نویسنده: دکتر سجاد آیدنلو(1)




 

چکیده

تاریخ ملی-روایی-داستانی، وقایعی است که عموم مردمان گذشته، تصور می کردند در ادوار باستانی روی داده است و یا این که دوست می داشتند در تاریخ کهن آنها چنین رویدادها و شخصیتهایی بوده باشند. این تاریخ بیشتر جنبه ی خیال پردازانه، داستانی و آرمانی دارد و اگر هم از نامها و وقایع تاریخی در آن ذکری شده باشد در قالب همان ویژگی روایی و مینوی است.
در ادوار پیشین که میان تاریخ واقعی و تاریخ ملی تفاوت امروز معلوم نبود مردم، شاهنامه و به طور کلی مجموعه داستانهای ملی و پهلوانی را تاریخ واقعی ایران باستان می پنداشتند و هم یا حداقل غالب روایات و کسان آن را راست می دانستند.
ظاهراً نخستین بار از دوره ی قاجار به بعد به تفاوت اسطوره و حماسه با تاریخ یا همان تاریخ ملی-داستانی با تاریخ واقعی توجه و دانسته شد که شاهنامه گزارش تاریخ ملی ایران است که در آن دو سلسله پیشدادیان و کیانیان، داستانی (حماسی و اساطیری) و سلسله های اشکانی و ساسانی، تاریخی است.
به رغم این تفکیک باز برخی از محققان در بخشهای داستانی شاهنامه به دنبال بازشناسی اشخاص، عناصر و روایات تاریخی بوده اند و گروهی نیز سراسر آن را از آغاز تا پایان تاریخ واقعی ایران پنداشته اند؛ گاهی هم دیده شده که در اهمیت شاهنامه به عنوان منبعی با آگاهی ها و اشارات تاریخی به دیده ی تردید نگریسته اند.
در این بین، نظریه ی معتدل و میانه این است که شاهنامه اثری است حماسی که بخشهایی از آن زمینه و بنیان اساطیری دارد و در پاره ای دیگر اخبار تاریخی به طور ناب یا ضمن داستان آمده است.

شاهنامه و تاریخ

یکی از ساده ترین و نخستین پرسشهایی که معمولاً بعضی از علاقه مندان و خوانندگان شاهنامه و حتا گاه دانشجویان کنجکاو مطرح می کنند این است که آیا رستم شخصیتی تاریخی و واقعی بوده و پهلوانی با این نام و ویژگی ها وجود داشته است یا نه؟
این سؤال در واقع بخشی از موضوع گسترده تری به نام «شاهنامه و تاریخ» یا این پرسش کلی است که اشخاص و رویدادهای شاهنامه، واقعی-تاریخی است یا افسانه ای؟
مقدمه ی پرداختن و پاسخ به این بحث پر تکرار است، توجه به تعریف و تفاوت دو اصطلاح «تاریخ واقعی» و «تاریخ ملی-روایی-داستانی» است که غالباً در این موضوع نادیده گرفته و موجب داوری ها و نتیجه گیری های غیر علمی می شود.
«تاریخ واقعی» چنان که از خود این ترکیب نیز برمی آید، گزارش حوادثی است که در گذشته یک سرزمین یا قوم به واقع روی داده و اشخاص نام برده در آن همه در مقطعی از زمان حضور و نقش داشته اند و کلیات و در بسیاری موارد، جزئیات آن مستند بر مآخذ مکتوب یا یافته های باستان شناسی است؛ مانند:‌ «کوروش هخامنشی، سلطان محمود غزنوی، تاختن مغول به ایران، نبرد هشت ساله ی ایران و عراق و ...» اما «تاریخ ملی-روایی-داستانی» وقایعی است که عموم مردمان گذشته تصور می کردند در ادوار باستانی روی داده است و یا این که دوست می داشتند در تاریخ کهن آنها چنین رویدادها و شخصیتهایی بوده باشند.
(برای آگاهی کامل درباره ی تاریخ ملی ایران، ر.ک. یارشاطر، صص 587-471، 1377)
این تاریخ بیشتر جنبه ی خیال پردازانه، داستانی و آرمانی دارد و اگر هم از نامها و وقایع تاریخی در آن ذکری شده باشد در قالب همان ویژگی روایی و مینوی است. گرایش ذهن انسان به برساختن پیشینه ای شکوهمند و نیاکانی بزرگ با انتساب داستانهای شگفت به آنها ویژه ی گذشتگان نیست و این خصیصه ی روانی در بشر معاصر نیز با روایت مبالغه آمیز حوادث تاریخی نزدیک به او و اسطوره سازی درباره ی اشخاص و رویدادهای مورد علاقه اش دیده می شود.
در ادوار پیشین که میان تاریخ واقعی و تاریخ ملی تفاوت امروز معلوم نبود مردمان، شاهنامه و به طور کلی مجموعه داستانهای ملی و پهلوانی را تاریخ واقعی ایران باستان می پنداشتند و همه یا حداقل غالب روایات و کسان آن را راست می دانستند؛
چنان که مثلاً در نظر آنها بین داستان جمشید و ضحاک و انوشیروان و بزرگمهر به لحاظ نفس وقوع و تاریخی بودن اختلافی وجود نداشت و فقط فرق میزان شگفت انگیزی این روایات برای آنها محسوس بود و همین نیز در اندازه ی علاقه ی ایشان به هر یک از داستانهای باستان تأثیر داشت.
خود فردوسی نیز بنابر تلقی رایج زمان به «دروغ و افسانه» نبودن داستانهای شاهنامه اشاره شده و تأکید کرده است که شگفتی های آن را باید رمزگشایی و از دیدگاه نمادین بررسی کرد:(2)
«تو این را دروغ و فسانه مدان ... به یکسان رَوِشنِ زمانه مدان
از او هرچه اندر خورد با خرد ... دگر بر ره رمز معنی برد»
(فردوسی، 113/12/1 و 114، 1386)
در مقدمه ی داستان رستم و اکوان دیو هم تکرار می کند که:
«خردمند کاین داستان بشنود ... به دانش گراید بدین نگرود
و لیکن چو معنیش یادآوری ... شوی رام و کوته شود داوری»
(همان، 17/289/3 و 18)
در متون گذشته شواهد و اشارات فراوانی درباره ی تاریخی-واقعی انگاری روایات و اشخاص شاهنامه در نظر پیشینیان یافته می شود. از آن جمله:
«بودن آخور رخش و دیگر اسبان رستم در روستایی در سیستان، نروییدن سبزه در محل اژدهاکشی سام در طبرستان، نشان دادن گور رستم و زال و ویرانه های ایوان آنها در زابلستان، چاه بیژن در شابر، خاکستر آتش آزمون سیاوش در ابرقو، پیدا شدن گنجینه های منوچهر در عصر حکومت حسن ابن یحیی علوی و ...»
(به ترتیب، ر.ک. تاریخ سیستان، ص 114، متن و زیرنویس 1، 1381؛ ابن اسفندیار، صص 89-82، بی تا؛ توسی، ص 239، 1382؛ قزوینی، صص 192، 682 و 683، 1373؛ آملی، ص 19، 1348)
این اعتقاد در داستانهای شفاهی- عامیانه هم بازتاب یافته و عامه ی مردم در روایات گوناگون رستم را پهلوانی واقعی پنداشته و مکان روی دادن بعضی داستانهای شاهنامه را نشان داده اند. (ر.ک. انجوی، ج2، صص 149-107، 159 و 173-163، 1369)
این باور به حدی متقن بوده است که تا دو سه نسل پیش معتقد بودند رستم روزگاری به تهران آمده و گرز گران خویش را برای گرفتن هفتصد دینار و خریدن نان گرو گذاشته است. در چهار سوق بازار تهران نیز برجستگی روی دیوار را محل گرز رستم می نامیدند.
(ر.ک. هدایت، ص 128، 1385)
جالب این که مطابق یکی از این روایات شفاهی-مردمی، خود فردوسی درباره ی واقعی بودن رستم و پهلوانی های او دچار تردید می شود و شب رستم را به خواب می بیند که از شاعر آزرده است و می گوید که او و نیاکان اش وجود داشته اند.
سپس برای اثبات این سخن مکان گنجینه ای را که در خان هفتم خویش به دست آورده و در برابر غار دیو سپید نهان کرده است و به فردوسی نشان می دهد تا با یافتن آن تردیدش به یقین بدل شود و شاعر این کار را انجام می دهد. (رک: انجوی، ج1، صص 49 و 50، 1369)
نکته ی دیگر این که تلقی تاریخی از داستانها و کسان شاهنامه محدود به ایران نیست و عشایر فارسی زبان تاجیک در شهر تاشقورقان از ایالت سین کیان چین هم مکانهایی چون مزار رستم، آوردگاه رستم و سهراب، درختی که تیر آرش بر آن نشست و ... را نشان می دهند و به آنها اعتقاد دارند. (ر.ک. بدیعی، ص 82، 1388)
ظاهراً نخستین توجه به تفاوت اسطوره و حماسه با تاریخ یا همان تاریخ ملی-روایی با تاریخ واقعی در ایران در آثار عجم فرصت الدوله ی شیرازی و سپس از سوی اعتماد السلطنه در دوره ی قاجار بوده است. (برای این موضوع، ر.ک. فانی، ص 15، 1381)
و از این زمان به بعد بود که دانسته شد، شاهنامه گزارش تاریخ ملی ایران است که در آن دو سلسله پیشدادیان و کیانیان، داستانی (حماسی و اساطیری) و سلسله های اشکانی و ساسانی، تاریخی است.
از اشکانیان در شاهنامه در هفده بیت و فقط با ذکر نام شاهان آنها یاد شده (ر.ک. فردوسی، 6/ 138 و 139/ 83-67، 1386) زیرا فردوسی به گفته ی خویش از آنها جز نام چیزی دیگر نشنیده و در منبع یا منابع خود ندیده بوده است.(3)
با وجود این به نظر برخی محققان نام و داستانهای بعضی از بزرگان اشکانی در بخش کیانیان و در قالب پهلوانانی نظیر: ‌«گودرز، گیو، بیژن، فرود، فرهاد، میلاد، پلاشان و ... نمود یافته است.» (داستانی شدن تاریخ)
(در این باره، ر.ک. خالقی مطلق، بخش چهارم، ص 13، 2009؛ کویاجی، صص 203-185، 1380؛ یارشاطر، صص 282-280، 1357).
قسمت ساسانیان شاهنامه با این که تاریخی ترین بخش این کتاب است و گزارشها و اشارات تاریخی گوناگونی در آن آمده که به شماری از آنها در ادامه ی بحث اشاره خواهد شد به دلیل زمینه و موضوع حماسی متن، تاریخ صِرف نیست و آن گونه که مرحوم دکتر زرین کوب نوشته اند؛ «این جا نیز تاریخ نمی تواند خود را از اسطوره جدا کند.»
(زرین کوب، ص 57، 1381)
داستان کرم هفتواد در سرگذشت اردشیر بابکان، کشتن اسب دریایی شگفت یزدگرد بزه کار را، اژدها اوژنی بهرام گور، دیدار بهرام چوبین با آن زن به راهنمایی گور، نبرد او با شیر کپی و رهانیدن سروش، خسرو پرویز از دست بهرام چوبین از نمونه های درآمیختگی بن مایه های حماسی و اساطیری با تاریخ در بخش ساسانیان شاهنامه است و نشان می دهد که این دوره را برخلاف تقسیم بندی سنتی معروف نمی توان تاریخ نامید.
در شاهنامه از دو سلسله ی تاریخی مادها و هخامنشیان غیر از پاره ای از اشارات پراگنده و محتمل، نامی نیست و جای آنها را دو سلسله ی داستانی پیشدادی و کیانی گرفته است. برای فراموشی این دو سلسه ایران پیش از اسلام به رغم یادکرد آن دو سلسله ی تاریخی دیگر (اشکانیان و ساسانیان) چند دلیل ذکر شده است:
نخست-پیروی موبدان دوره ی ساسانی از سنت دینی و بنابراین بی توجهی به هخامنشیان در خدای نامه پهلوی به سبب نبودن نام آنها در اوستا و اعتقاد به غیر زرتشتی بودن یا حداقل تسامح دینی شاهان این سلسله.
(برای آگاهی بیشتر، ر.ک. آموزگار، صص 187 و 188، 1386؛ دریایی، صص 94-63، 1387)
دوم-نبود مجموعه هایی که اخبار این دو سلسله را به صورت منظم، چنان که مثلاً در خدای نامه و درباره ی ساسانیان بوده، تدوین کرده باشد و دیگر گسترش داستانهای ملی-پهلوانی شرق ایران در سراسر کشور و تبدیل آن به تاریخ ملی از دوره ی ساسانیان به بعد که موجب شده است، ساختار این تاریخ و روایات اش غالباً مربوط به مشرق و نیز احوال و آداب ساسانیان به علت تدوین خدای نامه در روزگار آنها باشد در نتیجه مادها و هخامنشیان جایگاه روشنی در تاریخ ملی-روایی ایران و به تبع آن شاهنامه ی فردوسی نیافته اند.
(ر.ک. یارشاطر، ص 293، 1357)
به رغم تفکیک مفهوم متفاوت تاریخ ملی-روایی از تاریخ واقعی، بعضی از ایران شناسان مشهور مانند: ‌«کریستن سن» و «مری بویس» کیانیان را سلسله ای تاریخی در شرق ایران دانسته و شماری دیگر چون: ‌«هوزینگ»، «هرتل»، «هرتسفلد» نیز گشتاسپ، پدر اسفندیار را با گشتاسپ پدر داریوش یکسان انگاشته و آخرین پادشاهان کیانی را با واپسین شاهان هخامنشی تطبیق داده اند. (برای مروری بر مهمترین آرای ایران شناسان در این باره و نقد عالمانه ی آنها، ر.ک. سرکاراتی، صص 94-74، 1378)(4)
«بیوار» هم از جمله پژوهشگران غیرایرانی است که به مطابقت برخی شخصیتها و داستانهای شاهنامه با مصادیق تاریخی قایل است. (ر.ک. 23-21.Bivar 2004,pp)
در ایران شادروان استاد پیرنیا از پیشگامان همسان انگاری رویدادهای بخش پیشدادایان و کیانیان در شاهنامه با بعضی موضوعات تاریخی بوده اند.
(برای دیدن نظرات ایشان، ر.ک. پیرنیا، صص 105-75، 1377)
و پس از ایشان، صرف نظر از اشارات گه گاهی، مکتب یا جریانی شکل گرفته است که همه ی داستانها و اشخاص حماسه ی ملی ایران را از آغاز کار گیومرث تا پایان شهریاری ساسانیان تاریخ واقعی ایران می داند.
پایه گذار و مروج اصلی این اندیشه دکتر فریدون جنیدی است و جز از کتاب ایشان با نام زندگی و مهاجرت آریاییان بر پایه ی گفتارهای ایرانی (ر.ک. تهران، بنیاد نیشابور، چاپ اول، 1358) و شماری از مقالات شان، اعتقاد به تاریخ محض و واقعی بودن روایات شاهنامه در آثار برخی دیگر از دوستان و شاگردان ایشان نیز دیده می شود.
خلاصه نظر یکی از پیروان و معتقدان این مکتب-جریان را می توان در مقاله ای ملاحظه کرد که مفهوم و زمانهای تاریخی تقریبی هر یک از شاهان پیشدادی و کیانی را در جدولی نشان داده اند:
(ر.ک. پژوم شریعتی، صص 761-743، 1369)(5)
برای نمونه به نظر ایشان عصر کی کاووس همان دوره ی حکومت کاسیان یا کادوسیان در (1400-1259 ق.م) در حدود قزوین و گیلان بوده است.
در مقابل این دیدگاه، برخی از محققان هم در این که شاهنامه دارای آگاهی های تاریخی باشد تردید کرده اند. (ر.ک. Omidsalar 2001,p.23)
در میان این دو اندیشه و اعتقاد (تاریخی انگاری سراسر شاهنامه و رد هر گونه استفاده ی تاریخی از آن) که تأکید کامل بر هر یک به دور از افراط غیر علمی، یک سو نگری و محدود کردن درونمایه و ساختار شاهنامه نیست، نظریه ی معتدل و میانه این است که شاهنامه اثری است حماسی که بخشهایی از آن زمینه-بنیان اساطیری دارد (تاریخ ملی-روایی مطلق) و در پاره ای دیگر اخبار تاریخی به طور ناب یا ضمن داستان (حماسه و اسطوره) دیده می شود (درآمیختگی تاریخ ملی و واقعی).
مایه ور ترین قسمت شاهنامه از نظر تاریخی دوره ی ساسانیان است که اهمیت بسیاری در ساسانی شناسی دارد (برای اشاره ای در این باره، ر.ک. خالقی مطلق، ص 101، 1381) که بعضی آگاهی های دست اول و تازه تاریخی در آن آمده است. مثلاً این بیت:
«شبانگاه انیرانِ خرداد ماه ... سوی آسیا رفت نزدیک شاه»
(653/466/8)
یگانه منبعی است که در بین مآخذ فراوان ساسانی شناسی به روز و ماه دقیق کشته شدن یزدگرد سوم (شب سی خرداد ماه) اشاره کرده است.
(ر.ک. ماهیار نوابی، صص 43-38، 1357)
نمونه ی دیگر روز و ماه تاجگذاری چند پادشاه ساسانی است که باز در حدود بررسی های نگارنده ظاهراً فقط در شاهنامه ذکر شده است. (ر.ک. آیدنلو، صص 15-1، 1388)
در این جا نکته ای نیز برای توجه علاقه مندان و دانشجویان یادآوری می شود و آن، این که همانندی هایی که گاهی میان بعضی کسان شاهنامه یا شخصیتهای تاریخی دیده می شود، مانند:‌ «هوشنگ با دیاکو، کی کاووس با دیاکو و کیاگسار، کی خسرو و کوروش و ...» نباید سبب نتیجه گیری شتاب زده درباره ی یکسانی این افراد و نهایتاً تاریخی پنداری بخشهای داستانی شاهنامه شود؛
زیرا این مشابهات غالباً به دلیل استفاده از گزارشهای تاریخی برای پرداختن روایات حماسی-اساطیری و یا برعکس، الگوگیری از مضامین داستانی برای روایت و وصف سرگذشت برخی اشخاص تاریخی به وجود آمده است.
خلاصه این که شاهنامه در نظر فردوسی، هم روزگاران وی و ایرانیان تا اواخر دوره ی قاجار و حتا در میان عامه ی مردم تا پس از آن هم تاریخ واقعی ایران دانسته می شد ولی امروز ما آن را تاریخ ملی ایران در قالب روایاتی منظوم و ادبی می دانیم که در آن: ‌«تاریخ سنتی در مفهوم مشتی اخبار کژ و راست درباره ی شخصیت های واقعی و غیر اساطیری ... از بخش ساسانیان آغاز می شود که آن نیز جای به جای با افسانه آمیخته است البته می توان بخشی از داستان گشتاسپ و زردشت و اسکندر و دارا و نیز گزارش کوتاه و نارسای مربوط به اشکانیان را نیز با سهل انگاری بسیار جزو گزارشهای تاریخی به شمار آورد.»(سرکاراتی، صص 73 و 72، 1378)

پی نوشت ها :

1. عضو هیأت علمی دانشگاه پیام نور.
2-این نظریه در مقدمه ی شاهنامه ی ابومنصوری هم گفته شده است‌: «و چیزها اندر این نامه بیایند که سهمگن نماید و این نیکوست چون مغز او بدانی و ترا درست گردد.» (ر.ک. قزوینی، ص 165، 1362).
3- چو کوتاه شد شاخ و هم بیخشان ... نگوید جهاندیده تاریخشان
ازیرا جز از نام نشنیده ام ... نه در نامه ی خسروان دیده ام»
(82/139/6 و 83).
4- خلاصه این نظریات را می توان در این منبع نیز ملاحظه کرد: شاهنامه سرایی و سنتهای ادبی و فرهنگی در ایران باستان، فرزاد قائمی، نشر آهنگ قلم، صص 27-23، مشهد، 1389.
5- تفصیل این مقاله بعدها به صورت کتابی با این نام و مشخصات چاپ شده است. داستان آفرینش و تاریخ پیشدادی و کیانی در باورهای کهن ایرانی، پرویز پژوم شریعتی، نشر هونام، تهران، 1378.

منابع :
1-تاریخ رویان، مولانا اولیا اله آملی، تصحیح منوچهر ستوده، نشر بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1384.
2- تاریخ واقعی و تاریخ روایی؛ زبان، فرهنگ، اسطوره، ژاله ی آموزگار، نشر معین، صص 200-185، تهران، 1386.
3- روز و ماه تاجگذاری چند شهریار ساسانی در شاهنامه، سجاد آیدنلو، مجله ی مطالعات ایرانی، سال هفتم، شماره ی پانزدهم، بهار، صص 15-1، 1388.
4- تاریخ طبرستان، بهاء الدین محمد ابن اسفندیار، تصحیح عباس اقبال، نشر کلاله خاور، تهران، بی تا.
5- فردوسی نامه، سید ابوالقاسم انجوی، نشر علمی، چاپ سوم، تهران، 1369.
6- سین کیان و تاج گوران، مرز ایران و توران، نادره بدیعی، فروزش، دوره ی جدید، شماره ی سوم، پیاپی 19، تابستان، صص 82-80، 1388.
7- زمانهای تاریخی در شاهنامه؛ نمیرم از این پس که من زنده ام، پرویز پژوم شریعتی، به کوشش غلامرضا ستوده، نشر دانشگاه تهران، صص 761-743، تهران، 1369.
8- عصر اساطیری تاریخ ایران، حسن پیرنیا، ویرایش سیروس ایزدی، نشر هیرمند، تهران، 1377.
9- تاریخ سیستان، تصحیح محمدتقی بهار، نشر معین، تهران، 1381.
10- اهمیت شاهنامه فردوسی، جلال خالقی مطلق، سخنهای دیرینه، به کوشش علی دهباشی، نشر افکار، صص 110-97، تهران، 1381.
11- یادداشتهای شاهنامه، با همکاری محمود امیدسالار و ابوالفضل خطیبی، بخش سوم و چهارم، بنیاد میراث ایران، نیویورک، 2009.
12- تاریخ ملی یا تاریخ کیانی؟ سرشت تاریخ نگاری زردشتی در دوره ی ساسانی، تاریخ و فرهنگ ساسانی، تورج دریایی، برگردان مهرداد قدرت دیزجی، نشر ققنوس، چاپ سوم، صص 79-63، تهران، 1387.
13- فردوسی و شاهنامه، نامورنامه، عبدالحسین زرین کوب، نشر سخن، صص 68-26، تهران، 1381.
14- بنیان اساطیری حماسه ی ملی ایران، سایه های شکار شده، بهمن سرکاراتی، نشر قطره، صص 112-71، تهران، 1378.
15- محمد ابن محمود طوسی، عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات، به اهتمام منوچهر ستوده، نشر علمی و فرهنگی، چاپ دوم، تهران، 1382.
16- مروری بر تاریخ و گرایشهای اسطوره شناسی در ایران، کامران فانی،‌ (گفت و گو)، کتاب ماه هنر، شماره 51 و 52، آذر و دی، صص 23-14، 1381.
17- شاهنامه، ابوالقاسم فردوسی، تصحیح جلال خالقی مطلق، دفتر ششم با همکاری محمود امید سالار و دفتر هفتم با همکاری ابوالفضل خطیبی، تهران، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1386.
18- آثار البلاد و اخبار العباد، زکریا محمد ابن محمود قزوینی، برگردان با اضافات از جهانگیر میرزا قاجار، به تصحیح میرهاشم محدث، نشر امیرکبیر، تهران، 1373.
19- مقدمه ی قدیم شاهنامه؛ هزاره شاهنامه، محمد قزوینی، نشر دنیای کتاب، صص 176-151، تهران، 1362.
20- بنیادهای اسطوره و حماسه ی ایران، جهانگیر کوروجی کویاجی، برگردان جلیل دوستخواه، نشر آگه، تهران، 1380.
21- روز مرگ یزدگرد شهریار و درازای پادشاهی او، یحیی ماهیار نوابی، شاهنامه شناسی، بنیاد شاهنامه، صص 43-38، 1357.
22- فرهنگ عامه ی مردم ایران، صادق هدایت، به کوشش جهانگیر هدایت، نشر چشمه، چاپ ششم، تهران، 1385.
23- چرا در شاهنامه از پادشاهان ماد و هخامنشی ذکری نیست؟، احسان یارشاطر، شاهنامه شناسی، همان، صص 301-268، 1357.
24- تاریخ ملی ایران، تاریخ ایران (از سلوکیان تا فروپاشی ساسانیان)، پژوهش دانشگاه کمبریج، گردآورنده احسان یارشاطر، برگردان حسن انوشه، نشر امیرکبیر، ج3، بخش اول، صص 587-471، تهران، 1377.
25. Bivar,A.D.H.(2000),(The Role of Allegory in the Persian Epic)),Bulletin of the Asia Institute ,vol 14,pp.19-26
26. Omidsalar,Mahmood(2001),(Notes on Some Women of Shâhnamâ)Nâme-ye Iran-e-Bâstân,vol.1,no,1,spring and Summer,pp.23-48.

منبع مقاله :
موحدفر، یاسر؛ (1390)، فردوسی پژوهی (مجموعه مقالاتی به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: خانه کتاب، چاپ اول