داغ تنهایی





آنقدر با آتش دل ، ساختم تا سوختم
بي تو اي آرام جان ، يا ساختم يا سوختم
سرد مهري بين ، كه كس بر آتشم آبي نزد
گرچه همچون برق از گرمي سرا پا سوختم
آنقدر با آتش دل ، ساختم تا سوختم
بي تو اي آرام جان ، يا ساختم يا سوختم
سوختم اما نه چون شمع طرب در بين جمع
لاله ام ، كز داغ تنهائي بصحرا سوختم
سوختم از آتش دل ، در ميان موج اشك
شور بختي بين ، كه در آغوش دريا سوختم
آنقدر با آتش دل ، ساختم تا سوختم
بي تو اي آرام جان ، يا ساختم يا سوختم
سوختم اما نه چون شمع طرب در بين جمع
لاله ام ، كز داغ تنهائي بصحرا سوختم
سوختم از آتش دل ، در ميان موج اشك
شور بختي بين ، كه در آغوش دريا سوختم
شمع و گل هم هر كدام از شعله اي در آتشند
در ميان پاكبازان ، من نه تنها سوختم
من نه تنها سوختم
من نه تنها سوختم
منبع: http://www.semital.com