0
مسیر جاری :
سوزد مرا سازد مرا علیرضا افتخاری

سوزد مرا سازد مرا

ساقي! بده پيمانه اي، زان مي که بي خويشم کند ساقي بده پيمانه اي، زان مي که بي خويشم کند بر حسن شورانگيز تو عاشق تر از پيشم کند
خورشيد مجلس علیرضا افتخاری

خورشيد مجلس

اگرسروی به بالای تو باشد، نه چون قد دل آرای تو باشد واگر خورشید در مجلس نشیند، نپندارم که همتای تو باشد دوعالم را به یکبار از دل تنگ، برون کردیم تا جای تو باشد
پله پله علیرضا افتخاری

پله پله

پلّه پلّه تا ملاقات خدا می روم بی تحمّل سوی عرش کبریا می روم از برکت نور عشق ببین تا کجا، تا کجا ، تا کجا می‌روم باد صبا که می‌شود هر نفسش مشک‌فشان حکایت از عشق کند آورد از دوست نشان
صیاد علیرضا افتخاری

صیاد

چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم ای طرفه نگارم از دوری صیاد دگر تاب ندارم رفتست قرارم چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم تا دام در آغوش نگیرم نگرانم از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی
در عاشقی پيچيده ام علیرضا افتخاری

در عاشقی پيچيده ام

این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهاماین بار من یک بارگی از عافیت ببریدهامدل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهامعقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی دیوانه...
مرده بُدم زنده شدم علیرضا افتخاری

مرده بُدم زنده شدم

مرده بُدم زنده شدم ، گریه بُدم خنده شدم دولت عشق آمد و من ، دولت پاینده شدم گفت که دیوانه نیی ، لایق این خانه نیی رفتم و دیوانه شدم ، سلسله بندنده شدم گفت که سرمست نیی ، رو که از این دست نیی رفتم و سرمست...
مونس شب های من علیرضا افتخاری

مونس شب های من

پرده بردار اى حيات جان و جان افزاى من غم گسار و غم نشين و مونس شبهاى من مونس شبهاى من پرده بردار اى حيات جان و جان افزاى من غم گسار و غم نشين و مونس شبهاى من مونس شبهاى من
عطر شقایق علیرضا افتخاری

عطر شقایق

دلم گرفته امشب در خلوت شبانه هوای گریه دارم در سوگ این ترانه از درد خسته باشم تا كی صبور یاشم در آرزوی وصلت جان است و دل روانه بر عاشقان نظركن ای منتهای خوبی از روی نازنینت دل را تو كن نشانه
ای دل اگر عاشقی علیرضا افتخاری

ای دل اگر عاشقی

ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش بر در دل روز و شب منتظر یار باش دلبر تو جاودان بر در دل حاضر است روزن دل برگشا حاضر و هشيار باش نيست کس آگه که يار کی بنمايد جمال ليک تو باری به نقد ساخته ی کار باش...
بوی گل ريحانه علیرضا افتخاری

بوی گل ريحانه

وقتى دل سودائى مى رفت به بستانها بى خويشتنم كردى بوى گل و ريحانها بوى گل و ريحانها وقتى دل سودائى مى رفت به بستانها بى خويشتنم كردى بوى گل و ريحانها بوى گل و ريحانها گه نهره زدى بلبل گه جامه دريدى...