نشنود دل اگر بوم خاموش
نشنود دل اگر بوم خاموش
نشنود دل اگر بوم خاموش
شاعر : مسعود سعد سلمان
نکند سود اگر کنم فرياد |
|
نشنود دل اگر بوم خاموش |
هر يک اندر همه هنر استاد، |
|
گرچه اسلاف من بزرگانند |
نه چو خاکسترم کز آتش زاد |
|
نسبت از خويشتن کنم چو گهر |
اين چو آب آن يکي دگر چون باد |
|
چون بد و نيک زود ميگذرد |
نه ز نيکش به طبع گردم شاد |
|
نز بد او به دل شوم غمگين |
که بر آبش نهاده شد بنياد |
|
اين جهان پايدار نيست از آن |
کس گرفتار روزگار مباد |
|
روزگاري است سخت بيبنياد |
باز بينم شده مطاوع خاد |
|
شير بينم شده متابع رنگ |
نه بجز ابرهست يک تن راد |
|
نه بجز سوسن ايچ آزادست |
اين سخن را قوي نيامد لاد |
|
نه نگفتم نکو معاذالله |
اندر افضال جاودانه زياد |
|
مهترانند مفضل و هر يک |
کار من بين که چون شگفت افتاد |
|
نيست گيتي بجز شگفتي و نيز |
که به من بر فلک يکي نگشاد |
|
صد در افزون زدم به دست هنر |
گر بگيرم به کف گل و شمشاد |
|
در زمان گردد آتش و انگشت |
بشکند چون دوتا کني پولاد |
|
بار انده مرا شکست آري |
|
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}