آگوستین پدر الاهیات لاتین
آگوستین به خاطر اهمیتی که دارد هم جزو آبای کلیسا محسوب میشود و هم در زمره الهیدانان قرون وسطی ذکر میگردد. آبای کلیسا و مدافعه نویسان به زبان یونانی مینوشتند و اول بار ترتولیان و آگوستین شروع به نگارش متن الهیاتی به زبان لاتین کردند. او شخصیتی است که هم کاتولیکها به او اهمیت میدهند و هم پروتستانها و او به عنوان نظریه پرداز فیض و پدر الهیات لاتین شناخته میشود.
چکیده
آگوستین به خاطر اهمیتی که دارد هم جزو آبای کلیسا محسوب میشود و هم در زمره الهیدانان قرون وسطی ذکر میگردد. آبای کلیسا و مدافعه نویسان به زبان یونانی مینوشتند و اول بار ترتولیان و آگوستین شروع به نگارش متن الهیاتی به زبان لاتین کردند. او شخصیتی است که هم کاتولیکها به او اهمیت میدهند و هم پروتستانها و او به عنوان نظریه پرداز فیض و پدر الهیات لاتین شناخته میشود.
تعداد کلمات 1536 زمان تخمین مطالعه 6 دقیقه
آگوستین به خاطر اهمیتی که دارد هم جزو آبای کلیسا محسوب میشود و هم در زمره الهیدانان قرون وسطی ذکر میگردد. آبای کلیسا و مدافعه نویسان به زبان یونانی مینوشتند و اول بار ترتولیان و آگوستین شروع به نگارش متن الهیاتی به زبان لاتین کردند. او شخصیتی است که هم کاتولیکها به او اهمیت میدهند و هم پروتستانها و او به عنوان نظریه پرداز فیض و پدر الهیات لاتین شناخته میشود.
تعداد کلمات 1536 زمان تخمین مطالعه 6 دقیقه
نویسنده: عارفه گودرزوند(دانشجوی دکتری مطالعات تطبیقی ادیان)
معرفی اجمالی اگوستین
آگوستین به اقتضای نیازهای زمانه به مباحث مختلف و غیر متمرکز الهیاتی پرداخته است. در مقابل مانویان در رد ثنویت و تبیین مسئله شر و ردّ جبر قلم میزند، در مقابل پلاگیوس بحث فیض الهی را مطرح میکند و اختیار انسان را با تقریر پلاگیوسی آن نفی مینماید، و در مقابل دوناتیستها که جدایی طلب بودند بر ماهیت و جامعیت کلیسا تاکید میکند. وی ممکن است گاهی تغییر عقیده دهد و در چهارچوب خاصی حرکت نمیکند زیرا به دنبال نقد بدعتها است. لذا او ابتدا از آزادی اعتقاد سخن میگوید ولی بعد در مقابل دوناتیان به استفاده از زور در اعتقادات فتوی میدهد. همچنین در ابتدا به فلسفه بها میدهد ولی هر چه میگذرد اعتماد او به عقل و فلسفه کم میشود و بر فیض و آیات کتاب مقدس و ایمان مبتنی بر وحی روی میآورد. آگوستین از قرن 4 تا 12 الهیدان بلامنازع و طراز اول غرب است تا اینکه آکوئیناس عقل گرایی ارسطویی را غلبه میدهد. حتی خود آکوئیناس نیز اعتنای زیادی به سخنان آگوستین دارد و بسیار از او نقل میکند.
کتاب شهر خدای آگوستین در پاسخ به این شبهه است که سقوط روم به خاطر رها کردن خدایان رومی و یونانی و گرویدن مردم به مسیحیت بوده است. لذا آموزههای یونانی رومی و فرهنگ یونانی مآب را در قسمت اول کتاب میآورد تا ضعف آنها را نشان دهد. از کتاب 11 به بعد ادبیات و تعالیم وحیانی و کتاب مقدسی را توضیح میدهد. مفهوم گناه نخستین و انسان شناسی، فیض و نجات شناسی، کلیسا شناسی، و فرجام شناسی از مفاهیم کلیدی این کتاب است که حتماً باید مطالعه گردد. برای مطالعه پیرامون آگوستین میتوان به تاریخ فلسفه کاپلستون ج2، و تاریخ فلسفه استاد ایلخانی مراجعه نمود.
فلاسفه یونان باستان قبل ازسقراط طبیعت گرا بودند و دغدغه آنان کشف ماده المواد بود. سقراط گفت: کیهان شناسی و کیهان پیدایی فایدهای ندارد و چگونه زیستن مهم است. لذا فلسفه خود را بر اخلاق استوار میسازد. افلاطون پس از او سعی کرد میان فضیلت و اخلاق با کیهان پیدایی جمع کند و گفت: صورت اشیاء پندار و خود آنها عقیده (opinion) است، وقتی به ذهن ما میآیند تعقل میشود و بالاتر از آن مثل عالی آنان در عالم بالا است که تغییر ناپذیر و کامل و پایدار است. ارسطو پس از افلاطون آمد و نظریه مثل او را نقد نمود. افلاطونیان میانه که در قرن اول و دوم میلادی میزیستهاند، نوعی تفکر التقاتی داشتند و علاوه بر افلاطون از حکمت مشایی نیز بهره میبردند و دغدغه دینی هم داشتند و از کتاب مقدس نیز استفاده میکردند که فیلون از شخصیتهای برجسته آن است. آگوستین از فلاسفه افلاطونی میانه است و میگوید: تفکر افلاطون نزدیکترین تفکر به دین است و سعی میکند نظر افلاطون را طوری بیان کند که با کتاب مقدس تعارضی نداشته باشد، لذا به تفسیر تمثیلی کتاب مقدس روی میآورد. نو افلاطونیان از قرن سوم شکل میگیرند و دغدغه دینی نداشتند و در پی کنکاش عقلانی بودند و فلوطین شخصیت برجسته آنها است.
دیدگاههای آگوستین
نسبت عقل و فهم
آگوستین درباره نسبت عقل و ایمان میگوید: بفهم تا ایمان بیاوری، ایمان بیاور تا بفهمی. فهم اولی اجمالی است و فهم دوم تفصیلی. آگوستین ایمان را نوعی معرفت میداند که یا از طریق وحی بر انسان آشکار میگردد و یا از طریق اشراق. اما گویی او در دوره دوم زندگی خود از این تفکر دست میکشد و از عقل به سوی فیض و کتاب مقدس میرود. در ابتدا برای عقل نقشی قائل است و میگوید: باید معرفت زیر بنایی باشد تا انسان به آن ایمان آورد. اما کمکم در اثر مناظره با پلاگیوس نقش عقل را کمرنگ کرده و میگوید: عقل موهبت الهی است. در نهایت وی میگوید: راه عقل مطمئن نیست، راه مطمئن باید از طریق خدا ارائه شود و آن فیض الهی است.
نظریه شناخت از منظر آگوستین
نظریه شناخت آگوستین چند مرحله است. در مرحله اول او ارسطویی سخن میگوید و میپذیرد که موجودات مادی در حواس انسان تاثیر میگذارد و شناخت از ادراک حسی آغاز میگردد. اما در مرحله دوم نوافلاطونی شده میگوید: نفس اشراف بر جسم دارد و بر این ادراک حسی تاثیر گذاشته و آن را در خود منطبع میکند، در حالی که ارسطو نفس و بدن را ماده و صورت میداند. یعنی این دو در هم تنیدهاند و یکی شدهاند و هیچ یک بر دیگری احاطه ندارد. در مرحله سوم آگوستین اشراقی شده و میگوید: منشا حقایق ثابت و ازلی خدا است و این حقایق را از راه اشراق به ما میدهد و از بالا به ما افاضه میکند. خدا شناسی او نیز جنبه اشراقی دارد و میگوید: اثبات خدا برهان خاصی نمیخواهد و اگر کسی در هستی تامل کند خدا را مییابد.
نظر آگوستین درباره خلقت عالم
آگوستین درباره خلقت شش روزه عالم میگوید: خدا هستی را در یک لحظه آفرید ولی این حقیقت را در کتاب مقدس به زبان عوام بیان کرده است تا بفهمند. و موجوداتی هم که اکنون و در آینده به مرور پدید میآیند مانند عقول بذری رواقیون هستند و بذر آنها یک آن پراکنده شده و به مرور شکوفا میشود.
مسئله زمان و خلقت از عدم
آگوستین درباره مسئله زمان و خلقت از عدم میگوید: این سوال که اگر خلقت از عدم بوده، قبل از آن خدا چه میکرده است؟ بی معنا است. زیرا قبل از اینکه انسان به وجود آید، زمان معنایی نداشت و این انسان بود که مفهوم زمان را انتزاع کرد و الاّ خود زمان یک حقیقت نیست که بدون ذهن آدمی وجود داشته باشد. بنا بر این قبل از خلقت که انسانی نبوده، زمان هم نبوده تا بپرسیم خدا در آن زمان چه میکرده است و چرا خلقت را از زمان خاصی شروع کرد نه قبل از آن.
بفهم تا ایمان بیاوری، ایمان بیاور تا بفهمی. فهم اولی اجمالی است و فهم دوم تفصیلی. آگوستین ایمان را نوعی معرفت میداند که یا از طریق وحی بر انسان آشکار میگردد و یا از طریق اشراق. اما گویی او در دوره دوم زندگی خود از این تفکر دست میکشد و از عقل به سوی فیض و کتاب مقدس میرود.
گناه ازلی
تاکید بر سرشت گناه آلود انسان در اصل از پولس نشات گرفت اما آگوستین آن را پرورش داد و به آن دامن زد، در حالی که برخی آبا مانند گریگوری نیسایی و گریگوری نازیانزوسی چنان تاکیدی بر آن نداشتند و طفل را دارای سرشت پاک میدانستند. آگوستین معتقد است چون هنگام گناه نخستین همه نسل آدم در صلب او حاضر بودند طبیعت گناه آلود به همه سرایت کرد. مشکل پلاگیوس با این آموزه سوء استفاده برخی هوا پرستان از آن بود که نوعی بی مسئولیتی در افراد ایجاد میکند که در برابر رفتار خود پاسخگو نباشند و همه گناهان خود را معلول طبیعت گناه آلودشان بدانند. آگوستین منکر اختیار نبود ولی اراده انسان را مانند ترازویی میدانست که دو کفه آن با هم برابر نیست. یعنی گرچه این ترازو سالم است و درست کار میکند اما کفه بدیهای آن همیشه سنگینتر است. در حقیقت آگوستین معتقد بود در اثر گناه اولیه سرشت انسان آلوده شده و به همین خاطر همیشه گرایش به بدی دارد و نمیتواند با اختیار خود راه خیر را انتخاب نموده و رستگار گردد. لذا باید فیض الهی به او کمک کند تا بتواند به سعادت برسد. اما اختیار در اندیشه پلاگیوس مانند ترازویی بود که دو طرف آن مساوی است و انسان هر زمان که بخواهد میتواند یکی از خیر و شر را آزادانه انتخاب نماید. در قرون وسطی برخی الهیدانان سعی نمودند توجیهی برای این سخن آگوستین پیدا کنند. آنسلم بحث طبیعت نوعی و طبیعت فردی را مطرح نمود و گفت: طبیعت نوعی همه انسانها با گناه اولیه آلوده شد ولی طبیعت فردی آنها هنگام تولد پاک است تا خودشان گناه کنند. برخی دیگر از الهیدانان قرون وسطی که در بحث کلیات به رئالیسم افراطی قائل بودند از این مبنا استفاده کرده گفتند: کلی در همین عالم طبیعت موجود است و آن طبیعت گناه آلود نیز در جسم انسان نهاده شده است.
کانت و جان لاک با سرشت گناه آلود بشر مخالفت میکنند. جان لاک ریشه کتاب مقدسی آن را انکار میکند و سخنان پولس را بر مرگ حمل کرده اینکه سرشت بشر گرفتار گناه است را اسارت او در بند مرگ تفسیر نموده است. کانت نیز منکر طبیعت گناه آلود بشر است اما گرایش انسان به بدی را قبول میکند چرا که گناه شیرین است و لذت دارد.
پلاگیوس فیض را نادیده نمیگیرد اما برای اراده انسان نقش پر رنگی قائل است و میگوید: انسان با اراده خود میتواند به رستگاری برسد، البته تلاش زیادی میخواهد چرا که تمایل به بدی در او وجود دارد ولی نه به آن اندازه که دیگر نتواند خیر و شر را تشخیص دهد. مانند دو چرخه سواری که خود تلاش میکند تا جلو برود و دیگران هم با تشویق خود او را کمک میکنند. اما در دیدگاه آگوستین اراده آنقدر ضعیف و ناتوان است که نمیتواند انسان را هدایت کند و فیض الهی میآید و او را با خود میبرد، مانند کسی که بر ترک دو چرخه سوار است و دیگری او را پیش میبرد. نجات در اندیشه پلاگیوس چند عامل دارد که عبارتند از اراده به انجام امور خیر و فیض الهی، اما در اندیشه آگوستین نجات یک عامل دارد و آن فیض خدا است.
منبع
آشنایی با آگوستین قدیس، پل استراترن، ترجمه شهرام حمزه ای، 1385.
آگوستین به اقتضای نیازهای زمانه به مباحث مختلف و غیر متمرکز الهیاتی پرداخته است. در مقابل مانویان در رد ثنویت و تبیین مسئله شر و ردّ جبر قلم میزند، در مقابل پلاگیوس بحث فیض الهی را مطرح میکند و اختیار انسان را با تقریر پلاگیوسی آن نفی مینماید، و در مقابل دوناتیستها که جدایی طلب بودند بر ماهیت و جامعیت کلیسا تاکید میکند. وی ممکن است گاهی تغییر عقیده دهد و در چهارچوب خاصی حرکت نمیکند زیرا به دنبال نقد بدعتها است. لذا او ابتدا از آزادی اعتقاد سخن میگوید ولی بعد در مقابل دوناتیان به استفاده از زور در اعتقادات فتوی میدهد. همچنین در ابتدا به فلسفه بها میدهد ولی هر چه میگذرد اعتماد او به عقل و فلسفه کم میشود و بر فیض و آیات کتاب مقدس و ایمان مبتنی بر وحی روی میآورد. آگوستین از قرن 4 تا 12 الهیدان بلامنازع و طراز اول غرب است تا اینکه آکوئیناس عقل گرایی ارسطویی را غلبه میدهد. حتی خود آکوئیناس نیز اعتنای زیادی به سخنان آگوستین دارد و بسیار از او نقل میکند.
کتاب شهر خدای آگوستین در پاسخ به این شبهه است که سقوط روم به خاطر رها کردن خدایان رومی و یونانی و گرویدن مردم به مسیحیت بوده است. لذا آموزههای یونانی رومی و فرهنگ یونانی مآب را در قسمت اول کتاب میآورد تا ضعف آنها را نشان دهد. از کتاب 11 به بعد ادبیات و تعالیم وحیانی و کتاب مقدسی را توضیح میدهد. مفهوم گناه نخستین و انسان شناسی، فیض و نجات شناسی، کلیسا شناسی، و فرجام شناسی از مفاهیم کلیدی این کتاب است که حتماً باید مطالعه گردد. برای مطالعه پیرامون آگوستین میتوان به تاریخ فلسفه کاپلستون ج2، و تاریخ فلسفه استاد ایلخانی مراجعه نمود.
فلاسفه یونان باستان قبل ازسقراط طبیعت گرا بودند و دغدغه آنان کشف ماده المواد بود. سقراط گفت: کیهان شناسی و کیهان پیدایی فایدهای ندارد و چگونه زیستن مهم است. لذا فلسفه خود را بر اخلاق استوار میسازد. افلاطون پس از او سعی کرد میان فضیلت و اخلاق با کیهان پیدایی جمع کند و گفت: صورت اشیاء پندار و خود آنها عقیده (opinion) است، وقتی به ذهن ما میآیند تعقل میشود و بالاتر از آن مثل عالی آنان در عالم بالا است که تغییر ناپذیر و کامل و پایدار است. ارسطو پس از افلاطون آمد و نظریه مثل او را نقد نمود. افلاطونیان میانه که در قرن اول و دوم میلادی میزیستهاند، نوعی تفکر التقاتی داشتند و علاوه بر افلاطون از حکمت مشایی نیز بهره میبردند و دغدغه دینی هم داشتند و از کتاب مقدس نیز استفاده میکردند که فیلون از شخصیتهای برجسته آن است. آگوستین از فلاسفه افلاطونی میانه است و میگوید: تفکر افلاطون نزدیکترین تفکر به دین است و سعی میکند نظر افلاطون را طوری بیان کند که با کتاب مقدس تعارضی نداشته باشد، لذا به تفسیر تمثیلی کتاب مقدس روی میآورد. نو افلاطونیان از قرن سوم شکل میگیرند و دغدغه دینی نداشتند و در پی کنکاش عقلانی بودند و فلوطین شخصیت برجسته آنها است.
دیدگاههای آگوستین
نسبت عقل و فهم
آگوستین درباره نسبت عقل و ایمان میگوید: بفهم تا ایمان بیاوری، ایمان بیاور تا بفهمی. فهم اولی اجمالی است و فهم دوم تفصیلی. آگوستین ایمان را نوعی معرفت میداند که یا از طریق وحی بر انسان آشکار میگردد و یا از طریق اشراق. اما گویی او در دوره دوم زندگی خود از این تفکر دست میکشد و از عقل به سوی فیض و کتاب مقدس میرود. در ابتدا برای عقل نقشی قائل است و میگوید: باید معرفت زیر بنایی باشد تا انسان به آن ایمان آورد. اما کمکم در اثر مناظره با پلاگیوس نقش عقل را کمرنگ کرده و میگوید: عقل موهبت الهی است. در نهایت وی میگوید: راه عقل مطمئن نیست، راه مطمئن باید از طریق خدا ارائه شود و آن فیض الهی است.
نظریه شناخت از منظر آگوستین
نظریه شناخت آگوستین چند مرحله است. در مرحله اول او ارسطویی سخن میگوید و میپذیرد که موجودات مادی در حواس انسان تاثیر میگذارد و شناخت از ادراک حسی آغاز میگردد. اما در مرحله دوم نوافلاطونی شده میگوید: نفس اشراف بر جسم دارد و بر این ادراک حسی تاثیر گذاشته و آن را در خود منطبع میکند، در حالی که ارسطو نفس و بدن را ماده و صورت میداند. یعنی این دو در هم تنیدهاند و یکی شدهاند و هیچ یک بر دیگری احاطه ندارد. در مرحله سوم آگوستین اشراقی شده و میگوید: منشا حقایق ثابت و ازلی خدا است و این حقایق را از راه اشراق به ما میدهد و از بالا به ما افاضه میکند. خدا شناسی او نیز جنبه اشراقی دارد و میگوید: اثبات خدا برهان خاصی نمیخواهد و اگر کسی در هستی تامل کند خدا را مییابد.
نظر آگوستین درباره خلقت عالم
آگوستین درباره خلقت شش روزه عالم میگوید: خدا هستی را در یک لحظه آفرید ولی این حقیقت را در کتاب مقدس به زبان عوام بیان کرده است تا بفهمند. و موجوداتی هم که اکنون و در آینده به مرور پدید میآیند مانند عقول بذری رواقیون هستند و بذر آنها یک آن پراکنده شده و به مرور شکوفا میشود.
مسئله زمان و خلقت از عدم
آگوستین درباره مسئله زمان و خلقت از عدم میگوید: این سوال که اگر خلقت از عدم بوده، قبل از آن خدا چه میکرده است؟ بی معنا است. زیرا قبل از اینکه انسان به وجود آید، زمان معنایی نداشت و این انسان بود که مفهوم زمان را انتزاع کرد و الاّ خود زمان یک حقیقت نیست که بدون ذهن آدمی وجود داشته باشد. بنا بر این قبل از خلقت که انسانی نبوده، زمان هم نبوده تا بپرسیم خدا در آن زمان چه میکرده است و چرا خلقت را از زمان خاصی شروع کرد نه قبل از آن.
بفهم تا ایمان بیاوری، ایمان بیاور تا بفهمی. فهم اولی اجمالی است و فهم دوم تفصیلی. آگوستین ایمان را نوعی معرفت میداند که یا از طریق وحی بر انسان آشکار میگردد و یا از طریق اشراق. اما گویی او در دوره دوم زندگی خود از این تفکر دست میکشد و از عقل به سوی فیض و کتاب مقدس میرود.
گناه ازلی
تاکید بر سرشت گناه آلود انسان در اصل از پولس نشات گرفت اما آگوستین آن را پرورش داد و به آن دامن زد، در حالی که برخی آبا مانند گریگوری نیسایی و گریگوری نازیانزوسی چنان تاکیدی بر آن نداشتند و طفل را دارای سرشت پاک میدانستند. آگوستین معتقد است چون هنگام گناه نخستین همه نسل آدم در صلب او حاضر بودند طبیعت گناه آلود به همه سرایت کرد. مشکل پلاگیوس با این آموزه سوء استفاده برخی هوا پرستان از آن بود که نوعی بی مسئولیتی در افراد ایجاد میکند که در برابر رفتار خود پاسخگو نباشند و همه گناهان خود را معلول طبیعت گناه آلودشان بدانند. آگوستین منکر اختیار نبود ولی اراده انسان را مانند ترازویی میدانست که دو کفه آن با هم برابر نیست. یعنی گرچه این ترازو سالم است و درست کار میکند اما کفه بدیهای آن همیشه سنگینتر است. در حقیقت آگوستین معتقد بود در اثر گناه اولیه سرشت انسان آلوده شده و به همین خاطر همیشه گرایش به بدی دارد و نمیتواند با اختیار خود راه خیر را انتخاب نموده و رستگار گردد. لذا باید فیض الهی به او کمک کند تا بتواند به سعادت برسد. اما اختیار در اندیشه پلاگیوس مانند ترازویی بود که دو طرف آن مساوی است و انسان هر زمان که بخواهد میتواند یکی از خیر و شر را آزادانه انتخاب نماید. در قرون وسطی برخی الهیدانان سعی نمودند توجیهی برای این سخن آگوستین پیدا کنند. آنسلم بحث طبیعت نوعی و طبیعت فردی را مطرح نمود و گفت: طبیعت نوعی همه انسانها با گناه اولیه آلوده شد ولی طبیعت فردی آنها هنگام تولد پاک است تا خودشان گناه کنند. برخی دیگر از الهیدانان قرون وسطی که در بحث کلیات به رئالیسم افراطی قائل بودند از این مبنا استفاده کرده گفتند: کلی در همین عالم طبیعت موجود است و آن طبیعت گناه آلود نیز در جسم انسان نهاده شده است.
کانت و جان لاک با سرشت گناه آلود بشر مخالفت میکنند. جان لاک ریشه کتاب مقدسی آن را انکار میکند و سخنان پولس را بر مرگ حمل کرده اینکه سرشت بشر گرفتار گناه است را اسارت او در بند مرگ تفسیر نموده است. کانت نیز منکر طبیعت گناه آلود بشر است اما گرایش انسان به بدی را قبول میکند چرا که گناه شیرین است و لذت دارد.
پلاگیوس فیض را نادیده نمیگیرد اما برای اراده انسان نقش پر رنگی قائل است و میگوید: انسان با اراده خود میتواند به رستگاری برسد، البته تلاش زیادی میخواهد چرا که تمایل به بدی در او وجود دارد ولی نه به آن اندازه که دیگر نتواند خیر و شر را تشخیص دهد. مانند دو چرخه سواری که خود تلاش میکند تا جلو برود و دیگران هم با تشویق خود او را کمک میکنند. اما در دیدگاه آگوستین اراده آنقدر ضعیف و ناتوان است که نمیتواند انسان را هدایت کند و فیض الهی میآید و او را با خود میبرد، مانند کسی که بر ترک دو چرخه سوار است و دیگری او را پیش میبرد. نجات در اندیشه پلاگیوس چند عامل دارد که عبارتند از اراده به انجام امور خیر و فیض الهی، اما در اندیشه آگوستین نجات یک عامل دارد و آن فیض خدا است.
منبع
آشنایی با آگوستین قدیس، پل استراترن، ترجمه شهرام حمزه ای، 1385.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}