نگاهی به تلاشهای اجتماعی در کشورهای عقب نگه داشته شده
 
چکیده:
طبقه، گروه بزرگی از افراد بشرند که به علت موقعیتشان در سیستم تاریخی تولیدی معینی و به علت رابطه شان با وسایل تولید و به علت نقشی که در سازمان اجتماعی کار دارند و در نتیجه به علت تفاوت در میزان و چگونگی بدست آوردن سهمشان از ثروت جامعه از هم بازشناخته می شوند
 
تعداد کلمات: 1383 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
 
 نویسنده: شاپور رواسانی

 مهمترین شرطی که تحت آن یک فرد به صورت عضو یک طبقه و یا یک گروه به صورت طبقه عمل می نماید عبارتست از شرکت در جنگ علیه طبقه دیگر. در این باره مارکس نوشت: میلیونها خانواده ای که تحت چنان شرایط اقتصادی زندگی می کند که فقط تکافوی زنده نگه داشتن آنان را میکند و طرز زندگی و علایق و فرهنگشان آنان را از سایر طبقات جدا ساخته و در برابر طبقات دیگر به صورت خصمانه قرار می دهد، یک طبقه را می سازند. از آنجا که میان دهقانانی که روی قطعات جداگانه زمین کار میکنند فقط یک وابستگی محلی وجود دارد و همسانی علایق آنان نمی تواند موجب وحدتشان شده در میان آنان رابطه ای در مقیاس ملی و سازمانی سیاسی به وجود آورد، این دهقانان طبقه ای را نمی سازند. وی با تأکید بر این که کارگران تنها با برخورداری از آگاهی طبقاتی کافی می توانند از صورت طبقه بالقوه به صورت طبقه بالفعل درآیند می نویسد: «پرولتاریا... در آغاز تکامل خود با وجود دارا بودن علایق مشترک چیزی کمتر و یا بیشتر از یک توده بی سازمان نیست، اما تسلط سرمایه وضع مشترک و علایق مشترکی برای این توده ایجاد کرد و بدین ترتیب این توده به صورت یک طبقه در برابر طبقه سرمایه دار درآمد، اما هنوز طبقه ای برای خود (بالفعل) محسوب نمی شد». مارکس در جوامع سرمایه داری سه طبقه را از یکدیگر متمایز می سازد:
 ۱. کسانی که فقط صاحب نیروی کارند
 ۲. صاحبان سرمایه
 ۳. زمینداران. درآمد این سه طبقه عبارت است از مزد کار، نفع و محصول زمین». از دید مارکس معیار سنجش و وجه تمایز طبقات در جامعه مالکیت یا عدم مالکیت وسایل تولید است. وی می نویسد: «علایق طبقاتی، علایق خصوصی یک فرد و یا جمعی از افراد نیست. علایق طبقاتی همان چیزی است که این یا آن پرولتر و یا تمام پرولتاریا به صورت هدفی برای خود می شناسد؛ هدفی که مانند عملیات تاریخی وی شرایط محدود زندگیش و مانند سازمانهای جامعه مدنی امروزی به صورتی غیر قابل انکار از پیش نشان داده شده است.» علایق مادی مشترک می تواند در نتیجه برخورداری از آگاهی طبقاتی کافی، زمینه تشکیل سازمان انقلابی طبقاتی را فراهم سازد. هدف اصلی این سازمان پرولتاریایی به نظر مارکس ایجاد انقلاب و استقرار سوسیالیسم و در نهایت کمونیسم جهانی است؛ جامعه ای که در آن با حذف مالکیت خصوصی بر وسایل تولید اساس بدبختی جامعه ریشه کن شده باشد.

  بیشتر بخوانید :  شاخه‌های انسان شناسی

تعریف لنین از طبقه، کلی تر و عمومی تر از تعریف مارکس می باشد. لنین در تعریف طبقه می نویسد: «طبقه، گروه بزرگی از افراد بشرند که به علت موقعیتشان در سیستم تاریخی تولیدی معینی و به علت رابطه شان با وسایل تولید و به علت نقشی که در سازمان اجتماعی کار دارند و در نتیجه به علت تفاوت در میزان و چگونگی بدست آوردن سهمشان از ثروت جامعه از هم بازشناخته می شوند. طبقات آن چنان گروههای انسانی هستند که یکی از آنها می تواند کار گروه دیگر را در نتیجه تفاوت موقعیتشان در سیستم اقتصاد اجتماعی معینی تصاحب نماید؟. تعریف لنین از طبقه از این جهت بر تعریف مارکس رجحان دارد که نشان میدهد روابط گروههای انسانی در یک جامعه پیچیده تر از آن است که تنها با معیار مالکیت یا عدم مالکیت وسایل تولید بتوان آن را به درستی تحلیل و شناسایی کرد؛ برای استثمار و سودجویی طرق دیگری غیر از در دست گرفتن مالکیت وسایل تولید نیز وجود دارد. نکته مهم در تعریف لنین آن است که وی نه تنها رابطه گروههای انسانی را با وسایل تولید در نظر میگیرد، بلکه به نوع و میزان سهم افراد و یا گروههای انسانی از ثروت جامعه نیز به عنوان مشخصات طبقاتی اهمیت می دهد. لنین پس از تأکید بر اهمیت عامل آگاهی طبقاتی در جریان جنگ طبقاتی می نویسد: اگر کارگران «در عمل، تحلیل مادی و سنجش مادی را در مورد بررسی جوانب امور و زندگی کلیه طبقات، قشرها و گروههای مردم بکار نبرند، آگاهی طبقاتی آنان نمی تواند یک آگاهی طبقاتی واقعی محسوب گردد.
ماکس وبر طبقه را در جامعه سرمایه داری عبارت می داند از: «۱. تعداد زیادی از انسانها که در بخش اصلی و خاصی از امکانات زندگیشان مشترکند بدان حد که ۲. این بخش به لحاظ اقتصادی به وسیله مالکیت اموال و علاقه مندیهای شغلی و در عمل 3. تحت شرایط بازار (کالا و کار) نمایش داده می شود. موقعیت طبقاتی) ماکس وبر از طبقه مالک و طبقه صاحبان مشاغل و طبقات اجتماعی شامل کارگران، طبقه متوسط، روشنفکران و صاحبان امتیازات فرهنگی سخن می گوید.؟
تعاریف داهرن دورف و ماکس وبر از طبقه برای بخش عمده ای از جامعه شناسان سرمایه داری حالت راهنما را دارد. در باب تحلیل ساختار جوامع سرمایه داری آثار فراوانی از نویسندگان سرمایه داری در دست است.

به منظور مقایسه تعاریفی که تا اینجا مطرح گردید به ذکر مختصر تعریف طبقه از دید چند تن از نویسندگان دنیای سرمایه داری می پردازیم، تا پس از توجه به همه تعاریف بحث را به روشنی بیشتری ادامه دهیم.
در تعریف طبقه می نویسد: «طبقات عبارتند از دسته های سودجویی که از شرایط معین ساختمان اجتماعی ناشی شده و برای حصول تغییرات اجتماعی در اختلاف اجتماعی مداخله می نماید.» چنین تعریف کلی و مبهمی که به هیچ وجه محتوای واقعی طبقات اختلاف و جنگ طبقاتی و سیر رشد جامعه را نشان نمیدهد نمی تواند تعریف قابل قبول و درستی تلقی گردد. در این تعریف طبقه به گروه سودجو، جنگ طبقاتی به اختلافات اجتماعی، و تغییرات انقلابی و بنیادی جامعه به تغییرات اجتماعی تنزل یافته، بدون اینکه گفته شود که طرفین متخاصم چه گروههایی را تشکیل می دهند و مخاصمه بر سر چیست یا تغییرات اجتماعی به چه صورت تعقیب شده و تحقق خواهند یافت و باز معلوم نیست که اصلاحات اجتماعی و دگرگونیهای مورد علاقه از نوع دگرگونیهای زیربنایی خواهد بود و یا روبنایی. روم ماکلور R. Maclver طبقه را چنین تعریف می نماید: «مقصود ما از طبقات اجتماعی بخشی از جامعه مشترک می باشد که در وهله نخست به واسطه تفاوت وضع اجتماعی خود از بقیه جامعه جدا می گردد.

ف. کرونر F. Croner بر همین سیاق طبقه را چنین تعریف می کند: «طبقات اجتماعی... عبارتند از گروههای اجتماعی که براساس سه عامل معین می گردند:
 ۱. رفتار اجتماعی مشابه
 ۲. ساختمان اجتماعی مشابه
 ۳. ارزش گذاری اجتماعی مشابه». به نظر وارنر ولونت طبقه عبارتست از «.. دو یا سه یا تعداد بیشتری از گروههای انسانی که به نظر شخصی این گروهها در درجات بالا و پایین اجتماع قرار داشته و به وسیله افراد و اعضای جامعه مشترک به این وضع درآمده اند.»

مثالهای ذکر شده در بالا به خوبی نشان می دهد که چگونه نویسندگان سرمایه داری می کوشند به کمک تعاریف مبهم و نارسا که به هیچ وجه ساختمان واقعی جامعه را باز نمی نماید وجود جنگ طبقاتی، ماهیت طبقات و رابطه طبقات با وسایل تولید و اختلاف در بهره گیری از ثروت جامعه را پنهان سازند. وقتی از طبقه به صورت نیرو و یا گروه یاد می شود معلوم نیست که مراد از این نیرو و گروه چیست و ماهیت اجتماعی آن نیز مورد بحث قرار نمی گیرد. به هر حال در تعاریف فوق، پرسشهای فراوانی بی جواب می ماند و نکات ذکر شده به اندازه ای کلی تنظیم شده اند که دلالت بر معنای خاص و روشنی ندارند. نویسنده دیگری میکوشد طبقه را معیار روانشناسی تعریف کند. سنترز در این مقوله می نویسد: «طبقه در تفاوت با قشر می تواند به صورت یک پدیده روانشناسی به معنای کامل کلمه فهمیده شود و این بدان معناست که طبقه هر فرد انسانی، بخشی از «من» وی، بخشی از تعلق وی به منطبق ساختن خود با چیزی بزرگتر از خود محسوب می شود.»

ماکس وبر طبقه را در جامعه سرمایه داری عبارت می داند از: «۱. تعداد زیادی از انسانها که در بخش اصلی و خاصی از امکانات زندگیشان مشترکند بدان حد که ۲. این بخش به لحاظ اقتصادی به وسیله مالکیت اموال و علاقه مندیهای شغلی و در عمل 3. تحت شرایط بازار (کالا و کار) نمایش داده می شود. موقعیت طبقاتی) ماکس وبر از طبقه مالک و طبقه صاحبان مشاغل و طبقات اجتماعی شامل کارگران، طبقه متوسط، روشنفکران و صاحبان امتیازات فرهنگی سخن می گوید.؟

تعاریف داهرن دورف و ماکس وبر از طبقه برای بخش عمده ای از جامعه شناسان سرمایه داری حالت راهنما را دارد. در باب تحلیل ساختار جوامع سرمایه داری آثار فراوانی از نویسندگان سرمایه داری در دست است.

آنچه تا کنون آمد، اشاره بسیار کوتاهی بود به مطالبی که در کشورهای سرمایه داری از دیدگاههای مختلف درباره طبقه و تعریف طبقه بیان شده است. خوانندگان خود توجه دارند که تعاریف ارائه شده منعکس کننده شرایط مادی، معنوی، زمانی و مکانی و اجتماعی جوامع اروپایی و در دوره های معین بازتاب خواستها و منافع اقتصادی گروههای اجتماعی معین بود.
 
منبع:
مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی(مجموعه مقالات سیاسی- اقتصادی) ، شاپور رواسانی ، طهران: امیر کبیر، چاپ اول (1386)

   بیشتر بخوانید :
  آشنایی با آیات اقتصادی قرآن کریم
  شش ضرورت اجرای اقتصاد مقاومتی
  اقتصاد مارژینالیستی