عرفان اسلامی (36) احادیث و داستانهای نيّت
عرفان اسلامی (36) احادیث و داستانهای نيّت
عرفان اسلامی (36) احادیث و داستانهای نيّت
نویسنده : استاد حسین انصاریان
شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة
امام ششم (عليه السلام) : فرمود : پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمودند : نيّت مؤمن از عملش بهتر است ، و نيّت كافر از عملش بدتر است ، و هر عمل كننده اى بر اساس نيّتش عمل مى كند .
مجلسى آن مرد كم نظير و آن عالم با كرامت در شرح اين حديث مى فرمايد : اين حديث از اخبارى است كه بين شيعه و سنى داراى شهرت است ، و در توضيح آن مسائلى را ذكر كرده اند :
1 ـ شايد مراد به نيّت مؤمن اعتقاد بر حقش باشد ، و شكى نيست كه اعتقاد حق كه به منزله ريشه است از اعمالش بهتر است ، زيرا نتيجه اعتقاد حق خلود در بهشت است ، و نبود اعتقاد حق موجب خلود در آتش است ، در حالى كه عمل اين آثار را ندارد .
2 ـ شايد مراد روايت اين باشد ، كه نيّت بدون عمل از عمل بدون نيّت بهتر است ، ولى اين احتمال قابل قبول نيست ، زيرا عمل بدون نيّت اصلا خيرى ندارد تا نيّت بدون عمل از آن بهتر باشد .
3 ـ ابن دريد كه يكى از علماست فرموده : مؤمن نيكى هاى زيادى را نيّت مى كند انجام دهد ، ولى زمينه اى براى تحقق نياتش بدست نمى آورد ، پس ثوابى كه از باب فضل الهى بر نياتش مترتب است ، از ثوابى كه بر اعمال انجام گرفته اش به او مى دهند بيشتر است ، پس نيّت او از عملش بهتر است .
4 ـ احتمالى است كه بعضى از محققين در روايت داده اند و آن اين است كه : مؤمن نيّت مى كند عباداتش را به بهترين وجه انجام دهد ، و البته اين نيّت به مقتضاى ايمان اوست ، پس از آن كه مشغول عبادت شد ، آن عبادت بر اساس آن نيّت واقع نمى گردد ، و آن طورى كه نيّت كرده بود عمل انجام نمى گيرد ، پس آنچه را دائماً نيّت دارد از عملش بهتر است ، و اين معنا را صدوق در علل الشرايع بر مبناى يك روايت از امام پنجم (عليه السلام) نقل كرده ، و به نظر مى رسد كه اين معنى با مفهوم روايت و مراد پيامبر نزديك تر از سه احتمال قبل باشد .
در همين زمينه زيد شحام مى گويد : به امام ششم عرض كردم : شنيده ام فرموده ايد نيّت مؤمن از عملش بهتر است ، چگونه نيّت از عمل بهتر است ؟ فرمود : چون عمل در معرض ديد مردم است و در ورود ريا در عمل به روى عمل باز است ، اما نيّت امرى پنهانى است و مى تواند به طور خالص براى خدا انجام گيرد ، پس خداوند آنچه را در برابر نيّت خالص مى دهد در برابر عمل نمى دهد !!
امام ششم فرمود : عبد در روز نيّت مى كند شب را به عبادت بيدار باشد ، اما خواب بر ديدگانش غلبه مى كند و موفق به عبادت نمى گردد ، ولى خداوند در نامه عملش نماز شب ثبت مى كند ، و نفسش را تسبيح به حساب مى آورد ، و خوابش را معادل با صدقه قرار مى دهد(علل الشرايع : 2/211) .
5 ـ طبيعت نيّت از طبيعت عمل بهتر است ، زيرا بر نيّت سوء عقابى مترتب نيست ، بلكه اگر خير باشد از باب عنايت حق ثواب دارد ، بر خلاف عمل كه مثقال ذره خير آن و شر آن عكس العمل خواهد داشت ، به اين اعتبار مى توان گفت نيّت مؤمن از عملش بهتر است .
6 ـ نيّت از اعمال قلب است و چون قلب از جوارح ديگر افضل است ، پس عملش از اعضا و جوارح ديگر افضل است ، نديديد كه خداوند در قرآن مجيد فرموده :
در اين آيه خداوند نماز را كه اكثر اجزاء آن كار اعضا و جوارح است ، وسيله يادش كه مربوط به قلب است قرار داده ، و هميشه مقصود و هدف از وسيله برتر است .
7 ـ مراد اين است كه نيّت بعضى از اعمال پر مشقت چون حج و جهاد از اعمال ساده و سبك مثل قرائت قرآن و صدقه بهتر است .
8 ـ سيد مرتضى فرموده : لفظ خير اسم تفضيل نيست كه معناى برترى داشته باشد بلكه مراد اين است كه نيّت مؤمن هم عمل خيرى از اعمال خير اوست .
9 ـ مراد از نيّت حالتى است الهى كه در هنگام شروع عمل و انجام عمل بر وفق اوامر حضرت حق براى قلب ، حاصل مى شود ، قلبى كه به هنگام طاعت دارى انقياد مى شود ، و روى خود را از دنيا برگردانده ، به سوى آخرت متوجه مى كند ، و اين حالت انقياد و آخرتى شدن قلب با عبادت جوارح و خوددارى اعضاء از گناه شديدتر مى شود ، چون بين جوارح و قلب رابطه شديدى است ، هريك از ديگرى اثر بر مى دارد ، شما ملاحظه كرده ايد ، وقتى آفت و بلائى به اعضا مى رسد ، به قلب سرايت كرده و بر او اثر مى گذارد ، و هرگاه حالتى مثلا مانند ترس به قلب عارض شود به اعضا و جوارح اثر كرده و آنان را به لرزه مى آورد ، ولى قلب در وجود چون امير است و اعضا و جوارح چون رعيت ، و هدف از اعمالى كه بر جوارح قرار داده اند ، نتيجه اى است كه بايد براى قلب حاصل شود و آن نتيجه همان روح انقياد و تسليم و خشوع و عشق و محبت نسبت به خداست ، شما خيال مى كنيد پيشانى بر زمين گذاردن ، براى اين است كه پيشانى و زمين به هم برسند نه بلكه اين عمل اگر با معرفت و بينش انجام بگيرد محصولش ايجاد حالت تواضع در قلب است ، اما اگر بى توجه صورت بگيرد بود و نبود عمل مساوى است ، پس نيّت روح عمل است ، و نيز نيّت نتيجه بخش به عمل است ، در اين صورت بايد گفت نيّت از عمل بهتر است .
10 ـ نيّت مؤمن است كه محرك و باعث بر عمل اوست ، پس نيّت اصل و علت است ، و عمل فرع آن ، عمل حاصل نمى شود ، و ايجاد نمى گردد مگر به تصور مقصود حقيقى ، و تصديق به مقصود حقيقى ، و برانگيختن نفس به سوى آن ، تا جائى كه عزم بر رسيدن به محبوب و بدست آوردن مقصود شديد گردد ، و به خاطر شدت گرفتن عزم ، فعل خير واقع شود ، و با واقع شدن فعل بر اساس آن نيّت انسان به مقصود برسد ، پس روى اين حساب نيّت مؤمن از عملش بهتر ، و نيّت كافر كه سبب عمل خبيث اوست از عمل او بدتر است .
11 ـ نيّت روح و جان عمل است ، و عمل به منزله بدن براى اين روح است ، خير و شر بدن كه عمل است تابع خير و شر نيّت است ، چنانچه شرافت و خباثت بدن تابع شرافت و خباثت روح است ، به اين اعتبار نيّت مؤمن از عملش بهتر و نيّت كافر از عملش بدتر است .
12 ـ نيّت و قصد مؤمن در مرحله اول خدا و سپس عمل است ، و عمل وسيله اى است كه مؤمن را به مقصد مى رساند ، پس نيّت و قصد خير از عمل بهتر است ، و نيّت كافر در مرحله اول غير خدا و سپس عمل است و با عمل به قصدش مى رسد ، پس قصد شر از عمل شر بدتر است .
مجلسى آن مرد بزرگى كه در زنده كردن آثار اهل بيت بى نمونه بوده ، پس از نقل اين دوازده احتمال ، كه در توضيح روايت گذشته آمده مى فرمايد :
بعضى از اين احتمالات را اگر به دقت بنگريم مى بينيم بازگشت به بعض ديگر دارد ، و سبب اين همه نظر در جنب اين روايت به خاطر عدم تحقيق افراد در حقيقت نيّت است .
آنچه كه به نظرم پسنديده مى رسد اين است كه تصحيح نيّت از شوائب ، و خالص كردن آن از سخت ترين و پر رنج ترين اعمال است ، سلامت نيّت تابع حالتى است كه نفس به آن متصف است ، و كمال اعمال و قبولى و برترى آن منوط به آن حالت است ، و تصحيح نيّت ميسر نيست مگر به اخراج حب دنيا و افتخار به آن ، و عزيز شمردن خود به آن از قلب ، آن هم به رياضت هاى سنگين و تفكرات صحيحه ، و كوشش هاى زياد امكان دارد ، و گرنه شستشوى قلب از اين امور كار ساده اى نيست .
قلب فرمانده و حاكم وجود است ، و هرچه بر او استيلا داشته باشد ، ساير جوارح از وضع او پيروى مى كنند ، بلكه حصارى است كه هر محبتى به آن چيره شود ، ساير اعضا و جوارح انسان آن محبت را به وسيله حركاتشان به خرج مى گذارند ، و بايد بدانيد كه هرگز دو محبت بر قلب غالب نمى شود ، بلكه يك محبت غالب است و ساير محبت ها محكوم محبت حاكم است .
دنيا و آخرت دو حقيقت متقابل است ، البته دنيائى كه مقدمه آخرت نيست ، و الا دنياى مقدمه آخرت عين آخرت است ، دنياى مقابل آخرت دنياى مذموم و دنياى حرام و دنياى غافل كننده آدمى از عالم آخرت است .
كسى كه عشق به مال تنها بر قلبش حاكم است فكر و خيال و حركات اعضا و جوارحش جز به سوى مال نيست ، و عملى را انجام نمى دهد مگر اين كه مقصود واقعى اش مال باشد ، و اگر غير مال را ادعا كند در ادعاى خود دروغگوست ، لذا دنبال كارهائى است ، كه در آنها به او وعده مال داده شده ، و توجهى به طاعاتى كه وعده قرب ذو الجلال در آن است ندارد ، و همچنين كسى كه حب جاه يا ساير محبت ها به قلبش حاكم است ، همه اعمال خود را وسيله اى براى رسيدن به محبوبش قرار مى دهد ، پس با اين شكل قلب نمى تواند عمل خالصى براى حق داشته باشد ، اگر نيّت پاك و عمل خالص بخواهد ، ناچار است قلب را تصفيه كند ، و تمام محبت ها را بر اساس مرزبندى هاى حق قرار دهد ، و عشق به مولا را حاكم بر تمام محبت ها نمايد ، و از آنچه سبب دورى از حق است دورى گزيند ، تا به نيّت پاك و عمل صالح دست يابد .
روى اين حساب بايد گفت نيّت هاى مردم مراتب مختلفى دارد ، و بلكه بايد گفت بر اساس حالات مردم كه غير قابل شمارش است نيات آنها غير قابل احصاء است .
پاره اى از نيّت ها موجب فساد عمل و بطلان است ، و برخى فقط موجب صحت عمل و بعضى هم موجب صحت و هم علت قبولى است ، و قسمتى از نيّت ها موجب كمال عمل است، و تازه كمال هم مراتبى دارد كه بحسب حالات روحى و قلبى افراد فرق مى كند .
علاّمه مجلسى پس از ذكر مقدماتى مى فرمايد : من به بعضى از منازل و درجات نيّت اشاره مى كنم :
اول : نيّت كسى است كه از تفكر و تنبه او در شدت عذاب خدا و رنج عقاب حضرت حق سرچشمه گرفته ، اين نيّت سبب مى شود كه دنيا و لذاتش از نظر آدمى بيفتد ، و چنين انسانى از خوف عذاب حق دنبال عمل به حسنات و ترك سيئات است .
دوم : نيّت كسى است كه از شوق او نسبت به وعده هاى حق به نيكوكاران كه در بهشت داراى حور و قصور و نعيم اند ، مايه گرفته ، او خدا را براى تحصيل آن وعده ها عبادت مى كند ، و سعى دارد از امورى كه ، او را از رساندن به وعده هاى حق محروم مى كند بپرهيزد .
مجلسى مى گويد براى اين دوگونه نيّت هم مراتب مختلفى وجود دارد ، و اختلاف مراتب بحسب اختلاف حالات نفسى و قلبى مردم است .
بعضى از مردم نيّت شان طلب بهشت است براى رسيدن به مشتهيات جسمانى آن ، و بعضى طالب بهشتند به عنوان اين كه بهشت دار كرامت و مركز قرب حق است .
و هم چنين گروهى فرارى از آتش اند ، زيرا از سوزاندن و درد حاصل از آن مى ترسند ، و گروهى به عنوان اين كه جهنم مركز دورى از دوست و هجران و حرمان از مولاست از جهنم گريزانند ، چنانچه على (عليه السلام) در دعائى كه به كميل آموخت عرضه مى دارد :
فَلَئِنْ صَيَّرْتَني لِلْعُقُوباتِ مَعَ أَعْدَائِكَ وَجَمَعْتَ بَيْني وَبَيْنَ أَهْلِ بَلائِكَ وَفَرَّقْتَ بَيْني وَ بَيْنَ أَحِبّائَكَ وَاَوْلِيائِكَ فَهَبْني يا اِلـهي وَسَيِّدي صَبَرْتُ عَلى عَذابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلى فِراقِكَ ... :
خدوندا اگر در عقوبات جهنم مرا با دشمنانت قرار بدهى ، و مرا همراه اهل بلا گردانى ، و بين من و عاشقان و دوستانت جدائى بيندازى ، اى اله و سيد من بر عذابت صبر مى كنم ، اما بر فراق و دورى و هجرانت چگونه صبر كنم ؟!!
فيض آن شوريده مست مى گويد :
بى خيالت نمى توانم زيست *** بى جمالت نمى توانم زيست
تشنه باده وصال توام *** بى وصالت نمى توانم زيست
بى جمال تو نيست آرامم *** با جمالت نمى توانم زيست
هرچه با بنده مى كنى نيكوست *** بى فعالت نمى توانم زيست
زان دهان تلخ و شور و شيرين است *** بى مقالت نمى توانم زيست
از لبت آب زندگى خواهم *** بى زلالت نمى توانم زيست
شربتى زان لبم حوالت كن *** بى نوالت نمى توانم زيست
جاى جولان تست عرصه دل *** بى مجالت نمى توانم زيست
پاى دل را به زلف خويش ببند *** بى عقالت نمى توانم زيست
غم عشقش كمال تست اى فيض *** بى كمالت نمى توانم زيست
سوم : نيّت كسى است كه خداوند بزرگ را از باب شكر نعمت هاى بى شمارش عبادت مى كند ، در حقيقت نيّت او محصول حالت عالى شكر قلب او از خداست .
على (عليه السلام) مى فرمايد : قومى عبادت مى كنند چون رغبت به بهشت دارند ، اين عبادت تاجرانه است ، قومى از ترس عذاب عبادت مى كنند اين عبادت عبيد است ، و قومى از بابت شكر منعم عبادت مى كنند ، اين عبادت آزادگان است .
چهارم : نيّت كسى است ، كه حضرت دوست را به خاطر حيائى كه از او دارد عبادت مى كند ، زيرا عقلش به حسن حسنات و قبح سيئات حكم مى كند ، و متذكر اين معناست كه رب جليل در جميع احوال مطلع بر اوست ، و بر اساس توجه به اين اطلاع قلبش مالامال حياء است ، و عبادت و ترك گناهش به اين خاطر است ، در فرمايشات نبى اكرم (صلى الله عليه وآله) آمده :
نيكى آن است كه خدا را عبادت كنى چنانچه او را مى بينى ، و اگر تو او را نمى بينى پس او تو را مى بيند .
پنجم : نيّت كسى است كه قربة الى الله عبادت مى كند ، و اين قرب يا به حسب درجه و كمال است ، به اين معنى كه عبد در نهايت نقص و عارى از جميع كمالات است ، و رب متصف به جميع صفات كماليه ، پس بين عبد و رب از نظر معنوى فاصله و دورى است ، عبد با عبادت رب هر مقدار از نقص و عيب خود را بر طرف كند ، به همان مقدار به حضرت رب قرب معنوى پيدا مى كند .
و يا قرب به حسب ياد دوست و مصاحبت معنوى است ، كسى كه دائماً ياد كسى است و در تمام لحظات در خدمت اوست ، گوئى با اوست .
ششم : نيّت كسى است ، كه خدا را فقط به خاطر اين كه ، شأن حضرت اوست عبادت شود ، عبادت مى كند ، و اين نيّت صديقين است ، چنانچه سرحلقه عاشقان اميرمؤمنان امام عارفان مى گفت :
خداوندا تو را از ترس آتش و طمع به بهشت بندگى نمى كنم ، تو را اهل اين يافتم كه بايد عبادت شوى پس تو را عبادت مى كنم .
هفتم : نيّت كسى است كه عبادتش به خاطر عشق به اوست و مسئله عشق به اين صورت از برترين درجه مقربين است ، عاشق فقط رضاى معشوق را مى خواهد ، به ثواب و عقاب كار ندارد ، عشق حق وقتى بر قلب حاكم شود ، قلب را از تمام محبت ها پاك مى كند ، و آن قلب جز رضاى معشوق چيزى را نمى طلبد .
فيض آن عاشق بيدار و آن دلداده بينا مى گويد :
اى خدا اين درد را درمان مكن *** عاشقان را بى سر و سامان مكن
درد عشق تو دواى جان ماست *** جز به دردت درد ما درمان مكن
از غم خود جان ما را تازه دار *** جز به غم دلهاى ما شادان مكن
خان و مان ما غم تو بس بود *** خان و مانى بهر بى سامان مكن
ز آب ديده باغ دل سر سبزه دار *** چشمه اين باغ را ويران مكن
باده عشق ز مستان وا مگير *** مست را مخمور و سرگردان مكن
از سقاهم ربهم جامى بده *** تشنه را ممنوع از احسان مكن
شربت وصلت ز بيماران عشق *** وا مگير و خسته را بيجان مكن
رشته جان را به عشق خود ببند *** جان ما جز در غمت نالان مكن
مستمر دار آن عنايت هاى شب *** روز وصل فيض را هجران مكن
* نيّت پاك در آئينه فضل حق
آئين پاك اسلام ، از انسان مى خواهد ، كه كليه نيّت هايش را پاك و براى خدا قرار دهد .
اسلام مى خواهد ، كه انسان در تمام برنامه هايش اعم از برنامه هاى مادى و معنوى ، دنيائى و آخرتى ، فردى و اجتماعى و حتى نسبت به خواب و خوراكش ، نيّتش را براى خدا قرار دهد ، و حتى نسبت به انجام تمام حسنات و نيكى ها براى خاطر حق نيّت داشته باشد ، گرچه موفق به انجام كار نشود .
در روايات زيادى وارد شده كه خداوند بزرگ ، از باب فضل و عنايتش به نيّت كار خير اجر و مزد مى دهد ، گرچه صاحبش تا آخر عمر موفق به تحقق نيّتش نگردد . و اگر كسى خداى نخواسته نيّت شر كند ، تا تحقق عملى پيدا نكند خداوند به آن نيّت شر عبد را عقاب نمى نمايد .
امام ششم (عليه السلام) فرمود : عبد مؤمن دست خالى به حق مى گويد : يا رب به من مالى عطا كن تا با آن كار نيك و امور خير انجام دهم ، خداوند وقتى از اين مؤمن صدق نيّت ببيند ، به همين نيّت اجرى به او عنايت مى كند ، مانند اجر اجراى آن نيّت كه خداوند وسعت دهنده كريم است .
پيامبر عزيز اسلام (صلى الله عليه وآله) مى فرمود : مردم چهار دسته اند : مردى است كه خدا به او علم و مال عنايت كرده و او با كمك عملش از مالش بهره مى برد ، و مردى است كه او را مى بيند و مى گويد : اگر خداوند به من هم علم و مال عطا مى كرد همانند او از علم و مال استفاده مى كردم ، خداوند اجر اين مردى كه چنين نيّتى دارد مانند دارنده علم و مال كه علم و مالش را در راه خدا خرج كرده قرار مى دهد ، و سوم مردى است كه مال دارد ولى علم به او عنايت نشده ، و مالش را بر اساس جهل در راه غير حق صرف مى كند ، و مردى او را مى بيند و مى گويد اگر من هم مال داشتم با مالم همين معامله را مى كردم اين مرد كه چنين نيّتى دارد در وزر گناه با مال دار جاهل يكى است !!( محجة البيضاء : 72/103)
و نيز حضرت فرمود : دو گروه براى جهاد با هم روبرو مى شوند ، ملائكه براى نوشتن عمل آنان نازل مى شوند و اين چنين مى نويسند : فلانى براى دنيا جنگ كرد ، فلانى براى حميت ، فلانى براى عصبيت ، نگوئيد فلانى در راه خدا كشته شد ، كسى كه براى اعلاى كلمه حق بجنگد او در راه خدا جنگ كرده(محجة البيضاء : 8/105) .
باز حضرت فرموده : كسى كه براى خدا بوى خوش استعمال كند ، قيامت مى آيد در حالى كه بويش از مشك پاكيزه تر است ، و هركس نيّتش در استعمال بوى خوش غير خدا باشد ، قيامت بويش از بوى مردار بد بوتر است(محجة البيضاء : 8/105) .
رويات شده ، مردى در حالى كه گرسنه بود به ريگ زارى عبور كرد ، پيش خود گفت : اگر اين رمل ها طعام بود همه را بين مردم قسمت مى كردم ، خداوند به پيامبر زمان وحى كرد : به آن مرد بگو صدقه تو و شكر نيّت پاكت را قبول كردم و ثواب اطعام طعام اگر بمانند اين ريگ ها نموده بودى به تو عنايت كردم .
عَنِ الصَّادِقِ (عليه السلام) : إِنَّما خُلِّدَ أَهْلُ النَّارِ فِي النَّارِ لاَِنَّ نِيّاتِهِمْ كانَتْ فِي الدُّنيا أَنْ لَوْ خُلِّدُوا فيها أَنْ يَعْصُوا اللهَ تَعالى أَبَداً وَإنَّما خُلِّدَ أَهْلُ الجَنَّةِ لاَِنَّ نِيَّاتَهُمْ كانَتْ فِي الدُّنيا أَنْ لَوْ بَقَوْا فيها أَنْ يُطيعُوا اللهَ أَبَداً فَبِالنِّيّاتِ خُلِّدَ هؤلاءِ وَهؤلاءِ ثُمَّ تَلا قَوْلِهِ تَعالى : ( قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شَاكِلَتِهِ )( اسراء : 84) ، قالَ : يَعْني عَلى نِيَّتِهِ(كافى : 2/85) .
امام ششم حضرت صادق (عليه السلام) فرمود : هميشگى بودن اهل آتش در آتش به خاطر اين است ، كه نيّتشان در دنيا اين بود تا هستند نسبت به حق عصيان داشته باشند ، و هميشگى بودن اهل بهشت در بهشت به خاطر اين است كه در دنيا نيّت داشتند تا هستند مطيع حق باشند ، به نيات است كه آنان در آتش ابدى و آنان در بهشت جاويد و هميشگى اند ، سپس اين آيه را تلاوت كرد : هر كسى بر آنچه در درون دارد عمل مى كند يعنى بر نيّتش
عَنْ أَحَدِهِما (عليهما السلام) قالَ : إِنَّ اللهَ تَبارَكَ وَتَعالى جَعَلَ لاِدَمَ في ذُرِّيَّتِهِ أَنَّ مَنْ هَمَّ بِحَسَنَة فَلَمْ يَعْمَلْها كُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ وَمَنْ هَمَّ بِحَسَنَة وَعَمِلَها كُتِبَتْ لَهُ عَشْراً وَمَنْ هَمَّ بِسَيِّئَة لَمْ تُكْتَبْ عَلَيْهِ وَمَنْ هَمَّ بِها وَعَمِلَها كُتِبَتْ عَلَيْهِ سَيِّئَةٌ(وسائل : 1/36) .
از يكى از دو امام باقر و صادق (عليهما السلام) روايت شده ، خداوند تبارك و تعالى به خاطر آدم در فرزندانش اين گونه قرار داده ، كه هريك نيّت عمل خوبى كنند و انجام ندهند براى او حسنه نوشته شود ، و هر كدام نيّت كار خير كردند و عملى نمودند ده حسنه برايش نوشته شود ، و هر كدام نيّت كار بد كردند ولى عمل ننمودند ، چيزى بر او نوشته نشود ، و اگر نيّت بد كردند و به اجرا گذاشتند يك بدى در حق آنان نوشته شود .
عَنْ أَبي الحسن مُوسى (عليه السلام) ـ في حَديث ـ أَنَّهُ قالَ : رَحِمَ اللهُ فُلاناً ، يا عَلِىُّ ، لَمْ تَشْهَدْ جِنازَتَهُ ؟ قُلْتُ : لا قَدْ كُنْتُ أَحَبُّ أَنْ أَشْهَدَ جِنازَةَ مِثْلِهِ فَقالَ : قَدْ كُتِبَ لَكَ ثَوابُ ذلِكَ بِما نَوَيْتَ(وسائل : 1/37) .
امام كاظم (عليه السلام) به على بن ابى حمزه فرمود : خدا فلانى را رحمت كند ، به تشييع جنازه او نيامدى ؟ گفتم : دوست داشتم مثل چنين شخصى را تشييع كنم ، فرمود : براى تو ثواب آنچه نيّت داشتى نوشته شد
عبدالله بن موسى بن جعفر از پدرش پرسيد : دو فرشته اى كه مأمور ثبت اعمالند ، از نيّت ثواب و گناه آدمى آگاهند ، حضرت فرمود : بوى مستراح و عطر يكى است ؟ گفتم : نه ، فرمود : چون عبد قصد كار نيك كند نفس او خوشبو برآيد ، فرشته دست راست كه مأمور ثبت نيكى هاست به فرشته دست چپ گويد : برخيز زيرا او قصد كار خوب دارد ، چون عبد كار خوب را انجام دهد زبانش قلم ، و آب دهانش مركب ، و بدين وسيله نيكى در دفترش ثبت شود ، و چون قصد گناه كند نفسش بد بو در آيد ، فرشته دست چپ به دست راست گويد او قصد كار بد دارد ، چون عملى سازد آن را ثبت نمايد !!( محجة البيضاء : 5/74)
از حضرت امام رضا (عليه السلام) روايت شده : در قيامت نامه سيئات مؤمن را نشانش مى دهند و او دچار ترس و لرز مى شود ، حسناتش را نشانش دهند ، چشمش روشن و خوشحال گردد ، آنگاه خداوند مى فرمايد : دفترى كه حسنات بجا نياورده اش در اوست نشان او دهيد ، چون ببيند گويد : پروردگارا به بزرگيت قسم من اين حسنات را بجا نياورده ام ، خداوند مى فرمايد : راست مى گوئى ولى چون نيّت آنها را داشتى من براى تو ثبت كردم ، آنگاه ثواب آن حسنات نيّت شده را به او مى دهند(تفسير قمى ، ذيل آيه (قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى شَاكِلَتِهِ)) .
امام هشتم به ريان بن شبيب فرمود : اگر علاقه دارى در ثواب شهداى كربلا شريك باشى ، هرگاه ياد كردى بگو : اى كاش با آنها بودم و به سعادت بزرگى مى رسيدم .
جابر در زيارت اربعين حضرت حسين (عليه السلام) خطاب به شهداى كربلا گفت : ما با شما در ثواب شما شريكيم . عطيه كوفى گفت : اى جابر ، چگونه با آنان شريكيم در حالى كه ما كارى نكرده ايم و رنجى نديده ايم ، آنها از زن و فرزند جدا شده و زخم برداشتند تا كشته شدند !!
جابر گفت : از رسول خدا شنيدم كه فرمود : هركه قومى را دوست دارد با آنها محشور مى شود ، و هركه كار قومى را دوست دارد با آنها در ثواب آن كار شريك است ، به خدا قسم نيّت من و اصحاب من بر همان است كه حسين و اصحابش بر آن رفتند .
امام چهارم (عليه السلام) در دعاى چهل و هفتم صحيفه عرضه مى دارد :
وَأَعِنّي عَلى صالِحِ النِّيَّةِ وَمَرضِىِّ الْقَوْلِ وَمُسْتَحْسَنِ الْعَمَلِ .
مرا بر نيّت شايسته و گفتار مورد رضايت خود ، و عمل نيك كمك كن .
در دعاى مكارم الاخلاق آمده :
پروردگارا ، نيّت مرا به نيكوترين نيّت برسان ، و عملم را نيكوترين عمل كن ، خداوندا به لطفت نيّت شايسته مرا فراوان گردان .
اين گونه نيّت هاى پاك است كه قلب بايد از آن بهره مند باشد ، و برابر روايات گذشته ، اگر آدمى موفق به تحقق عملى آن گردد ، ثواب عظيم مى برد ، اگر هم موفق نشود به همان نيّت پاك ثواب بزرگ نصيب انسان خواهد شد .
يكى از اصحاب رسول اسلام (صلى الله عليه وآله) مى گويد ، پيامبر بزرگ در جمع مردم يك سخنرانى داشتند ، كه مردم از شنيدن آن اشك ريختند ، و دلهاشان ترسيد ، آن مقدارى كه از آن سخنرانى بياد دارم اين است :
اى مردم برترين مردم از نظر بندگى كسى است كه در عين بزرگى تواضح كند ، و در عين رغبت به دنيا زهد ورزد ، و با داشتن قوت انصاف دهد ، و به هنگام قدرت بردبارى نمايد .
اى مردم برترين افراد در بندگى كسى است كه از دنيا به اندازه كفاف برگيرد ، و در طول زندگى داراى عفت باشد ، و براى سفر آخرت توشه آماده نمايد ، و براى حركت به آخرت آماده گردد .
اى مردم عاقل ترين انسانها از نظر بندگى كسى است كه خدا را شناخته و از حضرت او فرمان برد ، و دشمن را شناخته با او مخالفت نمايد ، و خانه هميشگى را آگاه گشته به اصلاح آن اقدام كند ، و سرعت از دنيا گذشتن خويش را دريافته ، براى آخرت كسب توشه نمايد ، آگاه باشيد بهترين توشه آن است كه همراه با تقوا باشد ، و بهترين عمل آن است كه نيّت پاك و خالص همراه آن گردد . و برترين قدر و منزلت از كسى است ، كه نزد خدا ترسينده ترين مردم باشد(بحار : 77/179) .
مردان راه دوست ، راستى در قلب پاك خود جز نيّت پاك و شايسته نداشتند ، و به خاطر همان نيّت راستين بود ، كه تمام اعمال آنان عين طاعت حق ، و محض فرمان بردن از الله بود .
آنها در هر حال از نيّت خدائى برخوردار بودند ، چنانچه توفيق به اجرا گذاشتن نيّت را پيدا مى كردند به احسن وجه عمل مى نمودند ، و اگر زمينه تحقق نيّت را نمى يافتند ، از فضل خدا به ثواب عمل به آن نيّت مى رسيدند .
او به خاطر نيّتش با ماست
اين سهم حق برادر تست
اين ضربت را در صفين برداشتم
محى الدين اربلى گفت : روزى در خدمت پدرم بودم ، مردى نزد او بود و چرت مى زد ، در آن حال عمامه از سرش افتاد و جاى زخم بزرگى در سرش نمايان شد ، پدرم علت آن زخم را پرسيد گفت : اين زخم را در جنگ صفين برداشتم ، گفتند : تو كجا و جنگ صفين كجا ؟!!
گفت : وقتى به مصر مى رفتم ، مردى از اهل غزه با من همسفر شد ، در بين راه درباره جنگ صفين صحبت شد ، همسفرم گفت : اگر من در صفين بودم شمشيرم را از خون على و يارانش سيراب مى كردم ، من هم گفتم : اگر من در ميدان صفين بودم شمشير خود را از خون معاويه و يارانش سيراب مى كردم و اينك من و تو از ياران على و معاويه ملعون هستيم بيا با هم جنگ كنيم ، در آن حال با هم در آويختيم و زد و خورد مفصلى كرديم ، يك وقت متوجه شدم كه بر اثر زخمى كه به سرم رسيده از هوش ميروم ، در آن اثنا ديدم شخصى مرا با گوشه نيزه اش بيدار مى كند ، چون چشم گشودم از اسب فرود آمد و دست روى زخم سرم كشيد ، در آن حال بهبودى يافت و فرمود : همين حا بمان و سپس ناپديد شد ، آنگاه در حالى كه سر بريده هم سفرم را در دست داشت ظاهر شد و فرمود : اين سر دشمن تست ، تو به يارى ما برخاستى ما هم تو را يارى كرديم چنان كه هركس خدا را يارى كند خدا او را نصرت مى دهد ، پرسيدم : شما كيستيد ؟ فرمود : صاحب الامر (عليه السلام) ، آنگاه فرمود : هركس از تو پرسيد اين زخم چه بوده بگو : اين ضربتى است كه در صفين برداشته ام !!
اين قدم ها را براى خدا نيّت مى كنم
آن طلبه سخت رنجيده شد ، ولى همان شب پدر خويش را در خواب ديد كه به او گفت : فرزندم ، از بركت قدم هايى كه آن مرد خدا در طريق مستراح براى خدا برداشت ، من از ثواب آن قدمها در عالم برزخ بهره مند شدم .
منبع: http://erfan.ir /س
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}