ضدعلم با اصول بنیادین علم و دانش‌ورزی در تضاد است
 
چکیده:
ضد علم عبارت است از مجموعه نظریه‌ها و روش‌هایی که برای توصیف موضوعات و پدیده‌های طبیعی به کار می‌رود، اما از روش علمی استفاده نمی‌کند. ضد علم معمولاً در مقابل علم قرار دارد و سعی دارد نظریات و فرضیه‌های علمی را رد کند و نظریات و فرضیات خود را به جای آن‌ها بنشاند.
 
تعداد کلمات: 1910 / تخمین زمان مطالعه: 9  دقیقه
 
 نویسنده: محمدرضا توکلی صابری
 
 معمولاً کسانی که نظریات و فرضیات علم را با دین یا ایدئولوژی خود در تضاد می‌بینند سعی می‌کنند با ارائه‌ی بدیلی به جای علم در حفظ ایمان خود بکوشند. این بدیل کاملاً در مقابل علم قرار دارد و ضد علم نامیده می‌شود. به عبارت دیگر ضدعلم با اصول بنیادین علم و دانش‌ورزی در تضاد است. ضد علم معمولاً در مقابل علم قرار دارد و سعی دارد نظریات و فرضیه‌های علمی را رد کند و نظریات و فرضیات خود را به جای آن‌ها بنشاند. دیدگاه ضدعلمی معمولاً به دلایل مختلف و از کسان گوناگونی ابراز می‌شود:
اولین و مهم‌ترین منبع آن که دیدگاهی مذهبی است این است که «کنجکاوی باعث شر است»، و «خرد و حکمت موجب اندوه است».
نکته‌ی مهم این است که نظریه‌ی آفرینشگری فقط به رد نظریه‌ی تحول جانداران نمی‌پردازد و فقط در مقابل زیست‌شناسی قرار نگرفته است. آموزش‌های آفرینشگری در مقابل یافته‌های زمین‌شناسی، زیست‌شناسی ملکولی، فیزیک، ستاره‌شناسی، دیرین‌شناسی، و مردم‌شناسی قرار دارد. علت این است که دانش‌ورزی مجموعه‌ی به هم بافته‌ای از اندیشه‌ها،  نظریات، و کشفیاتی است که با همدیگر هماهنگی دارند و بهم متصلند و رد و نفی آن بخشی از آن به رد و نفی بقیه نیز منتهی می‌شود. علاوه بر آن، فقط ساختن و پرداختن فرضیه یک کار علمی نیست، بلکه به کار گرفتن آن و نشان دادن این که به چه کاری می‌آید نیز مهم است.
مولوی می‌گوید:
ای بسا علم و ذکاوات و فطن *** گشته رهرو را چو غول و راهزن
یا:
چون مبارک نیست بر تو این علوم *** خویشتن گولی کن و بگذر ز شوم
احمقی‌ام بس مبارک احمقی است *** که دلم با برگ و جانم متقی است
گر تو خواهی کت شقاوت کم شود *** جهد کن تا از تو حکمت کم شود
 
دومین منبع ضدعلم این عقیده است که دانش‌ورزی با تشریح و توضیح پدیده‌ها در جهان، زیبایی آن را نابود می‌کند. این دیدگاه شاعرانه است و شعرای رمانتیکی مانند گوته شاعر آلمانی، و وردزورث (Wordsworth) شاعر انگلیسی و جلال‌الدّین رومی شاعر عارف ایرانی چنین دیدگاهی داشته‌اند. گوته می‌گوید نیوتون با تجزیه و تحلیل رنگین کمان با منشورهایش «قطب طبیعت را فلج کرد»، وردزورث می‌گوید که «عقل فضول ما اشکال زیبای چیزها را از ریخت می‌اندازد»، یا جلال‌الدّین می‌گوید:
 
از مبدل بین وسایط را بمان *** کز وسایط دورگردی زاصل آن
واسطه هر جا فزون شد وصل جست *** واسطه کم، ذوق وصل افزون‌تر است
از سبب‌دانی شود کم حیرتت *** حیرتی که ره دهد در حضرتت
 
امام محمد غزالی نیز معتقد بود که سبب‌دانی و سبب‌شناسی که محصول کارهای عقلی و تجربی انسان است خطری پنهانی دارد و آن باز داشتن ذهن انسان از توجه به خداوند است. این عقیده که دیدگاه باریک دانش‌ورزی باعث فساد و خراب شدن فرهنگ واقعی می‌شود، در سراسر قرن نوزدهم بسیار شایع بود. زیرا در این قرن بود که بزرگ‌ترین برخورد میان دانش‌ورزی و مذهب پیش آمد. برای نیوتون و سایر دانش‌ورزان قرن هفدهم مجموعه‌ی طبیعت دارای نظم و هماهنگی بود و دخالت دست یک مدیر و مدبر را نشان می‌داد و آن خداوند متعال بود. اما در قرن هجدهم این دیدگاه به تدریج داشت از میان می‌رفت. علت آن حملات مردان دوره‌ی روشنگری به اساس و بنیان مذاهب و علت‌گرایی لاپلاس ریاضی‌دان و ستاره‌شناس فرانسوی بود. اما مهم‌ترین ضربه به سنت‌گرایی مسیحیت و تفسیر ظاهری کتاب مقدس، بر اثر پیشرفت‌های علمی در زمینه‌ی زمین‌شناسی و به ویژه با نظریه‌ی داروین در مورد تحول انواع وارد آمد. زیر آن نظم و هماهنگی طبیعت را که مؤمنین مسیحی دال بر وجود خداوند می‌دانستند به انتخاب طبیعی منسوب کرد و بدین ترتیب خداوند را از صحنه‌ی این علم حذف کرد.
 
سومین منبع احساسات ضدعلمی که رابطه‌ی نزدیکی با منبع دوم دارد، این دیدگاه است که پیشرفت بی‌حد و حصر علم و دانش زندگی انسان را از معنی و مفهوم تهی می‌کند، و در عین حال نمی‌تواند به ما بگوید که چگونه باید زندگی کنیم. ماکس وبر جامعه‌شناس آلمانی و لئو تولستوی نویسنده‌ی روسی چنین دیدگاهی داشتند. این دیدگاهی است که بسیاری از منتقدان تکنولوژی آن را بسط داده و به صور مختلف اظهار کرده‌اند و به مهم‌ترین منبع ضدعلم و دانش‌ورزی تبدیل شده است. این متفکرین وظیفه و نقش دانش‌ورزی را با وظیفه و نقش فلسفه و مذهب اشتباه گرفته‌اند و از علم توقعاتی دارند که خارج از قدرت و وظیفه‌ی آن است. بعضی از فلسفه‌دانان معاصر مسلمان نظیر دکتر نصر و دکتر سروش نیز کم و بیش همین دیدگاه را اقتباس کرده و در نوشته‌ها و سخنرانی‌های خود انتشار داده اند.

بیشتر بخوانید:   جستاری کوتاه درباره رابطه علم و دین

  امروزه بیشتر حامیان و طرفداران ضدعلم را گروه‌ها و پیروان ایدئولوژی‌ها و فرقه‌های مذاهب مختلف تشکیل می‌دهند. آن‌ها به علت اعتقاد و ایمان به صحت کتاب‌ها و متون مقدس خود، جاهایی که این کتاب‌ها و متون با علم و دانش‌ورزی توافقی ندارد یا در تضاد است با تفسیر این کتاب‌ها و متون سعی می‌کنند بین مذهب خود و دانش زمان نوعی سازگاری برقرار کنند. اما در مواردی که این سازگاری ناممکن است، سعی می‌کنند خودشان نظریات و فرضیه‌هایی بسازند و جای نظریات و فرضیه‌های علمی ناسازگار با ایدئولوژی و مذهب قرار دهند. یکی از مکتب‌های ضدعلم که سخت سعی دارد خود را در جای علم بنشاند و به نظریات و فرضیات «علمی» بر مبنای کتاب مقدس وضع کند، مکتب آفرینشگری (creationism) است که آن را علوم آفرینشگری (creation science) هم می‌خوانند و بنیادگرایان مسیحی پروتستان در آمریکا آن را ایجاد کرده‌اند و کوشش‌هایی هم برای صدور آن به انگلستان و بعضی کشورهای انگلیسی زبان نیز صورت گرفته است. این جنبش سیاسی مذهبی در دوران ریاست جمهوری رونالد ریگان بسیار قدرت گرفت طوری که حتی خواستار آموزش نظریات خود در کنار نظریه‌ی تکامل جانداران در کلاس‌های زیست‌شناسی شد.
 
طبق نظریه‌ی آفرینشگری، خداوند عالم و همه‌ی موجودات جهان را شش تا ده هزار سال پیش از این در شش روز هم‌زمان با هم خلق کرد و در روز هفتم به استراحت پرداخت. همه‌ی انواع موجودات ثابت هستند و از زمان خلقت تا حالا هیچ تغییری نیافته‌اند. بسیاری از انواع جانداران چندهزار سال پیش از این در اثر طوفان نوح از بین رفتند. همه‌ی رسوبات زمین در اثر همین طوفان ایجاد شده است. البته این دیدگاه آن‌ها هیچ تفاوتی با دیدگاه مسیحیان معتقد به کتاب مقدس ندارد زیرا منشأ همه‌ی نظریات و فرضیه‌های آن‌ها کتاب مقدس مسیحیان است. اگر این جماعت همانند مسیحیان مؤمن استدلال خود را فقط با اتکا به متن کتاب مقدس و این که این متن حاصل وحی الهی است و در طی تاریخ تغییری نکرده پیش می‌بردند، مسئله‌ای نبود و آن‌ها همانند فرقه‌های مذهبی دیگر خارج از حوزه‌ی علم محسوب می‌شدند. اما مسئله این است که آفرینشگران برخلاف مسیحیان نظریات خود را مستند به کتاب مقدس نمی‌کنند، بلکه سعی دارند از شیوه‌های علم و یافته‌های علمی برای اثبات این نظریات مذهبی استفاده کنند و نظرات خود را علمی می‌شمارند.
 
با کشف مدارک علمی در تأیید نظریات داروین از طریق رشته‌های علمی دیگر و جا افتادن دیدگاه‌های او در مورد پیدایش حیات و تحول جانداران و از جمله انسان، تضادی اساسی بین این دو نظریه‌ی الهی و علمی پیش آمد. مؤمنین مسیحی در مقابل نظریات علمی دیگر نمی‌توانستند به آیات انجیل و تورات استناد کنند. بنابراین سعی کردند در مقابله نظریه‌ی تحول جانداران نظریه‌ی «علمی» دیگری ارائه دهند. مبنای این نظریه کشف واقعیات علمی نیست. مقصود از وضع آن دفاع از کتاب مقدس و ارائه‌ی بدیلی در مورد چگونگی پیدایش حیات روی زمین است که با آیات کتاب مقدس مطابقت داشته باشد. درواقع این نظریه یک مکتب مذهبی دیگر است که با استفاده از یافته‌های علمی در زمینه‌های مختلف می‌خواهد به تقویت ایمان و آرامش روان مؤمنین مسیحی بپردازد. جدال دین و علم نزد بسیاری از دانش‌ورزان امروزی بلاموضوع شده و بسیاری از دانش‌ورزان که ایمان مذهبی دارند از مایکل فارادی (1791-1867) تقلید می‌کنند که گفت: «در مواجهه با علم و مذهب، من آن‌ها را دو چیز متمایز می‌دانم». این دانش‌ورزان نیز این دو را در دو محفظه‌ی مختلف ذهن خود نگه می‌دارند و آن‌ها را در کناب یکدیگر دخالت نمی‌دهند. نتیجه‌ی برخورد علم و مسیحیت در قرن نوزدهم به جدایی همیشگی و قطعی این دو منتهی شد. مذهب در حیطه‌ی معارف اعتقادی قرار گرفت که ایمان فرد نقش مهمی در حقیقت آن بازی می‌کرد، و علم و دانش‌ورزی در حوزه‌ی معارف پژوهشی جای گرفت که خرد انسانی، بدون اتکا به متون مقدس و الهی، در تولید آن نقش مهمی داشت و مدرک و دلیل تجربی تنها معیار واقعیت‌مندی آن بود. علم و دانش‌ورزی از ارزش‌های اخلاقی تهی شد و این مقولات را به مذهب سپرد. مذهب نیز مدرت و دلیل تجربی در دانش‌ورزی را خارج از حیطه‌ی کارکرد خود دانست. علم دیگر در خدمت مذهب برای اثبات توحید و یا کفر نبود و اساس آن شکاکیت علمی بود. مذهب به یقین بر اساس ایمان منتهی می‌شد. اعتقاد مذهبی به موضوعی متافیزیکی بدل شد که نه ابطال‌پذیر است نه اثبات‌پذیر، اما قابل بحث و انتقاد منطقی و عقلی است. رشد و پیشرفت علمی بسیاری از جزمیات مذهبی را دور انداخت و نشان داد که آن‌ها واقعیت ندارند. اما این بدین معنی نیست که علم قادر است کفر و شرک یا توحید را رد یا اثبات کند. این دیدگاه قرن نوزدهمی امروز دیگر طرفداری ندارد. علم قادر نیست ایمان مذهبی را از میان بردارد. ایمان مذهبی نیز در کار علمی و شیوه‌ی پژوهش علمی نقشی ندارد. علم را نباید در برابر مذهب قرار داد، زیرا این دو حاصل دو جنبه‌ی مختلف کوشش بشری هستند. به همین ترتیب نمی‌توان هنر را در برابر فلسفه قرار داد.
 
علم و دانش نشان داده است که با تفسیر لغات و کش دادن مفاهیم و کلمات موجود در کتب مقدس و پیدا کردن معانی جدید برای واژه‌های قدیمی و کهنه این کتب نمی‌توان آن‌ها را همچون متون و اسناد علمی و بدون اشتباه خواند. بنابراین کوشش‌های آفرینشگران برای علمی دانستن کتاب مقدس و تعابیر و تفسیر آن‌ها از این کتب و اخذ و کسب نظریات علمی از این کتب بی‌حاصل و عبث است. هرچند خود ایشان به هیچ وجه این موضوع را قبول ندارند و نظریه‌ی تحول جانداران را نادرست و دیدگاه‌های انجیل و تورات را دراین زمینه علمی و واقعی می‌دانند و سعی دارند با استفاده از یافته‌های علوم طبیعی به اثبات دیدگاه‌های این کتب بپردازند. اما حقیقت این است که تاکنون آفرینشگری موفق به کشف یک نظریه‌ی معتبر یا واقعیت علمی نشده است و پژوهشگران آن به شیوه‌ای که نزد دانش‌ورزان معمول است به نشر مقالات علمی نمی‌پردازند. آن چه تا به حال آن‌ها مشغول آن بوده‌اند پرداختن به قسمت‌هایی از نظریه‌ی تحول جانداران است که هنوز محل بحث و جدال زیست‌شناسان و زمین‌شناسان است و دانش‌ورزان هنوز توافق کلی و عمومی درباره‌ی آن ندارند. آن‌ها مخالفت‌ها و مناقشه‌ها و ردیه‌های زیست‌شناسان و دیگر پژوهشگران را می‌گیرند و شرح و بسط می‌دهند و پس از رد همه‌ی آن‌ها به اثبات دیدگاه‌های خود که مبتنی بر کتاب مقدس است می‌پردازند. غافل از این که اگر حتی نظریه‌ی تحول جانداران خطا و نادرست باشد، این دلیل دلیل درستی نظریه‌ی آفرینشگری نیست. اثبات خطای یک نظریه دلیل صحت نظریه‌ی مخالف آن نیست.
 
نکته‌ی مهم این است که نظریه‌ی آفرینشگری فقط به رد نظریه‌ی تحول جانداران نمی‌پردازد و فقط در مقابل زیست‌شناسی قرار نگرفته است. آموزش‌های آفرینشگری در مقابل یافته‌های زمین‌شناسی، زیست‌شناسی ملکولی، فیزیک، ستاره‌شناسی، دیرین‌شناسی، و مردم‌شناسی قرار دارد. علت این است که دانش‌ورزی مجموعه‌ی به هم بافته‌ای از اندیشه‌ها،  نظریات، و کشفیاتی است که با همدیگر هماهنگی دارند و بهم متصلند و رد و نفی آن بخشی از آن به رد و نفی بقیه نیز منتهی می‌شود. علاوه بر آن، فقط ساختن و پرداختن فرضیه یک کار علمی نیست، بلکه به کار گرفتن آن و نشان دادن این که به چه کاری می‌آید نیز مهم است.
 
از مکاتب دیگر ضدعلم که ساخته و پرداخته یک ایدئولوژی است، نظریه‌ی لیسنکو بود که سعی داشت موروثی بودن صفات اکتسابی جانداران را اثبات و نظریه‌ی ژنتیکی بودن توارث را رد کند.

ادامه دارد ..
 
منبع:
علم چیست؟ جستارهایی درباره‌ی فلسفه، پژوهش و آموزش علم، محمد رضا توکلی صابری، تهران، اختران، چاپ اول. (1397)

 بیشتر بخوانید:
 علم دینی؛ چیستی و امکان
 پیشینه و مفهوم علم دینی
 علم زدگی در برابر وهم زدگی