درنگی بر دین ژاپنیها (قسمت اول)
ژاپن دریافت کننده کم وبیش منفعل دینهای هندی، چینی و کره ای بوده است، بی آنکه به ژرفی نیز تحت تأثیر همه جانبه هیچ کدام قرار گرفته باشد. به نظر می رسد که برای وبر ژاپن استثنایی بر این قاعده بوده است که دین و فرهنگ بر آنچه ما امروز مدرنیزه شدن جوامع و تمدنها می خوانیم نقش قاطعی داشته است.
مطالعه مذهب ژاپنی از نظر تاریخی یا جامعه شناختی
چکیده:
ژاپن دریافت کننده کم وبیش منفعل دینهای هندی، چینی و کره ای بوده است، بی آنکه به ژرفی نیز تحت تأثیر همه جانبه هیچ کدام قرار گرفته باشد. به نظر می رسد که برای وبر ژاپن استثنایی بر این قاعده بوده است که دین و فرهنگ بر آنچه ما امروز مدرنیزه شدن جوامع و تمدنها می خوانیم نقش قاطعی داشته است.
تعداد کلمات: 1050 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
ژاپن دریافت کننده کم وبیش منفعل دینهای هندی، چینی و کره ای بوده است، بی آنکه به ژرفی نیز تحت تأثیر همه جانبه هیچ کدام قرار گرفته باشد. به نظر می رسد که برای وبر ژاپن استثنایی بر این قاعده بوده است که دین و فرهنگ بر آنچه ما امروز مدرنیزه شدن جوامع و تمدنها می خوانیم نقش قاطعی داشته است.
تعداد کلمات: 1050 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
نویسنده : رونالد رابرتسون
برگردان : کمال پولادی
برگردان : کمال پولادی
یکی از دلایل ناتوانی نسبی ما در درک «پدیده ژاپن» مدرن این است که پدران دانش اجتماعی مدرن ما را برای آن آماده نکردهاند. مثلا اگر به ماکس وبر مراجعه کنیم، که متنفذترین چهره در مطالعه ابعاد فرهنگی تحولات اجتماعی د اقتصادی و مدرنیزه شدن است، نمی توانیم کمک زیادی از او بگیریم. برای وبر ژاپن در واقع نوعی سمساری فرهنگی بود. از قرن ششم در آنجا انواعی از خرده ریزهای بودائیسم (بیش تر در شکل جادویی - جانمندانگارانه)، کنفوسیانیسم، وجوهی از تائوئیسم، مفهوم پین و بانگه و تا حد کمتری مسیحیت بر فراز مذهب عامیانه و بدوی شین تو روی هم انباشته شده بود.
ظاهرة وبر این طور میاندیشد. در واقع بیشتر آنچه را که وبر در باره ژاپن گفته است، در فصلی از کتابش در باره هند تحت عنوان «فصل مسیون مذهبی» (1958) آمده است. در این نگاه ژاپن دریافت کننده کم وبیش منفعل دینهای هندی، چینی و کره ای بوده است، بی آنکه به ژرفی نیز تحت تأثیر همه جانبه هیچ کدام قرار گرفته باشد. به نظر می رسد که برای وبر ژاپن استثنایی بر این قاعده بوده است که دین و فرهنگ بر آنچه ما امروز مدرنیزه شدن جوامع و تمدنها می خوانیم نقش قاطعی داشته است. به تقریب می توان گفت استدلال او این بوده است که در ژاپن عناصر ناسوتی دین شرقی چندان جدی گرفته نشده است و حکومت میجی توانسته است با برانداختن کامل نظام فئودالی توکوکاوا در شرایط صنعتی و اقتصادی قرن نوزدهم نظام سرمایه داری را از «بالا» بر کشور حاکم کند. اما چنین دیدگاهی مسلما این پرسش را نادیده میگیرد که چگونه ژاپن کشوری بوده است که نه تنها اندیشه های بیرونی را به صورت نظام مند برای وارد کردن گزینش کرده است و گزینش میکند، بلکه علاوه بر آن به طور فزاینده ای به یکی از سازندگان عرصه جهانی تبدیل میشود (1987 ,Westney).بلا (1957) بعد، سعی کرد (البته بدون لحاظ کردن خودنوشته های وبر در باره ژاپن) تحلیلی وبری از مدرنیزه شدن ژاپن ارائه کند. او در واقع برای ژاپن چیزی شبیه اخلاق پروتستان در وجه کارکردی کشف می کند، تا آنجا که میکوشد نشان دهد که چگونه در میان ساموراییها، به ویژه در دوره افول آنها، گرایشهای مذهبی - فرهنگی نیرومندی مشوق برنامه ریزی ملی برای ارتقای بهره وری اقتصادی و نگرش مثبت به بازدهی اقتصادی وجود داشته است. اما این نیز در پرسشی که من طرح کردم کمک زیادی به ما نمی کند، به ویژه با توجه به اینکه بلا در ۱۹۸۵ ضمن پیشگفتار کتاب دین توکوگاوا میگوید که آنچه «مسئله» ژاپن را تشکیل میدهد، فایده انگاری و فقدان یک مذهب مدنی هویت بخش و معناآفرین در این کشور است (1985 ,Bellah).
بیشتر بخوانید : عوامل جهانی شدن و ارتباط آن با فرایند توسعه
نظر بلا را بسیاری از نویسندگانی که در باره «معجزه اقتصادی» ژاپن مطلب نوشته اند، به کرات بازگو کرده اند، بی آنکه از اهمیت «دین» در ژاپن به عنوان عامل مهم تاریخی سخنی به میان آید. مثل این است که آنها می خواهند بگویند که با اشغال ژاپن به دست متفقین و الغای شین توی دولتی و کیش پرستش امپراتور بعد از جنگ جهانی دوم دین در جامعه ژاپن به عنوان یک عامل مهم مؤثر ملغا شد (حتا در تاریخ ژاپن نیز ملغا شد)، البته به جز نقش ننگینی که در دوره پیش از شکست ۱۹۴۵ داشت، که طی آن نخبگان نظامی، اقتصادی و سیاسی خود را با توسل به آن توجیه می کردند و مردم ژاپن را برای پیشرفت اقتصادی و نظامی بسیج می کردند. آنهایی که در دوره های اخیر مذهب ژاپنی را خواه از نظر تاریخی یا جامعه شناختی مطالعه کرده اند، غالبا این کار را بی توجه به موقعیت «ذهنی» ژاپنی ها در جهان انجام داده اند. توجه اصلی جامعه شناسان اساسا به اهمیت داخلی جنبش های مذهبی جدید معطوف بوده است، به ویژه مذاهبی که از تابستان ۱۹۴۵ به این طرف رشد کرده اند، البته به اضافه توجه کمتری به دین مدنی ژاپنیها، یا به قولی فقدان دین در این کشور. در کل به جز چند استثنای مهم، از جمله کار موراکامی (1980)، مطالعه در باره دین ژاپن هم از خود ژاپن و هم از جهان به عنوان یک کل مجزا شده است. البته مطالعاتی که خود پیروان مذاهب انجام داده اند، از این حکم تبعیت نمی کند.
سخن من این است که دین ژاپن دو وجه کم وبیش یگانه دارد که ضمن مربوط بودن به معمای مورد بحث، در عین حال ما را ملزم میکند که از دین ژاپن، به رغم ظاهر نامنسجمش، به عنوان یک کل نسبتا منسجم و مستقل سخن بگوییم. وجه نخست به سرشت التقاط گرایی ژاپنیها مربوط می شود و وجه دوم به کشسانی و انعطاف شالوده دین ژاپنیها و همین طور اهمیت شالودهای دین. همچنین باید از اهمیت آیین های پالودن یا پالایش در سراسر تاریخ ژاپن یاد کنم. این آیینها جزء مرکزی سنت بومی شین تو است و برای این است که مرزهای آنچه داخلی و آنچه خارجی است و شیوه ارتباط این دو را تعیین کند.
پس وجوه عمده دین ژاپن چیست که، گذشته از حساسیت برخی جنبش های عامیانه بودایی در باره «جهان» و روابط مدرج سیاسی با جهان، چنین تأثیر نیرومندی بر گرایش ظاهرة یگانه ژاپنی ها به جذب این همه اندیشه گوناگون از بیرون در عین حفظ هویت اجتماعی - ملی و حتا اختراع چنین هویتی بر جای گذاشته است؟ به این سؤال از یک جهت می توانم به صورت همانگویی پاسخ دهم، زیرا برای مدتی دست کم حدود پانزده قرن فرهنگ و هویت ژاپن در بخش عمده اش، به دست اندیشه ها و احکام دینی «بیگانه» ساخته شده است (1986 ,polack). به بیان دیگر، اگر این موضوع را بررسی کنیم که چرا ژاپن مدرن گرایش خاصی در پذیرش و انطباق اندیشه های تولید شده در بیرون جهت استفاده برای مقاصد خاص خود دارد، چه بسا وسوسه شویم خیلی ساده بگوییم که این خود سیمای اصلی جامعه ژاپنی است؛ در ادامه این استدلال حتا می توان گفت که این از وجوه اصلی هویت ژاپن است، هویتی که در رویارویی با جهان بیرون ساخته شده است. اما پرسش های مهمی هنوز باقی می ماند. چگونه هویتی که از چنین آمیزش گسترده ای از جهان بینی های دینی و فلسفی ساخته شده است، اصولا محفوظ مانده است؟
آیا این هویت ترکیبی خود پایه گرایش به انضمام اندیشه های بیرونی نیست؟
سخن من این است که دین ژاپن دو وجه کم وبیش یگانه دارد که ضمن مربوط بودن به معمای مورد بحث، در عین حال ما را ملزم میکند که از دین ژاپن، به رغم ظاهر نامنسجمش، به عنوان یک کل نسبتا منسجم و مستقل سخن بگوییم. وجه نخست به سرشت التقاط گرایی ژاپنیها مربوط می شود و وجه دوم به کشسانی و انعطاف شالوده دین ژاپنیها و همین طور اهمیت شالودهای دین. همچنین باید از اهمیت آیین های پالودن یا پالایش در سراسر تاریخ ژاپن یاد کنم. این آیینها جزء مرکزی سنت بومی شین تو است و برای این است که مرزهای آنچه داخلی و آنچه خارجی است و شیوه ارتباط این دو را تعیین کند.
ادامه دارد..
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)
سخن من این است که دین ژاپن دو وجه کم وبیش یگانه دارد که ضمن مربوط بودن به معمای مورد بحث، در عین حال ما را ملزم میکند که از دین ژاپن، به رغم ظاهر نامنسجمش، به عنوان یک کل نسبتا منسجم و مستقل سخن بگوییم. وجه نخست به سرشت التقاط گرایی ژاپنیها مربوط می شود و وجه دوم به کشسانی و انعطاف شالوده دین ژاپنیها و همین طور اهمیت شالودهای دین. همچنین باید از اهمیت آیین های پالودن یا پالایش در سراسر تاریخ ژاپن یاد کنم. این آیینها جزء مرکزی سنت بومی شین تو است و برای این است که مرزهای آنچه داخلی و آنچه خارجی است و شیوه ارتباط این دو را تعیین کند.
پس وجوه عمده دین ژاپن چیست که، گذشته از حساسیت برخی جنبش های عامیانه بودایی در باره «جهان» و روابط مدرج سیاسی با جهان، چنین تأثیر نیرومندی بر گرایش ظاهرة یگانه ژاپنی ها به جذب این همه اندیشه گوناگون از بیرون در عین حفظ هویت اجتماعی - ملی و حتا اختراع چنین هویتی بر جای گذاشته است؟ به این سؤال از یک جهت می توانم به صورت همانگویی پاسخ دهم، زیرا برای مدتی دست کم حدود پانزده قرن فرهنگ و هویت ژاپن در بخش عمده اش، به دست اندیشه ها و احکام دینی «بیگانه» ساخته شده است (1986 ,polack). به بیان دیگر، اگر این موضوع را بررسی کنیم که چرا ژاپن مدرن گرایش خاصی در پذیرش و انطباق اندیشه های تولید شده در بیرون جهت استفاده برای مقاصد خاص خود دارد، چه بسا وسوسه شویم خیلی ساده بگوییم که این خود سیمای اصلی جامعه ژاپنی است؛ در ادامه این استدلال حتا می توان گفت که این از وجوه اصلی هویت ژاپن است، هویتی که در رویارویی با جهان بیرون ساخته شده است. اما پرسش های مهمی هنوز باقی می ماند. چگونه هویتی که از چنین آمیزش گسترده ای از جهان بینی های دینی و فلسفی ساخته شده است، اصولا محفوظ مانده است؟
آیا این هویت ترکیبی خود پایه گرایش به انضمام اندیشه های بیرونی نیست؟
سخن من این است که دین ژاپن دو وجه کم وبیش یگانه دارد که ضمن مربوط بودن به معمای مورد بحث، در عین حال ما را ملزم میکند که از دین ژاپن، به رغم ظاهر نامنسجمش، به عنوان یک کل نسبتا منسجم و مستقل سخن بگوییم. وجه نخست به سرشت التقاط گرایی ژاپنیها مربوط می شود و وجه دوم به کشسانی و انعطاف شالوده دین ژاپنیها و همین طور اهمیت شالودهای دین. همچنین باید از اهمیت آیین های پالودن یا پالایش در سراسر تاریخ ژاپن یاد کنم. این آیینها جزء مرکزی سنت بومی شین تو است و برای این است که مرزهای آنچه داخلی و آنچه خارجی است و شیوه ارتباط این دو را تعیین کند.
ادامه دارد..
منبع:
جهانی شدن (تئوری اجتماعی وفرهنگ جهانی) ، رونالد رابرتسون ، ترجمه کمال پولادی، نشر ثالث چاپ چهارم (1393)
بیشتر بخوانید :
تناسخ در آیین بودا
رابطه انسان و دین
آشنایی با یهود و یهودیت
گلوبالیسم یا جهانی شدن
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}