اوضاع دینی ایران در دوره ایلخانان
مغولان بعد از فتح ایران، قصد داشتند شمنیپرستی (جادوگری، احضار روح، پرستش خورشید و ماه و ...) را گسترش دهند، اما با گذشت زمان، هر یک از سلاطین مغول به مذهب سرزمینهای فتح شده، همچون بتپرستی، بودایی، مسیحی و اسلام روی آوردند
بررسی مذاهب ایلخانان و نوع برخورد آنها با مردم
چکیده
مغولان بعد از فتح ایران، قصد داشتند شمنیپرستی (جادوگری، احضار روح، پرستش خورشید و ماه و ...) را گسترش دهند، اما با گذشت زمان، هر یک از سلاطین مغول به مذهب سرزمینهای فتح شده، همچون بتپرستی، بودایی، مسیحی و اسلام روی آوردند و بعد از مغولان، زمانی که دولت ایلخانی، اداره کشور ایران را عهدهدار شد، هر یک از سلاطین ایلخانی به خاطر مسائل سیاسی، مذاهب مختلفی را برای خود برگزیدند. در این دوره، برخی از سلاطین ایلخانی به اسلام بسیار توجه میکردند، اما برخی دیگر به شدت به اسلام و مسلمین ضربه میزدند. در این کشاکشها، غازانخان و برادرش، اولجایتو، دین اسلام را قوت بخشیدند و اولجایتو توانست، مذهب تشیع را مذهب رسمی ایران معرفی کند، ولی بعد از مرگ وی مذهب تشیع، جایگاه خود را به طورکامل، از دست داد و مذهب تسنن دوباره قوت گرفت؛ بنابراین، مطالعات انجامشده به روش تاریخی نشان میدهد که ایلخانان دارای چه مذهبی بودند و با مردم ایران که اکثرا دارای مذهب تسنن و برخی هم دارای مذهب تشیع بودند، چه برخوردی داشتند.
تعداد کلمات 1339/ تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
مغولان بعد از فتح ایران، قصد داشتند شمنیپرستی (جادوگری، احضار روح، پرستش خورشید و ماه و ...) را گسترش دهند، اما با گذشت زمان، هر یک از سلاطین مغول به مذهب سرزمینهای فتح شده، همچون بتپرستی، بودایی، مسیحی و اسلام روی آوردند و بعد از مغولان، زمانی که دولت ایلخانی، اداره کشور ایران را عهدهدار شد، هر یک از سلاطین ایلخانی به خاطر مسائل سیاسی، مذاهب مختلفی را برای خود برگزیدند. در این دوره، برخی از سلاطین ایلخانی به اسلام بسیار توجه میکردند، اما برخی دیگر به شدت به اسلام و مسلمین ضربه میزدند. در این کشاکشها، غازانخان و برادرش، اولجایتو، دین اسلام را قوت بخشیدند و اولجایتو توانست، مذهب تشیع را مذهب رسمی ایران معرفی کند، ولی بعد از مرگ وی مذهب تشیع، جایگاه خود را به طورکامل، از دست داد و مذهب تسنن دوباره قوت گرفت؛ بنابراین، مطالعات انجامشده به روش تاریخی نشان میدهد که ایلخانان دارای چه مذهبی بودند و با مردم ایران که اکثرا دارای مذهب تسنن و برخی هم دارای مذهب تشیع بودند، چه برخوردی داشتند.
تعداد کلمات 1339/ تخمین زمان مطالعه 7 دقیقه
نویسنده: سمیه زنجانی (کارشناس ارشد تاریخ تشیع)
مذهب در دوره ایلخانان
با استقرار حکومت ایلخانان در آذربایجان، نفوذ دین بودا در غرب ایران بیشتر شد و به گفته رشیدالدین «بودائیان قوی حال شدند و کار مذهبشان به عیوق رسید»[1]؛ اما با توجه به منابع موجود نمیتوان دقیق گفت که آیا هولاکو، دین بودایی داشت و یا اینکه فقط آداب و رسوم بودائیان را انجام میداد، اما اگر مانند برادرش (قوبیلا) پیرو دین بودا باشد؛ باید گفت در زمان وی، عقاید دینی کهن مغولی بهطورکامل از بین نرفت و درزمان وی، جادوگری همچنان رایج بود و همچنین شمنها در کنار روحانیان بودایی که از شمال چین آمده بودند، نفوذ و اهمیت خود را حفظ کردند.
مذهب هولاکو (651 ـ 663) و جانشینان وی
مذهب هولاکو خیلی مشخص نیست. از طرفی، شاید وی دارای مذهب بودایی بوده، چون عبادتگاههای بودایی در مراغه و خوی ساخت و ثروت زیادی به عبادتگاهها پیشکش کرد؛[2] همچنین هولاکو مشاورانی از بودائیان در دربار داشت. ازطرفی هم شاید هلاکو از مذهب مسیحی پیروی میکرده، چون همسر وی (دوقوز خاتون) مسیحی بود و بر هولاکو نفوذ بسیاری داشت و وی را وادار میکرد تا به عیسویان، اهمیت بیشتری بدهد.[3]
مورخین درباره این که آیا اباقا (663 ـ 680)، فرزند و جانشین هولاکو، دین بودایی داشته یا نه تردید دارند، اما همگی بر این موضوع اتفاق نظر دارند که از طرفی نفوذ دین بودا در دوره اباقا بیشتر شد و ازطرف دیگر، اباقا در تقویت این گروه، بسیار کوشید و در آذربایجان، معابد بودایی بر پا نمود و این معابد در دوره ایلخانان، هر یک از فرمانروایان ایلخانی، دین و مذهب مخصوص به خود داشتند، اما با وجود این، سیاست عدم تعصب نسبت به مذاهب دیگر، در دربار و جامعهی آن زمان، حکمفرما شده بود؛ به این صورت که با ادیان دیگر، کاری نداشتند و بر آنان سختگیری نمی کردند و همینطور در این دوره بود که برای اولین بار، تشیع بهطور رسمی ازطرف یکی از خانان ایلخانی، یعنی اولجایتو مطرح و مورد حمایت قرار گرفت؛ اما متاسفانه چون در جامعه آن روزگار، مردم بیشتر به مذهب تسنن گرایش داشتند، اولجایتو به تنهایی نتوانست اقدامی بهنفع شیعیان انجام دهد و تشیع را به عنوان دین رسمی ایلخانان معرفی کند و بهخاطر همین بعد از مرگ وی، دوباره مذهب تسنن، در زمان ابوسعید ایلخانی روی کار آمد.را از پرداخت مالیات معاف کرد و در زمان اباقا بود که بتخانه مراغه شهرت بسیاری یافت.
دوره اباقا، روزگار سختی برای مسلمانان بود و در این دوره خفتها و ذلتهای زیادی بر مسلمانان وارد شد، بهطوری که اباقا بعد از شکست لشکر مغول از سلطان مصر در صحرای ابلستین، دستور به قتلعام مسلمین قیساریه و ارزنهالروم داد و مردم بیگناه را کشت.[4]
دوره تکودار (680 ـ 683) با دوره برادرش (اباقا) و ایلخانان قبل از خود، کاملا متفاوت است، چون وی، اولین حاکم ایلخانی بود که اسلام را پذیرفت. تکودار بعد از جلوس بر تخت فرمانروایی، تحت نفوذ شیخ عبدالرحمن، به دین اسلام روی آورد و نام احمد را برای خود انتخاب کرد. احمد بر بودائیان بسیار سخت گرفت و دستور داد معابد آنان را ویران کنند.[5] تکودار نامهاى درباره مسلمانی خود، به علما و بزرگان بغداد نوشت و خود را طرفدار دین اسلام و پیرو شریعت پیامبر معرفى کرد و مهمترین مشوق احمد در گرویدن به اسلام، خواجه شمسالدین محمد جوینی بود. همچنین، تگودار پس از قبول اسلام، دیگر به حفظ یاساى اجدادى خود، علاقه و احترامى نشان نمیداد[6] و چنان در مذهب جدید تعصب نشان میداد که دستور داد تا همه کلیساها و معابد نصارا که در اطراف و اکناف مملکت بود را خراب کنند و عیسویان را از محوطه مملکت بیرون کنند[7]؛ این کار باعث خشم شاهزادگان مغولی و ارغونخان شد.
سرانجام فرمانروایی احمد تکودار، به خاطر مسلمان شدنش، درهم شکست و بر تخت نشستن ارغونخان (پسر اباقا) در حکم پیروزی جدید دین بودا و آغاز یک دوران ضد اسلامی بود.
در دوران ارغونخان (683 ـ 690) آئین شمنی کاملا از بین رفت، چون ارغون به دین بودا بسیار اهمیت میداد؛ همچنین علاقه شخصی وی به دین بودا باعث شد که از سرزمین چین و تبت و هند، بودائیان جدیدی وارد ایران شده و در این کشور ساکن شوند و به ساختن بت و بتخانه بپردازند و از آنجایی که ارغون بهشدت تحت تاثیر روحانیون بودایی قرار داشت، به غیر از دو تن از وزرایش، فقط روحانیان بودایی را به حضور میطلبید.[8]
مورخین درباره این که آیا اباقا (663 ـ 680)، فرزند و جانشین هولاکو، دین بودایی داشته یا نه تردید دارند، اما همگی بر این موضوع اتفاق نظر دارند که از طرفی نفوذ دین بودا در دوره اباقا بیشتر شد و ازطرف دیگر، اباقا در تقویت این گروه، بسیار کوشید و در آذربایجان، معابد بودایی بر پا نمود و این معابد در دوره ایلخانان، هر یک از فرمانروایان ایلخانی، دین و مذهب مخصوص به خود داشتند، اما با وجود این، سیاست عدم تعصب نسبت به مذاهب دیگر، در دربار و جامعهی آن زمان، حکمفرما شده بود؛ به این صورت که با ادیان دیگر، کاری نداشتند و بر آنان سختگیری نمی کردند و همینطور در این دوره بود که برای اولین بار، تشیع بهطور رسمی ازطرف یکی از خانان ایلخانی، یعنی اولجایتو مطرح و مورد حمایت قرار گرفت؛ اما متاسفانه چون در جامعه آن روزگار، مردم بیشتر به مذهب تسنن گرایش داشتند، اولجایتو به تنهایی نتوانست اقدامی بهنفع شیعیان انجام دهد و تشیع را به عنوان دین رسمی ایلخانان معرفی کند و بهخاطر همین بعد از مرگ وی، دوباره مذهب تسنن، در زمان ابوسعید ایلخانی روی کار آمد.را از پرداخت مالیات معاف کرد و در زمان اباقا بود که بتخانه مراغه شهرت بسیاری یافت.
دوره اباقا، روزگار سختی برای مسلمانان بود و در این دوره خفتها و ذلتهای زیادی بر مسلمانان وارد شد، بهطوری که اباقا بعد از شکست لشکر مغول از سلطان مصر در صحرای ابلستین، دستور به قتلعام مسلمین قیساریه و ارزنهالروم داد و مردم بیگناه را کشت.[4]
دوره تکودار (680 ـ 683) با دوره برادرش (اباقا) و ایلخانان قبل از خود، کاملا متفاوت است، چون وی، اولین حاکم ایلخانی بود که اسلام را پذیرفت. تکودار بعد از جلوس بر تخت فرمانروایی، تحت نفوذ شیخ عبدالرحمن، به دین اسلام روی آورد و نام احمد را برای خود انتخاب کرد. احمد بر بودائیان بسیار سخت گرفت و دستور داد معابد آنان را ویران کنند.[5] تکودار نامهاى درباره مسلمانی خود، به علما و بزرگان بغداد نوشت و خود را طرفدار دین اسلام و پیرو شریعت پیامبر معرفى کرد و مهمترین مشوق احمد در گرویدن به اسلام، خواجه شمسالدین محمد جوینی بود. همچنین، تگودار پس از قبول اسلام، دیگر به حفظ یاساى اجدادى خود، علاقه و احترامى نشان نمیداد[6] و چنان در مذهب جدید تعصب نشان میداد که دستور داد تا همه کلیساها و معابد نصارا که در اطراف و اکناف مملکت بود را خراب کنند و عیسویان را از محوطه مملکت بیرون کنند[7]؛ این کار باعث خشم شاهزادگان مغولی و ارغونخان شد.
سرانجام فرمانروایی احمد تکودار، به خاطر مسلمان شدنش، درهم شکست و بر تخت نشستن ارغونخان (پسر اباقا) در حکم پیروزی جدید دین بودا و آغاز یک دوران ضد اسلامی بود.
در دوران ارغونخان (683 ـ 690) آئین شمنی کاملا از بین رفت، چون ارغون به دین بودا بسیار اهمیت میداد؛ همچنین علاقه شخصی وی به دین بودا باعث شد که از سرزمین چین و تبت و هند، بودائیان جدیدی وارد ایران شده و در این کشور ساکن شوند و به ساختن بت و بتخانه بپردازند و از آنجایی که ارغون بهشدت تحت تاثیر روحانیون بودایی قرار داشت، به غیر از دو تن از وزرایش، فقط روحانیان بودایی را به حضور میطلبید.[8]
بیشتر بخوانید: اوضاع سیاسی ایران در دوره ایلخانان
با اینکه ارغون بهشدت از اسلام و مسلمین بیزار بود، اما با بودائیان، یهودیان و مسیحیان رفتار مناسبتری داشت؛ با این حال، بعد از مرگ ارغون، ادیان دیگر، بهویژه بودائیان، نفوذ خود را به تدریج از دست دادند.
گیخاتو (690 ـ 694) پسر دیگر اباقا، برخلاف برادرش (ارغونخان)، با مسیحیان رفتار بهتری در پیش گرفت و به آنها احترام بسیاری میگذاشت؛ همچنین نسبت به اسلام و مسلمین هم نظر بدی نداشت و علما و سادات را از پرداخت مالیات معاف کرد.[9]
بایدو (جمادیالاول 694 تا ذیقعده 694) پسر طرغای و نوه هولاکو، دارای کیش عیسوی بود و به آنان توجه خاصی داشت؛ تا جاییکه مسیحیان از وی، حمایت و پشتیبانی میکردند؛ همچنین وی نسبت به دین اسلام بدبین نبود و برای دلجویی از مسلمین، پسر خود را برای برپایی نماز به نزد آنان میفرستاد.[10]
قبل از به قدرت رسیدن غازانخان (694 ـ 704)، پسر ارغون که بزرگترین ایلخان مغول است، دو نیرو در مقابل یکدیگر قرار داشتند: یکی، نیروی مغولان با تکیه بر ادیان بودایی، مسیحی، شمنی، یهودی و دیگری، نیروی ایرانیان مسلمان، با تکیه بر دین اسلام. در این کشاکش، دین اسلام موفق شد و غازانخان توانست آثار ادیان دیگر را بهطورکلی از ایران محو کند و با کمک وی، دوباره اسلام و مسلمین قدرت بگیرند و مرحله جدیدی در فعالیتهای دینی و مذهبی جامعه آشکار شود؛ بنابراین از تاریخ جلوس غازان تا انقراض سلسله ایلخانان ایران، دین اسلام، مذهب رسمى دولت و حکومت ایلخانان بر اساس شرع و آداب اسلامى قرار گرفت.
بعداز غازانخان، برادرش اولجایتو (704 ـ 716) در تقویت اسلام و اجرای اصول و فروع دین بسیار تلاش کرد؛ در این زمان بهخاطر اختلاف شیعیان با سنیان و تعارض و اختلافی که بین فرق اهل سنت وجود داشت، سلطان اولجایتو و اطرافیان او، برای پذیرش دین اسلام، مدتها در تردید و دودلى به سرمىبردند؛ تا اینکه سرانجام در حدود سال 709، اولجایتو مذهب تشیع را پذیرفت و یاران خود را به قبول مذهب جدید وادار کرد. همچنین، توجه غازانخان و اولجایتو به مذهب تشیع، موجب تقویت و نیرومندى شیعیان شد و گرایش سلطانمحمد خدابنده به گسترش آراى شیعه امامى در سراسر ایران، به دوران صدساله تقیه شیعیان پایان داد و میان طبرستان که پناهگاه امنى براى شیعیان بود و مراکزى چون مشهد و قم که محل کوچ عربهای شیعی کوفه بود، مناسبات آشکارى برقرار شد.
پس ازآنکه الجایتو درگذشت، مشاوران ابوسعید (716 ـ 736) تلاش کردند تا دوباره ایلخان جوان را با مبانى مذهبى اهل سنت آشنا کنند؛ برای همین بر روى سکهها، بار دیگر نام خلفاى راشدین حک شد و مذهب شیعه اثنىعشرى، نفوذ خود را کمابیش در دستگاه دولت ازدست داد و ایران دیگر محل برخورد شاخههاى مختلف اسلام گردید.[11]
نتیجهگیری
در دوره ایلخانان، هر یک از فرمانروایان ایلخانی، دین و مذهب مخصوص به خود داشتند، اما با وجود این، سیاست عدم تعصب نسبت به مذاهب دیگر، در دربار و جامعهی آن زمان، حکمفرما شده بود؛ به این صورت که با ادیان دیگر، کاری نداشتند و بر آنان سختگیری نمی کردند و همینطور در این دوره بود که برای اولین بار، تشیع بهطور رسمی ازطرف یکی از خانان ایلخانی، یعنی اولجایتو مطرح و مورد حمایت قرار گرفت؛ اما متاسفانه چون در جامعه آن روزگار، مردم بیشتر به مذهب تسنن گرایش داشتند، اولجایتو به تنهایی نتوانست اقدامی بهنفع شیعیان انجام دهد و تشیع را به عنوان دین رسمی ایلخانان معرفی کند و بهخاطر همین بعد از مرگ وی، دوباره مذهب تسنن، در زمان ابوسعید ایلخانی روی کار آمد.
- اقبال، عباس، حسن پیرنیا، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، چاپ نهم، تهران، خیام، 1380.
- اقبال، عباس، تاریخ مغول، چاپ هشتم، تهران، امیرکبیر، 1384.
- راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، چاپ دوم، تهران، نگاه، 1382.
- ملکم، سرجان، تاریخ کامل ایران، ترجمه میرزااسماعیل حیرت، چاپ اول، تهران، افسون، 1380.
- میرخواند، محمدبنسیدبرهانالدین خواندشاه، تاریخ روضه الصفا، تهران، کتابفروشیهای مرکزی، خیام، 1339.
- همدانى، رشیدالدین فضلالله، جامعالتواریخ، تصحیح محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، اقبال، 1338.
نمایش پی نوشت ها:
[1]. رشیدالدین فضلالله همدانى، جامعالتواریخ، تصحیح محمد روشن و مصطفی موسوی، ج 2، ص 768.
[2]. محمدبنسیدبرهانالدین میرخواند، تاریخ روضه الصفا، ج 5، ص 81؛ همدانی، همان، ص 734.
[3]. عباس اقبال، حسن پیرنیا، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، ص 483.
[4]. همان، ص 497.
[5]. میرخواند، همان، ص 97-97.
[6]. اقبال و پیرنیا، همان، ص 500-501.
[7]. سرجان ملکم، تاریخ کامل ایران، ترجمه میرزااسماعیل حیرت، ج 1، ص 283.
[8]. میرخواند، همان، ص 108.
[9]. اقبال و پیرنیا، همان، ص 504.
[10]. عباس اقبال، تاریخ مغول، ص 258.
[11]. مرتضی راوندی، تاریخ اجتماعی ایران، ج 9، ص 274.
- اقبال، عباس، حسن پیرنیا، تاریخ ایران از آغاز تا انقراض سلسله قاجاریه، چاپ نهم، تهران، خیام، 1380.
- اقبال، عباس، تاریخ مغول، چاپ هشتم، تهران، امیرکبیر، 1384.
- راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، چاپ دوم، تهران، نگاه، 1382.
- ملکم، سرجان، تاریخ کامل ایران، ترجمه میرزااسماعیل حیرت، چاپ اول، تهران، افسون، 1380.
- میرخواند، محمدبنسیدبرهانالدین خواندشاه، تاریخ روضه الصفا، تهران، کتابفروشیهای مرکزی، خیام، 1339.
- همدانى، رشیدالدین فضلالله، جامعالتواریخ، تصحیح محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، اقبال، 1338.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}