تیر در ادب فارسی (قسمت دوم)
در این مقاله، ده معنای واژهی «تیر» در ادب پارسی آمده و هر یک از سوی نویسنده، مورد ارزیابی و پژوهش قرار گرفتهاند. نویسنده هر یک از معانی را در معتبرترین منابع کهن جستوجو کرده و دامنهی معنایی گستردهای برای واژه فراهم آورده است.
چکیده:
در این مقاله، ده معنای واژهی «تیر» در ادب پارسی آمده و هر یک از سوی نویسنده، مورد ارزیابی و پژوهش قرار گرفتهاند. نویسنده هر یک از معانی را در معتبرترین منابع کهن جستوجو کرده و دامنهی معنایی گستردهای برای واژه فراهم آورده است.
تعداد کلمات: 1203 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
در این مقاله، ده معنای واژهی «تیر» در ادب پارسی آمده و هر یک از سوی نویسنده، مورد ارزیابی و پژوهش قرار گرفتهاند. نویسنده هر یک از معانی را در معتبرترین منابع کهن جستوجو کرده و دامنهی معنایی گستردهای برای واژه فراهم آورده است.
تعداد کلمات: 1203 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: اسماعیل حاکمی
در شعر و ادب فارسی تیر آرشی به معنی تیر سخت دور پرتاب آمده است.
به زیر پی آنکه هست آرشی *** که سامیش گرز است و تیر، آرشی
(فردوسی)
عزالدین اسعد گرگانی در ویس و رامین گوید:
از آن خوانند آرش را کمانگیر *** که از آمل به مرو انداخت یک تیر
تو اندازی به جان من ز گوراب *** همی هر ساعتی صد تیر پرتاب
و در تایخ بلعمی آمده است: «هر دو ملک بر این عهد بستند و صلحنامه بنوشتند. پس آرش را اختیار کردند و آرش مردی بود که از وی تیزاندازتر نبود و بر تلی شد. در آن حدود از آن بلندتر کوهی نیست و تیری را نشان کرد و بینداخت، بر لب جیحون زمین آمد».
5- تیر به معنی حصّه و بهره و نصیب و قسمت باشد. مسعود سعد سلمان در دو بیت واژهی تیر را به سه معنی به کار برده است:
کمانم از غم آن تیروار قامت تو *** وزو مرا همه دردو غم است قسمت و تیر
مرا نشانهی تیر فراق کرد و هرگز *** کسی شنید که باشد کمان نشانهی تیر؟
که در مصرع اول بیت اول به معنی راست، در مصراع دوم به معنی قسمت و نصیب و در بیت دوم به معنی ابزار جنگ (در مقابل کمان) به کار رفته است.
6- نام ستارهی عطارد است و او را دبیر فلک خوانند... و میگویند مربی مشایخ و ارباب قلم باشد:
تیر او باد عزّ و نعمت و ناز *** تا بتابد بر آسمان بر تیر
که البته در مصراع اول، تیر به معنی «قسمت» به کار رفته است.
در قطعهای منسوب به فردوسی آمده است:
شبی در برت گر بیاسودمی *** سرِ فخر بر آسمان سودمی
قلم در کف تیر بشکستمی *** کلاه از سرِ ماه بربودمی
همچنین فردوسی در شاهنامه، در آغاز داستان بیژن و منیژه، گوید:
شبی چون شبه روی شسته به قیر *** نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر
دگرگونه آرایشی کرده ماه *** بسیچ گذر کرده بر پیشگاه...
به زیر پی آنکه هست آرشی *** که سامیش گرز است و تیر، آرشی
(فردوسی)
عزالدین اسعد گرگانی در ویس و رامین گوید:
از آن خوانند آرش را کمانگیر *** که از آمل به مرو انداخت یک تیر
تو اندازی به جان من ز گوراب *** همی هر ساعتی صد تیر پرتاب
و در تایخ بلعمی آمده است: «هر دو ملک بر این عهد بستند و صلحنامه بنوشتند. پس آرش را اختیار کردند و آرش مردی بود که از وی تیزاندازتر نبود و بر تلی شد. در آن حدود از آن بلندتر کوهی نیست و تیری را نشان کرد و بینداخت، بر لب جیحون زمین آمد».
5- تیر به معنی حصّه و بهره و نصیب و قسمت باشد. مسعود سعد سلمان در دو بیت واژهی تیر را به سه معنی به کار برده است:
کمانم از غم آن تیروار قامت تو *** وزو مرا همه دردو غم است قسمت و تیر
مرا نشانهی تیر فراق کرد و هرگز *** کسی شنید که باشد کمان نشانهی تیر؟
که در مصرع اول بیت اول به معنی راست، در مصراع دوم به معنی قسمت و نصیب و در بیت دوم به معنی ابزار جنگ (در مقابل کمان) به کار رفته است.
6- نام ستارهی عطارد است و او را دبیر فلک خوانند... و میگویند مربی مشایخ و ارباب قلم باشد:
تیر او باد عزّ و نعمت و ناز *** تا بتابد بر آسمان بر تیر
که البته در مصراع اول، تیر به معنی «قسمت» به کار رفته است.
در قطعهای منسوب به فردوسی آمده است:
شبی در برت گر بیاسودمی *** سرِ فخر بر آسمان سودمی
قلم در کف تیر بشکستمی *** کلاه از سرِ ماه بربودمی
همچنین فردوسی در شاهنامه، در آغاز داستان بیژن و منیژه، گوید:
شبی چون شبه روی شسته به قیر *** نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر
دگرگونه آرایشی کرده ماه *** بسیچ گذر کرده بر پیشگاه...
بیشتر بخوانید: حقش نبود تیر به تابوت او زدن
7- فصل پاییز و خزان را گویند: «مسعودی در کتاب التنبیه و الاشراف گوید که اول سال ایرانیان در اول تابستان و مهرجان در اول فصل زمستان بوده است. ظاهراً وقتی فروردین در اول تابستان بوده و تیرماه در اوایل پاییز و به این جهت، این آخری به تیر موسوم شده که شعری در آن موسم در تمام شب میدرخشد. استعمال لفظ تیر در فارسی به معنی پاییز نیز که در کلام شعرای قدیم هم امده با انکه در زمان خود آنها تیر در ماه اول تابستان یا ماه آخر بهار بود نیز ممکن است اثری از این ترتیب بوده باشد. عنصری شاعر عصر غزنوی گوید:
زمخشری در مقدمه الادب مهرجان را «پاییز، وقت خزان، تیرماه» معنی میکند. او همچنین در معنی کلمهی خریف گوید: تیرماه، پاییز... در واقع دیده میشود که تیر و مهرگان علاوه بر معنی معمول خودشان که ماه چهارم سال و روز شانزدهم از ماه هفتم باشد، در عرف عام، معانی دیگری هم داشتهاند؛ یعنی تیر به معنی پاییز و مهرگان به معنی آغاز آن فصل.
8- تیز: هر چوب راست را گویند همچو تیری که خانه بدان پوشند و تیری که در میان کشتی نصیب کنند و بادبان از آن آویزند... و چوبی که خمیر نان را بدان تنگ سازند... و تیر تیکاج و تیر گز و امثال آن.
تا به نوروز اندرون باشد نشان نوبهار*** تا سپاه تیرماه آرد نشان مهرگان...
همو گوید:
اگر به تیرمه از کیش جامه باید تیر *** چرا برهنه شود بوستان چو آید تیر؟
فردوسی در شاهنامه آورده است:
بهار و تموز و زمستان و تیر *** نیاسود هرگز یلِ شیرگیر
مسعود سعد گفته است:
مهرگان مهربان باز آمد و عصر عصیر *** گنج باغ و بوستان را کرد غارت ماه تیر
اسدی طوسی گوید:
گهی نوبهار آید و گاه تیر *** جوان است گیتی گه و گاه پیر
کمال الدین اسماعیل راست:
بی نیزههای آتش و بیتیغ آفتاب *** نتوان به تیرماه کشیدن کمان برف
از طرف دیگر چون همین شعرا همیشه ماههای دیگر ایرانی را به آن معانی که به مقتضای بودن فروردین در اول بهار استعمال کرده و هیچوقت فروردین را به معنی تابستان یا دی را به معنی بهار به کار نبردهاند لذا بعید نیست استعمال تیر به معنی پاییز اثر یک ترتیب قدیمی دیگری بوده باشد.
زمخشری در مقدمه الادب مهرجان را «پاییز، وقت خزان، تیرماه» معنی میکند. او همچنین در معنی کلمهی خریف گوید: تیرماه، پاییز... در واقع دیده میشود که تیر و مهرگان علاوه بر معنی معمول خودشان که ماه چهارم سال و روز شانزدهم از ماه هفتم باشد، در عرف عام، معانی دیگری هم داشتهاند؛ یعنی تیر به معنی پاییز و مهرگان به معنی آغاز آن فصل.
8- تیز: هر چوب راست را گویند همچو تیری که خانه بدان پوشند و تیری که در میان کشتی نصیب کنند و بادبان از آن آویزند... و چوبی که خمیر نان را بدان تنگ سازند... و تیر تیکاج و تیر گز و امثال آن.
در اشعار شاعران ترکیبهای «تیربالا» و «تیرقد» به معنی اندام راست و موزون به کار رفته است:
من آن تیربالا نگارم که هرگز *** چو ابروی من کس نبیند کمانی
(فرخی)
ز شست زلف کمان ابروان و تیرقدان *** نمانده بهره و حظ و نصیب و تیر مرا
(سوزنی)
9- گاه واژهی تیر مخفف «تیره» در شعر و ادب به کار رفته است:
پیری چو عمر من به مه و سال صید کرد *** شد روزهای روشن من چون شبان تیر
(سوزنی)
واژهی تیر از اضداد است و گاه به معنی «روشنایی» نیز آمده است.
(ناظم الاطباء)
10- به معنی خشم و غضب در بعضی از فرهنگها، مانند برهان و جهانگیری و رشیدی آمده است. امیر خسرودهلوی گوید:
سهل است این که تیر تو برکُه (= کوه) نایستاد *** بل کُه نایستاد به پیش تو گاه تیر
در خاتمه به این نکته باید اشاره کرد که در فرهنگها نزدیک به سی معنی برای واژهی «تیر» شده است که البته در بعضی موارد واژهی تیر عربی است و به این نکته باید توجه شود؛ چنانکه در عربی به معنی: مرغی شبیه طاووس و نیز به معنی صحرا و بیابان آمده است.
اما سایر معانی واژهی تیر که فهرستوار به اهمّ اآنها اشاره میشود، چنین است: تنگ (در برابر گکشاد)، قدر و مرتبه، صاعتق و طوفان، شکوفهی درخت خرما، تاب و طاقت، نوعی مار، رشته و موی، تیریز جامه، کرباس (پارچه)، گل نرگس، جنس مرغوب، گلوله توپ و تفنگ، رود دجله (که در اصل تیگر بوده و ایرانیها به دمناسبت تندی به دجله میگفتند).
فهرست منابع عمده:
برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به اهتمام دکتر محمد معین، زوار، 1330.
التفهیم ابوریحان بیرونی، با تعلیقات استاد جلال همائی، انجمن اثار ملی، 1351.
دیوان فرخی سیستانی، به کوشش دکتر سیدمحمد دبیر سیاقی، انتشارات اقبال، 1335.
گاهشماری در ایران قدیم، سید حسن تقیزاده، کتابخانهی تهران، 1316.
لغت فرس اسد، به تصحیح دکتر سیدمحمد دبیر سیاقی، کتابخانهی طهوری.
ایضاً لغت فرس اسدی، به تصحیح آقایان: دکتر فتح الله مجتبائی و دکتر علی اشرف صادقی، انتشارات خوارزمی.
لغت نامهی دهخدا، (ذیل واژههای: آرش، تیر، تیرگان).
مجمل التواریخ و القصص (؟)، به تصحیح ملک الشعراء بهار، کلالهی خاور، 1318.
ویس ورامین، فخرالدین اسعد گرگانی، به تصحیح استاد مجتبی مینوی، کتابخانهی بروخیم، 1314.
یشتها، تفسیر و تألیف استاد پورداوود، جلد اول، چاپ بمبئی، 1307.
منبع مقاله:
یاد یار مهربان ، با یاد دکتر بهرام فرهوشی ، به کوشش هما گرامی (فرهوشی)، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی فرهوهر، تهران، چاپ اول (1378)
زمخشری در مقدمه الادب مهرجان را «پاییز، وقت خزان، تیرماه» معنی میکند. او همچنین در معنی کلمهی خریف گوید: تیرماه، پاییز... در واقع دیده میشود که تیر و مهرگان علاوه بر معنی معمول خودشان که ماه چهارم سال و روز شانزدهم از ماه هفتم باشد، در عرف عام، معانی دیگری هم داشتهاند؛ یعنی تیر به معنی پاییز و مهرگان به معنی آغاز آن فصل.
8- تیز: هر چوب راست را گویند همچو تیری که خانه بدان پوشند و تیری که در میان کشتی نصیب کنند و بادبان از آن آویزند... و چوبی که خمیر نان را بدان تنگ سازند... و تیر تیکاج و تیر گز و امثال آن.
تا به نوروز اندرون باشد نشان نوبهار*** تا سپاه تیرماه آرد نشان مهرگان...
همو گوید:
اگر به تیرمه از کیش جامه باید تیر *** چرا برهنه شود بوستان چو آید تیر؟
فردوسی در شاهنامه آورده است:
بهار و تموز و زمستان و تیر *** نیاسود هرگز یلِ شیرگیر
مسعود سعد گفته است:
مهرگان مهربان باز آمد و عصر عصیر *** گنج باغ و بوستان را کرد غارت ماه تیر
اسدی طوسی گوید:
گهی نوبهار آید و گاه تیر *** جوان است گیتی گه و گاه پیر
کمال الدین اسماعیل راست:
بی نیزههای آتش و بیتیغ آفتاب *** نتوان به تیرماه کشیدن کمان برف
از طرف دیگر چون همین شعرا همیشه ماههای دیگر ایرانی را به آن معانی که به مقتضای بودن فروردین در اول بهار استعمال کرده و هیچوقت فروردین را به معنی تابستان یا دی را به معنی بهار به کار نبردهاند لذا بعید نیست استعمال تیر به معنی پاییز اثر یک ترتیب قدیمی دیگری بوده باشد.
زمخشری در مقدمه الادب مهرجان را «پاییز، وقت خزان، تیرماه» معنی میکند. او همچنین در معنی کلمهی خریف گوید: تیرماه، پاییز... در واقع دیده میشود که تیر و مهرگان علاوه بر معنی معمول خودشان که ماه چهارم سال و روز شانزدهم از ماه هفتم باشد، در عرف عام، معانی دیگری هم داشتهاند؛ یعنی تیر به معنی پاییز و مهرگان به معنی آغاز آن فصل.
8- تیز: هر چوب راست را گویند همچو تیری که خانه بدان پوشند و تیری که در میان کشتی نصیب کنند و بادبان از آن آویزند... و چوبی که خمیر نان را بدان تنگ سازند... و تیر تیکاج و تیر گز و امثال آن.
در اشعار شاعران ترکیبهای «تیربالا» و «تیرقد» به معنی اندام راست و موزون به کار رفته است:
من آن تیربالا نگارم که هرگز *** چو ابروی من کس نبیند کمانی
(فرخی)
ز شست زلف کمان ابروان و تیرقدان *** نمانده بهره و حظ و نصیب و تیر مرا
(سوزنی)
9- گاه واژهی تیر مخفف «تیره» در شعر و ادب به کار رفته است:
پیری چو عمر من به مه و سال صید کرد *** شد روزهای روشن من چون شبان تیر
(سوزنی)
واژهی تیر از اضداد است و گاه به معنی «روشنایی» نیز آمده است.
(ناظم الاطباء)
10- به معنی خشم و غضب در بعضی از فرهنگها، مانند برهان و جهانگیری و رشیدی آمده است. امیر خسرودهلوی گوید:
سهل است این که تیر تو برکُه (= کوه) نایستاد *** بل کُه نایستاد به پیش تو گاه تیر
در خاتمه به این نکته باید اشاره کرد که در فرهنگها نزدیک به سی معنی برای واژهی «تیر» شده است که البته در بعضی موارد واژهی تیر عربی است و به این نکته باید توجه شود؛ چنانکه در عربی به معنی: مرغی شبیه طاووس و نیز به معنی صحرا و بیابان آمده است.
اما سایر معانی واژهی تیر که فهرستوار به اهمّ اآنها اشاره میشود، چنین است: تنگ (در برابر گکشاد)، قدر و مرتبه، صاعتق و طوفان، شکوفهی درخت خرما، تاب و طاقت، نوعی مار، رشته و موی، تیریز جامه، کرباس (پارچه)، گل نرگس، جنس مرغوب، گلوله توپ و تفنگ، رود دجله (که در اصل تیگر بوده و ایرانیها به دمناسبت تندی به دجله میگفتند).
فهرست منابع عمده:
برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به اهتمام دکتر محمد معین، زوار، 1330.
التفهیم ابوریحان بیرونی، با تعلیقات استاد جلال همائی، انجمن اثار ملی، 1351.
دیوان فرخی سیستانی، به کوشش دکتر سیدمحمد دبیر سیاقی، انتشارات اقبال، 1335.
گاهشماری در ایران قدیم، سید حسن تقیزاده، کتابخانهی تهران، 1316.
لغت فرس اسد، به تصحیح دکتر سیدمحمد دبیر سیاقی، کتابخانهی طهوری.
ایضاً لغت فرس اسدی، به تصحیح آقایان: دکتر فتح الله مجتبائی و دکتر علی اشرف صادقی، انتشارات خوارزمی.
لغت نامهی دهخدا، (ذیل واژههای: آرش، تیر، تیرگان).
مجمل التواریخ و القصص (؟)، به تصحیح ملک الشعراء بهار، کلالهی خاور، 1318.
ویس ورامین، فخرالدین اسعد گرگانی، به تصحیح استاد مجتبی مینوی، کتابخانهی بروخیم، 1314.
یشتها، تفسیر و تألیف استاد پورداوود، جلد اول، چاپ بمبئی، 1307.
منبع مقاله:
یاد یار مهربان ، با یاد دکتر بهرام فرهوشی ، به کوشش هما گرامی (فرهوشی)، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی فرهوهر، تهران، چاپ اول (1378)
بیشتر بخوانید:
تجربه هایی از برخورد با ارواح
خدایان ایران باستان
دو تیر و یک نشان
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}