دمکراسی پویا، به معنای آگاهی و حق نظارت و حق اظهارنظر عامه مردم
 
چکیده:
تنها با استقرار دمکراسی پویا، به معنای آگاهی و حق نظارت و حق اظهارنظر عامه مردم در همه امور می توان جلوی چنین انحرافی را که رفته رفته از دستگاه دولتی به جامعه سرایت می کند، گرفت؛ وگرنه انگلهای نظام سابق که در پیکره و واحدهای نظام جدید زندگی میکنند، موجبات پوسیدگی آن را فراهم خواهند آورد.
 
تعداد کلمات: 1665 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
 
 تویسنده: شاپور رواسانی

 در جامعه ای که یک قشر محدود و معین، چه به عنوان حزب (پیشروترین افراد یک طبقه - لنین) و چه زیر نام دیگری خود را بالاتر و والاتر از مردم بداند، از نظارت، دخالت و حاکمیت جامعه در امور سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به عناوین مختلف جلوگیری کند و آن را با پنهان . نگهداشتن چگونگی روابط و ضوابط حاکم محدود سازد نمی تواند به عنوان جامعه ای که در آن دمکراسی حاکم باشد خود را معرفی کند. پس از پیروزی انقلاب، بوروکراسی نظام سابق، به صورت خیل عظیم کارمندان سازمانهای دولتی اداری - فرهنگی - نظامی که اعتقادات و عاداتشان را از نظام سابق کسب کرده اند به زندگی خود ادامه خواهد داد؛ گرچه در سطح جامعه، و در میان مردم عادی، جهان بینی انقلابی موفق و حاکم به نظر می رسد.
 
در روسیه بسیاری از کارمندان سازمانهای دولتی تزاری پس از پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ نیز بدنه اصلی و بخش عمده پیکره سازمانهای دولتی و رهبری این سازمانها را تشکیل میدادند. این خیل عظیم و وابستگانشان که برای حفظ منافع فرصت طلبانه خود به جانبداری از رژیم جدید و ایدئولوژی موفق تظاهر کردند و حتی به عضویت حزب کمونیست درآمدند، در عمل و حقیقت همان شیوه های بوروکراسی گذشته و طرز تفکر و اعتقادات و عادات سابقشان را حفظ نمودند و انقلاب را از درون از اهداف اولیه اش منحرف ساختند.
 وابستگان این طبقه برای حفظ امتیازات مادی، خود را مدافع منافع جامعه، جهان بینی سوسیالیستی و حافظ انقلاب به مردم معرفی می کردند و مانع هرگونه انتقاد و نظارت و دخالت پیکره اولیه و اجتماعی طبقه جدید، بخشی از وابستگان نظام سابق و بخشی از روشنفکران و کارگرانی بودند که با اطمینان و اعتقاد کامل به صلاحیت خویش و به جهان شمولی و حقانیت اعتقادات و ایدئولوژی شان، خود را مأمور نجات جامعه از شر ستمهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نظام مستبد استثماری حاکم دانسته و برای خود وظیفه ارشاد و تربیت جامعه قایل بودند.
وابستگان دستگاه دولتی و نظام گذشته به کمک امکانات مادی و تجارب اداری و اجتماعی خود، توانستند حتی بخشی از مبارزان صمیمی و انقلابی را به خود منضم و فاسد کنند و از آنان به عنوان تابلوی عقیدتی - حفاظتی در برابر مردم معتقد به انقلاب و جهان بینی انقلابی و انتقاداتشان از انحرافات، استفاده نمایند. در پاره ای موارد، ائتلاف طبقه قدیم و جدید توانست بخشی از نیروهای معتقد و مردمی را که در برابر این فساد و انحراف خزنده مقاومت می کردند به تدریج از دستگاههای دولتی و فرهنگی و مقامات تعیین کننده دور سازد.
 
تنها با استقرار دمکراسی پویا، به معنای آگاهی و حق نظارت و حق اظهارنظر عامه مردم در همه امور می توان جلوی چنین انحرافی را که رفته رفته از دستگاه دولتی به جامعه سرایت می کند، گرفت؛ وگرنه انگلهای نظام سابق که در پیکره و واحدهای نظام جدید زندگی میکنند، موجبات پوسیدگی آن را فراهم خواهند آورد. در درون یک پوسته مترقی و انقلابی و مردمی، هسته فاسد و منحط سابق رشد میکند و در جامعه پس از انقلاب در پوشش افسانه انقلاب، واقعیت سودجویی و فرصت طلبی حاکم می شود. در چنین صورتی، دری که رنگ خورده دوباره روی همان پاشنه سابق خواهد چرخید.
 
فروپاشی نظام اقتصادی - سیاسی و اجتماعی شوروی نتیجه قهری و قطعی رشد و قدرت یابی طبقه ای بود که میلوان جیلاس آن را «طبقه جدید» نامید. این طبقه (بوروکراسی سیاسی) توانست به تدریج بخشی از تکنوکرات ها و سران ارتش را نیز جذب کند. «طبقه جدید» بعد از انقلاب اکتبر و تشکیل دولت اتحاد جماهیر شوروی در این کشور متولد گردید. این طبقه از گروهی تشکیل می شد که به علت مقام و موقع خاص خود در حزب دولت و سازمانهای اقتصادی دولتی، می توانستند بدون اینکه به معنای سرمایه داری مالک وسایل تولید، سرمایه ها و ثروتهای جامعه باشند، سهم بیشتری از آنچه در مقایسه با سطح عمومی زندگی مردم محق بودند از محصول کار و تولید جامعه ببرند و امتیازات مادی فراوانی به دست آورند.
 
وابستگان این طبقه برای حفظ امتیازات مادی، خود را مدافع منافع جامعه، جهان بینی سوسیالیستی و حافظ انقلاب به مردم معرفی می کردند و مانع هرگونه انتقاد و نظارت و دخالت پیکره اولیه و اجتماعی طبقه جدید، بخشی از وابستگان نظام سابق و بخشی از روشنفکران و کارگرانی بودند که با اطمینان و اعتقاد کامل به صلاحیت خویش و به جهان شمولی و حقانیت اعتقادات و ایدئولوژی شان، خود را مأمور نجات جامعه از شر ستمهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نظام مستبد استثماری حاکم دانسته و برای خود وظیفه ارشاد و تربیت جامعه قایل بودند.
 
هدف اعلام شده از بدست گرفتن قدرت دولتی، رفع موانع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، تکامل و رفاه اجتماع یا از میان برداشتن سلطه دستگاه سیاسی استبدادی و سلطه طبقات و اقشار استثمارگر بود؛ درحالی که بخش عمده ای از صمیمی ترین و معتقدترین کمونیستها در جنگهای داخلی در برابر ضد انقلاب که از جانب کشورهای سرمایه داری دامن زده و حمایت می شد جان باختند. فرصت طلبان کم کم در سازمان حزب و دولت قدرت یافتند. این فرصت طلبان پوسته انقلابی حزب و دولت را حفظ کردند، اما در عمل از آرمانهای انقلاب و ایده آل سوسیالیسم دور شدند و برایشان بدست آوردن و حفظ منافع و امتیازات مادی مسئله اصلی شد. طبقه جدید با تکیه بر لنینیسم و تفسیر مارکسیسم بر حسب منافع و احتیاجات خود، اکثریت جامعه را از نظر شعور طبقاتی و آگاهی سیاسی و اجتماعی ضعیف، و خود را معلم و مربی جامعه می دانست. دمکراسی سیاسی به معنای قبول حق نظارت، دخالت و حاکمیت مردم در همه امور حکومتی معنا و مفهومی نداشت.
 
مقامات بالای حزب (دولت) خود را شعور و وجدان جامعه میدانستند و به نام مردم اما به جای مردم تصمیم می گرفتند. نبود آزادیهای سیاسی مانع اعمال حق حاکمیت مردم در همه زمینه ها گردید و این امر پیدایش و سپس رشد و توسعه طبقه جدید را ممکن ساخت.
در جامعه ای که مردم نتوانند در همه امور حکومتی از صدر تا ذیل نظارت و دخالت کنند و قشر حاکم برای خود حق ویژه قایل باشد، شیوع فساد و تولد و رشد «طبقه جدید» امرى قطعی است. نظام شوروی در جریان رشد خود دچار تضادی گردید که تدریجا تشدید و موجب جداشدن نظام از جامعه گردید.

   بیشتر بخوانید :  اقتصاد مقاومتی در برابر تحریم اقتصادی

درحالی که در زمینه اقتصاد حاکمیت و مالکیت جامعه پذیرفته شده بود (دمکراسی اقتصادی - سوسیالیسم)، در زمینه سیاسی حاکمیت جامعه دمکراسی سیاسی مستقر نگردید و تضاد مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی میان زیرینا و روبنای جامعه شدت یافت.
در آنجا نیز مانند نظام سرمایه داری، اما به صورتی دیگر، تقسیم حاکمیت و مالکیت جامعه و سلب قدرت از مردم به چشم می خورد. این تقسیم و نفی حاکمیت در بخش سیاسی موجب گردید که حاکمیت مردم در بخش اقتصاد نیز نفی و مسخ شود. تجربه شوروی نشان داد که بدون استقرار دمکراسی سیاسی و نظارت و دخالت جامعه در همه امور، دمکراسی اقتصادی سوسیالیسم) نیز نمی تواند به مرحله عمل درآید، چنان که در نظام سرمایه داری نیز به علت عدم استقرار دمکراسی اقتصادی، دمکراسی سیاسی از درون خالی می گردد.
 شیشه حیات طبقه جدید بی اطلاع نگهداشتن مردم تا سرحد امکان از روند فعالیتهای اقتصادی و سیاسی، انتشار آمارهای غلط و انکار وجود استثمار و فقر از طرفی، و پنهان نگهداشتن امتیازات مادی طبقه مرفه حاکم از جانب دیگر است. طبیعی است وقتی مردم از چیزی مطلع نباشند اظهار نظر و استفاده از دمکراسی سیاسی به خودی خود منتفی است. نتیجه دوام سلطه طبقه جدید، سقوط به دامن سرمایه داری در داخل و همکاری با استعمار سرمایه داری در سطح جهانی است.
طبقه جدید شوروی به تدریج به سوی سازش، توافق و بالأخره همکاری با سرمایه داری جهانی حرکت کرد، نخست مسئله همزیستی مسالمت آمیز مطرح شد و در پایان کار به دریوزگی کشید.
 
در هر نظام دیگری نیز که طبقه جدید حاکم شود، حرکت به سوی سازش و بالأخره پیوستن به سرمایه داری استعماری قطعی است، زیرا طبقه جدید حاضر نیست به خاطر آرمانهای انقلابی و استقرار آزادی و عدالت در کشورش از مزایای مادی طبقاتی که بدست آورده صرف نظر کند، لذا خواستار و داوطلب سازش با سرمایه داری جهانی است.
 
نظامی که نظارت جامعه را بر همه زمینه های سیاسی و اقتصادی نپذیرد، رفته رفته اما به طور قطع از جامعه جدا خواهد شد، زیرا مردم عادی دلیلی نمی بینند از چیزی که اطلاع ندارند یا حق ندارند از آن مطلع شوند دفاع کنند. در چنین نظامی آنچه مقامات بالای حزب یا دولت می گویند و میکنند «حقیقت» و «درست است و کمیته مرکزی یا هر مرجع تصمیم گیری دیگری از خطا و اشتباه مبراست.
 
اعتقاد اکثریت مردم به صلاحیت قشر حاکم، پشتوانه و ضامن قدرت حکومتی است و تا زمانی که این اعتقاد پابرجا باشد، نظام حاکم نیز به حیات خود ادامه خواهد داد و به این علت است که «طبقه جدید» در برابر انتقادات و آشکار شدن معایب و مفاسد، حساسیت نشان میدهد و تلاش میکند هر ضعف و فسادی را ناشی از توطئه دشمنان بداند و بخواند و مخالفان داخلی خود را با این حربه سرکوب نماید، درحالی که خود در سازش با دشمنان سابق عجله دارد. مشکل طبقه جدید شوروی این بود که مردم عادی رفتار و اعمال قشر حاکم و تمام وابستگان به حکومت را با میزان آرمانها و ایده آلها و ارزشهای اعلام شده می سنجیدند و چون در جریان عمل، تضادی میان گفتار و رفتار رهبران و مسئولان نظام چه در زمینه سیاسی و فرهنگی و چه در زمینه اقتصادی با آرمانها و اصول اولیه اعلام شده دیده می شد، مشروعیت نظام حاکم به تدریج مورد تردید قرار گرفت و متزلزل شد و جامعه از نظام جدا و نسبت بدان بیگانه گردید. این امر در مورد شوروی و کشورهای اروپای شرقی اتفاق افتاد.
 
تجربه شوروی ثابت کرد که سلطه طبقه جدید اثرات شومی بر جامعه دارد، چون نه فقط نظام از درون فاسد و حقوق استثمارشوندگان به شکل تازه ای نقض میگردد و به نام مردم از نان و کار مردم دزدیده می شود، بلکه سلطه شوم این طبقه موجبات سقوط فرهنگی جامعه را نیز فراهم می آورد.
 
طبقه جدید خصم دمکراسی سیاسی است، چون برای پنهان کردن فساد مالی و اخلاقیش و در همان حال تظاهر به انقلابی بودن و ضد استثمار بودن و وفادار بودن به آرمانها و ارزشهای انقلابی احتیاج به «آرامش» داود. طبقه جدید به خصوص از سازمان یافتن انتقاد کنندگان که با تکیه بر حقایق اجتماعی و به طور مشخص با طرح مسئله فساد اخلاقی و انحرافات مالی طبقه جدید و وابستگانش کوشش در احیای ارزشهای انقلابی و حرکت به سوی اهداف اعلام شده اولیه را دارند، با همه توان خود جلوگیری میکند و از اعمال خشونت روگردان نیست.
 
شیشه حیات طبقه جدید بی اطلاع نگهداشتن مردم تا سرحد امکان از روند فعالیتهای اقتصادی و سیاسی، انتشار آمارهای غلط و انکار وجود استثمار و فقر از طرفی، و پنهان نگهداشتن امتیازات مادی طبقه مرفه حاکم از جانب دیگر است. طبیعی است وقتی مردم از چیزی مطلع نباشند اظهار نظر و استفاده از دمکراسی سیاسی به خودی خود منتفی است. نتیجه دوام سلطه طبقه جدید، سقوط به دامن سرمایه داری در داخل و همکاری با استعمار سرمایه داری در سطح جهانی است.
 
منبع:
مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی(مجموعه مقالات سیاسی- اقتصادی) ، شاپور رواسانی ، طهران: امیر کبیر، چاپ اول (1386)

   بیشتر بخوانید :
  محرومان در شهرها و دهات مستعمرات
  دمکراسی در مستعمرات
  دمکراسی در سرمایه‌داری