دوش اشگم سر به جيحون ميکشيد شاعر : عبيد زاکاني دل بدان زلفين شبگون ميکشيد دوش اشگم سر به جيحون ميکشيد اشگ ريزان ناله را چون ميکشيد ناتوان شخص ضعيفم هر زمان گاه آهش سوي گردون ميکشيد گاه اشگش سوي صحرا ميدواند لشگر از بهر شبيخون ميکشيد ناگهان خيل خيالش بر سرم تا گريبان جامه در خون ميکشيد ديد آن چشم بلابين دمبدم رخت از آن دريا به هامون ميکشيد آستين بر زد خيالش تا به روز لعل او پيکانش بيرون ميکشيد غمزهاش تيري که ميزد بر عبيد ...