نگاهی به شعارهای برجسته فقیران
 
چکیده:
در جوامعی که شیوه تولید مسلط، شیوه تولید مستعمراتی است این دو طبقه در نوعی همزیستی مشارکت و اتئلاف مالی به سر می برند و حتی پیوندهای خویشاوندی با یکدیگر دارند اما در زمینه سیاسی و فرهنگی با هم رقابت می کنند.
 
تعداد کلمات: 1742 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 8 دقیقه
 
 نویسنده: شاپور رواسانی
 
در جوامعی که شیوه تولید مستعمراتی شیوه تولید مسلط به شمار می رود، با ترکیبی از دو شیوه سرمایه داری کلاسیک و سرمایه داری دولتی سر و کار داریم. بافت و ساختار جامعه نیز در این شیوه تولیدی مشخصات خود را دارد. به طور کلی می توان گفت که در این جوامع هم بخش خصوصی به عنوان مالک حضور و وجود دارد که از قوانین و مقررات اقتصادی سرمایه داری کلاسیک بهره گیری و از الگوهای فرهنگی و سیاسی این نظام اجتماعی تقلید می کند، هم «طبقه جدید» که از نظر تئوریهای فلسفی و اعتقادات اجتماعی و سیاسی با «طبقه جدید» در جوامع سرمایه داری دولتی متفاوت اما در عمل و هدف با آن یکسان است.
 
در جوامعی که شیوه تولید مسلط، شیوه تولید مستعمراتی است این دو طبقه در نوعی همزیستی مشارکت و اتئلاف مالی به سر می برند و حتی پیوندهای خویشاوندی با یکدیگر دارند اما در زمینه سیاسی و فرهنگی با هم رقابت می کنند. دعوای اصلی بر سر سهمی است که وابستگان هر یک از دو طبقه از غارت اموال عمومی و واگذاری منابع طبیعی کشور به دول و شرکتهای سرمایه داری استعماری می برند و در کنار آن زندگی ظاهر متفاوتی دارند.
 
در چنین جوامعی مالکیت بخش خصوصی با حاکمیت «طبقه جدید» چنان باهم ترکیب شده که نمی توان آنها را جدا از هم دانست و در برابر توده مردم زحمتکش جامعه جبهه واحدی می سازند. اختلافات سیاسی و فرهنگی این دو بخش که با هم طبقه حاکم را تشکیل میدهند بدان صورت و تا بدان حد در جامعه مطرح می گردد که منجر به اطلاع، دخالت و نظارت عوام در کار «خواص» نشود و به منافع مشترک لطمه ای وارد نیاید. در پاره ای موارد طرح اختلافات و رقابتهای سیاسی و فرهنگی این دو شریک، جنبه مشغول کردن جامعه و افکار عمومی به مسائل فرعی را دارد تا مشکلات و مسائل اصلی به ویژه چگونگی روابط این دو با کارتل ها و شرکتهای چند ملیتی و دول استعماری از دید و توجه جامعه دور بماند. در هر حال مسائل اقتصادی فقط به صورت پراکنده، بی ربط یا مبهم در گفتگوهای اجتماعی مطرح می شود که آن هم گذراست؛ اما در همه احوال کوشش میشود بر جدایی سیاست و فرهنگ از اقتصاد به عنوان یک اصل مسلم تکیه شود در حالی که در شیوه تولید و نظام اجتماعی سرمایه داری بر مالکیت اقلیت و در شیوه تولید و نظام اجتماعی سرمایه داری دولتی، بر حاکمیت اقلیت بر اقتصاد تکیه می شود، در شیوه مستعمراتی با روند تبدیل حاکمیت به مالکیت به صورتی که این نقل و انتقال در چارچوب روابط مالی و خویشاوندی وابستگان به طبقه حاکم انجام گرفته و مدیران و صاحبان مقامات دولتی به مالکان تبدیل می شوند، سروکار داریم. این طبقه مالک که از بطن طبقه جدید متولد می شود، پس از تولد باز هم به علت حفظ روابط مالی و خویشاوندی با این پدیده نه فقط معلول آثار تغییرات اقتصادی در سطح جهانی و افزایش فعالیت شرکتهای چند ملیتی و دول سرمایه داری استعماری برای نفوذ و سلطه و تثبیت این دو در جوامع مستعمراتی است، بلکه بدان سبب هم هست که «طبقه جدید» می کوشد با انتقال اموال عمومی از «بخش دولتی» به «بخش خصوصی» اش، هم امتیازات خود را از خطر هیجانات، اعتراضات و انقلابات یا حسابرسیهای اکثریت و عامه مردم دور نگهدارد و هم روابطش با شرکتها و دول سرمایه داری استعماری را از دید جامعه پنهان سازد.
 
با توجه به آنچه گفته شد، در هر سه شکل از شیوه های تولید و نظامهای اجتماعی، یک اقلیت سودجو و غارتگر، به گونه های متفاوت و با استدلالات مختلف بر جدا بودن سیاست و فرهنگ از اقتصاد اصرار می ورزد؛ در هر سه مورد هدف اصلی از مالکیت و حاکمیت و تلفیق این دو، به دست آوردن و حفظ امتیازات مادی و طبقاتی است و سیاست و فرهنگ همچون ابزاری برای سلطه، پاسداری از جهل عامه و دزدیدن نان عامه به کار می رود. دستی که نان می دزدد نمی تواند آزادی ببخشد و در راه حفظ ارزشهای اخلاقی و اجتماعی به کار افتد.
 
حق حیات و حرمت انسانی، همه زمینه های اجتماعی، اعم از سیاسی، اقتصادی و فرهنگی را در بر می گیرد. صیانت از این حق و حرمت در همه این زمینه ها، پایگاه و اساس و موضوع اصلی آزادی است: آزادی از فقر و ظلم.
 
بر این اساس آنچه و آنکس که به حق حیات و حرمت انسانی در هر یک از زمینه های اجتماعی با توجه به وحدت ساختاری آنها لطمه ای وارد آورد، در حقیقت و عمل به اصل آزادی انسان در همه زمینه ها تجاوز کرده است. و حق حیات و حرمت انسانی چیزی نیست که به یک فرد، گروه، طبقه، جامعه و ساکنان یک سرزمین معین یا یک دوره از تاریخ محدود و منحصر شود. این حق جهانشمول و زمان و مکان شمول است؛ سلب شدن هم نیست و نمی توان آن را تجزیه و تقسیم نمود.
حق حیات و حرمت انسانی همه زمینه های فردی و اجتماعی را دربر می گیرد و این زمینه ها نه فقط مخالف و مغایر یکدیگر نیست، بلکه یکدیگر را تکمیل و تصحیح میکند.
 
قرار دادن فرد در برابر جامعه و بالعکس، کاری است نادرست. آزادیها و حقوق فردی و آزادیها و حقوق اجتماعی او وابسته به یکدیگرند. جامعه و فرد دو مقوله جدا از هم نیستند تا در مقابل هم قرار داده شوند. حق حیات و حرمت فرد زمانی حفظ می شود که حق حیات و حرمت جامعه نیز صیانت شود؛ همچنین زمانی از حق حیات و حرمت جامعه صیانت شده که حق حیات و حرمت فرد هم محفوظ باشد.

   بیشتر بخوانید :محرومان در شهرها و دهات مستعمرات

  آن شیوه تولید و نظام اجتماعی که در آن به صورتی به حق حیات و حرمت فرد و به حقوق مادی و معنویش (چه فردی و چه اجتماعی) تجاوز شود، نمی تواند شیوه تولید و نظام اجتماعی قابل قبولی باشد. براین اساس، نظامهای اجتماعی و شیوه های تولیدی سرمایه داری، سرمایه داری دولتی و شیوه تولید مستعمراتی، نظامها و شیوه های تولید انسانی و قابل قبول نیستند، زیرا در این نظامها و شیوه های تولیدی به حق حیات و حرمت انسانی و در عمل و حقیقت به آزادی انسانها تجاوز می شود، چه در زمینه حقوق مادی و چه در زمینه حقوق و آزادیهای سیاسی و اجتماعی.
 
انکار جنبه و زمینه اقتصادی حق حیات و حرمت انسانی و به این ترتیب آزادی، موضوع اصلی در نظام اجتماعی و شیوه تولید سرمایه داری است و انکار جنبه و زمینه های سیاسی حق حیات و حرمت انسانی و براین اساس آزادی، موضوع اصلی تبلیغات و ایدئولوژی «طبقه جدید» در نظام سرمایه داری دولتی است. در شیوه تولید و نظام اجتماعی مستعمراتی، به حق حیات و حرمت انسانی و در نتیجه آزادی، هم در زمینه اقتصادی هم در زمینه های سیاسی و فرهنگی از جانب طبقه حاکم که به طور عمده وابسته به سرمایه داری استعماری هم هست تجاوز می شود.
باید توجه داشت جامعه ای که در آن اکثریت مردم محروم در فقر به سر می برند و حق دخالت و قضاوت در کار سازمانهای سیاسی و فرهنگی دولت را ندارند، آزاد نیست و در جامعه ای که افراد از استثمار اقتصادی و ستمهای سیاسی و فرهنگی آزاد نباشند نمی توان از دمکراسی به معنای حاکمیت مردم سخن به میان آورد.
 
ادعای طبقات مرفه و ثروتمند در جوامع سرمایه داری و در جوامعی با شیوه تولید مستعمراتی در مورد برقراری دمکراسی و آزادی، در حالی که حاکمیت مردم را به زمینه های سیاسی و فرهنگی محدود می کنند چیزی جز طبل زیر گلیم نیست.
 
در همه احوال و در همه جوامع، چه در گذشته و چه اکنون، نمی توان انکار کرد که فقر، سخت ترین خشونتها، مخوف ترین استبدادها و زشت ترین شکل اجتماعی است و فرد، گروه و طبقه ای که با دزدیدن از نان مردم، قصد جان آنان را می کند نمی تواند از حضور مردم در عرصه فرهنگ و سیاست و از وجود آزادی در جامعه سخن بگوید. در جامعه ای که از نان مردم دزیده شود و جان مردم در خطر استثمارکنندگان اقتصادی و ستمگران سیاسی و فرهنگی باشد، آزادی نیست.
 
دفاع از حق حیات و حرمت انسانی در جامعه جهانی، استقلال نام دارد؛ بدین معنا که هیچ گروه انسانی حق ندارد به حق حیات و حرمت انسانی گروه دیگری در زمینه سیاسی یا فرهنگی یا اقتصادی چه آشکار و چه غیر مستقیم و پوشیده تجاوز کند. این تجاوز ممکن است به گونه های مختلف از راه نفوذ و سلطه نظامی، سیاسی، فرهنگی یا اقتصادی صورت گیرد. در هر حال چنین تجاوزی، تجاوز به استقلال محسوب می شود و تجاوز به استقلال یک جامعه تجاوز به آزادی در همان جامعه نیز هست.
همچنان که در ادبیات سیاسی، تجاوز طبقات حاکم در درون جامعه معین، استثمار و ستم طبقاتی نام می گیرد، به تجاوز طبقات حاکم به جوامع دیگر نیز استعمار اطلاق می شود.
 در همه احوال و در همه جوامع، چه در گذشته و چه اکنون، نمی توان انکار کرد که فقر، سخت ترین خشونتها، مخوف ترین استبدادها و زشت ترین شکل اجتماعی است و فرد، گروه و طبقه ای که با دزدیدن از نان مردم، قصد جان آنان را می کند نمی تواند از حضور مردم در عرصه فرهنگ و سیاست و از وجود آزادی در جامعه سخن بگوید. در جامعه ای که از نان مردم دزیده شود و جان مردم در خطر استثمارکنندگان اقتصادی و ستمگران سیاسی و فرهنگی باشد، آزادی نیست.
ما در طول تاریخ بشر، با دو پدیده استثمار و استعمار سر و کار داشته ایم، بدین گونه که در هر سرزمین و جامعه معین، در دوره معین، علل چگونگی و مکانیسم های استعمار و استثمار حاصل شرایط خاص همان جامعه و دوره معین بوده است. آزادی و استقلال را از یکدیگر و این دو را از چگونگی شیوه تولید مسلط و نظام اجتماعی حاکم نمی توان جدا کرد و جدا دانست.
 
جامعه ای که آزاد نیست مستقل هم نیست و جامعه ای که مستقل نیست آزاد نیست. برای رسیدن به جامعه ای آزاد و مستقل باید با استثمار (داخلی) و استعمار (خارجی) که در عمل و حقیقت - در دنیای امروز - سخت در هم تنیده و همبسته اند مبارزه کرد و به افسانه جدایی فرهنگ و سیاست از اقتصاد پایان داد. جامعه ای می تواند در سطح جهانی منادی استقلال باشد که خود آزاد باشد و جامعه ای آزاد است که خود را از سلطه استثمارگران داخلی آزاد کرده باشد و جامعه ای مستقل که به سرمایه داران، محافل و دول استعماری اجازه نفوذ و سلطه در زمینه اقتصاد را ندهد، زیرا دنباله قطعی و روشن نفوذ و سلطه اقتصادی، نفوذ و سلطه فرهنگی و سیاسی است. کشور و جامعه ای که نانش در گرو تمایلات سیاسی و برنامه های اقتصادی (یک اقلیت داخلی) و محافل سرمایه داری و استعماری جهانی باشد نه آزاد است نه مستقل.
 
منبع:
مفاهیم اجتماعی در جوامع مستعمراتی(مجموعه مقالات سیاسی- اقتصادی) ، شاپور رواسانی ، طهران: امیر کبیر، چاپ اول (1386)

 بیشتر بخوانید :
  انسان شناسی و ساختارگرایی
  انسان شناسی در ایران
  انسان شناسی و تطورگرایی