کلیسای مسیح تا 1000 میلادی
 
چکیده:
کلیسا از نظر سازمانی، چون کلیسایی که در نگارشهای عهد جدید با آن روبه رو می شویم، تحت نظم و قانونمندی خاصی نبود و در هر منطقه سازمانی ویژه داشت. آشکال مشخص پرستش و عبادت وجود نداشت؛ اگرچه دعاهای خاصی چون دعای خداوند نیز مورد استفاده قرار می گرفت.
 
تعداد کلمات: 1143 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 5 دقیقه
 
نویسنده: تونی لِین  
ترجمه: روبرت آسریان
 
بین سال های ۱۰۰ تا ۵۰۰ میلادی، کلیسای مسیحی دچار تغییرات شگفت انگیزی شد. در سال ۱۰۰ میلادی، کلیسا از اقلیت کوچکی تشکیل شده بود که به تناوب تحت آزار و جفا قرار می گرفت. در آن زمان، اگرچهاناجیل چهارگانه او رسالات رسولان در کلیساها مورد استفاده قرار می گرفتند، به شکل مجموعه ای مدون جمع آوری نشده و شکل عهد جدید را نگرفته بودند. اگرچه اعترافاتی کوتاه، چون «عیسی خداوند است»، بر زبان رانده می شد، هنوز اعتقادنامهای رسمی وجود نداشت. کلیسا از نظر سازمانی، چون کلیسایی که در نگارشهای عهد جدید با آن روبه رو می شویم، تحت نظم و قانونمندی خاصی نبود و در هر منطقه سازمانی ویژه داشت. آشکال مشخص پرستش و عبادت وجود نداشت؛ اگرچه دعاهای خاصی چون دعای خداوند نیز مورد استفاده قرار می گرفت.
 
اما در سال ۵۰۰ میلادی وضعیتی کاملا متفاوت حاکم بود. اکثریت بزرگی از کسانی که در گستره امپراتوری روم می زیستند، خود را مسیحی می خواندند و مسیحیت به مذهب رسمی امپراتوری تبدیل شده بود. همچنین کلیساهای مستقلی نیز در ماورای مرزهای امپراتوری، برای مثال، در مناطقی چون اتیوپی و هند وجود داشتند. کتاب مقدس " شامل عهد عتیق و عهد جدید بود که عهد جدید دقیقا همانی بود که امروزه در دسترس ماست؛ منتها در چند منطقه خاص، عهد جدیدی وجود داشت که کمی با عهد جدید فعلی در دسترس ما متفاوت بود. در این زمان دو اعتقادنامه عمده وجود داشت که به شکل وسیع مورد استفاده بودند. همچنین درک صریحی در مورد راست دینی مسیحی خصوصا در مورد آموزه تثلیث و شخصیت مسیح وجود داشت که در تقابل با بدعت ها قرار می گرفت. خدمت کلیسایی به سه شکل خدمت به اسقفان ، مشایخ ، وشاسان د دیده می شد. پرستش کلیسا کاملا شکل آیینی به خود گرفته و به همراه مجموعه ای از دعاهای مدرن برگزار می شد.

  بیشتر بخوانید :   تفتیش عقاید در مسیحیت

بسیاری از این تغییرات، به تدریج طی چهارصد سال به وقوع پیوستند. در مجموع، این تغییرات به نفع کلیسا و بیانگر رشد به هنجارکلیسا بود؛ اما همه این تغییرات تأثیر مثبتی بر جای ننهاد. امروزه بسیاری از صاحب نظران، با اغماض و چشم پوشی، اتحاد و پیوستگی بین کلیسا و حکومت را در آن زمان برکتی برای کلیسا قلمداد می کنند، اما برکتی که مضراتی نیز با خود داشت. گروهی نیز نسبت به الگوی خدمت و آشکال پرستشی که کلیسا در این دوران به نوعی مجبور به پذیرش آن شد، نظر چندان مساعدی ندارند.
 
در حیات کلیسای اولیه دو نقطه عطف را می توان مشاهده کرد. نخستین نقطه عطف در سال ۷۰ میلادی دیده می شود. تا این زمان شاگردان مسیح عمدتأ یهودی بودند و در مجموع گروهی تلقی می شدند که به عنوان نوعی بدعت، از یهودیت جدا شده بودند. ناصریها در کنار دیگر گروه های موجود در یهودیت، چون فریسیها ، صدوقیها ، واسینها ۹ (اعمال رسولان ۵ : ۲۴) مشاهده می شدند. کلیسای مادر در اورشلیم ' قرار داشت. پولس رسول جد و جهد می کرد تا به رسالت خود در میان غیریهودیان یا امت ها رسمیت بخشد. او به سختی تلاش می کرد تا این موضع را به کرسی بنشاند که ضرورتی ندارد غیریهودیان گرویده به مسیح، با ختنه شدن یهودی شوند. اما در سال ۷۰ میلادی شهر اورشلیم توسط رومیها ویران شد و دیگر اثری از کلیسای اورشلیم باقی نماند و از این زمان به بعد کلیسای غیریهودیان اهمیت اصلی را پیدا کرد. پس از مدت زمان کوتاهی، کلیسای روم که در پایتخت جهان غیریهودی قرار داشت، نقشی رهبری کننده پیدا کرد. در حالی که در کلیسای زمان نگارش عهد جدید، مسئله حاد این بود که «آیا غیریهودیان باید ختنه شوند (یعنی یهودی شوند)؟»، در کلیسای قرن دوم مسئله بدین شکل درآمده بود که «آیا یهودیانی که به مسیح ایمان آورده بودند، می توانند قوانین شریعت دین یهود را حفظ کنند (یعنی یهودی باقی بمانند)؟» بدین سان مسیحیت از فرقه ای یهودی، به ایمانی که بالقوه حالت جهانی پیدا کرده بود، تبدیل شد.
 بسیاری از این تغییرات، به تدریج طی چهارصد سال به وقوع پیوستند. در مجموع، این تغییرات به نفع کلیسا و بیانگر رشد به هنجارکلیسا بود؛ اما همه این تغییرات تأثیر مثبتی بر جای ننهاد. امروزه بسیاری از صاحب نظران، با اغماض و چشم پوشی، اتحاد و پیوستگی بین کلیسا و حکومت را در آن زمان برکتی برای کلیسا قلمداد می کنند، اما برکتی که مضراتی نیز با خود داشت. گروهی نیز نسبت به الگوی خدمت و آشکال پرستشی که کلیسا در این دوران به نوعی مجبور به پذیرش آن شد، نظر چندان مساعدی ندارند.
دومین نقطه عطف عمده، با ایمان آوردن امپراتور کنستانتین به مسیح در سال ۳۱۲ میلادی به وقوع پیوست. تا این زمان، کلیسا اقلیتی نامقبول محسوب می شد که هرچند گاه یکبار تحت آزار و جفا قرار می گرفت؛ اما از این زمان به بعد شرایط به سرعت تغییر کرد. کنستانتین به آزار و جفای کلیسا خاتمه داد و پشتیبانی حکومت از کلیسا را آغاز کرد. از امپراتورانی که پس از وی به حکومت رسیدند تنها یک امپراتور غیر مسیحی بود. بدین سان، مسیحیت به مذهب رسمی امپراتوری تبدیل شد.
 
در آن زمان گروهی از پیوند بین کلیسا و حکومت باشور و شوق استقبال کردند (برای مثال، ائوسبیوس اهل قیصریه ) و امروزه نیز بسیار مدافع چنین پیوندی هستند. اما گروهی دیگر از همان ابتدا با تردید به این موضوع نگریستند و امروزه نیز گروه بسیاری چنین پیوندی را خطایی هولناک می دانند. مسائل بسیاری در این زمینه باید مورد توجه قرار گیرند اولا، پذیرش مسیحیت به عنوان مذهب رسمی امپراتوری باعث گشت تا انبوه بزرگی از مردم به شکلی سطحی به مسیحیت بگروند. این امر باعث نزول معیارهای اخلاقی مسیحیت و ورود برخی از اعمال بت پرستانه به درون مسیحیت شد. ثانیا، کلیسای شهیدان که تحت جفا بود، پس از مدتی خود به کلیسای رسمأ جفا کننده تبدیل شد. ابتدا تعقیب و آزار رسمی علیه گروه های مسیحی آغاز گشت که از کلیسای اصلی کاتولیک ۲ فاصله گرفته بودند و آنگاه این تعقیب و آزار علیه آیین های غیر مسیحی به کار گرفته شد. ثالثا، به تدریج که اروپا مسیحی شد، مسیحیت در معرض این خطر قرار گرفت که به مذهب خاص منطقه ای اروپاییان تبدیل شود. اما این موضوع را نیز باید به یاد داشت که بخش اساسی تاریخ مسیحیت در اروپا به وقوع پیوسته و کلیسا در این قاره بارها و بارها تجدید حیات یافته و پیام انجیل از آنجا در کل جهان انتشار یافته است.
 
کلیسای اولیه، همچون امپراتوری روم، به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شده بود که در بخش شرقی به زبان یونانی و در بخش غربی به زبان لاتین سخن می گفتند. علاوه بر تفاوت زبانی، بین این دو بخش تفاوت های فرهنگی نیز وجود داشت. مسیحیت اولیه در بین غیریهودیان، مسیحیتی یونانی بود و عهد جدید نیز به یونانی نگاشته شده بود. حتی در غرب امپراتوری هم، کلیساهای اولیه یونانی زبان بودند و کلیسای روم تا قرن سوم عمدتأ کلیسایی یونانی زبان باقی ماند. نخستین نشانه های مسیحیت لاتینی در شمال آفریقا به چشم می خورد وترتولیان * افریقایی در پایان قرن دوم) نخستین نویسنده مهم مسیحی لاتین زبان است. در قرون اولیه، اگرچه بین کلیساهای یونانی زبان و لاتین زبان برخوردهایی به وجود می آمد، در مجموع این کلیساها همزیستی خوبی با یکدیگر داشتند. بعدها، پس از اضمحلال امپراتوری روم در قرن پنجم در غرب، این کلیساها از یکدیگر جدا شدند و بعدها به کلیسای ارتدوکس شرق و کلیسای کاتولیک رومی تبدیل شدند.
 
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1393)

  بیشتر بخوانید :
  رنج و عمل نجات بخشی در مسیحیت
  نگاهی به سیر سلطه ی کلیسا در قرون وسطی
  الاهیات لیبرال