خواندن شاهنامه در خانه ها رسم بود
 
چکیده:
شاهنامه هایی که تازه از هندوستان به دست خانواده ای می رسید، بلافاصله معروف خاص و عام میشد و همسایگان و دوستان برای قرض گرفتن آن می شتافتند. البته هر چه کتاب حجیم تر و بزرگتر بود، به گمان مردم عادی و قصه پسند، بیشتر اصلی بود و به نظر بهتر می آمد.
 
تعداد کلمات: 1101 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
 نویسنده: کتایون مزداپور
 
خواندن شاهنامه در جامعه زرتشتی سنتی رسمی قدیمی و کهن بوده است. در هر خانه زرتشتی معمولا دو کتاب اغلب پیدا می شد، نخست کتاب اوستا و دومی شاهنامه فردوسی. گاهی هم دیوان حافظ و یا ارداویرافنامه؛ البته مردم اهل مطالعه و خواندن کتاب را باید استثنا کرد که کتابهای بسیار داشتند و همچنین موبدان را. شاهنامه هایی که تازه از هندوستان به دست خانواده ای می رسید، بلافاصله معروف خاص و عام میشد و همسایگان و دوستان برای قرض گرفتن آن می شتافتند. البته هر چه کتاب حجیم تر و بزرگتر بود، به گمان مردم عادی و قصه پسند، بیشتر اصلی بود و به نظر بهتر می آمد. مردم داستانهای شاهنامه را می خواندند، آنها را به محض شنیدن یاد می گرفتند. این داستانها را اغلب از کودکی آموخته بودند و حتی جزئیات حوادث داستان را میدانستند و قهرمانان را به خوبی می شناختند. و متن سخنرانی در کانون دانشجویان زداشتی، به تار بد چشته ۱۳۲۲ به مناسبت بزرگ است خواندن شاهنامه در خانه ها رسم بود. حتی کسانی که سوادی اندک داشتند، بخوبی می توانستند شاهنامه بخوانند، زیرا با زبان و داستان آشنا بودند و نادانسته ها را هم با سهل گیری قرائت می کردند. بیشتر برای سرگرمی و هنگام جمع شدن خانواده شاهنامه را بصورت عادی می خواندند. اما لحنهای گوناگون خواندن شاهنامه به آواز هم وجود داشت و در جشنها و میهمانیهای آیینی و به مناسبتهای مختلف، مانند مجالس برای مراسم درگذشتگان، کسانی بودند که شاهنامه می خواندند و شاهنامه خوانی هنر ممتاز آنان بود. شاهنامه خوانی هنری بود که مثل خواندن آواز و ترانه، برخی از مردم به آن می پرداختند؛ برخی زیباتر و خوشتر شاهنامه می خواندند و به این منظور از آنان دعوت می شد؛ برخی هم در گفتن داستانهای شاهنامه مهارت داشتند و آنها را زیباتر بیان می کردند.

بیشتر بخوانید :  کتابشناسی انسان شناسی عمومی

قهرمانان شاهنامه با زندگانی مردم همراه بودند و همگان با ایشان آشنایی نزدیک داشتند. نام بسیاری از مردم بویژه مردان، از نام قهرمانان شاهنامه گرفته شده بود و نسل اندر نسل نهادن آنها بر نوزادان رسم بود مثل: رستم و اسفندیار و کیخسرو و کاووس و گشتاسب. نام زنها را هم گاهی میشد در شاهنامه یافت، مثل: کتایون و فرنگیس و شیرین. اما این رابطه تنگاتنگ زرتشتیان با قهرمانان شاهنامه به این میزان محدود نمی شد. بسیاری از اینان در نیایشهای جمعی، در آفرینگان و یادکرد درگذشتگان یاد می شدند و وقتی موید از کیومرث تا سوشیانس را نام می برد و با آن به فروهر و روان همه درود می فرستاد، این نامها تا به یزدگرد شهریار، آخرین شاه ساسانی را مشتمل است و اغلب قهرمانان شاهنامه هم در آن زمره می آیند. بویژه قهرمانان کهنتر شاهنامه را نام می بردند و به آنان درود می فرستادند. نامهایی هم هست که هم در شاهنامه می آید و هم در آیینها و نیایشهای روزانه، مثل: کیخسرو پادشاه در نیایش تندرستی آمیختگی این قهرمانان با زندگانی روزمره زرتشتیان را از جمله در این حقیقت می شود دید که هرگز مثلا نام زیبای سودابه را بر کودک زرتشتی ننهاده اند و به دلیل شخصیت منفی این زن اساطیری هرگز این نام مورد علاقه نبوده است که هیچ، گاهی بصورت دشنام و ناسزا به کار می رفت، همچنین افراسیاب و بیشتر تورانیان؛ نیز سودابه گری و «گرسیوزگری» یعنی حیله گری و حقه بازی و نامردمی. ملاحظه میفرمایید که این داستانها چندان برای همگان آشنا بود که از آن قصه ها، برای اشاره به صفتها و اخلاق زشت و زیبای مردم استفاده می کردند.
 مردم داستانهای شاهنامه را می خواندند، آنها را به محض شنیدن یاد می گرفتند. این داستانها را اغلب از کودکی آموخته بودند و حتی جزئیات حوادث داستان را میدانستند و قهرمانان را به خوبی می شناختند. و متن سخنرانی در کانون دانشجویان زداشتی، به تار بد چشته ۱۳۲۲ به مناسبت بزرگ است خواندن شاهنامه در خانه ها رسم بود. حتی کسانی که سوادی اندک داشتند، بخوبی می توانستند شاهنامه بخوانند، زیرا با زبان و داستان آشنا بودند و نادانسته ها را هم با سهل گیری قرائت می کردند. بیشتر برای سرگرمی و هنگام جمع شدن خانواده شاهنامه را بصورت عادی می خواندند. اما لحنهای گوناگون خواندن شاهنامه به آواز هم وجود داشت و در جشنها و میهمانیهای آیینی و به مناسبتهای مختلف، مانند مجالس برای مراسم درگذشتگان، کسانی بودند که شاهنامه می خواندند و شاهنامه خوانی هنر ممتاز آنان بود.
در کنار خانواده اصلی پلان و کیان شاهنامه؛ حماسه های دیگر هم رنگ و نقش زنده می گرفتند. فرامرز را در فرامرزنامه و گرشاسب را در گرشاسب نامه می شناختیم. اما پهلوانی مانند جهانگیر، پسر تازه متولدشده رستم هم بر این جمع افزوده می شد و درباره آنها حکایتهای بسیار بر سر زبانها بود. کسانی که به داستان عشق می ورزیدند، این داستانها را با جزئیات و آب ورنگ بسیار می گفتند و شرح زیبای آنها را با دقت بازگو می کردند. گاهی مشاجره هایی در ذکر جزئیات در میگرفت که ناچار برای حل آنگاهی به کتاب مراجعه می شد و اغلب به حافظه دیگران.
 
همه اینها گواهی میداد که شاهنامه بخشی زنده از حیات جامعه زرتشتی بوده است و سروکار داشتن با این شاهکار عظیم و والای فرهنگی و ادبی ایرانی سنتی کهن و رسمی قدیمی در جامعه زرتشتی. این واقعیت را سند معتبر درخشانی گواهی می کند و آن تعلق داشتن قدیمی ترین یا یکی از قدیمی ترین نسخه های خطی موجود شاهنامه، یعنی نسخه کتابخانه بریتانیا به شماره 103 و Add21 ؛ مورخ ۶۷۵ هجری برابر با ۱۲۶۷ میلادی، یا رونویسی شده از آن نسخه قدیمی است که به یک زرتشتی تعلق داشته است. مردی زرتشتی آن را در سن ۱۸۴۸ میلادی (در حدود ۱۲۲۷ خورشیدی) از یزد به شیراز برده و به فروش رسانده است .
 
کتابهایی که اغلب به دست مردم می رسید، از راه هند می آمد. میدانیم که بنا بر رسمی قدیمی برای چاپ اوستا کتاب پیشفروش می شد و مردم خیراندیش پول جمع می کردند و به همین مناسبت اغلب فهرست بلند نام آنها را در آخر بسیاری از کتابهای اوستا می بینیم. در مورد شاهنامه هم گاهی چنین بود و مردم برای چاپ آن سرمایه گذاری کوچکی می کردند و نام دهشمندان در جایی ذکر میشد.
 
یک نسخه که در سال ۱۲۸۳ یزدگردی، برابر با ۱۳۳۱ هجری قمری و ۱۹۱۳ میلادی در بمبئی به چاپ رسیده است، این مشخصات را در بر دارد: «شاهنامه فردوسی طوسی عکس خطی آقای اولیای سمیعی شیرازی، به کوشش آموزنده، پور بهشتی روان شیرمرد نوذر». این شاهنامه پرطرفدار، به دلیل در برداشتن نامها و و اطلاعات بسیار خود منبع مهم و سرشار از اطلاعی است که از آن بسا چیزها می توان آموخت و از اشتیاق دهشمندان برای انتشار آن، به دلبستگی زرتشتیان به شاهنامه و امروزه با ابزارهای جدید و داشتن کتابهای متعدد شاهنامه در دست و در دسترس، سنت کهن شاهنامه خوانی را ادامه خواهیم داد و کانون دانشجویان خواهد توانست آن را هم در برنامه های پرشمار و پربار خود بگنجاند.
 
منبع:
چند سخن ، کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف ، تهران: فروهر (1389)

بیشتر بخوانید :
  انسان شناسی نمادین و تفسیری
  انسان شناسی و ساختارگرایی
  انسان شناسی در ایران