سه بدعت محکوم
گریگور نازیانزوسی نقشی رهبری کننده و هدایتگر در شورا ایفا کرد، اگرچه در نهایت این شورا باعث شد تا از مقام اسقفی خود کناره گیری کند. بدعتهایی را که پدران کاپادوکیایی با آنها مبارزه کرده بودند، مطابق با تعلیم آنان، رد شدند.
شورای قسطنطنیه و بدعتها در آیین مسیحی
چکیده:
گریگور نازیانزوسی نقشی رهبری کننده و هدایتگر در شورا ایفا کرد، اگرچه در نهایت این شورا باعث شد تا از مقام اسقفی خود کناره گیری کند. بدعتهایی را که پدران کاپادوکیایی با آنها مبارزه کرده بودند، مطابق با تعلیم آنان، رد شدند.
تعداد کلمات: 1366 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
گریگور نازیانزوسی نقشی رهبری کننده و هدایتگر در شورا ایفا کرد، اگرچه در نهایت این شورا باعث شد تا از مقام اسقفی خود کناره گیری کند. بدعتهایی را که پدران کاپادوکیایی با آنها مبارزه کرده بودند، مطابق با تعلیم آنان، رد شدند.
تعداد کلمات: 1366 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: تونی لِین
ترجمه: روبرت آسریان
ترجمه: روبرت آسریان
در سال ۳۷۹تئودوسیوسا که از اهالی روم غربی بود، در روم شرقی امپراتور شد. وی از طرفداران سرسخت اعتقادنامه نیقیه بود و تصمیم گرفت یک بار برای همیشه مسئله آریانیسم را حل کند. به همین منظور، وی دستور تشکیل شورایی را داد که از مه تا جولای ۳۸۱ در قسطنطنیه تشکیل شد. به این شورا می توان نام «شورای پدران کاپادوکیایی» هم داد. گریگور نازیانزوسی و گریگور نوسایی هر دو در شورا حضور داشتند. گریگور نازیانزوسی نقشی رهبری کننده و هدایتگر در شورا ایفا کرد، اگرچه در نهایت این شورا باعث شد تا از مقام اسقفی خود کناره گیری کند. بدعتهایی را که پدران کاپادوکیایی با آنها مبارزه کرده بودند، مطابق با تعلیم آنان، رد شدند.
شورای قسطنطنیه دومین شورای جهانی و بین کلیسایی شناخته شد. اعتقادنامه صادر شده از سوی آن، گرچه در آن زمان از سوی پیروان ماکدونیوس مورد پذیرش قرار نگرفت، این اعتقادنامه به پذیرفته شده ترین و مقبول ترین اعتقادنامه در بین همه مسیحیان و جهان مسیحیت تبدیل شده است. این اعتقادنامه، اعتقادنامه ای است که چه در غرب و چه در شرق به شکل وسیع مورد استفاده قرار گرفته است، اما نظر کلیسای شرق و غرب در یک مورد کوچک این اعتقادنامه، یکی نبود.
آنچه امروزه به عنوان «اعتقادنامه نیقیه» شناخته می شود؛ در واقع محصول این شوراست. همانگونه که در مورد اعتقادنامه صادر شده از سوی شورای نیقیه نیز صادق بود، به نظر می رسید این اعتقادنامه نیز یک اعتقادنامه محلی کلیسای شرق است که اضافاتی جدلی نیز با خود دارد ما ایمان داریم به یک خدا، پدر قادر مطلق، خالق آسمان و زمین و همه چیزهای دیدنی و نادیدنی، و نیز ایمان داریم به یک خداوند. عیسی مسیح، پسر یگانه خدا، به وجود آمده از پدر پیش از خلقت جهان، نور از نور، خدای حقیقی از خدای حقیقی، به وجود آمده و نه خلق شده، همذات با پدر (Homoousios). توسط او همه موجودات خلق شدند. به خاطر ما انسانها و برای نجات ما، وی از آسمان نزول کرد و از روح القدس و مریم با کره جسم گردید و انسان شد. در دوران حکمرانی پنطیوس پیلاطس" به خاطر ما مصلوب شد، رنج کشید و دفن شد. در روز سوم، بر حسب کتب مقدس، از مردگان قیام کرد و به آسمانها صعود نمود. وی بر دست راست پدر نشسته است و مجددا با جلال ظهور خواهد کرد تا زندگان و مردگان را داوری کند. ملکوت او را انتهایی نیست.
و ایمان داریم به روح القدس، خداوند و حیات بخش صادر شده از پدر. در کنار پدر و پسر، او باید پرستیده و تجلیل شود. او توسط انبیا سخن گفته است؛ و ایمان داریم به یک کلیسای کاتولیک که کلیسای رسولان است. برای آمرزش گناهان به یک تعمید معترفیم. ما منتظر قیام مردگان و حیاتی که در جهان آینده خواهد آمد، هستیم. آمین.
بیشتر بخوانید : پدر تاریخ کلیسا
در قسطنطنیه سه بدعت محکوم شد:
۱- آریانیسم. این اعتقادنامه، سه عبارت از چهار عبارت اعتقادنامه صادره از شورای نیقیه را در خود داشت. یک سال بعد از شورای قسطنطنیه، گردهمایی دیگری از اسقفان در قسطنطنیه، مکتوبی را به روم فرستادند. آنان اصول ایمان شورای قسطنطنیه را بدین شکل خلاصه کردند: «ایمان به الوهیت، قدرت و جوهر واحد پدر، پسر، و روح القدس که شأن و منزلتشان همسان بوده، نیز جلال یکسانی داشته اند، و از سه اقنوم یا شخص کامل تشکیل می شوند.» این جملات خلاصه ای دقیق و صحیح از آموزه کاپادوکیایی در مورد تثلیث بود.
۲- ماکدونیانیسم. سی و شش تن از استفانی که به شورا آمده بودند، از پیروان ماکدونیوس بودند. آنان به الوهیت پسر ایمان داشتند، اما روح القدس را یک مخلوق میدانستند. شورا تلاش کرد تا نظر آنان را به سوی پذیرش دیدگاهش جلب کند و با آنان با مدارا برخورد کرد. اعتقادنامه بر الوهیت روح القدس تأکید کرد، اما به شکل ضمنی. در اعتقادنامه بر عبارات کتاب مقدس تکیه شده بود؛ به استثنا آن قسمت که گفته می شد روح القدس باید همراه با پدر و پسر پرستیده و تجلیل شود. بدین سان، در اعتقادنامه روح القدس صریحا خدا خوانده نشده بود. علی رغم این رویه محتاطانه و مسامحه جویانه شورا، اسقفان پیرو ماکدونیوس، در اعتراض به اعتقادنامه، شورا را ترک کردند.
۳- آپولیناریانیسم. آپولیناریس، یعنی کسی که انکار می کرد عیسی صاحب روح انسانی بوده است، در سال ۳۷۷ در روم محکوم شده بود. وی در شورای قسطنطنیه نیز محکوم شد.
شورای قسطنطنیه دومین شورای جهانی و بین کلیسایی شناخته شد. اعتقادنامه صادر شده از سوی آن، گرچه در آن زمان از سوی پیروان ماکدونیوس مورد پذیرش قرار نگرفت، این اعتقادنامه به پذیرفته شده ترین و مقبول ترین اعتقادنامه در بین همه مسیحیان و جهان مسیحیت تبدیل شده است. این اعتقادنامه، اعتقادنامه ای است که چه در غرب و چه در شرق به شکل وسیع مورد استفاده قرار گرفته است، اما نظر کلیسای شرق و غرب در یک مورد کوچک این اعتقادنامه، یکی نبود.
در کلیسای شرق، باور بر این بود و امروزه نیز چنین است که روح القدس از پدر و توسط پسر صادر می گردد. اما در کلیسای غرب، این باور نضج گرفت که روح القدس از پدر و از پسر صادر می گردد. این تفاوت کوچک کلامی نمایانگر در برخورد متفاوت نسبت به آموزه تثلیث است. در غرب چنین باب شد که واژه های «و از پسر» نیز به اعتقادنامه اضافه شود در لاتین Filioque کلیسای روم در این مورد همواره محتاط و محافظه کار بود، ولی بالاخره در قرن یازدهم واژه Filioque را به اعتقادنامه اضافه کرد. اقدام به چنین کاری، جدایی بین کلیسای روم و قسطنطنیه را که در سال ۱۰۵۴ به شکل قطعی انجام شد، تسریع کرد.
شورای قسطنطنیه در سومین بیانیه رسمی کلیسایی خود، مطلبی را مطرح کرد که سرچشمه منازعات بسیاری در آینده شد: «اسقف قسطنطنیه باید در کنار اسقف روم مورد ارج و احترام قرار گیرد؛ زیرا قسطنطنیہ روح جدید است.» این بیانیه رسمی در روم مورد بی توجهی قرار گرفت، چون به طور ضمنی اشاره به این امر داشت که برتری روم، به واسطه اهمیت این شهر به عنوان یک پایتخت دنیوی و حکومتی است. در این زمان، اسقفان روم این ادعا را مطرح ساختند که چون وارثان پطرس هستند، از جایگاه ویژه ای در جهان مسیحیت برخوردارند. این بیانیه رسمی شورای قسطنطنیه، در اسکندریه ناخشنودی بیشتری را باعث شد، چون از دیرباز کلیسای اسکندریه خود را دومین حوزه مهم اسقفی پس از روم می انگاشت. اسقفان اسکندریه که بلند پرواز و بسیار نیرومند بودند، هیچ فرصتی را برای حقیر نمودن و کوچک کردن اسقفان قسطنطنیه که علی رغم اقتدار تئوریکشان قدرت کمی داشتند، از دست نمی دادند. این امر را می توان در مناقشه یوحنای زرین دهان ۲۴، حمله سیریل اسکندرانی به نستوریوس ۴ و مناقشه ای که پس از شورای کلسدون در سال ۴۵۱ به وجود آمد، مشاهده کرد.
شورای قسطنطنیه تصدیق کرد که عیسی مسیح، کام خدا (در تقابل با دیدگاه آریوس) و نیز کاملا انسان (در تقابل با دیدگاه آپولیناریس) بود. اما چگونه می توان همزمان هم کاملا خدا بود و هم کاملا انسان؟ به این سؤال در پاسخ نادرست داده شد. از مکتب انطاکیه، نستوریوس پاسخ خود را ارائه کرد که بنابر دیدگاه او، عیسی مسیح به دو جزء کلمه، که نمایانگر طبیعت الاهی او بود، و شخص عیسی، که نمایانگر طبیعت انسانی او بود، تقسیم شده بود. سیریل به مخالفت با او برخاست و در سال ۴۳۱ این دیدگاه در شورای افشس ۱۰ محکوم شد. پس از نستوریوس، از مکتب اسکندریه، ائوتوخس؟ دیدگاهی را مطرح ساخت که بر اساس آن، در پی این بود که با محو ساختن انسانیت عیسی مسیح در الوهیت او، یگانگی شخصیت او را حفظ کند. لئو *۳ با او به مخالفت برخاست و این دیدگاه نیز در شورای کلسدون محکوم شد.
آیا نباید این موضوع را تصدیق کنیم که شخصیت عیسی یک سر است و سر نیز باید باقی بماند؟ آیا می توان گفت که پدران اولیه کلیسا در تلاش برای درک ادراک ناپذیر و نفوذ در ساحت نفوذناپذیر، هیچ تقصیری متوجهشان نبود؟ خیر. چنین چیزی نمی توان گفت. در واقع، هدف آنان این نبود که تجسم را تشریح کنند یا سر آن را بگشایند، بلکه آنان در پی این بودند که آن را تعریف کنند. هنگامی که چهار بدعت مهم در بنیان های اصلی آموزه تجسم خلل وارد ساختند، کلیسا مجبور شد به تک تک موضوعاتی که این بدعتها مطرح ساخته بودند بپردازد. هدف کلیسا این نبود که به گونه ای به تشریح آموزه تجسم بپردازد که این سر کاملا آشکار شود، بلکه هدف این بود که در برابر انکار کامل این آموزه از آن دفاع شود. اگر در آن زمان یکی از بدعت ها به عنوان تفکر غالب بر راست دینی مسیحی پیروز می شد، تصویری نادرست و تحریف شده از شخصیت عیسی مسیح به دست ما می رسید.
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1393)
۱- آریانیسم. این اعتقادنامه، سه عبارت از چهار عبارت اعتقادنامه صادره از شورای نیقیه را در خود داشت. یک سال بعد از شورای قسطنطنیه، گردهمایی دیگری از اسقفان در قسطنطنیه، مکتوبی را به روم فرستادند. آنان اصول ایمان شورای قسطنطنیه را بدین شکل خلاصه کردند: «ایمان به الوهیت، قدرت و جوهر واحد پدر، پسر، و روح القدس که شأن و منزلتشان همسان بوده، نیز جلال یکسانی داشته اند، و از سه اقنوم یا شخص کامل تشکیل می شوند.» این جملات خلاصه ای دقیق و صحیح از آموزه کاپادوکیایی در مورد تثلیث بود.
۲- ماکدونیانیسم. سی و شش تن از استفانی که به شورا آمده بودند، از پیروان ماکدونیوس بودند. آنان به الوهیت پسر ایمان داشتند، اما روح القدس را یک مخلوق میدانستند. شورا تلاش کرد تا نظر آنان را به سوی پذیرش دیدگاهش جلب کند و با آنان با مدارا برخورد کرد. اعتقادنامه بر الوهیت روح القدس تأکید کرد، اما به شکل ضمنی. در اعتقادنامه بر عبارات کتاب مقدس تکیه شده بود؛ به استثنا آن قسمت که گفته می شد روح القدس باید همراه با پدر و پسر پرستیده و تجلیل شود. بدین سان، در اعتقادنامه روح القدس صریحا خدا خوانده نشده بود. علی رغم این رویه محتاطانه و مسامحه جویانه شورا، اسقفان پیرو ماکدونیوس، در اعتراض به اعتقادنامه، شورا را ترک کردند.
۳- آپولیناریانیسم. آپولیناریس، یعنی کسی که انکار می کرد عیسی صاحب روح انسانی بوده است، در سال ۳۷۷ در روم محکوم شده بود. وی در شورای قسطنطنیه نیز محکوم شد.
شورای قسطنطنیه دومین شورای جهانی و بین کلیسایی شناخته شد. اعتقادنامه صادر شده از سوی آن، گرچه در آن زمان از سوی پیروان ماکدونیوس مورد پذیرش قرار نگرفت، این اعتقادنامه به پذیرفته شده ترین و مقبول ترین اعتقادنامه در بین همه مسیحیان و جهان مسیحیت تبدیل شده است. این اعتقادنامه، اعتقادنامه ای است که چه در غرب و چه در شرق به شکل وسیع مورد استفاده قرار گرفته است، اما نظر کلیسای شرق و غرب در یک مورد کوچک این اعتقادنامه، یکی نبود.
در کلیسای شرق، باور بر این بود و امروزه نیز چنین است که روح القدس از پدر و توسط پسر صادر می گردد. اما در کلیسای غرب، این باور نضج گرفت که روح القدس از پدر و از پسر صادر می گردد. این تفاوت کوچک کلامی نمایانگر در برخورد متفاوت نسبت به آموزه تثلیث است. در غرب چنین باب شد که واژه های «و از پسر» نیز به اعتقادنامه اضافه شود در لاتین Filioque کلیسای روم در این مورد همواره محتاط و محافظه کار بود، ولی بالاخره در قرن یازدهم واژه Filioque را به اعتقادنامه اضافه کرد. اقدام به چنین کاری، جدایی بین کلیسای روم و قسطنطنیه را که در سال ۱۰۵۴ به شکل قطعی انجام شد، تسریع کرد.
شورای قسطنطنیه در سومین بیانیه رسمی کلیسایی خود، مطلبی را مطرح کرد که سرچشمه منازعات بسیاری در آینده شد: «اسقف قسطنطنیه باید در کنار اسقف روم مورد ارج و احترام قرار گیرد؛ زیرا قسطنطنیہ روح جدید است.» این بیانیه رسمی در روم مورد بی توجهی قرار گرفت، چون به طور ضمنی اشاره به این امر داشت که برتری روم، به واسطه اهمیت این شهر به عنوان یک پایتخت دنیوی و حکومتی است. در این زمان، اسقفان روم این ادعا را مطرح ساختند که چون وارثان پطرس هستند، از جایگاه ویژه ای در جهان مسیحیت برخوردارند. این بیانیه رسمی شورای قسطنطنیه، در اسکندریه ناخشنودی بیشتری را باعث شد، چون از دیرباز کلیسای اسکندریه خود را دومین حوزه مهم اسقفی پس از روم می انگاشت. اسقفان اسکندریه که بلند پرواز و بسیار نیرومند بودند، هیچ فرصتی را برای حقیر نمودن و کوچک کردن اسقفان قسطنطنیه که علی رغم اقتدار تئوریکشان قدرت کمی داشتند، از دست نمی دادند. این امر را می توان در مناقشه یوحنای زرین دهان ۲۴، حمله سیریل اسکندرانی به نستوریوس ۴ و مناقشه ای که پس از شورای کلسدون در سال ۴۵۱ به وجود آمد، مشاهده کرد.
شورای قسطنطنیه تصدیق کرد که عیسی مسیح، کام خدا (در تقابل با دیدگاه آریوس) و نیز کاملا انسان (در تقابل با دیدگاه آپولیناریس) بود. اما چگونه می توان همزمان هم کاملا خدا بود و هم کاملا انسان؟ به این سؤال در پاسخ نادرست داده شد. از مکتب انطاکیه، نستوریوس پاسخ خود را ارائه کرد که بنابر دیدگاه او، عیسی مسیح به دو جزء کلمه، که نمایانگر طبیعت الاهی او بود، و شخص عیسی، که نمایانگر طبیعت انسانی او بود، تقسیم شده بود. سیریل به مخالفت با او برخاست و در سال ۴۳۱ این دیدگاه در شورای افشس ۱۰ محکوم شد. پس از نستوریوس، از مکتب اسکندریه، ائوتوخس؟ دیدگاهی را مطرح ساخت که بر اساس آن، در پی این بود که با محو ساختن انسانیت عیسی مسیح در الوهیت او، یگانگی شخصیت او را حفظ کند. لئو *۳ با او به مخالفت برخاست و این دیدگاه نیز در شورای کلسدون محکوم شد.
آیا نباید این موضوع را تصدیق کنیم که شخصیت عیسی یک سر است و سر نیز باید باقی بماند؟ آیا می توان گفت که پدران اولیه کلیسا در تلاش برای درک ادراک ناپذیر و نفوذ در ساحت نفوذناپذیر، هیچ تقصیری متوجهشان نبود؟ خیر. چنین چیزی نمی توان گفت. در واقع، هدف آنان این نبود که تجسم را تشریح کنند یا سر آن را بگشایند، بلکه آنان در پی این بودند که آن را تعریف کنند. هنگامی که چهار بدعت مهم در بنیان های اصلی آموزه تجسم خلل وارد ساختند، کلیسا مجبور شد به تک تک موضوعاتی که این بدعتها مطرح ساخته بودند بپردازد. هدف کلیسا این نبود که به گونه ای به تشریح آموزه تجسم بپردازد که این سر کاملا آشکار شود، بلکه هدف این بود که در برابر انکار کامل این آموزه از آن دفاع شود. اگر در آن زمان یکی از بدعت ها به عنوان تفکر غالب بر راست دینی مسیحی پیروز می شد، تصویری نادرست و تحریف شده از شخصیت عیسی مسیح به دست ما می رسید.
منبع:
تاریخ تفکر مسیحی، تونی لِین، ترجمه روبرت آسریان، چاپ پنجم، فروزان روز، طهران (1393)
بیشتر بخوانید :
فلسفهی افلاطون برای مردم عامی
راستدینی هوشمندانه
پدر الهیات لاتین
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}