عرفان اسلامی (55) نعمت های فراموش شده

نويسنده:استاد حسین انصاریان




شرح كتاب مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة

نعمت غده ها و لوزه ها

هرمون هائى كه در خون ما شناور مى باشند به سبب نيروى فوق العاده اى كه دارند ، مى توان آن ها را به بمب هاى هيدروژنى كوچكى تشبيه نمود .
اين كارگاه هاى كوچك كه باعث تعادل قواى بدنى ما مى شوند ، هنوز بسيارى از اسرار و اعمال طبى آنها فاش نشده است .
در نتيجه بررسى هائى كه دانشمندان علم طب درباره غده ها و لوزه هاى انسان به عمل آورده اند ، يك دسته هورمونهائى شناخته شده اند ، كه فوائد عجيبى دارند .
اين هورمونها بيمارى هاى چشم و التهاباتى كه سابقاً باعث نابينائى مى گرديد و امراض ديگرى كه قبلا غير قابل علاج بود و همچنين رماتيسم مفصلى و دردناك را به طور مؤثرى بهبودى مى بخشند .
و بعضى از اين هورمونها براى تجديد قواى از دست رفته جوانى مفيد است و بنابر نظريه اطباء و با پيشفت علم طب بالاخره آنچه از فوائد هورمونها كه تاكنون مجهول مانده به تدريج كشف و براى معالجه بيماريهاى سرطان ، تصلب شريان و امراض قلب و كليه مورد استفاده واقع خواهد شد .
به حكمت بالغه حضرت حق غده هائى در بدن انسان وجود دارد ، كه تراوشات داخلى و عمليات آنها حيرت آور است ، و تمام حركات بدنى ما بستگى به كار آنها دارد .
كوچك ترين حركات مژه ها ناشى از مداخله و تراوش ترشحات هورمونهاست ، انقباض عضلات و مقدار قندى كه در خون براى جريان انقباض لازم مى شود ، به وسيله اين غده ها تأمين مى گردد .
مختصر خراشى كه به انگشت وارد مى آيد ، براى التيام بريدگى آن فورپ هورمونها دخالت نموده سدى براى جلوگيرى از عفونت زخم مى سازند .
غده ها دو دسته اند : دسته اى كه ترشحات خود را به خارج دفع مى كنند مانند غده هاى بزاق كه باعث هضم و تحليل غذا مى شوند با غده هاى مولد عرق كه حرارت و گرماى اضافى را كم كرده و بدن را خنك مى نمايند .
دسته ديگر كه ترشحات خود را به دستگاه دوران خون مى ريزند و اينها جمعاً هشت غده مى باشند كه وزن تمام آنها از پنجاه گرم تجاوز نمى كند !!!
اين سلول هاى كوچك در مملكت بدن به منزله هيئت وزيران بدن محسوب مى شوند و اعمال گوناگون جسم را تحت انتظام در مى آورند و به اندازه اى با يكديگر هماهنگى دارند كه هنگام لزوم ، كمبود احتياجات غده هاى ديگر را فراهم و جبران مى كنند .
از هشت غده مذكور چهار عدد آنها عبارت اند از :
اول ـ لوزه المعده كه اعمال آن به خوبى معلوم شده و ميليونها سلول هائى هستند كه مانند جزيره هاى كوچك در معده قرار دارند و مايعى به نام انسولين مى سازند .
دوم ـ غده هاى پاراتيروئيد كه چهار غده ريز مى باشند و به غده تيروئيد آويخته شده اند و براى تهيه كلسيم ، فسفر ، و الكتروليت هاى خون به كار مى روند و به ندرت موجب اختلال مى شوند .
سوم ـ غده صنوبرى كه در زير معده سر قرار دارد و عمل و خاصيت آن هنوز به خوبى معلوم نشده است .
چهارم ـ غده اى به نام تيموس كه در بالاى سينه است و براى رشد جسم وظيفه عادى خود را انجام مى دهد .
و چهار غده ديگر عبارتند از غده هاى : هيپوفيز ، سورنال ، تيروئيد ، غدد تناسلى ، كه به منزله استادهاى آزمايشگاه شيميائى بدن بوده و ترشحات فوق العاده مهمى توليد مى نمايند .
1 ـ غده هيپوفيز يا غده نخاع بدون شك از ممتازترين غده هاى بدن است ، اين غده عمليات غده هاى ديگر را تحت انتظام قرار مى دهد و حجم آن به اندازه يك نخود درشت است كه در محفظه استخوانى زير مغز در حوالى مركز سر قرار دارد و اين دانه كوچك نقطه نهائى پنجاه هزار تارهاى عصبى است و چون گردش و دوران خون در اين نقطه زيادتر است به سهولت مى تواند پيام و دستورهاى شيميائى و ترشحات هورمون ها را به ساير نقاط بدن برساند .
از خواص عجيب اين غده نخاعى ، ترشحات هورمون براى رشد انسان است ، افراد كوتاه از داشتن آن محروم و اشخاص رشيد با قامت رسا بيشتر از آن بهره مندند .
2 ـ غده هاى سورنال سه گوش و نخودى رنگ مى باشند و روى كليه قرار دارند ، و خيلى فعال اند ، دوران خون در اين غده ها زياد است و در هر دقيقه معادل شش برابر وزن خود خون در آنها وارد شده و عبور مى كند .
در مواقع خطر و حالت سخت و بحرانى انسان اين غده ها تأثيرات عجيبى دارند ، مثلا هوانوردى كه هواپيماى او در حال سقوط است و با چتر نجات خود را به خارج پرتاب مى كند به واسطه ترشح همان غده هاست كه قدرت اقدام تهورآميز در آو پديد مى آيد . شخصى كه به واسطه آتش سوزى خود را از فراز ساختمان به زمين مى افكند عمل او در نتيجه تأثير هورمون اين غده هاست .
غده هاى سورنال وقت ضرورت مى توانند مقدار ترشحات خود را ده برابر كنند ، و نيز جريان قلب را سريع تر و تنفس را شديدتر و مقدار قند خون را كه براى سوخت بدن لازم است افزايش دهند و پيوسته مترصدند كه هنگام مجروح شدن جسم و بريدگى پوست بدن ، در كمترين مدت خون را منعقد ساخته و از خونريزى جلوگيرى نمايند .
هرگاه خراش يا بريدگى كمى در غده هاى لطيف و شكننده پيدا شود صاحب آن عليل و در معرض ابتلاى بيماريهاى مختلف واقع مى گردد و اگر به هر علت و جهتى مقدار ترشح غده ها نقصان يابد اختلال هائى در وضع جسمانى شخص پديد خواهد گشت كه جوان برومندى را به پيرمردى لرزان مبدل خواهد ساخت .
از پوسته غده هاى سورنال هورمون هاى مختلفى توليد مى شود ، كه تاكنون بيست و هشت نوع آن شناخته شده است .
يكى از آنها درتغيير املاح معدنى خون و يكى در تحريك تخمدان زنان و ديگرى براى انگيزه مراحل تناسلى مردان مؤثرند .
3 ـ غده تيروئيد ، به شكل پروانه است و روى حلقوم در پائين گردن قرار دارد ، اين غده مى تواند فعاليت بدنى ما را كم و زياد نمايد ، رخوت و تنبلى و خمدى ، يا برعكس زرنگى و توان و شهامت در جسم ايجاد كند و اين كيفيت به واسطه ترشحات اين غده است كه معمولا روزى يك سانتى گرم تراوش دارد .
4 ـ فعاليت محير العقول غده هاى تناسلى هم كه در مرد و زن است و خداى بزرگ براى بقاى نوع قرار داده ، احتياج زيادى به شرح و بسط ندارد .

نعمت پوست بدن

پوست بدن به منزله حصار و نگهبان بدن است و براى ترميم ضايعات و تجديد ، و نشو و نماى خود خاصيت جالبى دارد .
مختصر خراش يا بريدگى كه به پوست وارد مى آيد ، براى مرمت و تعويض آن عملى انجام مى دهد كه از كار ساختمان بناى آسمان خراش دقيق تر و دشوارتر است ، اما به نظر ما عمل مزبور طبيعى است و متوجه نيستيم اگر خاصيت ترميم و جوش خوردن زخم در پوست نبود ، هيچ گونه عمل جراحى براى التيام زخم ممكن نمى شد و كوچك ترين جراحت براى انسان عواقب وخيم داشت .
هرگاه بريدگى عميق يا شكافى در اين غلاف حادث شود ، سلول هاى پوست پاره و تارهاى عصبى و رگ هاى موئى جريان خون از هم گسسته مى شوند ، و اين رشته هاى گسيخته كه پر از مواد حياتى هستند در هم و بر هم مى گردند و ناچار بايد به جاى خود قرار يابند و بريدگيها به هم متصل يا پيوند داده شوند .
چنان كه شكاف و پارگى مهم و خطير باشد از باشگاههاى چهارگانه زير اعلام خطر مى گردد :
1 ـ درجه فشار خون براى جلوگيرى از خونريزى پائين مى آيد .
2 ـ مدت انعقاد خون كمتر شده و ظرف چند ثانيه خون بسته و دلمه مى شود .
3 ـ طحال ، خون ذخيره خود را براى جبران ضايعات وارد دستگاه دوران خون مى نمايد .
4 ـ گلبول هاى سفيد خون زيادتر گشته و مقدار توليد آنها به ده برابر معمول مى رسد .
چون سلول ها در ميان ترشحات نسوجى غوطه ورند ، و لازمه موجوديت و حيات آنها بودن در محل مرطوب است ، به محض بروز جراحت با هواى خشك مواجه مى شوند كه براى آنها قابل تحمل نيست ، رگ هاى موئى كه گسيخته شوند خون داخل آنها كه پر ارزش ترين مايع آلى بدن است خارج و به هدر مى رود و راه براى حمله و هجوم ميكرب ها به داخل بدن باز مى شود كه فوراً بايد در رفع حمله و دفع خطر اقدام گردد .
در وهله اول مواد شيره غذائى و ترشحات نسوجى و پلاسما وارد زخم مى شوند و رطوبت لازم به آن مى بخشند ، سپس خون در كنار زخم منجمد و راه نفوذ آن به بيرون بسته مى شود !!
موقعى كه خون در رگ هاى موئى جريان دارد ، منعقد و بسته نمى شود ، زيرا اگر بسته شود راه عبور خون مسدود و مانع رسيدن مواد حياتى به سلول ها مى گردد ، ولى وقتى كه به هم سطح زخم رسيد بر خلاف حالت اولى به سرعت منعقد و قدرت و خاصيت انعقاد خون به اين نحو ظاهر مى شود .
معمولا در خون سلول هاى ذره بينى وجود دارد كه به محض كوفتكى يا بريدگى و بروز زخم ، آن سلول ها در معرض هواى آزاد قرار مى گيرند ، در اين حالت شكافته شده ، از ميان آنها چند مايع شيميائى كه ماهيت آنها نامعلوم است تراوش مى نمايد ، و فعل و انفعالاتى در مواد مرطوبى صورت مى گيرد و با فيبرينوژن مخلوط شده ماده سفيد رنگ پرز دارى به اسم فيبرين مى سازد و اين ماده حلقه و شبكه هاى بيشمارى دارد و گلبول هاى قرمز خون را به ميان خود گرفته آنها را به تله مى اندازد و مقطع بريدگى و رگ هاى موئى و عروق لنفاوى را كه ميكروب ها از آنجا وارد بدن مى شوند مسدود مى كند !!
شما را به حقيقت حق فكر كنيد ، اگر نعمت اين فعل و انفعالات در پوست و خون نبود چه مى شد ، و يا با كدام قدرت مى توانستيم جلوى اين همه خطر و ضرر و خسارت را بگيريم .
اى حسرت بر آن اسنانهائى كه غرق در اين همه نعمت اند ولى از منعم اين نعمت ها بى خبرند !!
اى تفو بر آن انسان هائى كه دريا دريا نمك صاحب عالم را مى خورند و نمكدان مى شكنند .
اى بدبخت و پست ، بيچاره و ذليل آن بى خبرانى كه در هر ثانيه و لحظه در ميان ميليون ها نعمت متنعم اند ، ولى از اداى شكر يك نعمت غافل اند !
چه بى هويت و بى اعتبار و بى ارزشند ، آن مفت خورانى كه سر سفره كارگاه با عظمت بدن و كارخانه وسيع جهان نشسته اند ، و در نعمت ها فكر نكرده و انديشه نمى كنند . و از خالق نعمت ها و دهنده روزى ها خبر نمى گيرند ، حيوانات با خوردن غذا يا آشاميدن آب سرى به عنوان شكر به پيشگاه خالق خود بر مى دارند ، ولى اين پست تر از حيوانات ، توجهى به حقيقت و ريشه و اصل جهان نكرده و يادى از آن مولا و آقائى كه اين همه نعمت در اختيار آنان گذارده نمى كنند ، اينان همانهائى هستند كه قرآن مجيد آنها را دچار خزى دنيا و عذاب آخرت معرفى كرده است .
بر خلاف اين ديو صفتان و آلودگان آن انسان هائى كه در برابر هر نعمتى از ولى نعمت خود ياد كرده و به حضرت محبوب عرضه مى دارند ، ما اگر به پهناى جهان تو را عبادت كنيم به اداى شكر يك نعمت تو موفق نشده ايم !!
آن انسانهائى كه از نعمت به خاطر رسيدن به ولى نعمت استفاده مى كنند . آن انسانهائى كه حرم دل آنها مالامال از عشق به خداست ، آن بزرگوارانى كه در برابر حضرت دوست خاضع و خاشع بوده ، و هميشه احساس شرمسارى و حيا مى كردند و به جناب محبوب با تمام هستى عرضه مى داشتند :
بى خانمانى از سر كويت كجا رود *** دولت در اين درست از اين در چرا رود
محروم هر قبيله و مردود هر ديار *** بى دولتى كزين در دولت سرا رود
جامى كه غير ذوق تو بخشد مباح نيست *** كامى كه جز طريق تو پويد خطا رود
چشم و چراغ ماست شب افروز عارضت *** آن روز ظلمت است كه از چشم ما رود
از سلطنت چه كم شود آن پادشاه را *** كز مرحمت بپرسش حال گدا رود
مسكين دلى ، غريب دلى ، بى نوا دلى *** كز ره ببوى آن سر زلف دوتا رود
پس از آن فعل و انفعالات كه منتهى به ساخته شدن آن ماده سفيد رنگ مى شود ، رگ هاى مجاور زخم منبسط و از هم باز مى شوند و جدار آن باريك تر شده ، از ميان آن جدار ، فاگوسيت ها يعنى سلول خورها و گلبول هاى سفيد خارج مى شوند و سلول هاى مرده و باكترى ها يا هر ماده ديگرى را كه باعث تعويق جوش خوردن زخم مى شوند مى بلعند !!
اين فاگوسيت ها يا سپورهاى كوچولو از خود زهرى ترشح مى نمايند كه ميكروب ها را مى كشد ، بعد آن ميكرب ها را در چين و حلقه هاى خود فرو مى برند و هر كدام از اين سلول خورها مى توانند تا بيست ميكروب را ببلعند .
كوچك ترين زخم هزارها سلول را ضايع مى كند ، و سلول خورها آن ضايعات را براى دفع به خارج ، به كليه ها مى رسانند و سعى مى كنند ، جرمهاى زخم را كه حجم آنها هزاران مرتبه از جثه خودشان بزرگ تر است بخورند ، و اگر نتوانند بلع نمايند ترشحاتى بيرون مى دهند تا نسج و بافته هاى مجاور زخم حل شود و محلول آن كليه جرم هاى خارجى را به جلو رانده به سطح پوست مى رساند .
سلول خورها خيلى پر خور و اكول اند و به واسطه زياد خورى شان به قدرى ورم مى كنند تا بتركند و در نتيجه لاشه آنها به چرك و خون تبديل مى شود .
بسا اتفاق مى افتد كه ميكروب ها براى غلبه به سلول خورها شروع به حمله مى كنند در اين حال براى حمايت سلول خورها و براى آن كه مبارزه و پيكار با آنها پيشرفت كند يك جريان حيرت آميز ديگرى صورت مى گيرد .
به اين نحو كه ميكروب هاى مهاجم كه تحريك شده اند ماده اى توليد مى كنند كه سبب نابودى خودشان مى شود .
آن جريان مهاجمه كه بسيار جالب و حيرت بخش است فقط تدابير فورى انجام مى شود ، ولى كار عمده پوشش زخم تمام نمى شود .
در اين موقع سلول هاى زنده موسوم به فيبروپلاست وارد عمل مى شوند ، و در ميان حلقه و شبكه هاى فيبرين ها (همان ماده سفيد رنگ پرزدار) وارد و به روى هم جمع مى شوند و براى پر كردن گودى زخم به روى آن مرهم موقتى مى گذارند !!
به طورى كه سابقاً ذكر شد ، ميلياردها سلول بدن به وسيله دستگاه دوران خون تغذيه مى نمايند ، حال كه رگ هاى موئى مجاور زخم پاره و گسيخته شده اند البته به زخم ها از اين راه غذا نخواهد رسيد .
براى چاره جوئى ، فيبروپلاست ها يعنى همان سلول هاى زنده ، كه به طريقه حيوانات دريائى از مايع الياف خود تغذيه مى نمايند ، از چرك و خون زخم استفاده خواهند نمود و چند روزى بيش نمى گذرد كه در زخم ريشه دوانده و ديگر به الياف خود نيازى ندارند و الياف هم حل مى گردد و مبدل به مايعى مى شود كه اين مايع براى سلول هاى در حال رشد غذاى مناسبى است ، معمولا زخم هائى كه در حال التيام و جوش خوردن هستند از جرم ها و مايع هاى آنها چيزى به هدر نمى رود !!
جريان التيام زخم و عمل تجديد و نو شدن پوست يكى از شگفت آميزترين شاهكارهاى آفرينش است كه به حكمت عاليه آفريدگار و صانع عليم و به اراده حضرت او سلول ها مطيع و تابع قواعد مرموزى هستند و اين بافته هاى لا شعور در پيروى از نظام مزبور به طور منظم و با اشكال هندسى رديف و هم سطح يكديگر قرار مى گيرند و شروع به آرايش پوست مى نمايند .
براى تغذيه پوست نورس ، چون مقدار معينى خون ضرورت دارد ، به ناچار لازم مى آيد كه رگ هاى موئى در زير پوست براى جريان خون ايجاد و آماده شوند .
دانشمندان براى پى جوئى اين جريان ، روى خرگوش بررسى نموده و بر روى گوش آن حيوان زخمى پديد آوردند ، بعد متوجه شدند در مجاورت زخم رگ هاى نازك و لطيفى وجود دارد كه به مختصر اشاره اى خون از آنها بيرون آمده به ميان نسج هاى تازه مى ريزد و سپس بن رگ ها بسته مى شود كه خون هاى جارى به هدر نرود .
به همين صورت رگ هاى موئى زخم از هر سوى زخم نمو مى كنند تا به يكديگر برسند و دو سر رگ ها به طور سحر آسائى حل گشته و به هم پيوند بخورند و شبكه اى براى دوران خون تشكيل دهند ، سپس تار و رشته هاى عصبى با طرز عجيب ترى در داخل نسج نورس مى رويند !!
اين جريان در وسط گودى زخم صورت مى گيرد ، و زير قشر زخم پوست نو بوجود مى آيد ، در گرداگرد و كنار زخم ، سلول ها دست به كار عمليات اصلى خود مى شوند و به مركز زخم كه عريار است گسترش مى يابند و پوست را آرايش مى دهند و اين كار ، درست مشابه به آرايش پوست درختى است كه زخم برداشته باشد !!
تقريباً يك هفته پس از بروز جراحت زخم جوش مى خورد ، ولى براى چاق شدن آن ، عمليات ديگرى هم به لطف خداوند صورت مى گيرد .
در ظرف چند ماه تارهاى زير عضلات زيادتر شده و از حاشيه زخم به طرف مركز آن پيشروى نموده و به هم ملحق مى شوند و به يكديگر مى پيچند ، پيه و چربى ها روى هم قرار يافته و نسج هاى ملتحمه به نسج هاى مجاور خود وصل مى گردند ، بالاخره در طى يكسال يا كمتر محل زخم با پوست نو بنياد مفروش و عمل اصلاح زخم و جديد ساختمان پوست آن پايان مى پذيرد !!

نعمت مقاومت بدن در برابر ميكرب ها

آفريدگار توانا ، خداوند بزرگ و مهربان ، يك سيستم استحفاظى براى دفاع و مقابله با حملات و يورش ميلياردها ميكروب در بدن ما آفريده است .
در آفرينش انسان ، و زندگى روزمره او چيزى كه شگفت انگيز است بيمارى و ناخوشى نيست ، بلكه سلامتى و تندرستى است .
هرگاه به وضع حال و تندرستى خود فكر كنيم متوجه مى شويم كه همه روزه ميلياردها ميكروب كه اغلب آنها بسيار هول انگيزند به بدن ما حمله مى آورند ، اما ما بيمار نمى شويم بلكه سالم و تندرستيم !!
چه بسيار ميكروبهاى موذى ، به وسيله خوراكى كه مى خوريم يا هوائى كه تنفس مى كنيم يا محيطى كه در آن زندگى مى كنيم وارد بدن ما مى شوند ولى باز سالم و تندرستيم !!
بعضى ميكروب ها در دهان ، بينى ، گلو و روده ها قرار مى گيرند ، و به سرعت فوق العاده زاد و ولد مى نمايند ، پس چگونه در مقابل هجوم و حملات مداوم اين موجودات ذره بينى حفظ و حراست مى شويم .
نكته اى است كه پس از سال ها تحقيق و تفرس ، دانشمندان پى به علل آن برده اند و به عقيده آن ها اين جريان به واسطه وجود يك دستگاه دفاعى ماهرانه اى است كه ما را از گزند ميكروب ها حفظ و صيانت مى نمايد .
ممكن است غبارى كه آلوده به ميكروب است داخل چشم شود ، ولى اثر ناگوارى نداشته باشد ، در چشم يك رطوبت دائمى قرار دارد كه مولد اشك است ، و در اشك چشم ماده اى به نام ليسوزيم هست كه كشنده ميكروب است و اين ماده به حدى قوى است كه هرگاه يك قطره اشك را در دو بطرى آب بريزيم مى تواند جرم ميكروب را از بين ببرد .
در بزاق و آب دهان و ترشحات سلول هاى بدن ما همين ماده و بعضى سموم هاى ديگر نيز وجود دارد ، پوست بدن هم قدرت زيادى براى دفع ميكروب دارد .
چنانچه ميكروب اسهال خونى را در قطره آبى بيندازيم و در لوله امتحان قار دهيم چند ساعت رنده خواهد ماند و هرگاه آن را در كف دست كه پاك و نظيف باشد بگذاريم در ظرف بيست دقيقه از بين مى رود .
ميكروبهائى كه وارد دهان مى شوند ، ابتدا با ماده پلشت بر آب دهان روبرو مى گردند ، چنانچه بتوانند داخل معده شوند ، شيره معدى در انتظار دفع آنهاست و جز تعداد كمى از آنها آن هم به ندرت ، زنده وارد روده ها نخواهند شد . ميكروب هائى كه داخل دهليز پر پيچ و خم سوراخ هاى بينى شوند ، به واسطه رطوبت چسبنده اى كه در جدار بينى است ، مانند مگس كه پايش به كاغذ مگس گير مى چسبد به دام مى افتند .
با اين كه جدار بينى تحريك مى گردد و آنها با عطسه يا بر اثر بروز زكام بيرون ريخته مى شوند و اگر فرضاً به مجراى تنفس بسند در رطوبت مخاطى آن گير افتاده با تكان سرفه به خارج پرتاب مى گردند ، و يا تارهاى ذره بينى كه در مجراى تنفس قرار دارند و دائماً در ارتعاش و لرزش اند ، آن رطوبت لزج آلوده به ميكروب را به حلق مى رسانند و از آنجا در لوله هاضمه سرازير و دفع مى گردند .
اگر ميكروبى از ميان سائيدگى پوست رد شده وارد بدن گردد، شايد فكر كنند خطراتى بوجود خواهد آورد ، اما اين طور نخواهد شد .
فرضاً ميخ آلوده به ميكروب به پاى ما فرو رود ، هر ميكروبى كه داخل نسج بدن شود ، پس از بيست دقيقه به دو نيم مى گردد و به دنبال آن هر نيمى به دو قسمت بخش مى شود ، اگر به همين ترتيب پيش رود و به دنبال آن هر نيمى به دو قسمت بخش شود در ظرف هفت ساعت تعداد زاده هاى ميكروب به يك ميليون و روز بعد به ميلياردها خواهد رسيد .
در اين حال وجود ما تحت استيلاى آنها غوطه ور در ميكروب مى شود ، اما خوشبختانه پيش از بروز خطر يك نيروى دفاعى به كمك مى رسد و محل فرورفتگى ميخ ورم مى كند ، در آن محل ميكروب ها پخش مى شوند و مبارزه و پيكار ميكروب ها با سلول هاى بدن شروع مى شود و از سلول ها مواد شيميائى ترشح و در موضع پخش مى گردد تا به رگ هاى موئى خون مى رسد ، و به مجرد رسيدن ، رگ ها منبسط و جدار آنها بازتر مى شود ، و خونابه يا ماده پلاسما مخلوط با گلبول هاى سفيد و مواد شيميائى ديگر از رگ ها بيرون مى آيد و مانع نشو و نماى ميكروب ها مى گردد .
گلبول هاى سپيد كه به منزله پاسبان بدن مى باشند ، مانند موجودات ذره بينى در آب ، از جمله حيوانات يك سلولى اند و مى توانند در يك آن به سرعت جابجا گردند ، به واسطه جذب آهن ربائى خود به طرف ميكروبها يورش آورده آن ها را جذب و از ميان مى برند .
طرز پيكار گلبول هاى سپيد خون با ميكروب ها به طورى كه زير ميكروسكپ مشاهده شده خيلى جالب و تماشائى است .
گلبول سپيد به نزديك ترين ميكروب مى رسد ، در حالى كه براى خود نقطه اتكائى اختيار مى كند ، ميكروب را احاطه كرده ترشخى از خون بيرون مى دهد ، و ميكروب را جذب نموده آن را مى بلعد ، و پس از يك لحظه به طعمه ديگر دست اندازى مى كند .
ورم و آماس موضعى هم با اين جريان كمك نموده ، در پيشرفت و تسلط گلبول ها همكارى مى كند ، در اين حال فيبرينوژن خون ماده پلاسما براى انجماد خون مى سازد ، كه به سرعت به شكل بافته مشبكى در مى آيد بعد پلاسما و گلبول ها در هم شده ، ديواره اى تشكيل و در پشت آن مبارزه عليه ميكروب ها شروع مى شود !!
دمل و كورك نمونه بارز اين مبارزه و پيكار است كه در برابر ميكروبهاى عفونى سد محكمى مى سازند تا ميكروب ها نتوانند به بدن راه يابند .
البته بدن هم به همين كار كه استيلاى به ميكروبهاست اكتفا نمى كند بلكه تجهيزات ديگرى را نيز به كار مى اندازد !
بعضى مواد شيميائى كه هنگام جنگ و ستيز آزاد گشته وارد خون مى شوند ، در نقطه اى كه محل تجمع گلبول هاى سپيد است اعلام خطر مى كنند ، طى چند دقيقه ميليون ها گلبول وارد خون مى شوند و ميكروب ها را به سمت نسج پوست مى رانند در اين موقع مغز استخوان براى توليد گلبول هاى قرمز خون و تأمين ذخيره شروع به فعاليت مى نمايند .
بعضى ميكروب ها ماده اى در خود دارند ، كه گلبول را دفع و برخى ماده سمى ترشح مى نمايند كه آنها را از پاى در مى آورند ، و گلبول ها در حالى كه مى ميرند و از بين مى روند ، مايع هاى تخميرى كه داراى خاصيت قتاله ميكروبهاست از خود ترشح مى كنند .
هرگاه گلبول ها خود موفق به دفع ميكروب ها نشوند ، سلول هاى بزرگترى البته ذره بينى ، كه آنها را ماكروفاژ يعنى ميكروب خوار مى نامند به كمك مى رسند ، اينها قادرند ميكروب ها و گلبول هائى را كه در حين كارزار گرفتار شده اند ببلعند !!
بسا اتفاق مى افتد كه بر اثر داروى آنتى بيوتيك كه پزشك تجويز نموده ، ميكروب هائى به علت بركنار بودن از پيكار زنده بمانند ، در اين حال بدن براى دفع آنها خود را آماده مى سازد ، و بافته هاى مشبك لنفاوى كه تارهاى موئى مى باشند و زهكشى نسوج بدن را عهده دارند وارد عمل مى شوند ، گلبول هاى سپيد ، سلول هاى ميكروب خوار و ذرات بى فايده ديگر وارد آن تارهاى موئين گشته به طرف غده لنفاوى روى مى آورند .
اين غده ها چون در سر چهارراه لشگر كشى بدن قرار دارند ، مشغول تصفيه شيره غذائى مى گردند ، و آن ميكروب ها و ذرات موجوده و ته نشين شده در شيره غذائى از غده اى به لوزه ديگر عبور مى كنند تا به غده هاى گردن برسند و از آنجا وارد دستگاه دوران خون مى شوند ، در اين مقام شيره غذائى به طور كامل از لوث ميكروبها صاف و پاك مى گردد .
هرگاه چند ميكروبى موفق به ورود در گردش خون شود ، باز در مقابل آنها خط دفاعى ديگر كشيده مى شود ، فوراً مغز استخوان كبد ، طحال و چند عضو كوچك ديگر كه داراى ميكروب خوارند به همان طريقه اى كه غده ها شيره غذائى را پاك و تصفيه مى كنند ، شروع به پاك كردن خون از آن ميهمانان ناخوانده مى نمايند .
حال بايد فهميد چگونه گلبول هاى سفيد و سلول خوارها بين ميكروب ها كه جزء افراد دشمن اند ، با سلول ها و ملكول هاى بدن فرق مى گذارند ؟
بدن انسان داراى يك سيستم تشخيص و همسان شناسى است ، مى تواند ذرات نو و تازه كار را نشان گذارد و به مهاجمين نشانه دشمن بدن يا «آنتى كور» بچسباند گلبول ها و سلول خورها ميل مفرطى به خوردن مهاجمينى كه داراى برچسب و نشانه آنتى كورند دارند .
در بعضى از بيماريهاى عفونى ، بهبودى مرض به واسطه ظهور همين آنتى كورهاست ، كه ميكروب هاى مهاجم را نشانه مى گذارند ، مثلا اگر شخصى يا طفلى به مرض مخملك مبتلا شده باشد بدنش فاقد آنتى كور خواهد بود ، موقعى كه آنتى كور براى نشانه گذارى مهاجم در بدن ظاهر شود ، تا چند روز شروع به توليد و تكثير مى كند ، در اين حال بيمارى مخملك شدت يافته پس از آن كه تعداد و مقدار آنتى كور افزون شد ، آنها به حركت مى افتند خود را به استرپتوكوك و ميكروب هاى بيمارى مى چسبانند ، به محض آن كه ميكروب ها نشانه پيدا كردند ، گلبول ها و سلول خورها بر ميكروب ها مى تازند ، و آنها را مى بلعند و در نتيجه بيمار شفا مى يابد ، مضافاً به اين كه خون هم داراى يك ماده مكمله اى است كه براى زايل ساختن ميكروب هائى كه برچسب بيگانه دارند ، مفيد و مؤثر است .
در بسيارى از بيمارى ها به واسطه وجود همين آنتى كورهاست ، كه بيمار مصونيّت داشته و مرض عود نمى كند .
پس از بروز مخملك و سرخك ، ابتدا كارخانه آنتى كور سازى بدن چند روز معطل مى شود تا بتواند ملكول هائى مناسب و منطبق با نوع ميكروب جديد تهيه و آماده كند و بعد از آن كه از نوع ميكروب اطلاع يافت شروع به كار نموده توليد و تكثير به سرعت انجام مى شود و مقادير زيادى آنتى كور حاضر و آماده براى عمل مى گردند .
به يقين اگر ارگانيسم و ساختمان بدنى ما مجهز به سيستم دفاعى حيرت آميز ، مشروح در صفحات گذشته نمى بود ، ابناء بشر در مقابل حمله و هجوم ميكروب هاى موذى ، زود تباه مى شدند .
خوبست با تفكر و با ديده بصيرت به رازهاى خلقت ساختمان بدنى خود بنگريم و سر تعظيم و تكريم به آستان خالق و صانع موجودات فرود آورده و با دلى پاك به نيايش و ستايش ذات بى همتايش مشغول شده ، و جز از حضرت او از ديگرى اطاعت نكرده و به عبادت غير او بر نخيزيم.
قرآن مجيد و روايات علاوه بر نشان دادن دورنماى خلقت انسان كه توام با ميليون ها مسئله است و هر جزء از بدن را با فعاليتى كه دارد و در زير قوى ترين ميكروسكپ ها نمى توان ديد ، نعمت خدا دانسته و از انسان مى خواهد به اين معنى توجه داشته باشد به نعمت هاى بى شمار ديگرى كه انسان براى ادامه حيات خود متكى به آنهاست اشاره كرده ، و از بنى آدم مى خواهد ، در آن نعمت ها انديشه و تفكر كنند تا به ميدان پر قيمت معرفت رسيده و وجود خود و نعمت هاى وابسته به آن را در مسير حضرت حق كه خالق نعمت ها و عطا كننده آنهاست قرار دهند ، اين فقير در اينجا لازم مى داند به پاره اى از آن نعمت ها كه حيات انسان در گرو آنهاست اشاره كند زيرا قرآن و روايات براى شناختن آن نعمت ها و به جا آوردن شكرش اصرار دارد .
منبع: http://erfan.ir