از نظر تاریخ و روایات، تردیدی نیست که بلال حبشی، نخستین اذان‌گوی اسلام بود
 
چکیده
حماسه‌سازان مهاجر و انصار در صدر اسلام، ذخایر و گنج‌های پربهای کمال و معنویت‌اند، و تاریخ اسلام به خاطر وجود این پاکبازان وارسته و شاهین‌های بلندپرواز عرفان و جهاد و شهامت، تاریخی کاملاً پربار، سازنده و مشحون از برکات و افتخارات معنوی است؛ از این ‌رو می‌توان گفت، زندگی این چهره‌های درخشان در آسمان تاریخ اسلام همچون بارانی مفید است که دل‌های آماده را به سوی رشد و کمال شکوفا می‌کند؛ چنان‌که زمینِ آماده را به سبزه‌زاری خرم و شاداب تبدیل می‌کند. در این شماره به سراغ کسی می‌رویم که در عصر رسول خدا(ص) همواره چون ستاره زهره در کنار ماه درخشانِ وجود پیامبر(ص) می‌درخشید و پس از رحلت پیامبر(ص)، همواره با علی(ع) و آل‌علی(ع) بود و به خاطر آن‌ها، فداکاری‌ها کرد و تا آخر عمر، راه آن‌ها را پیمود.

تعداد کلمات 4058/ تخمین زمان مطالعه 20 دقیقه
گردآورنده: رامین بابازاده


مقدمه

از نظر تاریخ و روایات، تردیدی نیست که بلال حبشی، نخستین اذان‌گوی اسلام بود. او از سال اول هجری، یعنی از آغاز تشریع اذان، تا پایان عمرِ پیامبر(ص) (دَه سال تمام) اذان گفت و در وطن و مسافرت، صبح و ظهر و شب، اذان را ترک نکرد. آوای ملکوتی او در سراسر حجاز و جبهه‌های پیرامون حجاز طنین‌افکن بود، به گونه‌ای که واژه «اذان» با واژه «بلال» رابطه‌ای ناگسستنی داشتند و دارند؛ هر جا سخن از اذان به میان آید، چهره بلال حبشی آشکار می‌شود و هر جا از بلال یاد می‌شود، اذانش در خاطره‌ها تجدید می‌گردد.[1]
در روایات آمده است:
امام صادق(ع) فرمود: «اِنَّ‌ اَوَّلَ‌ مَن سَبَقَ اِلَی الجَنَّۀِ بِلالٌ»؛ همانا نخستین کسی که به سوی بهشت پیشی گرفت، بلال است. یکی از حاضران پرسید: «چرا؟» آن حضرت فرمود: «لِاَنَّهُ اَوَّلَ‌ مَن اَذَّنَ»؛ زیرا او نخستین کسی بود که اذان گفت.[2]
و دربارۀ تشریع اذان که در ماه‌های آغاز سال اول هجری بود، در روایات آمده است:
پیامبر اکرم(ص) حالت وحی به خود گرفت، و سرش روی زانوی حضرت علی(ع) بود. جبرئیل بر او نازل شد و فصل‌های اذان و اقامه را به او آموخت. هنگامی که از آن حالت بیرون آمد، به علی(ع) فرمود: «آیا کلمات اذان و اقامه را شنیدی؟» علی(ع) عرض کرد: «آری.» فرمود: «فرا گرفتی؟» علی(ع) عرض کرد: «آری.» پیامبر(ص) همان دم فرمود: «اُدعُ لِی بِلالاً نُعَلِّمُهُ»؛ بلال حبشی را نزد من بطلب تا اذان را به او بیاموزیم. حضرت علی(ع) بلال را طلبید و کلمات اذان و اقامه را به او یاد داد.[3] و رسول خدا(ص) به بلال فرمود: «اِذا دَخَلَ الوَقتُ یا بِلالُ اَعلُ فَوقَ الجِدارِ وَارفَع صُوتَکَ بِالاَذانِ»؛ ای بلال! هنگامی که وقتِ نماز فرا رسید، بالای دیوار برو و صدای خود را به اذان بلند کن.[4]
رسول خدا(ص) بعد از بلال حبشی، مؤذن دیگری نیز به نام «ابن‌ امّ‌مکتوم» داشت که نابینا بود؛ البته بلال در وقت‌شناسی، بسیار دقیق بود و اطلاع کاملی داشت. در آن زمان که هنوز ساعت اختراع نشده بود، وقتی بلال به صفحه آسمان نگاه می‌کرد، وقتِ دقیق آغاز نمازهای پنج‌گانه را تشخیص می‌داد، ولی «ابن امّ‌مکتوم» چنین اطلاع و دقتی نداشت؛ از این رو پیامبر( ص) فرمود:
ابن امّ‌مکتوم، شب (پیش از طلوع فجر) اذان می‌گوید؛ هرگاه او اذان گفت (هنوز آغاز وقتِ روزه نشده)، بخورید و بیاشامید تا اذانِ بلال را بشنوید؛ در آن هنگام چیزی نخورید و نیاشامید.
امام صادق(ع) افزود: «اهل‌سنت این مطلب را وارونه کردند و گفتند: بلال، شب اذان می‌گوید؛ هرگاه ابن امّ‌مکتوم اذان گفت، (درست است و) امساک کنید.»[5] و این وارونه کردن از جانب دست‌های مرموزی بود که می‌خواست اعتبار و اطمینان بلال را، که یکی از شیعیان و طرف‌داران استوار امیرمؤمنان(ع) بود، زیر سؤال ببرد؛ در صورتی که اگر بلال، امین و مورد اطمینان و اعتبار نبود، رسول خدا(ص) او را به عنوان مؤذن رسمی خود در سفر و حضر، از آغاز تا انجام، تعیین نمی‌فرمود.
بلال علاوه بر اذان، اقامه را نیز در نماز جماعت پیامبر(ص) می‌گفت؛ چنان‌که در روایت آمده: «رسول خدا(ص) پیش از طلوع فجر، از خانه بیرون آمد و به سوی مسجد رهسپار بود و بلال، اقامۀ نماز را می‌گفت.»[6]
در نقلی دیگر آمده است:
بلال پس از اذان، کنار درِ مسجد می‌ایستاد و چندین بار با صدای بلند می‌گفت: «حَیَّ عَلَی الصَّلوۀ، حَیَّ عَلَی الفَلاحِ، اَلصَّلوۀُ یا رَسُولَ‌اللهِ!» هنگامی که پیامبر(ص) به مسجد می‌آمد، بلال را می‌دید که مشغول گفتنِ اقامه است.[7]

 

«اذان» از زبان بلال حبشی

درباره شعار مقدس و پرمحتوای اذان، بهتر آن است که به سراغ نخستین اذان‌گوی اسلام، یعنی بلال حبشی برویم و از او که در این باره اطلاعات بیشتری داشت، گزارشی تهیه کنیم؛ گزارشی که او بدان واسطه از شخص رسول خدا(ص) شنیده و آن را با سوز و گداز و اخلاص عاشقانه‌اش بیان کرده است. محدث عالی‌مقام، شیخ صدوق(ره) در کتاب ارزش‌مند من لایحضره الفقیه چنین نقل می‌کند:
... عبدالله بن علی می‌گوید: کالای خود را برای فروش از بصره به مصر بردم. روزی در مصر در مسیر راه، پیرمرد سیاه‌چهره‌ای را که موی سرش سفید شده بود، دیدم. او دو جامه کهنه پوشیده بود که یکی از آن‌ها سیاه‌رنگ و دیگری سفید‌رنگ بود. پرسیدم: «این کیست؟» گفتند: «این بلال حبشی، آزاد‌شده رسول خداست.» همان دم تخته‌های خود را که حدیث بر آن می‌نوشتم، برداشتم و نزد بلال رفتم و گفتم: «سلام بر تو ای مرد بزرگوار!» جواب سلامم را داد. گفتم: «خدا تو را رحمت کند! از احادیثی که از رسول خدا(ص) شنیده‌ای برای من بازگو کن.» بلال گفت: «تو چه می‌دانی که من کیستم؟» گفتم: «تو بلال، اذان‌گوی رسولِ خدایی.» در این هنگام که بلال، نام رسول خدا(ص) و نام اذان را شنید، منقلب شد و قطرات اشک از چشمانش سرازیر گشت. او آن‌چنان گریست که من هم به گریه افتادم و گروهی از اطراف نزد ما آمدند. همه گریه کردیم. سپس به من فرمود: «ای پسر! اهل کجایی؟» گفتم: «از اهالی عراقم.» گفت: «به‌به و آفرین!» [شادمانی و آفرین گفتن بلال از این رو بود که مردم عراق، شیعه امیرمؤمنان علی(ع) بودند.] عبدالله می‌گوید: بلال اندکی سکوت کرد، آن‌گاه به من رو کرد و فرمود: «ای برادر عراقی! بنویس به نام خداوند بخشنده مهربان. من از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: "اَلمؤذِّنُونَ اُمَناءُ ‌المُؤمِنینَ عَلی صَلوتِهِم وَ صَومِهِم وَ لُحُومِهِم وَ دِمائِهِم، لا یَسألُونَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ شَیئاً اِلّا اَعطاهُم وَ لا یَشفَعُونَ فِی شَیءٍ اِلّا شُفِّعُوا"؛ اذان‌گوها، امین‌های مؤمنان دربارۀ نماز و روزه و گوشت و خونشان هستند. اذان‌گوها چیزی از درگاه خدا نخواهند، مگر این‌که خداوند آن چیز را به آن‌ها عنایت فرماید، و آن‌ها دربارۀ هر کس شفاعت کنند، خداوند حتماً شفاعتشان را می‌پذیرد.» گفتم: «بر نقلِ احادیث خود برای من بیفزا، خدا تو را رحمت کند!» بلال گفت: «بنویس به نام خداوند بخشنده مهربان. از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: "مَن اَذَّنَ ‌اَربَعینَ عاماً مُحتَسِباً بَعَثَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَومَ القِیامَۀِ وَ لَهُ عَمَلُ اَربَعینَ صِدّیقاً، عَمَلاً مَبرُوراً مُتَقَبَّلاّ"؛ کسی که چهل سال برای خدا اذان بگوید، خداوند او را در روز قیامت به گونه‌ای محشور می‌کند که دارای اعمال نیک و پذیرفته‌شده چهل انسانِ خالص و راستین است.» عرض کردم: «باز بر نقل احادیث خود بیفزا، خدا تو را رحمت کند!» بلال گفت: «بنویس به نام خداوند بخشنده مهربان. از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: "مَن اَذَّنَ عِشرِینَ عاماً، بَعَثَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَومَ القِیامَۀِ وَ لَهُ مِنَ النُّورِ مِثلُ ‌زِنَۀِ السَّماءِ"؛ کسی که بیست سال اذان بگوید، خداوند متعال او را در روز قیامت به گونه‌ای محشور می‌کند که دارای نوری همانند وزن آسمان باشد.» رسول خدا(ص) بعد از بلال حبشی، مؤذن دیگری نیز به نام «ابن‌ امّ‌مکتوم» داشت که نابینا بود؛ البته بلال در وقت‌شناسی، بسیار دقیق بود و اطلاع کاملی داشت. در آن زمان که هنوز ساعت اختراع نشده بود، وقتی بلال به صفحه آسمان نگاه می‌کرد، وقتِ دقیق آغاز نمازهای پنج‌گانه را تشخیص می‌داد، ولی «ابن امّ‌مکتوم» چنین اطلاع و دقتی نداشت؛ از این رو پیامبر( ص) فرمود:
ابن امّ‌مکتوم، شب (پیش از طلوع فجر) اذان می‌گوید؛ هرگاه او اذان گفت (هنوز آغاز وقتِ روزه نشده)، بخورید و بیاشامید تا اذانِ بلال را بشنوید؛ در آن هنگام چیزی نخورید و نیاشامید.
[یعنی سراسر وجود او، نور روشنی‌بخش خواهد شد.] گفتم: «باز بر نقل احادیث خود برای من بیفزا، خدا تو را رحمت کند!» بلال گفت: «بنویس به نام خداوند بخشنده مهربان. از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: "مَن اَذَّنَ‌ عَشَرَ سِنینٍ اَسکَنَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَ اِبراهیم الخَلیلِ‌ فِی قُبَّتِهِ اَو فِی دَرَجَتِهِ"؛ کسی که دَه سال اذان بگوید، خداوند متعال او را در بهشت در کنار حضرت ابراهیم خلیل(ع) مسکن دهد و یا همچون درجه ابراهیم(ع) به او عطا کند.» گفتم: «باز بر نقل احادیث خود برای من بیفزا، خدا تو را رحمت کند!» بلال گفت: «بنویس به نام خداوند بخشنده مهربان. از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: "مَن اَذَّنَ سَنَۀً واحِدَۀً بَعَثَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَومَ القِیامَۀِ وَ قَد غُفِرَت ذُنُوبُهُ کُلُّها بالِغَۀً ما بَلَغَت وَ ‌لَو کانَت مِثلَ زِنَۀِ جَبَلٍ اُحُدٍ"؛ کسی که یک سال اذان بگوید، خداوند متعال در روز قیامت او را به گونه‌ای محشور می‌کند که همه گناهانش آمرزیده باشد، هرچند بسیار باشد و هرچند به اندازه سنگینی کوه احد باشد.» گفتم: «خدا تو را رحمت کند! باز بر نقل احادیث خود برای من بیفزا.» بلال گفت: «آری! باز می‌گویم، ولی این‌ها را فرا گیر و با اخلاص به آن عمل کن. از رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود: "مَن اَذَّنَ‌ فی سَبیلِ‌ اللهِ ‌صَلوۀً واحِدَۀً اِیماناً وَ‌ اِحتِساباً، تَقَرُّباً‌ اِلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ غَفَرَ اللهُ لَهُ ما سَلَفَ مِن ذُنُوبِهِ وَ مَنَّ‌ عَلَیهِ بِالعِصمَۀِ فیما بَقِیَ مِن عُمرِهِ وَ جَمعَ بَینَهُ وَ بَینَ الشُّهَداءِ فِی الجَنَّۀِ"؛ کسی که برای خدا اذانِ یک نماز را از روی ایمان، اخلاص و تقرّب به درگاه خداوند متعال بگوید، خداوند گناهان گذشته او را ببخشد و بر او منّت نهد که بقیه عمرش در عصمت و حفظ الهی باشد و در بهشت او را هم‌نشینِ شهیدان کند.» گفتم: «خدا تو را رحمت کند! باز از نیکوترین گفتاری که از رسول خدا(ص) شنیده‌ای برای من نقل کن.»
در این هنگام، بلال منقلب شد و با سوز و گداز و گریه فرمود: «وای بر تو ای پسر! رشته‌های قلبم را بریدی.» آن‌گاه چنان گریست که به خدا سوگند، دلم به حالش سوخت. سپس فرمود: «بنویس به نام خداوند بخشنده مهربان. از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: "اِذا کانَ یَومُ القِیامَۀِ وَ جَمَعَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ النّاسَ فِی صَعیدٍ واحِدٍ، بَعَثَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ اِلَی المؤذِّنینَ بِمَلائِکَۀٍ مِن نُورٍ، مَعَهُم اَلوِیَۀٌ وَ اَعلامٌ مِن نُورٍ، یَقُودُونَ جَنایِباً اَذِمَّتَها زَبَرجَدٌ اَخضَرٌ، حَقائِبُها المِسکُ الاَذفَرُ، یَرکَبُها المؤذِّنُونَ، فَیَقُومُونَ عَلَیها قِیاماً تَقُودُهُمُ المَلائِکَۀُ یُنادَونَ بِاَعلی صَوتِهِم بِالاَذانِ"؛ هنگامی که روز قیامت شود و خداوند همه انسان‌ها را در یک زمین محشور کند، خداوند فرشتگان نور را با پرچم‌ها و عَلَم‌هایی از نور به سوی اذان‌گوها بفرستد، و آن فرشتگان، شترها (یا اسب‌های) بهشتی را همراه خود به سوی اذان‌گوها روانه سازند که مهار آن‌ها از زبرجد سبز است و ترکه آن‌ها از مُشک بسیار نفیس می‌باشد. اذان‌گوها بر آن مرکب‌ها سوار می‌شوند و بر پشت آن‌ها می‌ایستند. فرشتگان (از روی تجلیل و احترام) مهارِ آن مرکب‌ها را می‌کشند و اذان‌گوها با صدای بلند اذان می‌گویند.» عبدالله می‌گوید: «در این هنگام، بلال حبشی منقلب شد و با سوز و گداز گریه سختی کرد. من نیز منقلب شده و گریه کردم. وقتی آرام شد، عرض کردم: چرا گریه می‌کنی؟» فرمود: «وای بر تو! مرا به یاد چیزهایی انداختی که از حبیبم و برگزیده‌ام رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود: "سوگند به خداوندی که مرا به حق به نبوّت مبعوث کرد، اذان‌گوها در حالی که بر مرکب‌ها سوار و ایستاده هستند، در برابر انسان‌ها عبور می‌کنند، در حالی که فریاد می‌زنند: اللهُ اَکبَرُ. هنگامی که صدای آن‌ها به این کلمه بلند می‌شود، فریاد و غوغایی از امت من برخیزد." اسامۀ‌بن‌زید که در آن‌جا حاضر بود، از رسول خدا(ص) پرسید: این فریاد و غوغا چیست؟ رسول خدا(ص) در پاسخ فرمود: "منظور، حمد و تسبیح و تهلیل خداست. [یعنی همه فریاد می‌زنند اَلحَمدُ لِلّهِ، سُبحانَ اللهِ، لا اِلهَ ‌اِلّا اللهُ]، و هنگامی که اذان‌گوها فریاد می‌زنند: اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاّ اللهُ، امّتم می‌گویند: ما در دنیا، همین خدای بی‌همتا را می‌پرستیدیم. به آن‌ها گفته می‌شود: راست می‌گویید. و هنگامی که اذان‌گوها فریاد می‌زنند: اَشهَدُ اَنَّ محمداً رَسُول اللهِ، امّتم می‌گویند: همین محمد(ص) بود که در دنیا، رسالتِ پروردگارمان را به ما ابلاغ فرمود و ما با این‌که او را ندیده بودیم، به او ایمان آوردیم. به آن‌ها گفته شود: راست گفتید؛ همین شخص بود که رسالت الهی را به شما ابلاغ کرد و شما به آن ایمان آوردید؛ پس اینک بر خدا سزاوار است که بین شما و پیامبرتان جمع کند. آن‌گاه فرشتگان، اذان‌گوها را به سوی جایگاه‌هایی که خداوند برای آن‌ها در بهشت آماده کرده، روانه سازند؛ جایگاه‌هایی که آنچه چشم‌ها ندیده، گوش‌ها نشنیده و در خاطر انسانی خطور نکرده، در آن‌جا وجود دارد و اذان‌گوها از آن مواهبِ بی‌نظیر الهی بهره‌‌مند خواهند شد."» در این هنگام، بلال به من نگریست و فرمود: «اگر می‌توانی، چنان باش که از دنیا نروی، مگر آن‌که اذان‌گو باشی!»... .[8]
 
ذیل حدیث مبارک مزبور آمده: عبدالله از بلال حبشی(ره) دربارۀ اوصاف بهشت، درخواست حدیث کرد. بلال، اوصاف بهشت را به نقل از رسول خدا(ص) برای عبدالله توضیح داد. سپس هنگامِ خداحافظی فرا رسید. بلال در این هنگام به عبدالله گفت: «از خدا بترس و آنچه به تو رساندم، به امتِ محمد(ص) برسان!» من گفتم: «به خواستِ خدا خواهم رسانید.»

 

بیشتر بخوانید: بلال حبشی


رازهای انتخاب بلال برای اذان‌گویی

اذان‌گویی، به‌خصوص «مؤذن رسمی» پیامبر اسلام(ص) شدن، مقام و منصب بسیار ارجمندی است و از نظر معنوی نیز موجب دست‌یابی به رفیع‌ترین مقامات و پاداش‌های الهی خواهد شد. گزینش بلال حبشی برای این منصب بزرگ ظاهری و معنوی، بدون شک به خاطر شایستگی‌هایی بود که در زندگی بلال دیده می‌شد. از مجموع زندگی درخشان بلال و موارد اذان‌گویی او می‌توان رازهای زیر را در انتخاب او برای اذان گفتن بیان کرد:
1. بلال، طهارتِ نفس و پاکیِ ویژه‌ای داشت.
2. بلال به عبادت خدا عشق می‌ورزید و در انجام عبادت‌ها، جدّی و مقاوم بود.
3. بلال در سال‌های آغاز بعثت، به جرم اسلام‌خواهی، توسط مشرکانِ سنگ‌دل شکنجه می‌شد و زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها فریاد می‌زد: «اَحَداً اَحَداً»؛ خدا یکتا و بی‌همتاست؛ این آوای ملکوتی در آن شرایط سخت در برابر بت‌پرستان، شبیه اذان اسلامی بود که در فضای مکه به آسمان می‌رفت و بیان‌گرِ آن بود که او صلاحیت آن را دارد که عهده‌دارِ این منصب پرافتخار شود.
4. بلال، شخصی امین و وقت‌شناس بود و در این راستا دقت فراوانی داشت؛ حتی سحرگاهان پیش از طلوع فجر، همیشه در کنار مسجد سر به سوی آسمان دوخته و مراقب بود به محض پخش سفیده سحر، اذان بگوید. امانت‌داری او در حدی بود که پیامبر(ص) او را مدتی سرپرست حفظ بیت‌المال کرد.[9]بلال به جوانب امر توجه داشت؛ اذان را تنها به خاطر اذان نمی‌گفت، بلکه اذان را با شرایطش می‌گفت. بزرگ‌ترین شرط کمالی و قبولی اذان، پذیرفتن ولایت و رهبری به‌حق بود. بلال پس از رحلت رسول خدا(ص) جز یکی ـ دو بار استثنائی، اذان نگفت، زیرا نمی‌خواست با اذان گفتن، حکومت ناصحیحِ بعد از رسول خدا(ص) را به رسمیت بشناسد. با این‌که اگر او در این وقت اذان می‌گفت، بهترین احترام‌ها را به او می‌کردند و دنیای او را از هر جهت آباد می‌کردند، ولی او اذان را برای احقاق حق می‌گفت، نه برای احقاق باطل.
5. بلال در همه برنامه‌های اسلامی، خستگی‌ناپذیر بود؛ به‌خصوص دربارۀ اذان چنان نبود که یک روز اذان بگوید و روز دیگر نگوید؛ او هرگز اذان را، حتی در سحرهای سرد زمستانی ترک نکرد. موقعیت او در این جهت به جایی رسید که تا او اذان نمی‌گفت، پیامبر(ص) نماز نمی‌خواند و به انتظار اذان او می‌نشست. چنان‌که پیش‌تر ذکر شد، یک بار مسلمانان با پیامبر(ص) در مسجد اجتماع کردند تا نماز جماعت بخوانند، ولی آن روز بلال دیر کرد. پیامبر(ص) صبر کرد تا بلال آمد و پس از اذان بلال نماز خواند. از بلال پرسید: «چرا دیر آمدی؟» او در پاسخ گفت: «به خانه فاطمه(س) رفتم و او را در آسیاب کردن گندم کمک کردم؛ برای همین دیر شد.» پیامبر‌(ص) فرمود: «به فاطمه(س) مهربانی کردی، خدا به تو مهربانی کند!»[10]
6. بلال، صدای جذاب و رسایی داشت، به طوری که آهنگ ملکوتی او که بر قلب‌ها چیره می‌شد، مردم را از دورترین نقاط به سوی مسجد و عبادت خدا جلب و جذب می‌کرد؛ از این رو پیامبر(ص)، به یکی از اصحاب به نام «عبدالله بن زید» فرمود: «تو اذان نگو، بلکه به بلال حبشی بگو اذان بگوید. فَاِنَّهُ اَندی صَوتاً مِنکَ؛ زیرا صدای او رساتر و جاذب‌تر از صدای توست.»[11]
7. چنان‌که بعداً خواهید خواند، بلال به جوانب امر توجه داشت؛ اذان را تنها به خاطر اذان نمی‌گفت، بلکه اذان را با شرایطش می‌گفت. بزرگ‌ترین شرط کمالی و قبولی اذان، پذیرفتن ولایت و رهبری به‌حق بود. بلال پس از رحلت رسول خدا(ص) جز یکی ـ دو بار استثنائی، اذان نگفت، زیرا نمی‌خواست با اذان گفتن، حکومت ناصحیحِ بعد از رسول خدا(ص) را به رسمیت بشناسد. با این‌که اگر او در این وقت اذان می‌گفت، بهترین احترام‌ها را به او می‌کردند و دنیای او را از هر جهت آباد می‌کردند، ولی او اذان را برای احقاق حق می‌گفت، نه برای احقاق باطل.
او اذان‌گویی امین بود؛ امین بر دین و جان و گوشت و خونِ مردم؛ چنان‌که پیامبر(ص) در تعریف اذان‌گوهای راستین فرمود:
اَلمؤذنونَ اُمَناءُ المُؤمِنینَ عَلی صَلاتِهِم وَ صَومِهِم وَ لُحُومِهِم وَ دِمائِهِم[12]؛ اذان‌گوها، امینانِ مؤمنان هستند؛ امین در نماز و روزه و گوشت و خون آن‌ها.
8. اذان گفتن در میان بت‌پرستان و منافقان، کارِ هر کسی نیست، بلکه نیاز به اذان‌گوی شجاع و پرصلابت دارد، چراکه آوای هر فصل اذان، چون تیری بر قلب تیره بت‌پرستان و منافقان است، و در نتیجه اذان‌گو در خطر می‌افتد و همواره آماج زخم زبان‌ها، شماتت‌ها و سرزنش‌های منحرفان قرار می‌گیرد؛ بنابراین باید انسانی استوار، قاطع و نترس باشد و از سرزنش ملامت‌گران نهراسد. بلال حبشی دارای چنین ویژگی‌هایی بود؛ از این رو، در ماجرای «عُمرۀ القضاء» در سال هفتم هجری، بر بام کعبه در برابر بت‌پرستان کینه‌توز اذان گفت، و در ماجرای فتح عظیم مکه در سال هشتم هجری، آوای ملکوتی اذان را بر فراز بام کعبه به گوش همگان رسانید، و هر کسی دارای چنین شهامت و صلابت نخواهد بود.[13]
همین ویژگی‌ها و ویژگی‌های دیگر، مانند شب‌زنده‌داری بلال، روح عرفان و تعبد او موجب شد منافقان حسود به بهانۀ این‌که بلال، کلمات را به گونه صحیح و شیوا تلفظ نمی‌کند، ایراد گرفتند و گفتند: نباید او بر بام کعبه در برابر دوست و دشمن اذان بگوید! پیامبر(ص) در برابر جوّسازی آن‌ها، برای خاموش کردن آن‌ها و رفع اختلاف، به طور موقت به بلال فرمود اذان نگوید. اما پیک وحی نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: «خداوند می‌فرماید: کسی جز بلال، اجازه ندارد که بر فراز بام کعبه اذان بگوید.»[14]
 

اشعار جالب مولوی

جلال‌الدین مولانا در دیوان مثنوی، اعتراض آن‌ها را چنین ترسیم می‌کند که گفتند: «شایسته نیست در آغاز حکومت نوپای اسلام، بلال حبشی که به جای واژه "ح"، "هـ" (و به جای شین، سین) می‌گوید، اذان بگوید. با انتخاب اذان‌گویی که دارای صدای شیوا باشد، دهانِ بهانه‌جویان را ببند!» ولی پیامبر(ص) به آن‌ها پاسخ داد که ظاهربین نباشید و طهارت باطن را بنگرید. اشعار مولانا چنین است:
 
آن بلال صدق در بانگ نماز
تا بگفتند ای پیامبر نیست راست
ای نبیّ و ای رسول کردگار
عیب باشد اول دین و صلاح
خشم پیغمبر بجوشید و بگفت
کای خسان نزد خدا هیّ بلال
گر حدیثت کژ بود معنیت راست
ور بود معنی کج و لفظت نکو
بهر این فرمود با موسی خدا
کای کلیم‌الله ز من می‌جو پناه
گفت موسی: من ندارم آن دهان

 
  حیّ را هَی خواند از روی نیاز
این خطا اکنون که آغاز بناست
یک مؤذن کو بود افصح بیار
لحن خواندن لفظ حی علی الفلاح
یک دو رمزی از عنایات نهفت
بهتر از صد حیّ حیّ و قیل و قال
این کژی لفظ مقبول خداست
آن‌چنان معنی نیرزد یک تِسو
وقت حاجت خواستن اندر دعا
با دهانی که نکردی تو گناه
گفت ما را از دهانِ غیر خوان[15]

 


سینِ بلال، شین است

برای تکمیل این بحث، به روایات ذیل توجه کنید:
1. بلال تمام شین‌ها را سین تلفظ می‌کرد (مخرج شین نداشت و به جای اَشهَدُ می‌گفت: اَسهَدُ). یکی از امامان(ع) در پاسخ اعتراض ظاهرپرستان می‌فرمود: «سینِ بلال در پیشگاه خدا، شین است.»[16]
2. شخصی به محضر علی(ع) آمد و عرض کرد: «امروز مردی را دیدم که درباره تلفظ صحیح و فصیح کلمات، با بلال بگومگو و ستیز می‌کرد و از تلفظ غیر فصیح بلال نشیخند می‌زد.» حضرت علی(ع) فرمود: مقصود از تلفظ صحیح این است که موجب صحت اعمال گردد و اعمال را پاک سازد. الفاظ صحیح سودی به حال فلان کس ندارد، هرگاه اعمالش نادرست باشد؛ آن‌گاه فرمود:
وَ ما یَضُرُّ بِلالاً لَحنُهُ اِذا کانَت اَفعالُهُ مُقَوَّمَۀٌ اَحسَنُ تَقویمٍ و مُهَذَّبَۀٌ اَحسَنُ تَهذیبٍ[17]؛ غیرصحیح خواندن بلال، زیانی به او نمی‌زند، هرگاه کردارش به بهترین وجه، درست باشد و بر اساس نیکوترین روشِ پاکی و صفا، پاک و خالص باشد.
***
از حبّش سُبّاق ایمان شد بلال
گشت از ایمان محلّ اعتماد
بهر حق شد جارچی معتمد
سبقت او گیرد به فردوس برین
گفت: پیغمبر به نزد حق‌تعال
باز گفتا: آن‌که می‌گویی اذان

 
گشت محبوب رسول ذوالجلال
شد اذانش بر مصلّا استناد
بود اعلامش به مردم مستند
چون شدی اول مؤذن بهر دین
بر حَبَش اول شفیع آید بلال
با شهیدان حشر گردد در جنان

 


سحرخیزی و شب‌زنده‌داری

3. یکی از بانوان مسلمان مدینه از طایفه بنی‌نجّار می‌گوید:
من همسایه دیوار به دیوار مسجد‌النبی(ص) بودم و اتاق خانه من در اطراف آن مسجد، از همه اتاق‌های دیگر طولانی‌تر بود. بلال حبشی پیش از سپیده سحر برای اذان گفتن به سوی مسجد می‌آمد و بر پشت‌بام خانه من می‌نشست، به آسمان می‌نگریست و انتظار می‌کشید تا سپیده سحر دمیده شود و اذان بگوید. وقتی سپیده سحر می‌دمید، برمی‌خاست و با وقار اندکی راه می‌رفت و می‌گفت: «خدایا! تو را سپاس‌گزارم و از درگاهت استعانت می‌جویم، بر این‌که قریش بر دین تو پابرجا بمانند.» آن‌گاه اذان می‌گفت... به خدا سوگند، حتی یک شب را سراغ ندارم که بلال اذان را ترک کرده باشد؛ همه شب‌ها حاضر می‌شد.[18]
4. بلال می‌گوید:
یکی از شب‌های سرد زمستانی، سحرگاهان به مسجد رفتم و اذان گفتم. رسول خدا( ص) به مسجد آمد و جز من، هیچ‌کس را در مسجد ندید. فرمود: «مردم کجایند؟» عرض کردم: هوای سرد، آن‌ها را در خانه‌های خود زندانی کرده است. پیامبر(ص) چنین دعا کرد: «خدایا! سرما را از آن‌ها برطرف کن.» پس از چند لحظه دیدم مردم سراسیمه به سوی مسجد روانه شدند.[19]
5. در ماجرای جنگ خیبر که در سال هفتم هجری رخ داد و مسلمانان با فتح خیبر پیروز شدند، پیامبر(ص) دستور داد سپاه اسلام از سرزمین خیبر حرکت کنند. سپاه در حالی که خسته و کوفته شده بود، در اواخر شب در مسیر راه به بیابانی رسید. در آن‌جا، بنا شد به استراحت بپردازند. آن‌چنان سپاه خسته شده و خواب، آن‌ها را فرا گرفته بود که پیامبر(ص) فرمود: «یک نفر بیدار بماند تا مسلمانان را برای ادای نماز صبح بیدار کند.» بلال حبشی گفت: «من عهده‌دار این مأموریت می‌شوم.» همه افراد سپاه در خواب عمیقی فرو رفتند. بلال بیدار بود و از وقت استفاده کرد؛ در همان بیابان با این‌که خسته بود، به نماز مشغول شد و آن‌چه خدا خواست نماز خواند، تا این‌که سرانجام او را نیز خواب فرا گرفت... .[20]
سه مطلب مزبور، بیان‌گرِ سحرخیزی و شب‌زنده‌داری بلال حبشی است که از همه زودتر به مسجد می‌آمد و اذان می‌گفت، و حتی در شب‌های سرد زمستانی نیز آن را ترک نمی‌کرد؛ بر همین اساس، رسول خدا(ص) به بلال می‌فرمود:
ما دَخَلتُ الجَنَّۀَ اِلاّ سَمِعتُ خِشخِشتَکَ اَمَامی[21]؛ هر وقت وارد بهشت شدم، صدای کفش تو را پیشاپیش شنیدم، که در بهشت راه می‌روی.


دو اذان استثنائی

1. پس از رحلت رسول خدا(ص)، بلال به دلایلی (که در فصل آخر ذکر می‌شود) اذان نگفت؛ ولی روزی در عصر خلافت ابوبکر، حضرت زهرا(س) فرمود: «بسیار مشتاقم که صدای اذانِ مؤذن پدرم را بشنوم.» این خبر به بلال رسید. تصمیم گرفت به خاطر اشتیاق حضرت زهرا(س) اذان بگوید. وقتی گفت: «اَللُه اَکبَرُ، اَللهُ اَکبَرُ» فاطمه(س) به یاد پدر افتاد و عصرِ پدر را به یاد آورد؛ به قدری منقلب شد که نتوانست گریه‌اش را نگه دارد. وقتی بلال به جمله «اَشهَدُ اَنَّ محمداً رَسُولُ اللهِ» رسید، فاطمه(س) از شدت اندوه عمیق، آن‌چنان صیحه و فریاد کشید که از جانب صورت به زمین افتاد و غش کرد. مردم به بلال گفتند: «اذان را ادامه نده که فاطمه(س) از دنیا رفت!» بلال اذان را قطع کرد. طولی نکشید که فاطمه(س) به هوش آمد و از بلال خواست اذان را تمام کند. بلال عرض کرد: «من نگرانِ آن هستم که به جانِ عزیز شما آسیب برسد. معذورم بدار!» حضرت زهرا(س) عذرش را پذیرفت و او را بخشید.[22]
2. در آن هنگام که بلال در شام بود، شبی در عالم خواب رسول خدا(ص) را دید که به او فرمود: «ای بلال! این چه بی‌مهری است که از تو می‌نگرم؟ آیا وقت آن نرسیده که به زیارت ما بیایی؟!» وقتی بلال از خواب بیدار شد، در اندوهی جان‌کاه فرو رفت. تصمیم گرفت به مدینه برود. سوار بر مرکب خود شد و راه طولانی شام تا مدینه را پیمود و خود را به مدینه رسانید. یک‌راست کنارِ قبر رسول خدا(ص) آمد، با حالی پریشان و جانسوز گریه می‌کرد و خود را روی قبر انداخته و خاکِ قبر را بر سر و صورتش می‌ریخت. سرانجام امام حسن و امام حسین(ع) نزد او آمدند تا او را دل‌داری بدهند. بلال وقتی آن دو یادگار پیامبر(ص) را دید، آن‌ها را در آغوش گرفت و بوسید. آن‌ها به او فرمودند: «دوست داریم که سحرگاهان اذان بگویی.» بلال پیشنهاد آن‌ها را پذیرفت و سحر بلال بالای بام مسجد رفت تا اذان بگوید. همین که گفت: «اَللهُ اَکبَرُ، اَللهُ اَکبَرُ»، سراسرِ مدینه از این صدای باسوز و پرمعنا، به لرزه درآمد (یعنی صدای گریۀ مردم بلند شد). و همین که گفت: «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلّا‌ اللهُ»، صدا و فریاد گریه بلندتر شد. و وقتی گفت: «اَشهَدُ اَنَّ ‌مُحمَّداً رَسُولُ اللهِ»، بانوان در حالی که گریه و زاری می‌کردند، از خانه‌ها بیرون آمدند، به گونه‌ای که سراسر مدینه غرق در گریه و اشک شد.[23]
به راستی معنای «حکومت بر قلب‌ها» همین است که مردم به یاد رهبرشان، رسول خدا(ص)، این‌گونه ابراز احساسات کنند.

 

نمایش پی نوشت ها:

[1]. از این رو، در یکی از اشعاری که منسوب به حضرت علی(ع) است، آمده: «بِلالُ الشِّیبِ فی فُؤدِیکَ نادی / بِاَعلَی الصَّوتِ حَیَّ عَلَی الذِّهابِ»؛ بلالِ پیری در درونِ تو با صدای بلند و رسا ندا می‌کند: بشتاب برای رفتن و کوچ کردن از این دنیا؛ قاموس الرجال، ج‌2، ص‌242. در این‌جا واژة «بلال» به معنای «ندادهنده و اذان‌گو» آمده است.
[2]. وسائل الشیعه، ج‌4، ص‌614.
[3]. همان، ص‌612؛ من لایحضره الفقیه، ج‌1، ص‌182.
[4]. فروع کافی، ج‌3، ص‌307.
[5]. وسائل الشیعه، ج‌4، ص‌625.
[6]. همان، ج‌16، ص‌421.
[7]. طبقات، ج‌3، ص‌234.
[8]. من لایحضره الفقیه، ج1، ص189ـ192؛ أمالی (صدوق)، مجلس 38؛ بحارالأنوار، ج‌84، ص123ـ125.
[9]. اسد الغابه، ج‌1، ص‌206.
[10]. بحارالأنوار، ج‌43، ص‌76.
[11]. سیرة ابن‌هشام، ج‌2، ص‌154.
[12]. وسائل الشیعه، ج‌4، ص‌619.
[13]. اذانِ بلال بر بام کعبه را در «فصل اول» به تفصیل ذکر کردیم.
[14]. الاوائل، ص‌234.
[15]. دیوان مثنوی، دفتر سوم، ص‌206 .
[16]. سفینۀ البحار، ج‌1، ص‌105.
[17]. همان.
[18]. سیرة ابن‌هشام، ج‌2، ص‌156.
[19]. بهجۀ الآمال، ج‌2، ص‌424.
[20]. سیرة ابن‌هشام، ج‌3، ص‌355.
[21]. طبقات، ج‌3.
[22]. من لایحضره الفقیه، ج‌1، ص‌194.
[23]. بهجۀ الآمال، ج‌2، ص‌423؛ اسد الغابه، ج‌2، ص‌208.

برگرفته از: زندگی پرافتخار بلال حبشی؛ نخستین مؤذن اسلام، نوشتۀ محمد محمدی اشتهاردی