پنداره متمایز در اساطیر مرگ (قسمت دوم)
ضرورتی تلخ و ناخوشایند و دهشت آفرین است! هر جامعه تمهیدی برای روبرو شدن با این پیشامد دردبار و ناگزیر اندیشیده است و دفن جسد فقط یکی از این راهها است. بواسطه همان مفاهیم و سازه هایی که در اساطیر ایرانی دیده می شود، همین رفتار با جسد نیز شکلی خاص به خود گرفته است.
آثار بازمانده از نوشتگان ایران کهن
چکیده:
ضرورتی تلخ و ناخوشایند و دهشت آفرین است! هر جامعه تمهیدی برای روبرو شدن با این پیشامد دردبار و ناگزیر اندیشیده است و دفن جسد فقط یکی از این راهها است. بواسطه همان مفاهیم و سازه هایی که در اساطیر ایرانی دیده می شود، همین رفتار با جسد نیز شکلی خاص به خود گرفته است.
تعداد کلمات: 1217 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
ضرورتی تلخ و ناخوشایند و دهشت آفرین است! هر جامعه تمهیدی برای روبرو شدن با این پیشامد دردبار و ناگزیر اندیشیده است و دفن جسد فقط یکی از این راهها است. بواسطه همان مفاهیم و سازه هایی که در اساطیر ایرانی دیده می شود، همین رفتار با جسد نیز شکلی خاص به خود گرفته است.
تعداد کلمات: 1217 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: کتایون مزداپور
یکی از ابعاد آداب مرگ و مراسم آن به جسد و نابود و «ناودین که کردن آن می پردازد: پس از واقعه مرگ، معضل و معمای جسد و رفتار با آن پدید می آید که :
ا- برای درگذشتگان بالغی که فرزند نداشته باشند، در بامداد چهارم درگذشت، وارث و فرزند خوانده ای برگزیده می شود که امروزه او را «پل گذار» می نامند (شایست ناشایست، ۱۳۶۹، ص ۱۷۰).
٢- واژه «ناودین» در زبان دری زرتشتی همراه با «نیست» به کار می رود یعنی «نابود کردن و از میان بردن، ناموجود و مضمحل کردن» و شکل لازم آن است. به گمان بنده، ترکیب «ناودین کردن جسد» از امحای جسد» و نظائر آن بهتر است.
ضرورتی تلخ و ناخوشایند و دهشت آفرین است! هر جامعه تمهیدی برای روبرو شدن با این پیشامد دردبار و ناگزیر اندیشیده است و دفن جسد فقط یکی از این راهها است. بواسطه همان مفاهیم و سازه هایی که در اساطیر ایرانی دیده می شود، همین رفتار با جسد نیز شکلی خاص به خود گرفته است: از آنجا که عناصر چهارگانه خاک و باد و آب و آتش را بنا بر این باورها نباید آلود، نه دفن جسد پذیرفتنی است و نه سوزاندن آن. در شکل گیری آداب رفتار با جسد، که دور کردن آن از خانه و زندگانی جامعه ضرورتی طبیعی و قطعی دارد، افزون بر بایستگی پرهیز و حرمت و پاک داشتن عناصر چهارگانه طبیعت که گیتی را می سازند، و در واقع به دنبال چنین ضرورتی، مفهومی دیگر هم نقشمند است و آن را «ریمنی» (پهلوى: remanih) است.
بیشتر بخوانید : منجی در آیین زردشت
ریمنی به معنای پلیدی و ناپاکی و آلایندگی است. ریمنی جسد ناشی از تصوری اساطیری است که می گوید: هنگام نزع روان از جهت شمال، که جایگاه دیوان است، دیو سوش (پهلوى: nasus/ نس: nas) به جسد حمله می کند و آن را می آلاید (شایست ناشایست، فصل ۲، بند ۱: ۱۳۶۹، ص ۸ و ص ۳۳ و نیز مزداپور، ۱۳۸۳). از فسادی که دیونسوش بر تن میرنده می برد، از آن پس تن به نسا (پهلوی: nasa) بدل می گردد که سرچشمه ناپاکی است. نسا بر اثر تماس، با شرایط معین و گوناگون، پیرامون خود را آلوده می کند. به همین جهت باید در برابر آن، شیوه و طرح رفتاری معینی را به عمل در آورد و به اصطلاح، به پرهیز نسا پرداخت (شایست ناشایست، فصل ۲: ۱۳۶۹، صص ۵۶۸). در پرهیز نسا جزئیات رفتار آیینی و طرحی که باید رعایت شود، معین است: دور داشتن نسا از آب و خاک و آتش و مردم و خانه و زندگانی. همچنین زدودن ریمنی با روشهایی که اساطیر مرگ و آداب پرهیز نسا و احکام فقهی آن، آن را معین می سازد.
در اینجا روش متمایزی پدیدار میگردد که آیین کهن زرتشتی آن را برای دور و نابود کردن جسیر درگذشتگان اختیار کرده و بدان مشهور است: دخمه گذاری جسد (فرهمند، ۱۳۷۷). در دخمه گذاری جسد، مفاهیمی اصلی مطرح است: ناپاکی و ریمنی نساء ضرورت پاک داشتن خاک، و نیز بویژه قدرت تطهیر و پاکسازی اشعه خورشید.
ضرورتی تلخ و ناخوشایند و دهشت آفرین است! هر جامعه تمهیدی برای روبرو شدن با این پیشامد دردبار و ناگزیر اندیشیده است و دفن جسد فقط یکی از این راهها است. بواسطه همان مفاهیم و سازه هایی که در اساطیر ایرانی دیده می شود، همین رفتار با جسد نیز شکلی خاص به خود گرفته است: از آنجا که عناصر چهارگانه خاک و باد و آب و آتش را بنا بر این باورها نباید آلود، نه دفن جسد پذیرفتنی است و نه سوزاندن آن. در شکل گیری آداب رفتار با جسد، که دور کردن آن از خانه و زندگانی جامعه ضرورتی طبیعی و قطعی دارد، افزون بر بایستگی پرهیز و حرمت و پاک داشتن عناصر چهارگانه طبیعت که گیتی را می سازند، و در واقع به دنبال چنین ضرورتی، مفهومی دیگر هم نقشمند است و آن را «ریمنی» است.
باور اخیر میگوید که آفتاب قدرت کشتن دیوان پلیدی و از میان بردن ناپاکی دارد. به همین مناسبت است که با تابیدن آفتاب نسا خشک میشود و نسای خشکیده نمیگندد و بوی ناخوش آن از میان می رود و از ناپاکی و ریمنی آن می کاهد. برخی جانوران مانند سگ و مرغانی چون کرکس نیز دیونسوش را میرانند و به اصطلاح، نسوش زدار و دیو نسوش را دور می کنند. بنا بر این، چون کرکس جسد را می خورد، دیو را می راند و نیز در تن مرغ از ناپاکی نساکاسته می شود. از این جهت، جسد را در دخمه، یا برج خاموشان، بر سنگهایی می گذارند که برای نهادن هر نسا بر آن ساخته شده است. در دخمه را می بندند و دخمه را با آداب خاص آن نگاهداری می کنند.
ریمنی نسا در مرکز پنداشته ریمنی و ناپاکی قرار می گیرد و برگرد آن دوایر و مفاهیم متعددی پدید می آید. ریمنی را از آن جهت میباید پنداشته نامید که بر الگوهای متعدد رفتارهای آیینی و تطهیر ناظر است و صرفا اندیشه و اسطوره محض، و یا سخن و داستان نیست (مزداپور، ۱۳۸۲). هرکس نسا را لمس کند و یا با کسی که آن را لمس کرده است، تماس یابد، ریمن است. ناپاکیهایی که از بدن زنده هم جدا شود، از اشک چشم گرفته تا نجاسات هم ریمن اند و هدر (دری زرتشتی: hel / hedr ؛ پهلوی: hihr؛ لوستا: hixra) خوانده می شوند. ریمنی و مفاهیم وابسته به آن، ضمن آن که طرح رفتاری منسجمی را برای بهداشت جامعه و پاک داشتن زمین و بویژه آب تعبیه میکند و منظور می دارد، جسد مردگان را در مرکز آداب تطهیر جای می دهد. مجموع رفتاری که به این آیینها باز می گردد، مرگ را بیشتر در هاله ای از پرهیز و احتراز از نزدیکی و تماس با حیات دنیوی نامقدس (profane) و مردم زنده گیتی میگنجاند. این فاصله چندان است که در زبان دری زرتشتی معاصر (گویش بهدینان) به جسد می گویند: «روان» (دری یزدی: vrun؛ کرمانى: roun) و نه واژه دیگر.
چنین است که واقعه طبیعی ازیستی مردن از گذار اساطیر مرگ استحاله می یابد و بدل به واقعیتی فرهنگی اساطیری می شود. در این استحاله، مفاهیم و باورهایی که در کل عقاید و اساطیر جامعه مندرج است، در شکل دادن به ایستار و تعبیر زرتشتی از مرگ نقشمند است. این تعبیر، که ریشه های دیرینه و تاریخی آن به باورهایی عتیق در جوامع کهن هندواروپایی می رسد، آدمی را پس از مرگ به ذاتی گراینده به طبع فرشتگان و آسمانیان نزدیک می کند؛ چونان عروجی ملکوتی. از آن پس نوعی حمایت از بازماندگان و مردم زمینی بر عهده وی می افتد، همانند با نقشی که به نسل زرین و سیمین آدمیان در اساطیر یونانی منسوب بود به روانی درگذشتگان خاندانها و نیاکان در تصور قدیمی یونان و رم باستان (فوستل دوکو لانژ، ص ۱۳ و صص ۲۵-۲۷ و صص ۲۹-۲۱) نیز نسبت داده می شد. با گذر زمان و نیز بر اثر آمیزش با باورهای جوامعی دیگر و بویژه آموزه های زرتشت پیامبر، مفاهیم کهنتر دیگرگونی پذیرفته و چنان تکوین یافته اند که نقشمندی کردار و رفتار آدمی در گردش کیهان به وی روحانیت و ارجی معنوی و اخلاقی می بخشد و می کوشد تا از رنج و تلخی مرگ بکاهد.
در اساطیر ایرانی، در این ارتقای روحانی مردم، نه تنها نقش دیرینه فروهر از عهد عتیق بازمانده است، بلکه مرگ آدمیان نقشی کیهانی را در رستگاری هستی و عالم کبیر نیز تعهد کرده است و همچنین بویژه اخلاقیاتی سترگ با حیات پس از مرگ بازبستگی یافته است. در این فرآیند است که نیک اندیشی و گزیداری خرد مردمان میان خیر هرمزدی و شر اهریمنی چونان فراز نهادن گام فرجامین و نهایی در رستاخیز و تن پسین به شمار می رود و تعبیری انسانی مرگ را به جاودانگی بدل می سازد و اعتلا و فرازمندی والایی به زیستن و مردن خاکیان عطا می کند.
منبع:
چند سخن ، کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف ، تهران: فروهر (1389)
در اینجا روش متمایزی پدیدار میگردد که آیین کهن زرتشتی آن را برای دور و نابود کردن جسیر درگذشتگان اختیار کرده و بدان مشهور است: دخمه گذاری جسد (فرهمند، ۱۳۷۷). در دخمه گذاری جسد، مفاهیمی اصلی مطرح است: ناپاکی و ریمنی نساء ضرورت پاک داشتن خاک، و نیز بویژه قدرت تطهیر و پاکسازی اشعه خورشید.
ضرورتی تلخ و ناخوشایند و دهشت آفرین است! هر جامعه تمهیدی برای روبرو شدن با این پیشامد دردبار و ناگزیر اندیشیده است و دفن جسد فقط یکی از این راهها است. بواسطه همان مفاهیم و سازه هایی که در اساطیر ایرانی دیده می شود، همین رفتار با جسد نیز شکلی خاص به خود گرفته است: از آنجا که عناصر چهارگانه خاک و باد و آب و آتش را بنا بر این باورها نباید آلود، نه دفن جسد پذیرفتنی است و نه سوزاندن آن. در شکل گیری آداب رفتار با جسد، که دور کردن آن از خانه و زندگانی جامعه ضرورتی طبیعی و قطعی دارد، افزون بر بایستگی پرهیز و حرمت و پاک داشتن عناصر چهارگانه طبیعت که گیتی را می سازند، و در واقع به دنبال چنین ضرورتی، مفهومی دیگر هم نقشمند است و آن را «ریمنی» است.
باور اخیر میگوید که آفتاب قدرت کشتن دیوان پلیدی و از میان بردن ناپاکی دارد. به همین مناسبت است که با تابیدن آفتاب نسا خشک میشود و نسای خشکیده نمیگندد و بوی ناخوش آن از میان می رود و از ناپاکی و ریمنی آن می کاهد. برخی جانوران مانند سگ و مرغانی چون کرکس نیز دیونسوش را میرانند و به اصطلاح، نسوش زدار و دیو نسوش را دور می کنند. بنا بر این، چون کرکس جسد را می خورد، دیو را می راند و نیز در تن مرغ از ناپاکی نساکاسته می شود. از این جهت، جسد را در دخمه، یا برج خاموشان، بر سنگهایی می گذارند که برای نهادن هر نسا بر آن ساخته شده است. در دخمه را می بندند و دخمه را با آداب خاص آن نگاهداری می کنند.
ریمنی نسا در مرکز پنداشته ریمنی و ناپاکی قرار می گیرد و برگرد آن دوایر و مفاهیم متعددی پدید می آید. ریمنی را از آن جهت میباید پنداشته نامید که بر الگوهای متعدد رفتارهای آیینی و تطهیر ناظر است و صرفا اندیشه و اسطوره محض، و یا سخن و داستان نیست (مزداپور، ۱۳۸۲). هرکس نسا را لمس کند و یا با کسی که آن را لمس کرده است، تماس یابد، ریمن است. ناپاکیهایی که از بدن زنده هم جدا شود، از اشک چشم گرفته تا نجاسات هم ریمن اند و هدر (دری زرتشتی: hel / hedr ؛ پهلوی: hihr؛ لوستا: hixra) خوانده می شوند. ریمنی و مفاهیم وابسته به آن، ضمن آن که طرح رفتاری منسجمی را برای بهداشت جامعه و پاک داشتن زمین و بویژه آب تعبیه میکند و منظور می دارد، جسد مردگان را در مرکز آداب تطهیر جای می دهد. مجموع رفتاری که به این آیینها باز می گردد، مرگ را بیشتر در هاله ای از پرهیز و احتراز از نزدیکی و تماس با حیات دنیوی نامقدس (profane) و مردم زنده گیتی میگنجاند. این فاصله چندان است که در زبان دری زرتشتی معاصر (گویش بهدینان) به جسد می گویند: «روان» (دری یزدی: vrun؛ کرمانى: roun) و نه واژه دیگر.
چنین است که واقعه طبیعی ازیستی مردن از گذار اساطیر مرگ استحاله می یابد و بدل به واقعیتی فرهنگی اساطیری می شود. در این استحاله، مفاهیم و باورهایی که در کل عقاید و اساطیر جامعه مندرج است، در شکل دادن به ایستار و تعبیر زرتشتی از مرگ نقشمند است. این تعبیر، که ریشه های دیرینه و تاریخی آن به باورهایی عتیق در جوامع کهن هندواروپایی می رسد، آدمی را پس از مرگ به ذاتی گراینده به طبع فرشتگان و آسمانیان نزدیک می کند؛ چونان عروجی ملکوتی. از آن پس نوعی حمایت از بازماندگان و مردم زمینی بر عهده وی می افتد، همانند با نقشی که به نسل زرین و سیمین آدمیان در اساطیر یونانی منسوب بود به روانی درگذشتگان خاندانها و نیاکان در تصور قدیمی یونان و رم باستان (فوستل دوکو لانژ، ص ۱۳ و صص ۲۵-۲۷ و صص ۲۹-۲۱) نیز نسبت داده می شد. با گذر زمان و نیز بر اثر آمیزش با باورهای جوامعی دیگر و بویژه آموزه های زرتشت پیامبر، مفاهیم کهنتر دیگرگونی پذیرفته و چنان تکوین یافته اند که نقشمندی کردار و رفتار آدمی در گردش کیهان به وی روحانیت و ارجی معنوی و اخلاقی می بخشد و می کوشد تا از رنج و تلخی مرگ بکاهد.
در اساطیر ایرانی، در این ارتقای روحانی مردم، نه تنها نقش دیرینه فروهر از عهد عتیق بازمانده است، بلکه مرگ آدمیان نقشی کیهانی را در رستگاری هستی و عالم کبیر نیز تعهد کرده است و همچنین بویژه اخلاقیاتی سترگ با حیات پس از مرگ بازبستگی یافته است. در این فرآیند است که نیک اندیشی و گزیداری خرد مردمان میان خیر هرمزدی و شر اهریمنی چونان فراز نهادن گام فرجامین و نهایی در رستاخیز و تن پسین به شمار می رود و تعبیری انسانی مرگ را به جاودانگی بدل می سازد و اعتلا و فرازمندی والایی به زیستن و مردن خاکیان عطا می کند.
منبع:
چند سخن ، کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف ، تهران: فروهر (1389)
بیشتر بخوانید :
زردشت و سقراط
آینده گرایی در آیین زرتشت
منجی در آیین زردشت
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}