را، محک اصلی و معیار یگانه با محور قضاوت و مدار موافقت یا مخالفت خود قرار داده‌اند. کسانی که یزید را سزاوار لعن دانسته‌اند، شهادت امام حسین(علیه‌السلام) را به دست وى مسلم شمرده و زشتی این امر را به قدری دانسته‌اند که نشان کفر یزید است. در مقابل، شهادت امام حسین(علیه‌السلام) را بدان میزان قبیح نپنداشته‌اند که موجب کفر یزید گردد و توبه و بخشش وی را ممکن شمرده‌اند یا اصلاً او را قاتل امام حسین(علیه‌السلام) ندانسته‌اند و از این نظر، لعنش را تجویز نکرده‌اند.
به هرحال، تأثر از شهادت امام حسین(علیه‌السلام) و هم‌دردی و ابراز احساسات در مورد این حادثه، با تعیین قاتل یا قاتلان آن حضرت و آمران این جنایت است که شاخص‌های دیدگاه‌های مختلف اهل‌سنت را روشن می‌سازد، زیرا در صحنه کربلا، تنها فداکاری نبود، بلکه این واقعه بزرگ، تجسم تبه‌کاری و فداکاری، صحنه تقابل حق و باطل، حماسه و فاجعه، تأثر و تنفر، سیاه و سفید سرمشق سازی و عبرت‌آموزی و سرانجام صعود انسان و سقوط آن بود. چنان‌که بیان اظهار تأثر و هم‌دردی در شناسایی بخشی از دیدگاه اهل‌سنت لازم است، گفته‌ها و نظرات آنان در خصوص قاتل یا قاتلان فرزندان پیامبر اسلام و اظهار تنفر و لعن آمران و مباشران جنایت کربلا، رویِ دیگر همان سکه و عامل مکمل در شناسایی دیدگاه اهل‌سنت در مورد شهادت امام حسین(علیه‌السلام) شمرده می‌شود.

 

رویکرد عاطفی

در این رویکرد، اختلاف اساسی میان اهل‌سنت مشاهده نمی‌شود. همه دانشمندان این فرقه، در مورد فاجعه کربلا اظهار تأثر کرده‌اند و آن را جنایتی سیاه و نفرت‌انگیز پنداشته‌اند و عاملان و آمران آن را، خطا‌کار و سزاوار جهنم دانسته‌اند. عبدالقاهر بغدادی می‌نویسد: «اهل‌سنت، به دوستی همه همسران پیامبر و محبت حسن و حسین که مشهورترین نوادگان رسول خدا هستند و دیگر بستگان وی باور دارند.»[1] طاهر اسفرائینی که شافعی مذهب و از اَعلام قرن پنجم بود، نیز بر این نکته تأکید می‌ورزد که اهل‌سنت، موالات خاندان پیامبر و ذراری آن حضرت را واجب می‌شمارند که از جمله آن‌ها، حسین بن علی است و هرگونه آزار و بد رفتاری به آنان را حرام می‌دانند.
ابن تیمیه که به ضدیت مذهب تشیع و اهلیت شهرت یافته است، تصریح می‌کند که در پاسخ فرمانده سپاه مغول که به شام وارد شده بود، ضمن رد وجود نواصب در شام، در مورد شهادت امام حسین(علیه‌السلام) گفته است: «کسی که آن حضرت را به قتل رسانده است یا بدین کار یاری کرده یا بدان رضایت نشان داده است، پس لعنت خداوند و ملائکه و مردم همگی بر او باد و خداوند از چنین افرادی هرگز صرف و عدل را نمی‌پذیرد.»[2] او در پاسخ پرسش از محبت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نیز می‌گوید: «محبت آنان در نزد ما واجب است».[3]
ابوبکر بن عربی، از مشهورترین دانشمندان اهل‌سنت است که قیام امام حسین(علیه‌السلام) را از نگاه فلسفه با مبانی دینی به چالش می‌خواند. او از نظر عاطفی می‌نگارد: «مصایب و ناگواری‌ها (به طور کلی) مایه تأسف است، اما بر مصیبت حسین تأسف، بلکه هزاران افسوس. کسی که ادرارش بر سب پیامبر خدا می‌ریخت و آن حضرت آن را نمی‌شست، خونش دارای حرمت تلقی نگردید و به دست باغبان بر زمین ریخته شد. پناه بر خدا! وای بر مسلمانان!»[4]
غزالی نیز که از جهاتی با ابن عربی هم‌اندیشه است و در تحلیل شهادت امام حسین(علیه‌السلام) و حادثه کربلا، دیدگاه‌های قابل نقد، بلکه غیرقابل دفاعی دارد، با صراحت درباره این شهادت و قاتلان آن اظهار می‌دارد: «قاتل حسین اگر پیش از اظهار توبه از دنیا برود، لعنت خداوند بر او باد».[5] ابن کثیر هم که در تاریخ‌نگاری جانب مخالفان شیعه را در نظر می‌داشت و در موارد متعددی مواضع شدیدی برضد شیعیان و رهبران آن‌ها گرفته است، پس از بیان حادثه عاشورا، هنگام سوگواری زینب کبری می‌نویسد: «از سوگواری زینب، به خدا سوگند همه افراد، اعم از دوست و دشمن به گریه افتادند».[6]
عبدالرحمان جامی‌(۸۱۷-۸۸۹) که یکی از رهبران مهم اهل‌سنت در قرن نهم بوده و با شیعیان زمان خود برخوردهای فراوانی داشته است، در مورد شخصیت و زیارت حسین بن علی اشعار ماندگاری دارد و زیارت مرقد آن حضرت را واجب عینی می‌داند.
کردم ز دیده پای سوی مشهد حسین
هست این سفر به مذهب عشاق، فرض عین
خدام مرقدش به سویم گرنهند پای
حقا که بگذرد سرم از فرق فرقدین
کعبه به گرد روضه او می‌کند طواف
رکب الحجیج أین ترجون أین أین
جامی گدای حضرت او باش تاشود
با راحت وصال مبدل عذاب بین[7]
 او در جایی دیگر، به طور کلی هرگونه بی‌احترامی ‌نسبت به اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را تحت هر عنوان و با هر بهانه و عذری، قابل توجیه نمی‌داند و مجاز نمی‌شمارد و می‌افزاید که حتی در واکنش به سب صحابه و رهبران نخین اهل‌سنت نیز چنین عملی جایز نیست؛ زیرا:
اهل‌بیت(علیهم‌السلام) طهارت‌اند این‌ها
نور چشم بصارت‌اند این‌ها
اختر برج شرع و ایمان‌اند
گوهر موج صدق و احسان‌اند
بهره‌مندند از نبی بنیه
کالولد گفته‌اند «سر ابیه»
همه جزوند زان چراغ سبیل
هست در جزو شمه‌ای از کل[8]
 این افراد و دیگر عالمان این گروه، در مقام طرح اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، احادیث فراوان موجود در صحاح روایی و حدیثی اهل‌سنت را یادآور شده‌اند و همگی، وجوب و لزوم ارادت و موالات خاندان پیامبر را از آن‌ها استنباط کرده‌اند. درباره شهادت امام حسین(علیه‌السلام) نیز از این باب به احادیث نبوی، وارده در مورد منزلت و فضیلت آن نواده رسول خدا تمسک جسته، انواع تأثرات خود را از شهادت آن حضرت پنهان نکرده‌اند.

 

بیشتر بخوانید: حیات و کارنامه مخالفان لعن یزید


رویکرد تحلیلی و اجتهادی

 روشن است که شهادت امام حسین(علیه‌السلام) افزون بر جنبه عاطفی و لایه احساسی، ابعاد دیگری نیز داشت و آن جنبه اصلاحی، دشمن‌شناسی و مبارزه آشتی‌ناپذیر با مفاهیم و مصادیق منکر، از جمله حاکمیت یزید بن معاویه بود. عوامل، اهداف و پیامدهای شهادت حسینی از سویی و دخالت یزید و عوامل آن در این فاجعه از سوی دیگر، مهم‌ترین چالش فکری اهل‌سنت را تشکیل می‌دهد. آنان در تعیین قاتل یا قاتلان امام حسین و میزان این جنایت از این نظر که آیا قابل بخشش است یا نه و در پی آن، قابل لعن بودن یزید بن معاویه، به دسته‌های متعددی تقسیم شده‌اند. برخی از رهبران عمده اهل‌سنت که اکثریت رهبران این فرقه را تشکیل می‌دهند، جنایت کربلا را همانند شیعیان، متوجه یزید و کارگزاران دانسته‌اند و شدت آن را به قدری پنداشته‌اند که هرگز قابل بخشش نیست و یزید و هم‌کارانش را باید همواره مورد لعن قرار داد و کافر دانست. حتی برخی پا را فراتر نهاده، تصریح کرده‌اند کسی که شهادت امام حسین(علیه‌السلام) را موجب لعن و کفر یزید نداند و یزید را لعن نکند، کافر است و مستحق نام مسلمانی نیست.
در برابر، آن تعدادی که جبهه اقلیت را به خود اختصاص داده‌اند، در مورد جواز لعن یزید تردید روا داشته‌اند و برای توجیه این امر، گاه او را در فاجعه کربلا تبرئه نموده‌اند و زمانی خلافت یزید با اجتهاد او را، بهانه جواز شرعی این رخداد از سوی وی پنداشته‌اند و گاهی فلسفه قیام کربلا با پیام و مبانی فکری و دینی آن را مورد سؤال قرار داده‌اند.

 

اهل‌سنت و سه نظریه معروف

قیام تاریخی حسین بن علی، از همان آغاز با واکنش‌های گوناگون مسلمانان، از جمله اهل‌سنت مواجه گردید و از آن پس، از سوی تاریخ‌نگاران، فقیهان و محدثان این گروه، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم مورد نگرش، گزارش و تفسیر قرار گرفت. این مهم نیز، خود در قرون بعدی به تدریج مبانی دیدگاه‌های متفاوت و مدار اقبال عده‌ای و ادبار برخی گردیده است.
شاید نخستین کسی از اندیشمندان اهل‌سنت که به نقل و جمع‌بندی دیدگاه‌های موجود، توجه نشان داده است، تقی‌الدین ابوالعباس احمد ابن تیمیه حرائی دمشقی (۱۹۱-۷۲۸) باشد. وی یزید بن معاویه را محور تأمل دانسته، دیدگاه‌های اهل‌سنت را از این زاویه در مورد انقلاب کربلا مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و دسته‌بندی کرده است. او در آغاز، مسلمانان را به طور کلی به سه دسته تقسیم می‌کند و می‌گوید:
مردم در مورد یزید بن معاویه به سه دسته تقسیم شده‌اند؛ فرقه‌ای متوسط و دو طرف آن. یکی از دو طرف می‌گویند یزید بن معاویه کافر و فاسق بود. او در کشتن نواده رسول خدا کوشید و هدف وی در این اقدام، انتقام گرفتن از پیامبر و به دست آوردن آرامش قلبی بوده است؛ او در واقع، خون جدش عتبه و برادر جدش شیبه و دایی‌اش ولید بن عتبه را به این صورت گرفت و آنان کسانی بودند که به دست اصحاب پیامبر، به ویژه علی ابن ابی طالب و جز او در جنگ بدر به قتل رسیده بودند.اکثریت عالمان اهل‌سنت، از منظرهای متفاوت و با عبارات مختلف، به هواداری نهضت کربلا و حقانیت حسین بن علی پرداخته، یزید بن معاویه را از جهات گوناگون نکوهش، مذمت و حتی لعنت کرده‌اند. در واقع آن دسته از عالمان اهل‌سنت که گناه یزید را به ویژه در شهادت امام حسین(علیه‌السلام) نابخشودنی دانسته‌اند و کفر او را بدین وسیله محرز شمرده‌اند، نامبرده را مورد سب و لعن قرار داده‌اند و هرگونه توجیه و عذری را در این مورد مردود شمرده‌اند.
طرف دیگر، بدین پندارند که یزید، فردی صالح و امامی ‌عادل بود و یکی از صحابه رسول خدا که در زمان آن بزرگوار به دنیا آمده، شمرده می‌شود. یزید خود پس از تولد، در دستان پیامبر قرار گرفت و حضرت تولد وی را تبریک گفت و حتی برخی، یزید را بر ابوبکر و عمر ترجیح داده‌اند. ممکن است بعضی از مردم او را پیامبر بدانند! می‌گویند (البته به گونه دروغ) که شیخ عدی یا حسین المقتول گفته‌اند که همانا صورت هفتاد ولی، به دلیل توقف درباره یزید از قبله برگردانده شد. نظر سوم این است که: یزید، شاهی از شاهان مسلمانان بود. وی دارای نیکی‌ها و بدی‌هایی بوده است و البته در دوران خلافت عثمان متولد شد و کافر نیست. اما برای او جنگ با حسین پیش آمد و آن‌چه رخ داد و انجام شده با اهل حره آن چه به وقوع پیوست. او نه صحایی بود و نه از جمله اولیای صالح الهی. این گفته، مورد پذیرش عموم ارباب عقل و علم و اهالی سنت و جماعت است.[9]
چنان‌که به دست آمد، ابن تیمیه تا این‌جا، دیدگاه مسلمانان را به طور کلی به سه دسته تقسیم کرد؛ هرچند نظر نخست را که یزید یکی از انبیا با اولیا است، معروف، ولی غیر واقعی و کذب خواند. جمعاً دو نظر به اصطلاح کفر یزید و ملوکیت و جواز خطای او را پذیرفت. اولی را به شیعه و دومی ‌را به همه صاحبان عقل و سنت و جماعت نسبت داد. وی در ادامه، اهل‌سنت را به سه بخش تقسیم می‌کند و می‌نویسد:
«سپس اهل‌سنت و جماعت، به سه فرقه تقسیم شده‌اند: دست‌هایی هستند که یزید را مورد لعن قرار می‌دهند و گروهی او را دوست می‌دارند و دست‌های سومی ‌وجود دارند که او را نه لعن می‌فرستند و نه مورد سب و شتم قرار می‌دهند. این نظر سومی، ‌آن چیزی است که از ناحیه امام احمد (حنبل) به ما رسیده است و بر این دیدگاه، میانه‌روان پیروان وی و دیگر مسلمانان پای می‌فشارند.»[10]
 ابن جوزی، از میان دسته لعن‌کنندگان، غزالی را برجسته می‌کند و او را رهبر دوستداران یزید بن معاویه می‌شمارد.[11] این دسته‌بندی مورد پذیرش علمای قرون بعدی نیز قرار گرفت، چنان‌که عبدالحی‌العکبری دمشقی، شش قرن پس از ابن تیمیه، همین دسته‌بندی را تکرار می‌کند. وی که مؤلف «شذرات الذهب فی أخبار من ذهب» و یکی از دانشمندان قرن یازدهم اهل‌سنت و از اهالی دمشق است، از قول ابن صلاح نقل می‌کند:
«والناس فی یزید ثلاث فرق فرقة تحبه و تتولاه و فرقة تسبه و تلعنه و فرقه متوسطه فی ذلک لا تتولاء و لا تلعنه و قال هذه الفرقة هی المصیبة و مذهبها هو اللائق لمن یعرف سیر الماضیین و بعلم قواعد الشریعة الطاهرة»؛[12]مردم درباره یزید سه دسته‌اند: یک فرقه او را دوست می‌دارند و به او محبت نشان می‌دهند؛ دسته دیگر او را دشنام می‌گویند و لعن می‌فرستند، گروهی متوسط هم هستند که نه او را دوست دارند و نه لعن می‌کنند. وی افزوده است این جمع اخیر، بحق هستند و مذهب آنان شایسته کسانی است که شیوه گذشتگان را می‌دانند و به دستورات شریعت پاک اسلام آگاهی دارند. نامبرد در ادامه، لعن و تکفیر یزید را مختص شیعیان می‌داند و این نظریه را مانند نظریه پیامبر دانستن یزید بن معاویه، ضعیف و غیرقابل اعتنا می‌پندارند.
تأملی در این دسته‌بندی قراین تاریخی نشان می‌دهد ابن تیمیه در این موضوع و نسبت دادن سه دستگی درباره لعن یزید به اهل‌سنت نیز چون بسیاری از دیدگاه‌هایشان درباره اسلام، دچار خطا گردیده است. گزارش او در این باره، بیش از آن که واقعیت فکری اهل‌سنت و تنوع دیدگاه‌های دانشمندان این فرقه را بنمایاند، تمایلات و باورهای ایدئولوژیکی او را نمایندگی می‌کنند.

 

نظریه اکثریت اهل‌سنت

اکثریت عالمان اهل‌سنت، از منظرهای متفاوت و با عبارات مختلف، به هواداری نهضت کربلا و حقانیت حسین بن علی پرداخته، یزید بن معاویه را از جهات گوناگون نکوهش، مذمت و حتی لعنت کرده‌اند. در واقع آن دسته از عالمان اهل‌سنت که گناه یزید را به ویژه در شهادت امام حسین(علیه‌السلام) نابخشودنی دانسته‌اند و کفر او را بدین وسیله محرز شمرده‌اند، نامبرده را مورد سب و لعن قرار داده‌اند و هرگونه توجیه و عذری را در این مورد مردود شمرده‌اند.
این گروه از عالمان اهل‌سنت، برخی به طور مستقیم یزید را لعنت یا آن را تجویز و تکلیف کرده‌اند، و عده‌ای نیز با برشمردن صفات و برجستگی‌های انسانی و اسلامی ‌امام حسین(علیه‌السلام) و بیان شهادت او و همراهانش، به‌گونه‌ای غیرمستقیم این نظریه را تأکید و تأیید کرده‌اند.

 

نمایش پی نوشت ها:

[1] . بغدادی، الفرق بین الفرق، ص ۳۶۰.
[2] . ابن تیمیه، القرأن و السیف، المنتخب من مدونات التراث، ص ۷۲.
[3] .  همان.
[4] . ابوبکر بن عربی، العواصم من القواصم، تحقیق عمار طالبی، ص ۳۳۷ . ۳۳4.
[5] . غزالی، احیاء العلوم، ج ۳، ص ۲۷۰.
[6] . ابن کثیر، البدایة و النهادیه، ج ۸، ص ۲۱۰.
[7] . عبدالوسع نظامی‌باخرزی، مقامات جامی، تحقیق و تحشیه و نجیب مابل هروی، ص ۱۷۶؛ عبدالرحمان جامی، مثنوی هفت اورنگ، تصحیح مرتضی گیلانی، ص ۱۷۹.
[8] . عبدالوسع نظامی‌باخرزی، مقامات جامی، تحقیق و تحشیه و نجیب مابل هروی، ص ۱۷۶؛ عبدالرحمان جامی، مثنوی هفت اورنگ، ص ۱۷۹.
[9] . ابو العباس احمد بن تیمیه، المنتخب من التراث، شأن یزید بن معاویه، ص ۶۵ – ۶۷.
[10] . همان، ص ۷۰.
[11] . همان، ص ۷۱.
[12] . عبدالحی العکبری الدمشقی، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، تحقیق محمود فاخوری، ص ۶۹ - ۷۰

منبع: کتاب انقلاب کربلا از دیدگاه اهل سنت؛ عبدالمجید ناصری داوودی؛ انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)؛ سال 1390.