حکمت و اساطیر در کتاب‌های کهن
 
چکیده:
غلو در تشریفات و احکام قشری به جایی می رسد که حتی واژة «راستی» اوستایی را باید دینداری» ترجمه کرد. در چنین مواردی بروشنی فرمانهای گاهانی در قالبی چنان پیچیده و پرتصنع ارائه می شود که بسیار جای چون و چرا دارد و به آسانی می توان آن را پرتکلف و بیهوده دانست.

تعداد کلمات: 1825کلمه / تخمین زمان مطالعه: 9 دقیقه
 
نویسنده: کتایون مزداپور
 
برخی از مضامین و مطالب کتابهای پهلوی دنباله روشن و صریح آموزشهای اصیل زرتشت است. مثلا هنگامی که از «راستی» و «آگاهی پرهیزگاران» گفتگو می شود، پیوند ساده آن با مفاهیم بنیادی تعالیم پیامبر آشکار است. اما، گاهی غلو در تشریفات و احکام قشری به جایی می رسد که حتی واژة «راستی» اوستایی را باید دینداری ترجمه کرد. در چنین مواردی بروشنی فرمانهای گاهانی در قالبی چنان پیچیده و پرتصنع ارائه می شود که بسیار جای چون و چرا دارد و به آسانی می توان آن را پرتکلف و بیهوده دانست. دستورهایی از این قبیل در ذات خود ظاهرة منافاتی با پیام زرتشت ندارد، زیرا به نظر می رسد که با راستی در اندیشه و گفتار و کردار مخالف نیست، اما در واقع، به دلیل گزیدن راه پیچاپیچ و کج در تفسیر گفتار آسمانی زرتشت و فلسفه اخلاقی آن، جوهر اصلی دین که کوشایی برای درست اندیشیدن و راست گفتن است، گم می شود و گرونده راستین معتقدات بیهوده، خود به بیهودگی می گراید. به دلیل همین گمشدگی و بیهوده کاری است که پیران زرتشتی نظر میدادند که بهتر است از مفاد کتابی چون وندیداد بیخبر باشیم تا مبادا بر خلاف راه ورسم کهن و پذیرفته آیینی آگاهانه گامی برداریم.
 
حقیقت آن است که این گونه احکام و دستورهای سخت و خشک اینک تحجر یافته اند و بیبر و حاصل مانده اند. اما در روزگار خود، نظرهایی پیشرو و دقیق برای بهبود زندگانی و حفظ صحت و سلامت آن بوده اند. به دلیل آن آزادی گاهانی در اندیشه، دادوستد علمی و بحث و جدل در آن دوران رواج داشته ، و نتیجه و حاصل برخورد عقاید و آرای گوناگون، دانش دینی و فقهی زنده و پویا، پیوسته در تحول تدریجی و تکامل بوده است. به نظر می رسد که بر اثر همین کوشایی و مجادله، در دوره ساسانیان علم دین به شکل مجموع دانشهای زمان در آمده و مشتمل بر همه دانسته های دنیای قدیم گشته است. نیز اساطیر دینی و آداب و رسوم گروههای گوناگون نژادی و قومی را که در امپراطوری وسیع ایران می زیسته اند، به نحوی در بیست ویک نسک یا کتاب اوستای عهد ساسانیان گنجانیده اند و تفاسیر آنها در کتابهای پهلوی و فارسی زرتشتی باز مانده است. همچنین هنگامی که در قرن سوم هجری، بیشتر کتابهای پهلوی به رشته تحریر در آمد، همان عقاید با صورت کهنه و متحجر در آنها ثبت شد.

بیشتر بخوانید :  انسان شناسی ساخت گرا

دانشمندان و فقیهانی که چندی بعد وارث گنجینه دانش سودمند باستانی شدند، دیگر نتوانستند فعال و هماهنگ با نظرهای تازه علمی و فلسفی باقی بمانند. بویژه آن که همان مفاهیم باستانی و متحجر هنوز هم سودمند بود و راه و روشی ارائه می کرد که می شد در چارچوب آن زندگانی را پاکیزه و با درستی تن و روان گذرانید. زیرا هر چند که زیستن در درون مجموعه ای از فرمانهای خشن و انعطاف ناپذیر از آزادی ضروری برای کاوشهای ذهنی و رشد فلسفی میکاهد، احکام کهن چنان خوب و کارآمد و متناسب با نیازهای نخستین زیستی بشر تنظیم شده بود که برگزاری همه آیینهای باستانی و رفتار کردن بر طبق قواعد کهن آن با سهولت و شادمانی میسر میگشت. به همین دلیل، بر خلاف آنچه در نوشته های قدیمی هست، تطور در رفتار و نظرهای دینی عملا رخ داد و در نتیجه آن، کمابیش همگام و همراه با زمان، مجموعه ای از قواعد و قوانین و آداب و رسوم پدید آمد که به مثابه کالبدی برای آن جان حقیقی و روشن، یعنی آموزشهای برتر و پربهای گاهانی است و این کالبد که جان یافته بود، بصورت سنت شفاهی بر جای ماند.
 حقیقت آن است که این گونه احکام و دستورهای سخت و خشک اینک تحجر یافته اند و بیبر و حاصل مانده اند. اما در روزگار خود، نظرهایی پیشرو و دقیق برای بهبود زندگانی و حفظ صحت و سلامت آن بوده اند. به دلیل آن آزادی گاهانی در اندیشه، دادوستد علمی و بحث و جدل در آن دوران رواج داشته ، و نتیجه و حاصل برخورد عقاید و آرای گوناگون، دانش دینی و فقهی زنده و پویا، پیوسته در تحول تدریجی و تکامل بوده است. به نظر می رسد که بر اثر همین کوشایی و مجادله، در دوره ساسانیان علم دین به شکل مجموع دانشهای زمان در آمده و مشتمل بر همه دانسته های دنیای قدیم گشته است.
شاهد مثال برای قدرت تحول پذیری فقه زرتشتی در روزگار کهن، فتوای موبد بزرگ قرن سوم یا چهارم هجری، امید پسر اشوهشت است که با پیروی از تجارب نسلها و لابد بنا بر نظر پزشکی آن روزگار، اعلام میدارد که ناپاکی زنانه هرگاه از بیماری ناشی شود، باید آن را پاک شمرد. بعدا به علت دشواریها و تنگی زمانه چنین بینش روشن و قدرتی در صادر کردن فتوای نوین دیگر پدید نیامد و همان دستورهای کهنه و پذیرفته و متحجر اجرا می شد، تا به دوران ما که موبدان زمان، همگام و هماهنگ با دانش و جهان بینی نوین، در فتواهای عملی و درست خویش، بازگشت به آموزشهای بی نقصان و پرکمال گاهان را اعلام داشته اند و به جای همه نظرهای قدیمی و ناسودمند، همه شیوه های درست و دانش جدید را صحیح و پسندیده و شرعی دانسته اند. (1)
 
بنابر آنچه گذشت، در ترجمه جدید از کتابهای کهنه پهلوی، خواننده زرتشتی گاهی مفاهیمی خواهد یافت که برای او بیگانه و شگفت است. به همان اندازه که تحفه های مادر بزرگ از صندوق قدیمی عزیز و زیبا است و گاه سودمند نیست و چندان به کار نمی آید، همه این یادبودها پرارزش و ارجمند است، اما هرگز نباید با دینی مردمی که امروزه خود را زرتشتی می خوانند، یکی شمرده شود. بسیاری از مضامین این کتابها زیبا و دلپذیر و بسیاری دیگر سودمند و کارآمد است. مثلا، همه نیایشهای باستانی، هرگاه با سادگی و خلوص نیت برگزار گردد، راهی درست و نزدیک به سوی اندیشه درست و آرامش عمیق دلها است، یا آن که اندوه و سوگواری را جز با یاوری آیینهای قدیمی دینی نمی توان بر خود هموار کرد. اما حقیقت روشن آن است که گاهی جز واژه و نام، پیوندی میان عقاید کهنه و دین زرتشتی مردم روزگار ما وجود ندارد و این نکته هرگز شگفت و نامنتظر نیست.
 
اینک که با کوشایی و تلاش دشوار گنجینه های باستانی دانش و اندیشه کهن به روی فارسی زبانان گشوده می شود، بار دیگر معیار درست علم و آگاهی می تواند چونان ابزاری به کار رود و درست از نادرست جدا گردد. اکنون دیگر آرزوی دانشمند فقید پارسی، شادروان جهانگیر تاوادیا، برآورده می شود که متعصبان و دینداران قشری و «راست دینان» را، از قرن نهم میلادی تا قرن نوزدهم و پیش از اینها، مانع بازگشت به گاهان می خواند.
 
اینان، که شیفته دلپذیری عقاید کهن بودند، می کوشیدند تا باورهای قشری و آداب و سنن بیهوده را، تنها به دلیل قدمت و کهنگی، مایه اصلی و بنیان دین زرتشتی به شمار آورند و پنداشته هایی بی باروبر را، تھی از سود و اثر، بنادرست معادل دین زرتشت بدانند و آنها را بر عقل سلیم و بینش روشن و «اندیشه فروزان» رجحان نهند. (2)
 
خوب و بد، هنگامی که گفته و نوشته شد، می توان آنها را با ترازوی زینی راستی سنجید و «درگزیداری بزرگ»، بهترین راستی را در پندار و گفتار و کردار دریافت که آن مزد و پاداش بزرگ برای داستان و پاکان است. خرد و دانش بنیاد راستی است، و «راستی برترین توفیق» هستی است.
 
پینوشت:
ا- روایت امید اشوهشتان، پرسش ۳۵، بند ۳ ص ۱۲۳، س نامه چاپ انگلساریا، بمبئی ۱۹۶۲).
2- زبان و ادبیات پهلوی، ص ۵۷
 
منبع:
چند سخن ، کتایون مزداپور، به کوشش ویدا نداف ، تهران: فروهر (1389)

بیشتر بخوانید :
  تحول انسان شناسی در قرن بیستم
  انسان شناسی و فرهنگ گرایی
  کتابشناسی انسان شناسی عمومی