نگاهی به تاریخ از زاویه یونانی
 
چکیده:
یونانیان مسیر تاریخ را انعطاف پذیر و برای یک ارادهی انسانی فرهیخته به روی تعدیل سودمند گشوده میدیدند. هیچ اتفاقی اجتناب ناپذیر نیست. شخصی که در آستانه ی درگیر شدن در ماجرایی غم انگیز است، فقط به این سبب مغلوب آن شده است که کور است و خطر را نمی بیند.

تعداد کلمات: 1202 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
 
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
برگردان: علی اکبر مهدیان
 
با علم به این که هیچ چیز در زندگی نمی تواند بدون تغییر بماند، آنان به این جا رسیدند که از خود بپرسند دقیقا چه تغییراتی حال را به وجود آورده است. به این ترتیب، آگاهی تاریخی آنان آگاهی دیرینه ی سنت نبود که حیات نسلی را بعد از نسل دیگر در قالب یک طرح متحدالشکل می ریزد؛ این آگاهی از تغییرات خشونت آمیز، پریپتیا، و فجیع چیزها از یک حالت به حالت مقابل آن، از څردی به کلان، از غرور به دنائت، از سعادت به شقاوت بود. بدینگونه بود که آنان خصوصی کلی حیات آدمی را در نمایش های خود تفسیر و اجزای خاص آن را در تاریخشان روایت می کردند. تنها چیزی که یونانی زیرک و نقادی مانند هرودوت دربارهی قدرتی مینوی که مسیر تاریخ را سامان می دهد میگفت، این است که فژن کای تاراځیرس یعنی از واژگون ساختن و به هم زدن چیزها لذت می برد. او فقط چیزی را که هر یونانی میدانست تکرار میکرد (۱. ۳۲): که قدرت زئوس در صاعقه جلوه می کند، قدرت پوسیدون در زمین لرزه، قدرتی آپولو در طاعون، و قدرتی آفرودیت در شور و شهوت که غرور فذر و عفت هیپولیت را به یک ضرب نابود کرد.
 به این طریق بود که یونانی ها طبیعت و ارزش تاریخ را تصور می کردند. آنان نمی توانستند آن را در در راستای نگرش عام فلسفی خود، علمی تصور کنند. باید آن را، از بن، نه یک علم بلکه مجموعی از ادراکات محض بینند. پس تصور آنان از مدارک تاریخی چه بود؟ پاسخ آن است که مطابق با این نظر، آنان مدارک تاریخی را با گزارش وقایع که شاهدان عینی میدادند، یکسان می دانستند. مدارکن روایات شاهدان عینی اند، و روش تاریخی استخراج آنها.
درست است که این تغییرات فاحش در شرایط حیات آدمی که نزد یونانیان مطلب شایسته ی تاریخ شمرده می شد غیر قابل فهم بود، هیچ اپیستمی، شناخت علمی استدلالی، از آنها نمی توانست وجود داشته باشد. ولی به هر حال، تاریخ برای یونانیان ارزش معینی داشت. خود افلاطون مقرر داشت که فایدهی رأی صحیح (که عبارت است از شبه دانشی که ادراکی از آن چه تغییر میکند به ما میدهد) برای پیشبرد زندگی کم تر از شناخت علمی نیست و شعرا مقام سنتی خود را در حیات یونانی به عنوان استادان اصول مستدل به این نحو حفظ کردند که نشان دادند در طرح کلی این تغییرات، قاعدتا بعضی مقدمات به بعضی نتایج منجر می شد. به خصوص، افراط در هر جهتی به تغییری خشن و به نقطه ی مقابل آن می انجامید. آنان نمی توانستند بگویند چرا چنین است، ولی تصور می کردند که مشاهده به آنان نشان میدهد که چنین است؛ میدیدند افرادی که به نهایت ثروتمند یا به نهایت قدرتمند هستند، در خطر خاص تنزل یافتن به حالت فقر یا ضعف مفرط قرار می گیرند. در اینجا نظریه ی علیت وجود ندارد؛ این فکر شبیه فکر قرن هفدهمی علم استقرایی نیست که اساس متافیزیکی آن در اصل موضوع علت و معلول قرار دارد؛ ثروت کروسوس علت سقوط او نبود، بلکه نشانه ای است در نزد ناظر هوشمند که چیزی دارد در ضرباهنگ زندگی او روی می دهد که احتمالا به سقوط وی منجر می شود. از آن هم کم تر، زوال مجازات چیزهایی است که به معنای اخلاقی ملموسی، بتوان آن را کردار خطا نامید. در کتاب هرودوت (۳: ۴۳) آماسیس اتحاد خود را با پلیکرات صرفا به این دلیل به هم می زند که پلیکرات بی اندازه موفق است: آونگ بیش از حد در یک جهت تاب خورده بود و احتمال داشت که به همان اندازه در جهت دیگر تاب بخورد. این گونه مثال ها برای فردی که بتواند از آن استفاده کند ارزش خاصی دارد، زیرا می تواند اراده ی خود را در متوقف کردن این ضرباهنگ ها در زندگی خویش، قبل از آن که به نقطهی خطر برسد، به کار اندازد و عطش قدرت و ثروت را قبل از آن که او را به افراط بکشاند، مهار کند. پس تاریخ ارزش دارد، تعلیماتش برای حیات آدمی مفید است؛ فقط به این دلیل که احتمال دارد ضرباهنگ تحولاتش تکرار شود و مقدمات مشابه، به نتایج مشابه انجامند. تاریخ حوادث درخور توجه، ارزش آن را دارد که به خاطر سپرده شود تا به سان پایه ای جهت داوری پیش بینانه، نه اثباتا بلکه احتمالا، مورد استفاده قرار گیرد؛ نه آنچه روی خواهد داد، بلکه آن چه را احتمال دارد روی دهد مقرر کند و در ضرباهنگهایی که اکنون جریان دارد، به نقاط خطر اشاره کند.

  بیشتر بخوانید:  مکتب تاریخ نگاری ایران

این مفهوم تاریخ درست نقطه ی مقابلہ مفهوم جبری بود، زیرا یونانیان مسیر تاریخ را انعطاف پذیر و برای یک ارادهی انسانی فرهیخته به روی تعدیل سودمند گشوده میدیدند. هیچ اتفاقی اجتناب ناپذیر نیست. شخصی که در آستانه ی درگیر شدن در ماجرایی غم انگیز است، فقط به این سبب مغلوب آن شده است که کور است و خطر را نمی بیند. اگر آن را می دید، می توانست در برابرش بایستد. به این ترتیب، یونانیان احساس زنده و در واقع ساده لوحانه ای از قدرت انسان در مهار سرنوشت خویش داشتند و فکر میکردند این قدرت فقط به دلیل محدودیت های معرفت او محدود می شود. از این دیدگاه یونانی سرنوشتی که بر حیات آدمی سایه افکنده است فقط به این سبب قدرت مخربی است که انسان از دید طرز کار آن عاجز است. اگر بپذیریم که او نمی تواند این طرز کار را بفهمد، باز هم می تواند آرای صحیحی درباره ی آن به داشته باشد و در حدی که چنین آرایی به دست می آورد قادر می شود خود را در وضعی قرار دهد که ضربات سرنوشت به او اصابت نکند.
 
از سوی دیگر، با وجود اهمیت آموزه های تاریخ، ارزش آنها به واسطهی نامفهوم بودن محدود می شود، و به همین دلیل ارسطو میگفت شعر از تاریخ علمی تر است، زیرا تاریخ فقط مجموعه ای از داده های تجربی است، درحالی که شعر از این گونه داده ها یک حکم کلی استخراج می کند. تاریخ به ما میگوید کر وسوس و پلیکرات سقوط کردند؛ اما شعر، بنا بر تصور ارسطو، این احکام منفرد را صادر نمیکند بلکه به این حکم کلی می پردازد که این گونه افراد بسیار ثروتمند سقوط می کنند. حتی این هم به نظر ارسطو فقط یک حکم علمی ناقص است زیرا کسی نمی فهمد که چرا افراد ثروتمند باید سقوط کنند. کلی را نمی توان به صورت قیاسی ثابت کرد، ولی به امر کلی حقیقی نزدیک می شود، زیرا می توانیم از آن به عنوان کبرای قیاس جدید بهره گیریم و این تعمیم را با موارد جدید تطبیق دهیم. به این ترتیب، شعر در نزد ارسطو جوهر فشردهی آموزهی تاریخ است. در شعر درس های تاریخ قابل فهم تر نمی شوند و به اثبات نمی رسند و، بنابراین، محتمل باقی می مانند، ولی موجزتر و بنابراین، مفید تر می شوند.
 
به این طریق بود که یونانی ها طبیعت و ارزش تاریخ را تصور می کردند. آنان نمی توانستند آن را در در راستای نگرش عام فلسفی خود، علمی تصور کنند. باید آن را، از بن، نه یک علم بلکه مجموعی از ادراکات محض بینند. پس تصور آنان از مدارک تاریخی چه بود؟ پاسخ آن است که مطابق با این نظر، آنان مدارک تاریخی را با گزارش وقایع که شاهدان عینی میدادند، یکسان می دانستند. مدارکن روایات شاهدان عینی اند، و روش تاریخی استخراج آنها.
 
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)

  بیشتر بخوانید:
  تاریخ گرایی
  تاریخ قاجاریه
  سودمندی روان‌شناسی برای تاریخ