مداخلات ایالات متحده آمریکا در قاره ی آمریکای جنوبی - بخش دوم
 
چکیده
در بخش اول مقاله ما به دخالت های نظامی و غیر نظامی ایالات متحده آمریکا در قاره آمریکای جنوبی در کشورهای آرژانتین ، اروگوئه، اکووادور، برزیل، بولیوی، پرو، دونیکن، شیلی، کلمبیا و ونزوئلا اشاره کردیم و دیدیم که آمریکا چه نقش کثیفی در منطقه بازی کرده است. در قسمت دوم این مقاله میخواهیم به السالوادور، پاناما، پورتوریکو، جامائیکا، کاستاریکا، کوبا، گرانادا، گواتمالا، نیکاراگوئه، هائیتی و هندوراس بپردازیم و دخالتها و تحرکات آمریکا را در آنها مورد سنجش قرار دهیم.


السالوادور

 جمهوری‌السالوادور، کشوری کوچک در امریکای مرکزی است که بیشترین تراکم جمعیت را در بین کشورهای خاک اصلی قاره آمریکا دارد.
این کشور میان دو کشور هندوراس و گواتمالا قرار گرفته است و در غرب و جنوب آن اقیانوس آرام قرار دارد و در ۱۸۲۱ مستقل شد.
*۱۹۳۲؛ با حمله کشتی‌های جنگی آمریکایی، قیام مارتی السالوادور، به نتیجه نرسید.
*۱۹۸۰؛ جنگ‌داخلی این کشور با قیام مردمی علیه حکومتی آغاز شد که با سنگدلی و قساوت شدید به مردم ظلم می‌کرد. در این جنگ، نزدیک به هفتاد هزار نفر از مردم السالوادور کشته و هزاران نفر نیز ناپدید شدند. پس از جنگ، کمیته حقیقت یاب سازمان ملل تشکیل شد و به این نتیجه رسید که ۹۵ درصد از کشته‌شدگان را دولت و فقط ۵ درصد را شبه نظامیان کشته‌اند. نیروهای نظامی دولتی، که مسئول این کشتار بودند، به طور کامل از سوی سازمان جاسوسی آمریکا، سبا، تأسیس، آموزش، تجهیز و هدایت شدند.
*۱۹۸۱؛ در پی تشدید حملات چریک‌های ضد دولتی، مشاوران نظامی و متخصصان کودتاهای نظامی ایالات‌متحده امریکا، برای آموزش ارتش السالوادور به این کشور اعزام شدند و به این ترتیب در سرکوب و کشتار مردم مشارکت کردند. طی این انقلاب، سازمان سیا و ارتش آمریکا، در حمایت قاطع از دولت دست‌نشانده خود در السالوادور، به جنگ و مقابله با انقلابیون پرداختند. این نبرد تا ۱۹۹۲ ادامه داشت و بسیاری از انقلابیون در این سرکوب‌ها، که با حمایت و هدایت کامل آمریکا انجام می‌شد، کشته، ناپدید یا زندانی شدند.

 

پاناما

*۱۸۹۵؛ ایالات‌متحده آمریکا با هجوم نظامی و لشکرکشی به پاناما، بندر کورینو را به اشغال کامل خود درآورد.
*۱۹۱۴-۱۹۰۱؛ همچنین امریکا، در پی اشغال نظامی منطقه، کانال پاناما را باز و در اختیار گرفت.
*۱۹۰۸؛ در ادامه، آمریکا در انتخابات پاناما مداخله آشکار کرد.
 *۱۹۱۲؛ دوباره آمریکا در انتخابات پاناما دخالت کرد و نتیجه آن را تغییر داد.
 *۱۹۱۸-۱۹۲۰؛ این بار آمریکا به سرکوب گسترده و خشونت‌آمیز اعتراضات و مبارزات مردم پاناما پس از انتخابات پرداخت.
*۱۹۲۵؛ بار دیگر آمریکا اعتصاب عمومی کارگری مردم پاناما را در حمایت از حکومت، سرکوب کرد.
*۱۹۵۸؛ آمریکا در سرکوب وحشیانه تظاهرات معروف به «پرچم»، مشارکت و در امور پاناما مداخله کرد.
*۱۹۶۴؛ آمریکا شمار زیادی از مردم را به دلیل تصرف کانال پاناما کشت.
*۱۹۸۹؛ نظامیان آمریکایی در بیستم سپتامبر، به دستور جرج بوش، رئیس‌جمهور وقت امریکا، پاناما را اشغال و ژنرال مانوئل نوریگا، رهبر وقت پاناما، را بازداشت و در آمریکا محاکمه کردند. در این رویداد، بیش از بیست هزار نفر کشته شدند.
درباره جنگ آمریکا با پاناما، بهانه آغاز جنگ کمی خنده دار بود؛ حادثه‌ای که در هر نقطه از جهان می‌توانست اتفاق بیفتد. چند سرباز مست پانامایی یک افسر نیروی دریایی ایالات‌متحده و همسرش را مورد ضرب و شتم قرار دادند. هرچند بوش مدعی بود پیش از این نیز چنین مواردی باعث برپایی جنگ‌هایی شده بود، ولی حقیقت این بود که طرح اصلی جنگ ماه‌ها پیش از این حاثه ریخته شده بود.
پیش از آغاز جنگ، ایالات‌متحده، رهبر پاناما را فردی پست فطرت، دیوانه، با صورتی آبله رو خطاب کرده بود. آن‌ها مدعی بودند که رهبرپاناما ثبات اخلاقی ندارد.
در پی این ماجرا، آمریکا در ۱۹۸۹ به پاناما حمله کرد. این بار نیز به بهانه براندازی حکومت یک دیکتاتور وارد جنگ شد. این جنگ ۴۲ روزه، که یکی از کوتاه‌ترین جنگ‌های‌تاریخ آمریکاست، در ۳۱ ژانویه۱۹۹۰ پایان یافت. روزنامه نیویورک تایمز در مقاله‌ای در ۲۶ دسامبر۱۹۸۹ نوشته بود: «مرکز فرماندهی نظامی ایالات‌متحده در پاناما، ژنرال مانوئل آنتونیونوریگا را فردی نامتعادل و وابسته به کوکائین می‌دانست. جالب این‌که درحالی که نوریگا برای سازمان سیا نیز کار کرده بود، جرم واقعی او حمایت و پشتیبانی نکردن از ایالات‌متحده در جنگ علیه نیکاراگوئه اعلام شد. همچنین برای ایالات‌متحده، قاچاق موادمخدر به وسیله نوریگا مهم نبود، بلکه در این زمینه نیز با او همکاری می‌کرد. بانیان جنگ پاناما، مدعی بودند که هدف آن‌ها مبارزه با فعالیت‌های‌مواد مخدری نوریگاست که بعدها آشکار شد این ادعا نیز دروغ بوده است.»
در جنگ پاناما، ۲۳ نظامی آمریکایی کشته و ۳۲۵ نفر زخمی شدند. در مقابل ۲۰۵ نظامی پانامایی کشته و ۱۲۳۶ نفر اسیر شدند. به گفته منابع غیررسمی، بین سی تا چهل هزار غیرنظامی در این نبرد کشته شدند.
گفتنی است تاکنون مداخلات گسترده سیاسی، نظامی و آمریکا در پاناما همچنان ادامه دارد.

 

پورتوریکو

 *۱۸۹۸؛ آمریکا در بیرون کشیدن پورتوریکو از چنگ استعمار اسپانیا وزیر نفوذ گرفتن این کشور، اقدامات مداخله‌جویانه وسیعی انجام داد.
*۱۹۵۰؛ ایالات‌متحده آمریکا برای سرکوب قیام مردمی استقلال‌طلبان پورتوریکو در پانس، با حکومت ضدمردمی این کشور همکاری‌های‌گسترده‌ای کرد.

 

 

جامائیکا

 آمریکا به تازگی طرح‌هایی برای حضور و مداخله در امور جامائیکا دارد. باراک اوباما در ۲۰۱۵ نخستین رئیس‌جمهور آمریکا بود که در بیش از سه دهه گذشته برخاک جامائیکا پا گذاشت. رئیس‌جمهور آمریکا برای شرکت در نشست ائتلاف پانزده کشور منطقه کارائیب، کاریکوم، وارد کینگستون، پایتخت جامائیکا، شد.
اوباما به این کشور علاقه‌ای نداشت بلکه آن را جایگزینی برای نفت ارزان ونزوئلا پیدا کرده بود که اقتصاد بحران‌زده آمریکا را وسوسه می‌کرد. رئیس‌جمهور آمریکا باید کشورهایی را جذب می‌کرد که با وجود نزدیکی جغرافیایی به این کشور، برخی مواقع اختلاف نظر سیاسی داشته باشند. بن رودس، مشاور ارشد اوباما، با ژستی بشردوستانه اعلام کرد:
«ما کاملاً احساس میکنیم منطقه کاریکوم استحقاق تعامل و توجه بیشتر از جانب آمریکا را دارد. ما قصد داریم به طور پیوسته روابط خود را با کشورهای کارائیب تعمیق ببخشیم و می‌توانیم نقش مهمی در تقویت امنیت انرژی منطقه ایفا کنیم.»
تدپیکونه، مشاور پیشین کاخ‌سفید در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون، که اکنون در مؤسسه بروکینگز فعال است، گفت:
هدف آمریکا تلاش برای متلاشی کردن پترو کاریبه و به ویژه توجه بیشتربه کشورهای کارائیب است که با وابستگی به واردات انرژی، چنین آسیب پذیرند.
 ریکاردو زونیگا، مشاور ارشد اوباما، اعلام کرد: «با توجه به افزایش فشارهای داخلی در جامائیکا، کاخ‌سفید از تلاش جامائیکا برای مقابله با بحران بدهی حمایت قاطع می‌کند.»
همه این اظهارات به ظاهر خیرخواهانه و بشردوستانه مسئولان امریکا، نشانه آغاز مداخلات گسترده سیاسی و اقتصادی این کشور در جامائیکا دارد.

 

کاستاریکا

*۱۹۴۸؛ پس از پایان جنگ‌های‌داخلی این کشور، که آمریکا نقش مهمی در این منازعات داشت، ژوزف فیگورس فرد، دستور داد تا ارتش این کشور منحل شود. در جنگ‌داخلی این کشور در حدود دو هزار نفر کشته شدند. اکنون کاستاریکا فقط یک نیروی پلیس دارد که وظیفه‌اش اعمال قانون، کنترل مرزها و مبارزه با جرایم سازمان یافته است، و در صورتی که به این کشور حمله شود، براساس قراردادهای دفاعی، می‌تواند از پشتیبانی نظامی و یا درواقع سلطه همه‌جانبه ایالت متحده آمریکا بهره‌مند شود.
 

 کوبا

 بنیامین فرانکلین، یکی از پدران بنیانگذار ایالات‌متحده امریکا، در دوره‌ای که انگلستان سیزده مستعمره داشت، به آن توصیه می‌کرد که جزیره کوبا را نیز بگیرد.
*۱۷۸۳؛ با گذشت هفت سال از بیانیه استقلال امریکا، این کشور هنوز یک ایالت سیاسی فدرال برای خود نداشت. در آن هنگام جان آدامز، دومین رئیس‌جمهور ایالات‌متحده، براساس ملاحظات صرفاً اقتصادی، از الحاق کوبا و پورتوریکو به آمریکا حمایت می‌کرد.
*۱۸۰۵؛ در این سال مسئله‌ای فاش شد: توماس جفرسون، به وزیر امور خارجه انگلستان در واشنگتن گفت که در صورت جنگ با اسپانیا، امریکا، کوبا را تصرف می‌کند و به این ترتیب به طور رسمی اعلام کرد که آمریکا در این جزیره منافعی دارد.
 *۱۸۲۳؛ جان کوئینسی آدامز، ششمین رئیس‌جمهور ایالات‌متحده آمریکا، نظریه‌ای را مطرح کرد که در تاریخ کوبا به سیاست «میوه رسیده» معروف شد. طبق این طرح، کوبا به دلیل نزدیکی جغرافیایی با آمریکا باید زیرکنترل آن در می‌آمد.
*۱۸۴۸؛ جیمزپولک، یازدهمین رئیس‌جمهور امریکا، سعی کرد کوبا را به قیمت صد میلیون دلار از اسپانیا خریداری کند. در سال‌های‌۱۸۵۳و۱۸۶۱ نیز فرانکلین پیرس و جیمز بیوکنن، به ترتیب چهاردهمین و پانزدهمین رؤسای‌جمهور آمریکا، نیز تلاش‌های مشابهی در همین راستا انجام دادند.
*۱۸۶۹؛ همزمان با اتمام جنگ‌داخلی آمریکا و شروع نخستین جنگ استقلال کوبا موسوم به «جنگ ده‌ساله»، پولیسیز سایمن گرانت، هجدهمین رئیس‌جمهور امریکا، بار دیگر تلاش کرد این جزیره حوزه کارائیب را بخرد.
*۱۸۹۷، ویلیام مک کینلی، بیست و پنجمین رئیس‌جمهور امریکا، همین کار را تکرار کرد.
*۱۸۹۸؛ آمریکا با بیرون کشیدن کوبا از چنگ اسپانیا، مقدمات سلطه همه جانبه خود را در این کشور مهیا کرد.
*۱۸۹۹؛ در ششم ژانویه، یک گروه نظامی، فرمان خلع سلاح عمومی مردم این جزیره را صادر کرد. گروه مذکور به ارتش آزادی بخش ارتقا یافت و به این ترتیب حزب انقلابی کوبا و نهاد مطبوعاتی آن موسوم به پاتریا، غیرفعال شدند و مجمع نمایندگان این کشور نیز منحل شد.
*۱۹۰۱؛ در دوازدهم فوریه، روزولت طرح Platt Amendment را پایه‌ریزی کرد. این طرح به آمریکا اجازه می‌داد تا نه فقط سیاست‌های‌داخلی بلکه سیاست خارجی و تمام قراردادهای بین‌المللی را به کوبا دیکته کند. طبق این طرح، آمریکا اجازه یافت که گوانتاناموبی. را به مبلغ چهار هزار دلار در ماه از کوبا اجاره و در آن‌جا پایگاه نظامی ایجاد کند، که تا کنون هم آمریکا نیروی نظامی خود را در این کشور حفظ کرده است.
*۱۹۰۳۰؛ استرادا پالما، نخستین رئیس‌جمهور کوبا، در ۲۲ می، با ایالات‌متحده آمریکا قرارداد دائمی امضا کردند و حدود روابط فی مابین مشخص شد.
*۱۹۰۶-۱۹۰۹؛ آمریکا در انتخابات کوبا مداخله و گزینه مورد نظر خود را تحمیل کرد.
*۱۹۱۲؛ در نتیجه قیام حزب «مستقل از رنگ» کوبا، امریکا مداخله تازه‌ای در این کشور انجام داد.
*۱۹۴۱-۱۹۱۲ ؛ آمریکا با دخالت مستقیم در جنگ‌داخلی کوبا، هزاران نفر از مردم این کشور را کشت.
 *۱۹۳۳-۱۹۱۷ ؛ امریکا، کوبا را به طور کامل اشغال کرد و قیمومیت اقتصادی این کشور را در دست گرفت.
 *۱۹۲۰؛ ژنرال آناچ کراودر، نماینده شخصی رئیس‌جمهور آمریکا، برای انجام مأموریتی مداخله‌جویانه و به بهانه مبارزه با فساد و کنترل شرایط دشوار اقتصادی وسیاسی، به کوبا رفت. کراودر باید به عنوان اعاده‌کننده اخلاقیات و حافظ منافع کوبا ظاهر می‌شد؛ به همین دلیل پیشنهاد برگزاری انتخابات تازه را مطرح کرد که باید طبق اصول وضع شده توسط وی صورت می‌گرفت.
با وجود پیشینه و تجربه زیاد کراودر، که شامل خدمت و مشارکت در نخستین مداخله نظامی آمریکا طی جنگ‌جهانی اول و داشتن مسؤولیت‌هایی در وزارت دادگستری و وزارت امورخارجه این کشور طی دومین مداخله نظامی و جنگ‌جهانی دوم می‌شد؛ وی در هیچ‌یک از مسائل ملی، به سود منافع کشور خود اقدام نکرد. کراودر طی سفری که در اکتبر ۱۹۲۲ برای گزارش مأموریت خود و دریافت دستورالعمل‌های تازه به واشنگتن داشت، به سمت سفیر آمریکا در کوبا منصوب شد.
*۱۹۳۳؛ بنیامین سامنرولس، سفیر آمریکا در کوبا، بین دولت خراردو ماچادو، رئیس‌جمهور وقت کوبا، و مخالفان آن، میانجیگری کرد، ولی هنگامی که آمریکا در نتیجه قیام مردمی کوبا، مقدمات فرار این دیکتاتور را فراهم می‌کرد، برای جایگزین کردن مردی قوی در مسند قدرت فعالیت داشت.
به همین دلیل جنبش «گروهبان‌ها و سربازها» را رواج دادند که در نتیجه فعالیت‌های‌آن در چهارم سپتامبر همان سال، کودتایی نظامی انجام شد که منجر به برکناری کارلوس مانوئل سسپلیس، رئیس‌جمهور وقت کوبا، از قدرت شد. گروهبان فولخسیوباتیستا، دیکتاتور کوبا، رهبری جنبش مذکور را به دست گرفت و در نتیجه کودتا، دولت گرائو سان مارتین را بر سر کار آورد.
همزمان با آغاز کار دولت رامون گرائوسان مارتین، که آنتونیوگیتراس، وزیر جنگ و فرمانده نیروی دریایی بود، قوانین و تدابیری را وضع کردند که خوشایند آمریکا نبود؛ به همین دلیل این دولت را به رسمیت نشناختند و اقداماتی را برای ایجاد تغییر در دولت کوبا کردند و در نتیجه دولت سان مارتین، فقط صد روز بر سرکار بود.
*۱۹۳۴؛ باتیستا، که اکنون سرهنگ و رئیس ارتش شده بود، در ماه ژانویه به همراه جفرسون کافری، سفیر آمریکا در کوبا، کودتایی را علیه دولت گرائو طرح‌ریزی و اجرا کردند و کارلوس مندیتا را به قدرت نشاندند.
*۱۹۵۲؛ حزب مردمی کوبا با ایده‌های مترقی خود، در نتیجه برگزاری همه پرسی باید قدرت را به دست می‌گرفت. در دهم مارس همین سال کودتایی نظامی به رهبری فولخنسیوباتیستا و با حمایت آمریکا، رخ داد. در پی آن، آمریکا اقدام به حمایت از ژنرال باتیستا کرد و او را به کودتا در کوبا تشویق کرد. پس از قدرت گرفتن باتیستا، حکومتی وابسته به آمریکا در این کشور پا گرفت.
در نتیجه این کودتا، دوران دیکتاتوری وحشیانه‌ای آغاز شد که ملت کوبا هرگز به خود ندیده بود. انقلاب کوبا به رهبری فیدل کاسترو، پس از سال‌ها مبارزه طولانی در دشت و کوهستان، در ۱۹۵۹ پیروز شد.
*۱۹۵۹؛ این بار آمریکا با حمایت از حکومت در مقابل انقلاب مردمی کاسترو، تلاش کرد تا این انقلاب شکست بخورد، ولی موفق نشد و فیدل کاسترو به قدرت رسید. شورای امنیت ملی آمریکا در نشستی در دهم مارس همان سال، امکان روی کارآوردن دولتی دیگردر کوبا را بررسی کرد. اکنون پس از سال‌ها توطئه، دخالت نظامی، تحریم، ایزوله کردن، ترور و... کوبا همچنان «انقلاب نابخشودنی» خودش را پی می‌گیرد. غم‌انگیز این است که هنوز هیچ‌کس نمی‌داند، اگر ماشه آمریکا روی سرکوبا نبود، چه نوع جامعه‌ای می‌توانست در آن شکل بگیرد.
در ماه ژوئن همان سال و به عنوان پاسخی به تدابیر مردمی انقلاب جوان کوبا، دولت آمریکا قطعنامه‌ای صادر کرد که به موجب آن کمک خارجی به هرکشوری که دارایی امریکایی‌ها را مصادره کند متوقف می‌شد.
 *۱۹۶۰؛ دوایت دیوید آیزنهاور، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، در هفدهم مارس، برنامه اقدام مخفیانه علیه دولت کاسترو را با هدف نابود کردن انقلاب کوبا، تصویب کرد.
سازمان سیا با اقدامات آیزنهاور و کندی، تبعیدی‌ها و پناهندگان ضدکمونیست کوبایی را آموزش داد و تلاش کرد دولت فیدل کاسترو را سرنگون کند. بزرگترین و پیچیده‌ترین این تلاش‌ها عملیاتی بود که در کاخ‌سفید انجام و به عملیات خلیج‌خوک‌ها مشهور شد.
در ماه اوت نیز اتخاذ تدابیر ضد کوبایی ادامه یافت و طی هفتمین نشست مشاوره‌ای وزرای امورخارجه جمهوری‌های امریکایی در شهر سان‌خوسة جمهوری‌دومینیکن، اقداماتی در راستای به انزوا کشاندن کوبا صورت گرفت.
*۱۹۶۰؛ در جریان انقلاب کوبا و به بهانه حفاظت از شهروندان آمریکایی در این کشور، تفنگداران دریایی ایالات‌متحده آمریکا علمیات نظامی انجام دادند.
*۱۹۶۱؛ واشنگتن روابط دیپلماتیک با هاوانا، پایتخت کوبا، را پس از نزدیک شدن انقلابیون هوادار فیدل کاسترو، رهبر وقت کوبا، به اتحاد جماهیر شوروی و توقیف دارایی‌های امریکا، در ماه ژانویه قطع کرد. در آوریل همان سال تلاش برای پیاده کردن تبعیدی‌های کوبایی زیر حمایت آمریکا در خلیج‌خوک‌ها با شکست روبه‌رو شد.
*۱۹۶۲؛ جان‌اف‌کندی، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، برای نخستین بار در ماه فوریه، علیه کوبا تحریم‌های‌تجاری در نظر گرفت. در اکتبر همان سال و در پی استقرار موشک‌های هسته‌ای شوروی در کوبا، «بحران موشکی کوبا» بین آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی به وجود آمد.
در جریان بحران موشکی کوبا در ۲۲ اکتبر، جان‌اف‌کندی، رئیس‌جمهور ایالات‌متحده امریکا، برای جلوگیری از حرکت کشتی‌های اتحاد شوروی به سوی این کشور، فرمان محاصره دریایی کوبا را صادر و کوبا را تهدید به حمله اتمی کرد.
*در ۱۹۶۲ آمار حملات آمریکا به کوبا افزایش پیدا کرد و این کشور را طی نشست سازمان کشورهای امریکایی که در ۳۱ ژانویه در شهر پونتا دل استه در اروگوئه برگزار شد، از این سازمان اخراج کردند. در سوم فوریه همین سال براساس قانون شماره ۳۴۴۷، کوبا را به طور کامل تحریم و در سوم اکتبر، با اشاره به قانون عمومی ۳۳-۸۷، علیه کوبا بیانیه جنگ را صادر کردند. به این ترتیب در ۲۴ اکتبر، بحران اکتبر یا بحران موشک‌ها به وجود آمد.
*۱۹۶۳؛ در جریان بحران موشکی کوبا در ۲۲ اکتبر، جان‌اف.کندی، رئیس‌جمهور ایالات‌متحده امریکا، فرمان محاصره دریایی کوبا برای جلوگیری از حرکت کشتی‌های اتحاد شوروی به سوی این کشور را صادر کرد. با صدور این فرمان نیروی دریایی آمریکا کوبا را محاصره کرد، که با واکنش خروشچف نسبت به این مسئله، دنیا تا یک قدمی جنگ هسته‌ای پیش رفت.
*۱۹۶۶؛ کنگره آمریکا قانونی را تصویب کرد که به کوبایی‌هایی که غیرقانونی به آمریکا مهاجرت کرده بودند حق پناهندگی و مجوز کارکردن را در خاک آمریکا می‌داد. با فروپاشی شوروی، فروریختن دیوار برلین و به تبع آن پایان جنگ‌سرد در ۱۹۹۱، روابط دو کشور همچنان مخاصمت‌آمیز باقی ماند. این قانون طی سال‌ها به عنوان عامل محرکی برای مهاجرت غیرقانونی عمل می‌کرد و باعث مرگ صدها نفر در تنگه فلوریدا شد، که از سوی کوبایی‌ها «قانون قتل» نام گرفت.
*۱۹۸۱؛ با به روی کار آمدن رئیس‌جمهور رونالد ریگان، جنگ‌روانی و شعارهای تهاجمی علیه مقامات دولتی کوبا شدیدتر شد و خطر حمله نظامی افزایش پیدا کرد و در ۱۹۸۵ فرستنده «رادیو مارتی» را علیه این کشور به راه انداختند.
 *۱۹۹۲-۱۹۸۹؛ دولت آمریکا پیشنهادهای فراوانی برای تشدید تحریم‌ها ارائه کرد، تا جایی که در ۱۹۹۳ قانون «توریچلی» به امضا رسید. در این دوره، فرستنده‌های رادیویی، که علیه دولت کوبا فعالیت می‌کردند، به شدت افزایش یافتند و آمریکا گروه‌های‌حامی حقوق بشر و همچنین گروه‌های ضدانقلاب زیادی که با دولت کوبا مبارزه می‌کردند را حمایت مالی کرد.
*۱۹۹۶-۱۹۹۳؛ طی این سال‌ها اذیت و آزارها به شدت افزایش پیدا کرد تا جایی که در ۱۹۹۶ قانون هلمز- بورتون به امضا رسید و تحریم‌ها شدت گرفت.
*۲۰۱۱؛ آلن گراس به جرم ورود تجهیزات دریافت و پخش ماهواره‌ای ممنوعه به این جزیره کمونیستی، به پانزده سال زندان محکوم شد. در مقابل کاخ‌سفید از کوبا خواست او را فوری آزاد کند، که این خواسته با مخالفت کوبا روبه رو شد و گراس تا ۲۰۱۴ در زندان باقی ماند.
در همین سال، شورای عمومی سازمان ملل متحد، طرحی را تصویب کرد که به تحریم آمریکا علیه کوبا پایان داده شود. این طرح با ۱۶۷ رأی موافق و سه رای مخالف (امریکا، اسرائیل و جزایر مارشال) تصویب شد. کابینه بوش آن را نادیده گرفت و هرگز به اجرا نگذاشت و با این اقدام، گام دیگری را در جهت بی‌اعتبارکردن سازمان ملل برداشت.
*۲۰۰۲–۲۰۱۳؛ آمریکا طی این سال‌ها، زندان مخوف گوانتانامو را در کوبا و بدون اطلاع مسئولان این کشور بنا کرد و در آن به شکنجه مخالفان خود، که از سراسر جهان آورده می‌شدند، پرداخت.

 

انفجار هواپیمای کوبایی با طراحی سازمان سیا

*۱۹۷۶؛ پرواز CU455 (داگلاس DC843 کوبا) در ششم اکتبر قرار بود این مسیر را بپیماید: از کشور گیانا به ترینه داد، از ترینه داد به باربادوس، از باربادوس به کینگستن جامائیکا و از آن‌جا به هاوانا در کوبا.
در ساعت ۱۷و۲۴ دقیقه، یعنی نه دقیقه پس از این‌که هواپیما از فرودگاه سیول در باربادوس برخاسته بود و در ارتفاع هجده هزار پایی زمین قرار داشت، بمبی که در دستشویی عقب هواپیما جاگذاری شده بود، منفجر شد. خلبان هواپیما، ویلفردو پرز پرز، وضعیت را به برج مراقبت این طور گزارش داد: «در هواپیما انفجار اتفاق افتاده است؛ ما داریم به سرعت سقوط می‌کنیم... انفجار در هواپیما! ما درخواست فرود فوری داریم! وضعیت کاملاً اضطراری است.»
تلاش خلبان‌ها برای نشاندن هواپیما در فرودگاه سیول، در هنگام سقوط هواپیما، لحظه به لحظه ناکام‌تر می‌ماند. در همین دقایق بود که بمب دوم هم منفجر شد و هواپیما کاملاً سقوط کرد. در این حادثه همه ۴۸ مسافر و ۲۵ خدمه هواپیما کشته شدند. ۲۴ نفر از مسافران این هواپیما، اعضای تیم ملی شمشیربازی کوبا بودند، که به تازگی برنده مدال‌های طلای مسابقات قهرمانی آمریکای مرکزی و کارائیب شده بودند.
پرواز ۴۵۵ کوبا، مرگبارترین حمله تروریستی هوایی بود که ۷۳ کشته برجای گذاشت. متهم اصلی این پرونده پوسادا کاریل، یکی از اعضای حزب تبعیدی‌های‌کوبا بود. طبق اسناد منتشرشده سازمان سیا و اف.بی.آی، این عملیات تروریستی در جلسه‌ای در ۱۹۷۶ در واشنگتن دی.سی با حضور پوسادا کاریل، اورلاندو باش و مایکل ورنون تاونلی، یکی دیگر از عوامل سازمان سیا برگزار شده بود.
پوسادو هم اکنون ساکن ایالت میامی آمریکاست. دولت آمریکا در ۸ آوریل ۲۰۱۱ او را از تمامی اتهاماتش تبرئه کرد. پیتر کورنبلو، مدیر آرشیو امنیت ملی آمریکا، از او به عنوان یکی از «خطرناکترین تروریست‌های‌اخیر دنیا» و همچنین «بهترین نمونه خشونت تبعیدی‌های‌کوبا» یاد می‌کند و این در حالی است که مقامات ایالت میامی، او را قهرمانی برجسته در جامعه مخالفان فیدیل کاسترو، می‌داند.
در سندی طبقه‌بندی نشده در سازمان سیا مورخ ۱۳ اکتبر۱۹۷۶ آمده است که پوسادو که در آن هنگام در شهر کاراکاس، پایتخت ونزوئلا، به سر می‌بردس چند روز پیش از انفجار هواپیمای ۴۵۵ کوبا گفته بود: «قصد داریم یکی از هواپیماهای کوبا را بزنیم... جزئیات آن را اورلاندو باش می‌داند.» پوسادو که در دادگاه کوبا متهم شناخته شده بود، در ۱۹۷۷ موفق شد از زندان بگریزد. طبق آن‌چه خود پوسادو گفته است، فرار وی با کمک ماس کانوسا انجام شده بود. ماس کانوسا، در آن هنگام ریاست گروه «بنیاد ملی آمریکایی‌های‌کوبایی تبار» را برعهده داشت، که به دولت رونالد ریگان بسیار نزدیک بود. ماس به پوساد و کمک کرد که در السالوادور اقامت کند.
*۲۰۰۵؛ پوسادو در سوم می، از ایالات‌متحده درخواست پناهندگی سیاسی کرد. کشورهای کوبا و ونزوئلا به موجب کنوانسیون بین‌المللی سرکوب حملات بین‌المللی و کنوانسیون منع اقدامات غیرقانونی علیه امنیت هواپیماهای غیرنظامی، خواهان استرداد پوسادو شدند. طبق این دو معاهده، دولت آمریکا موظف بود حتی اگر پوسادو را تحویل نمی‌داد دست‌کم او را به اتهام اقدامات تروریستی محاکمه کند، اما هرگز چنین اتفاقی نیفتاد.
تروریست دیگری که در این حمله متهم شناخته شد، اورلاندو باش، یکی از عوامل پیشین سازمان سیا، بود. جورج بوش، اورلاندو باش را در ۱۹۹۰ عفو کرد. وی هنگامی که در ۱۹۷۶ رئیس سازمان سیا بود، پیشنهاد کاستاریکا برای بازگرداندن اورلاندو باش را نپذیرفته بود.

 

گرانادا

*۱۹۷۹؛ موریس بیشاپ در کودتایی در گرانادا به قدرت رسید. به‌رغم این‌که اقداماتش به اندازه کاسترو انقلابی نبود، اما آمریکا را دوباره از کوبایی دیگر ترساند، به ویژه به نظر می‌رسید که رهبران گرانادا در افکار عمومی سایر کشورهای هواخواهان مشتاقی دارد. اندک زمانی پس از کودتا، حقه‌های بی‌ثبات‌سازی آمریکا علیه دولت بیشاپ آغاز شد و تا ۱۹۸۳ ادامه پیدا کرد.
سیاست سوسیالیستی بیشاپ، حاکم گرانادا، آمریکا را رودرروی گرانادا قرار داد؛ از این رو، این کشور برای فلج کردن و سرنگونی دولت بیشاب، پس از سقوط دولت وابسته به خود در این جزیره، واکنش نشان داد و به بهانه حفاظت از اتباع خود در گرانادا، دست به اقدامات وسیعی زد. آمریکا در ابتدا به برقراری تحریم‌های‌اقتصادی و تجاری مبادرت کرد و پس از چندی، برنامه براندازی حکومت گرانادا را براساس طرحی از سازمان سیا، در دستور کار خود قرار داد. در این هنگام، موریس بیشاپ، که در داخل از جانب گروه‌های‌چپ افراطی نیز زیر فشار بود، طی کودتایی نظامی از کار برکنار شد و در نوزدهم اکتبر ۱۹۸۳ کشته شد. امریکایی‌ها که از سرنگونی بیشاپ خوشحال و از روی کارآمدن نظامیان افراطی چپ‌گرا ناخشنود بودند و با اعزام زیردریایی‌های خود و با استفاده از متحدان خود در دریای کارائیب، به گرانادا حمله و در ۲۵ اکتبر آن سال نیرویی مرکب از شش هزار تفنگدار نیروی دریایی خود را در این جزیره پیاده کردند.
سرانجام آمریکا در ۱۹۸۳ گرانادا را به اشغال نظامی خود در آورد. این لشکرکشی فقط چهارسال پس از انقلاب مردم این کشور طراحی و اجرا شد. این دخالت نظامی با برجای گذاشتن تلفاتی انجام شد. ارتش آمریکا، گرانادا را، که کشوری کوچک در دریای کارائیب است، پس از روی کار آمدن دولت چپ‌گرا در آن کشور و به بهانه نجات چند دانشجوی امریکایی اشغال کرد. این درحالی بود که بعدها دانشجویان گفتند که احتیاجی به کمک نداشتند، بلکه علت این حمله جلوگیری از قدرت یافتن حکومت طرفدار شوروی و کوبا در گرانادا بود. تهاجم آمریکا به گرانادا با نام رمز «عملیات خشم اضطراری» انجام شد. در این عملیات، ایالات‌متحده آمریکا به گرانادا، جزیره‌ای در دریای کارائیب با جمعیت ۹۱ هزار نفر درصد مایلی شمال ونزوئلا، حمله کرد و در نتیجه طی چند هفته آمریکا پیروز شد.
امریکا با وحشیگری تمام به این کشور کوچک حمله کرد و ساکنان آن را، که به دفاع از کشورشان برخاسته بودند، کشت. این کشور در آن هنگام درگیر انقلاب مردمی بود. با این مداخله نظامی، حکومت کودتایی نظامیان پس از دوهفته سقوط کرد. آمریکا برای این یورش نظامی خود، هیچ مجوزی از سازمان ملل با شورای امنیت نداشت. این تهاجم از سوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد محکوم و نقض فاحش قوانین بین‌المللی خوانده شد.
*۱۹۸۴؛ کاندیدای مورد حمایت آمریکا در انتخاباتی شبهه برانگیز پیروز شد. پس از یکسال، در گزارش سازمان‌های‌حقوق بشری، پلیس دولت جدید به بی رحمی، بازداشت خودسرانه، و سوءاستفاده از قدرت و نادیده گرفتن حقوق شهروندی متهم شد. در آوریل ۱۹۸۹ دولت ضدمردمی و مورد حمایت آمریکا، پارلمان را نیز تعطیل کرد و بستر دیکتاتوری کامل خود را آماده کرد.
درباره جنگ گرانادا (که ایالات‌متحده از پوشش رسانه‌ای آن جلوگیری کرد) بهانه آمریکا نجات دانشجویان امریکایی اعلام شده بود، اما جیمز بودیت، یکی از مقامات وزارت امورخارجه ایالات‌متحده، دو روز پیش از حمله گفته بود: «دانشجویان امریکایی در معرض خطر نیستند و چنین ادعایی دروغ است.» ایالات‌متحده فقط به بهانه نجات ۱۰۰ تا ۱۵۰ دانشجو و نگرانی از آسیب احتمالی آن‌ها در این جنگ، وارد نبرد شد.
این کشور کوچک در امریکای مرکزی، که در دهه هشتاد شاهد تهاجم نظامی آمریکا به این کشور و سرنگون کردن دولت آن بود، بنا بر تصمیم آمریکا دیگر دارای نیروی نظامی و ارتش منسجمی نیست و از آن پس این کشور فقط دارای یک نیروی پلیس است که وظیفه اعمال قانون را در این کشور به عهده دارد و در صورتی که این کشور مورد تهاجم واقع شود بیشتر بر روی کمک نظامی ایالات‌متحده حساب می‌کند، و این یعنی سلطه همه جانبه و همیشگی آمریکا بر این کشور.

 

گواتمالا

 جمهوری‌گواتمالا کشوری در امریکای مرکزی است که فرهنگی غنی و طبیعتی زیبا و کوهستان‌های‌سر به فلک کشیده دارد. این کشور در ۱۸۲۱ از اسپانیا مستقل شد.
*۱۹۵۴؛ آمریکا پس از سرنگونی جاکوبو آربنز از طریق کودتای نظامی، در این کشور گروهی از دیکتاتورهای دست راستی مورد حمایت خود را جایگزین کرد که سیاست‌های‌خونریزانه آن‌ها در طول چهل سال، جان بالغ بر صد هزار گواتمالایی را گرفت.
*۱۹۲۰؛ ایالات‌متحده امریکا گواتمالا را طی دو هفته به اشغال کامل نظامی درآورد، که این اقدام با مخالفت اتحادیه‌های‌مردمی این کشور روبه رو شد.
در سال‌های‌پایانی جنگ‌جهانی دوم، احساسات ضد استبدادی، امریکای لاتین را فرا گرفت.
*۱۹۴۴؛ با وقوع رویدادهای مسالمت‌آمیز و مسلحانه، طومار حکومت دیکتاتوری خورگه اوبیکو، که از ۱۹۳۱ در مسند قدرت بود، درهم پیچیده شد. پس از آن، در انتخاباتی که برگزار شد، یوآن خوزه آروالو اصلاح‌طلب، به ریاست‌جمهوری انتخاب شد. دوره ریاست‌جمهوری میانه‌روی آروالوبا دولت رادیکال ترجاکوبو آربنز جایگزین شد. دولت آربنز، حکومتی ملی‌گرا بود. او به دنبال گسترش حقوق کارگران و قشر آسیب‌پذیر جامعه، بهبود وضع مواد غذایی، تقویت اقتصاد سرمایه‌داری ملی و محدود کردن قدرت نفوذ خارجی، به ویژه آمریکای شمالی و شرکت‌هایی نظیر یونایتد فروت بود. شرکت‌هایی مانند یونایتد فروت، بخش بزرگی از اقتصاد گواتمالا را در اختیار داشتند.
*۱۹۴۷؛ در پی این تحولات، ایالات‌متحده آمریکا گواتمالا را تهدید به حمله اتمی کرد. اصلاحات آربنز بی‌سابقه بود، به ویژه اصلاحات ارضی در ۱۹۵۲ که به دنبال خود موجی از دشمنی را از سوی آمریکا و صاحبان ثروت درون گواتمالا به همراه آورد. یک دوران بی ثباتی و تنش در ۱۹۵۴ رقم خورد و آمریکا از مرتجعان خشونت‌گرا و تبعیدی این کشور برای ناامن کردن این کشور حمایت همه‌جانبه کرد.
سالی آکنده از مانورهای سیاسی و دخالت‌های‌نظامی که توسط حکومت آمریکا و سازمان سیا حمایت می‌شد. این حرکت‌ها در ترکیب با اقداماتی که نیروهای نظامی گواتمالا انجام دادند، یک دهه به نسبت دموکراتیک را با پایانی خشن همراه کرد. پس از آن بود که گواتمالا برای چهار دهه به ورطه جنگ‌داخلی بی‌وقفه و استبدادی بی‌رحمانه افتاد. سوار بر طوفان احساسات ضدکمونیستی و هراس، ضد انقلابیون دستاوردهای دهه دموکراتیک را نابود کردند و وضعیت را دوباره به حالتی درآوردند که مطلوب علایق اقتصادی آمریکا بود. سازمان جاسوسی آمریکا، سیا، در کودتایی، دولت دموکراتیک و قانونی ژاکوبو آربنز در گواتمالا را سرنگون کرد و در پی آن چهل سال حکومت جوخه‌های‌مرگ، شکنجه،  آدم ربایی و اعدام دسته‌جمعی رقم خورد که در مجموع، بیش از صدهزارنفر را قربانی کرد. بی‌شک یکی از غیرانسانی‌ترین دوران‌های‌قرن بیستم، همین چهل سال بود.
*۱۹۵۴؛ دولت مردمی جاکوبو آربنز، که املاک اتحادیه بزرگ چندملیتی را مصادره و ملی کرده بود، در ماه ژوئیه توسط سازمان سیا و در دوران ریاست‌جمهوری آیزنهاور سرنگون شد. این اتحادیه بزرگ چندملیتی تمام زمین‌های‌کشاورزی را در دست داشتند. جاکوبو آربنز، رئیس‌جمهوری، املاک بزرگ را مصادره و بین روستاییان تقسیم کرد. وی با توطئه آمریکایی متهم به کمونیست شد و در ۱۹۵۴ با کمک نظامی آمریکا و به دست ارتش برکنار شد. گناه نابخشودنی آربنزاین بود که شرکت‌های‌امریکایی مانند یونایتد فروت را ملی کرد، این شرکت‌ها با سیاستمداران آمریکایی رابطه بسیار نزدیکی داشتند. واشنگتن در توجیه کودتا گفت: «گواتمالا در آستانه هم پیمان شدن با شوروی بود. درحالی که درواقع روس‌ها با گواتمالا روابط دیپلماتیک بسیار محدودی داشتند. مشکل واقعی اما از دید واشنگتن، به جز شرکت یونایتد فروت، خطر سرایت سوسیال دموکراسی گواتمالا به دیگر کشورهای امریکای لاتین بود.»
تخمین زده شده است که حدود ۱۲۰ هزار روستایی گواتمالایی در دوران دیکتاتوری نظامی کشته شدند. این دومین کودتای سازمان سیا و دولت جمهوری‌خواه آمریکا در دو سال پی درپی بود. آمریکا تا ۱۹۶۰ در گواتمالا ماند. در ۱۹۶۲، آمریکا دوباره گواتمالا را تهدید به دخالت نظامی کرد.
*۱۹۸۶-۱۹۶۰؛ در این سال‌ها گواتمالا همواره توسط حکومت‌های‌نظامی اداره شد و دکترین امنیت ملی آمریکا بر سیاست‌های آن‌ها تأثیر زیادی داشت و حتی آمریکا در ادامه، در ۱۹۶۶ با اعزام نیروهای ویژه کلاه سبز، با شورشیان این کشور به مقابله پرداخت.
*۱۹۸۳-۱۹۸۱؛ در دوره حکومت ژنرال رومئولوکاس گارسیا (۱۹۷۸-۱۹۸۲) و دیکتاتوری نظامی ژنرال ایفران ریوس مونت (۱۹۸۲-۱۹۸۳)، عملیات گسترده ضدچریکی با کمک‌های‌اقتصادی، نظامی و اطلاعاتی آشکار و پنهان آمریکا انجام شد. در این عملیات، حکومت با حمایت آمریکا، مردم بومی را کشت و در نتیجه آن، دولت کنترل مناطق روستایی را به دست آورد و پایگاه‌های‌اجتماعی حامی چریک‌ها را ساکت کرد. در این مسیر بیش از ۴۴۰ روستا سوزانده شد که در برخی مناطق جمعیت مردم بومی تا ۲۳ درصد کم شد.

 

نیکاراگوئه

 نیکاراگوئه کشوری است در قاره آمریکا، که به دلیل جنگ‌های‌داخلی و بلایای طبیعی فراوانی که در آن روی داده ، جزء فقیرترین کشورهای نیمکره غربی است. این کشور از جنوب با کاستاریکا و از شمال با هندوراس همسایه است. دریای کارائیب در شرق این کشور است. نیکاراگوئه از نظر تنوع طبیعی و حیات‌وحش کشوری غنی است و نزدیک به هشت درصد از خاک آن به عنوان پارک ملی و ذخایر بیولوژیکی زیر حفاظت است.
نیکاراگوا تا هنگام کسب استقلال در ۱۸۲۱ درتملک اسپانیا بود. نیکاراگوای مستقل شاهد ستیز بین محافظه کاران و لیبرال‌ها بود. در اوایل قرن بیستم وضعیت سیاسی بدتر و باعث مداخله ایالات‌متحده آمریکا شد.
ویلیام واکر، سرباز و ماجراجوی امریکایی، که در دهه پنجاه سعی کرد به نیکاراگوئه حمله و در آن‌جا حکومت کند، سرانجام در ۱۸۵۶ رئیس‌جمهوری نیکاراگوئه شد و یکسال حکومت کرد.
*۱۸۹۴؛ ایالات‌متحده آمریکا برای یک ماه، بندربلوفیلدز نیکاراگوئه را اشغال کرد.
*۱۸۹۸؛ آمریکا همچنین بندر سان خوان دل سور نیکاراگوئه را تصرف کرد.
*۱۸۹۹؛ در ادامه آمریکا درباره بندر بلوفیلدز نیکاراگوئه را اشغال کرد.
*۱۹۱۰؛ این بار آمریکا برای چندمین بار بنادر بلوفیلدز و کورینتودرنیکاراگوئه را تصرف کرد. در همین سال نیروی دریایی آمریکا برای بار دوم تمام کشور نیکاراگوئه را اشغال نظامی کرد.
*۱۹۱۲؛ آمریکا خانواده سوموزا را در نیکاراگوئه به قدرت رساند که تا ۱۹۷۹ با سرکوب و اختناق شدید حکومت کرد. این سیاست را رؤسای‌جمهور دیگر آمریکا چه از حزب دموکرات و چه از حزب جمهوری‌خواه دنبال کردند.
*۱۹۱۲-۱۹۳۳، آمریکا در اقدامی دیگر، در جنگ بر علیه چریک‌های استقلال‌طلب، مداخله نظامی گسترده‌ای کرد. ارتش آمریکا در این سال‌ها نیکاراگوئه را در اشغال خود داشت و در جنگ داخلی بیست ساله آن کشور، از سوموزا پشتیبانی می‌کرد. در مجموع تفنگداران آمریکایی از ۱۹۲۱-۱۹۲۵ و دوباره از ۱۹۲۷-۱۹۳۳ در نیکاراگوا مستقر بودند.
*۱۹۲۶؛ در ماه‌های‌نخست همین سال، جنگ‌های‌داخلی نیکاراگوئه آغاز شد. نیروهای ارتش آمریکا به سرعت وارد عمل شدند و خاک آن کشور را اشغال کردند و منطقه بی‌طرفی را برای حفظ سرمایه‌داران آمریکا ایجاد کردند.
*۱۹۲۷؛ ارتش آمریکا در ماه ژانویه، به بهانه تقویت نیروهای خود، با وارد کردن هفت ناوشکن و دو کشتی جنگی سبک، بستر حضور طولانی مدت خود در نیکاراگوئه را آماده کرد.
*۱۹۳۶؛ ژنرال آناستازیوسوموزا رئیس‌جمهور شد. اعضای خانواده سوموزا یا هوادارانشان، با به کارگیری روش‌های‌دیکتاتوری در قدرت باقی ماندند، تا این‌که در ۱۹۷۹ طی قیامی مردمی به رهبری ارتش چریکی ساندنیست‌ها سرنگون شدند.
هنگامی که ساندنیست‌ها دیکتاتوری سوموزا را سرنگون کردند، واشنگتن از بیم کوبایی دیگر، به وحشت افتاد. رئیس‌جمهور کارتر، به شدت تلاش می‌کرد تا به شکل‌های‌اقتصادی یا سیاسی در کار انقلابیون اخلال کند؛ اما رئیس‌جمهور بعدی، ریگان، روشی خشونت‌آمیز در پی گرفت. در آن هشت سال دهشتناک، مردم زیر فشار کونتراها (به نمایندگی از امریکا)، که باقی مانده‌های گارد ملی بدنام سوموزا و سایر حامیان دیکتاتور بودند، قرار داشتند. این جنگ بی‌وقفه برنامه‌های پیشرفته اجتماعی و اقتصادی دولت را نقش بر آب کرد، مدارس و بیمارستان‌ها را از بین برد و قتل و تجاوز و شکنجه را به ارمغان آورد. آن‌ها «جنگجویان آزادی» رونالد ریگان بودند.
*۱۹۷۹؛ جبهه آزادی بخش ملی ساندینیست‌ها، بر بستر نارضایتی عمومی از آمریکا و دیکتاتوری سوموزا، در این کشور انقلاب کرد و قدرت را به دست گرفت و دانیل اورتگا، به ریاست‌جمهوری رسید.
امریکا با متهم کردن ساندنیست‌ها به برپاکردن کمونیسم، تحریمی تجاری را بر نیکاراگوئه تحمیل کرد و این کشور را به طور فزاینده‌ای وابسته به کوبا و شوروی کرد.
سرانجام چریک‌های راستگرای کونترا، با پشتیبانی گسترده مالی امریکا، از پایگاه‌هایی در خاک هندوراس باساندنیست‌ها جنگیدند.
*۱۹۸۱؛ سیا در جنگ کنتراها در مقابل ساندینیست‌ها، با کمک‌های‌مالی و نظامی از کنتراها حمایت کرد. این پشتیبانی همه سال طول کشید.
*۱۹۹۰-۱۹۸۱؛ سازمان سیا قصد داشت دولت ساندینیست‌ها در نیکاراگوئه را سرنگون کند.
*۱۹۸۶؛ دادگاه بین‌المللی لاهه به این نتیجه رسید که آمریکا قوانین بین‌المللی در مورد استفاده غیرقانونی از قدرت در نیکاراگوئه را نقض کرده است. سازمان ملل متحد با رأی شماره ۹۴-۲ از آمریکا خواست به رأی صادره احترام گذاشته و آن را اجرا کند (امریکا و اسرائیل رأی منفی دادند)، ولی آمریکا از انجام آن سرباز زد.
امریکا در صد سال گذشته به شکل‌های‌مختلف سلطه منفعت‌طلبانه خود را بر نیکاراگوئه حفظ کرده است و بر سر منافع خود حتی به هم‌پیمانان خود نیز پشت پا زد. روزولت، سی و دومین رئیس‌جمهور آمریکا، درباره سوموزا می‌گفت: «سوموزا موجودی ملعون اما از خود ماست.» هنگامی که حکومت دیکتاتوری و مورد حمایت امریکا ضعیف شد، مقامات آمریکا از جمله برژینسکی و نمایندگان وزارت امورخارجه آمریکا معتقد بودند تا هنگامی که جایگزین بهتری برای سوموزا پیدا نشده است نباید گامی در جهت وادارکردن سوموزا به کناره‌گیری برداشت. اما تا جاسوسان امریکایی از ضعف هویتی تعدادی از فرماندهان ساندینیست‌ها خبر آوردند، بهترین زمان برای قطع حمایت از سوموزا برای جلب اعتماد انقلابیون و نفوذ حساب شده در بین آنان و تغییر مسیر انقلاب به سمت قهقرا بود، به طوری که تاکنون هم نفوذ منفعت‌طلبانه ایالات‌متحده آمریکا براین کشور باقی‌مانده است.

 

هائیتی

 آمریکا با دخالت نظامی در طول سالیان متمادی، هزاران نفر از مردم هائیتی را کشت و پس از اشغال نیز به ایجاد یک سیستم مالی فاسد در این منطقه متهم شد. با همه این‌ها، امریکایی‌ها هیچ تلاشی برای از بین بردن فقر عمومی به کار نبردند.
جمهوری‌هائیتی، نخستین کشور از مجموعه کشورهای دریای کارائیب است که در ۱۸۰۴ مستقل شد. این کشور از شرق با دومینیکن همسایه است. این کشور کوهستانی، آب و هوایی گرم و استوایی دارد، در نتیجه کوه‌های‌آن پوشیده از درختان گرمسیری است. مردم این کشور پس از دهه‌ها استقلال همچنان در فقربه سر می‌برند و براساس آمارها، هائیتی یکی از فقیرترین کشورهای قاره آمریکاست.
*۱۸۲۰؛ در این سال جمهوری متحدی تشکیل شد. تنش میان سیاهپوستان و دورگه‌ها، کودتا و بی‌ثباتی، باعث زوال هائیتی شد و مداخلات گسترده آمریکا طی ۱۹۱۵-۱۹۲۵ را در پی داشت. هائیتی اهمیت ویژه‌ای برای ایالات‌متحده دارد. نیروی دریایی ایالات‌متحده، این کشور را بین ۱۹۱۵-۱۹۳۴ در تصرف خود داشت و هدف از آن، سرنگونی رژیم مردمی به رهبری چارامان پرالت بود.
*۱۸۹۱؛ آمریکا در هائیتی به سرکوب شدید معترضان و شورشیان نواسا پرداخت.
*۱۹۱۴-۱۹۳۴؛ آمریکا در هائیتی طی نوزده سال اشغال قیام‌های مردمی را سرکوب کرد.
*۱۹۱۵؛ ایالات‌متحده آمریکا به دخالت نظامی مستقیم در هائیتی و حفظ منافع استعماری خود پرداخت.
*۱۹۱۹-۱۸۴۴؛ در این دوران که آمریکا این کشور را اشغال کرده بود، ۲۲ دولت در هائیتی قدرت را در دست گرفتند. در ۱۹۱۹ ودرو ویلسون، با فرستادن نیروهای نظامی به هائیتی، این کشور را اشغال و آن‌جا را به جولانگاه نیروهای امریکایی تبدیل کرد و سرانجام در ۱۹۳۴ قدرت را به ارتشیان طرفدار آمریکا تحویل داد.
*۱۹۵۷؛ ایالات‌متحده برای مداخله در هائیتی و سرکوبی اغتشاشات داخلی که علیه فرانسوا دووالیه، حاکم دیکتاتور این کشور، قیام کرده بودند، به نیروی دریایی آماده باش داد.
فرانسوا دووالیه (پاپادوک، رئیس‌جمهور از ۱۹۵۶-۱۹۷۱) و پسرش ژان کلود(بیبی داک، رئیس‌جمهور از ۱۹۷۱-۱۹۸۶) با کمک‌های‌آمریکا و به یاری نیروی شبه نظامی بدنام و خصوصی خود، تونتون ماکوت، ملت را مرعوب و فرمانبردار کردند. صاحب نظران می‌گویند که آن‌ها میلیون‌ها دلار از اموال ملی را غارت کردند.
بیش از دویست سال پس از شورش بردگان، که منجر به شکل‌گیری ملت هائیتی شد و برنظامیان ناپلئون غلبه کردند، مردم زجرکشیده این کشور سرانجام توانستند در یک انتخابات، حکومتی دموکراتیک را به رهبری جین برتراند آرستید، برسرکار بیاورند. پس از دیکتاتوری دووالیه‌ها، نوبت به انتخابات دموکراتیک هائیتی رسید. در ۱۹۹۰، کشیش پیشین ژان برتراند آریستید، به پیروزی چشمگیری دست یافت. وی از جناح چپ بود و بیشترین طرفدارانش فقرا و حاشیه نشینان بودند. در اواخر ۱۹۹۱، آریستید توسط کودتای نظامی رائول سدراس، سرنگون شد. وی مردمی نبود و حکومتش به موج جدیدی از مهاجرت به آمریکا دامن زد. رئیس‌جمهور بیل کلینتون، به بهانه کمک‌های انسان‌دوستانه، نیروهای امریکایی را وارد هائیتی کرد، درگیری نظامی اتفاق نیفتاد و آمریکا با نظامیان هائیتی به توافق رسید، آریستید دوباره به رهبری گماشته شد تا این بار اجراکننده اهداف آمریکا در منطقه باشد.
کشتی‌های‌امریکایی در عملیات Operation Uphold Democracy به همراه بیست هزار سرباز، به آب‌های هائیتی اعزام شدند تا بر تحریم همه جانبه این کشور نظارت کنند. ولی حکومت آرستید فقط هشت ماه روی کار بود و در کودتایی نظامی و با حمایت آمریکا، سرنگون شد. هرچند دوباره آرستید با حمایت مردمی توانست در ۲۰۰۰ دوباره بر روی کار بیاید اما دوباره در کودتای ۲۰۰۴، که با اردوکشی و ایجاد خشونت هائیتی را به بی‌ثباتی کشاند، باعث شد تا آمریکا برای خارج کردن آرستید از قدرت بهانه پیدا کند.
اندکی پس از کودتای امریکایی ۲۰۰۴ در هائیتی، آیرا کورزبان ، وکیل ژان برتراند آریستید، رئیس‌جمهور این کشور، در میامی آمریکا طی سخنرانی خود سؤال و جوابی جالب را مطرح کرد: «چرا تاکنون در واشنگتن کودتا نشده است؟ چون در واشنگتن سفارتخانه آمریکا وجود ندارد.»
نیروهای امریکایی همچنان در این کشور حضور منفعت‌طلبانه خود را حفظ کرده‌اند.

 

هندوراس

جمهوری هندوراس، کشوری در قاره آمریکاست که به دلیل بی‌ثباتی سیاسی و بلایای طبیعی فراوانی که در سال‌های‌گذشته در آن روی داد، کمتر از دیگر کشورهای منطقه توسعه یافته است. این کشور از غرب با گواتمالا، از جنوب غرب با السالوادور، و از جنوب شرق با نیکاراگوئه همسایه است.
هندوراس در ۱۸۲۱ از یوغ استعمار اسپانیا آزاد شد. هندوراس در دوره بین استقلال و اوایل قرن بیستم، شاهد آشوب‌های‌سیاسی دامنه دار و جنگ با کشورهای همسایه بود. نفوذ ایالات‌متحده آمریکا در این کشور زیاد بود که یکی از دلایل، سرمایه‌گذاری کلان شرکت قدرتمند یونایتد فروت در تولید موز بود.
*۱۹۰۳؛ نیروی دریایی آمریکا در هنگام انقلاب هندوراس برای حفظ منافع ایالات‌متحده، وارد این کشور شد و انقلاب مردم را سرکوب کرد.
*۱۹۰۷؛ آمریکا در هندوراس با دخالت نظامی در جنگ با نیکاراگوئه، به دنبال حفظ منافع استعماری خود بود. در این سال ارتش آمریکا وارد نیکاراگوئه شد تا Dollar Diplomacy را در آن کشور ایجاد کند. از این رو در بحبوحه جنگ هندوراس با نیکاراگوئه، ارتش آمریکا دوباره وارد هندوراس شد.
*۱۹۱۱؛ آمریکا دوباره در جنگ داخلی هندوراس مداخله کرد و بار دیگر ارتش خود را به آن کشور فرستاد تا از منافع خود در آن کشور حفاظت کند.
*۱۹۱۲؛ بار دیگر هندوراس به اشغال آمریکا درآمد.
*۱۹۱۹؛ امریکا، بار دیگر در دوران انتخابات، هندوراس را اشغال کرد.
*۱۹۲۳؛ برای چندمین بار ارتش آمریکا در جهت حفظ منافع شرکتی امریکایی، هندوراس را اشغال کرد.
 *۱۹۲۵؛ پس از جنگ‌داخلی کوتاهی، سلسله‌ای از حاکمان نظامی تا ۱۹۸۰ بر این کشور حکومت کردند. پس از این، دولت‌های غیرنظامی میانه‌رو متمایل به راست و طرفدار آمریکا به قدرت رسیدند.
*۱۹۸۳-۱۹۸۹؛ آمریکا در این سال‌ها، پایگاهای نظامی مهمی را در مناطق مرزی هندوراس ایجاد کرد.
*۲۰۰۹؛ کودتای امریکایی در هندوراس، به جز ابعاد سیاسی آن، تلفات جانی فراوانی را به این کشور تحمیل کرد که طی آن بسیاری از مخالفان سیاسی، روزنامه‌نگاران و فعالان اتحادیه‌ها، کشته شدند. در هنگام وقوع کودتا، دولت آمریکا هرگونه دخالتی را رد کرد، اما طی اسنادی، که در ویکی لیکس افشا شد، سفارت آمریکا در هندوراس، دلال اصلی انتقال قدرت در این کشور بود و مدیریت شرایط پس از کودتا و تشکیل دولتی که حافظ منافع آمریکا باشد را بر عهده داشت.
سرانجام در سحرگاه ۲۸ ژوئن ۲۰۰۹ و دو ساعت پیش از شروع همه‌پرسی درباره تشکیل مجلس مؤسسان، با هدف اصلاح قانون اساسی این کشور، کودتاچیان مورد حمایت کامل آمریکا و طبق طراحی ایالات‌متحده، با استفاده از دویست سرباز آموزش دیده، به کاخ ریاست‌جمهوری واقع در تگوسیگالپا حمله کردند وخوزه مانوئل زلایا، رئیس‌جمهور هندوراس، را که در خواب بود ربودند. آن‌ها وی را با تهدید اسلحه از خواب بلند کرده و درحالی که هنوز لباس خواب بر تن داشت، بازداشت کردند و از طریق هواپیما راهی پایگاهی نظامی در کاستاریکا و پس از آن دومینیکن کردند.
مانوئل زلایا پس از شانزده ماه تبعید، به طور مخفیانه به هندوراس بازگشت و اکنون نیز در سفارتخانه برزیل در تگوسگالیا، پایتخت، زندگی می‌کند. لوبوو زلایا، موافقتنامه‌ای را برای بازگشت زلایا به این کشور امضا کرده بودند که به ورود دوباره و فوری هندوراس به سازمان کشورهای امریکایی منجر می‌شد.
یکی از شواهد دست داشتن آمریکا در این کودتا، اسنادی است که ویکی لیکس منتشر کرده است که از نقش محوری آمریکا، پیش و پس از کودتا در هندوراس، پرده برداشت.
نخستین سند منتشرشده به ترتیب زمانی مربوط به مکاتبات سفارتخانه آمریکا در تگوسیگالپا، پایتخت هندوراس، با واشنگتن و سایر مخاطبان است که در آن اوضاع هندوراس تشریح شده است.
محتوای سند دوم مربوط به تحلیل یک یک نقش آفرینان تأثیرگذار داخلی هندوراس می‌شود. واشنگتن برنامه کودتا را طراحی کرده بود و آن‌ها در این برنامه به این اطلاعات نیاز داشتند.

 

منبع: کتاب خاطرات شیطان، نوشته صالح قاسمی